چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳

چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳

کیان پیرفلک (نمایشنامه در هفت پرده) –  نینا کومار

پرده اول:  

گوینده کیان پیر فلک: « به نام  خدای رنگین کمان. این قایقو من درست کردم برای جشنواره جااااابر ابن حیّان. و می خوام برای اولین بار امتحانش کنم. ببینم م م م کار می کنه یا نه. بسم اللّه رحمان رحیم. پز ما نتیجه می گیریم که این کار می کنه. آزمایش ما با موفقیت انجام شد. »  

پرده دوم: 

گوینده کیان پیر فلک: « من با چار تا خودکار و یه لیوان و چسب و یه جا کلیدی با یه باک کن، آرمیچر، دگمه با سیم، یه ربات متحرکه خط کش درست کردم. حالا اونو روشن می کنیم. پاک کنو به این گوشه نمی دم که به این حالت بچرخه. » 

پرده سوم:  

گوینده زینب مولایی راد (مادر کیان پیرفلک. ۲۷ آبان. ایذه. مراسم به خاک سپاری کیان): « از زبون خودم بشنوید تیراندازی چی شد. نگن تروریست بوده. دروغه. رفتیم بریم شهر بهش گفتم: میثم بیا زود بریم ساعته شیش تیراندازی شروع می شه. گف: باشه. من بهش گفتم از کمربندی بریم گفت باشه. رسیدیم اوّله خیابون. گفتیم با کمربندی ما می تونیم بریم؟ گفت نه بذا از همین ور بریم. از یه سمته دیگه می ریم. رفتیم، رفتیم، رفتیم تا رسیدیم به هلال احمر. جِلوه هلال احمر، دم درِهلال احمر، همه لباسای فرم داشتن. این سمتش لباس شخصی بود. رفتیم تا جلوشونم ردشدیم. صدمتر بیشتر. یکیشون داد زد. اون روبرومون. نزدیک دویست مترسیصد متر جلوتر هم تمام مردم وایساده بودن. یکیشون داد زد برگردین. می دونین کیان چی گفت؟ دردت به جوونم. گفت بابا، این دفعه رو به پلیسا اعتماد کن برگرد. خوبیمونو می خوان. میثم هم درجا دور زد. همون جا دور زد برگشت بیاد سمت پلیسا. چون شیشه ها بالا بود رسیدیم سمتشون. گفتیم فکر نکنن می خوایم تیراندزی کنیم یا هرچی. ماشینو به رگ ب ا ر  ب س ت ن. گفتم بچه ها بچه ها برین زیر صندلی. اگه خودم تیر خوردم، خودم اشکالی نداره. کوچیکه رفت زیر داش بورد بود. اونو نمی دونم چه طوری نرفت. تپل بود. زیر صندلی نرفت. م ا م ا ن. تیر زدن. شوهرم ده بار جیغ زد. من فکر کردم از ترسه. او تیر خورده بود. بعد، درو باز کردم. گفتم آقا آقا آقا آقا. نزنین. نزنین. زن و بچه ان. کوچیکمو در اوردن. بردن داخل هلال احمر. همون سه نفری که اومدن تو ماشینمون. همون سه نفر بچه مو بردن بیمارستان. بعد خودشون می گفتن بچه های خودمون بردن. بچه های خودمون با ماشین خودشون بردن. خود نیروهای لباس شخصی بچه مو زدن، و السّلام. درود بر همه تون. »  

پرده چهارم:

گوینده زینب مولایی راد (مادر کیان پیرفلک. ۲۷ آبان. ایذه. مراسم به خاک سپاری کیان): « اتل متل توتوله. آسید علی چه جوره؟ یه ریش داره تا سینه. سینه پر زکینه. قلبش مثال سنگه. حرفاش همه جفنگه. هر کی کنه انتقاد از رشوه و از فساد، لاتای نا به کارش، آتیش به اختیارش {بذا بخونم} با کُلت توی خیابون می رن سراغ اِنسون. ما ملت کبیریم، ایرانو پس می گیریم. »  

پرده پنجم:

گوینده زینب مولایی راد (مادر کیان پیرفلک. ۲۷ آبان. مقابل دوربین صدا و سیما): « من مامان کیان پیر فلک هستم. من، با ماشین داشتیم می رفتیم. رهگذر بودیم. تیر خوردیم. تو ماشینمون. خواهش می کنم از حرفای من سوءاستفاده نکنین. از پیج من سوءاستفاده نکنین. من یه هنرمندم. شاید چیزای هنری هم بذارم تو پیجم. ولی هیچ استفاده ای از من نکنین ها. بچه ام. بچه ام شهید شد.{دوربین قطع می شود.} سخن رانی کردم. صحبت کردم. درمورد خوبی های بچه ام گفتم. در مورد آرزوهاش گفتم. من شعری چیزی نخوندم. از من سوءاستفاده نکنین. از پیجم سوءاستفاده نکنین. از بچه ام سوءاستفاده نکنین. {دوربین قطع می شود.} من پیجم بسته است. اگه کسی چیزی گذاشته مال من نیست. من اصن گوشیمو نمی دونم کجاست. من اصن گوشیمو. از کی تا حالا. من، پسرم مرده. من اصن گوشیم د س ت م نیست.{دوربین قطع می شود.} همه هی میآن. میآن بهم می گن. می گن چه چیزایی گذاشتن تو پیجت. به خدا من گوشیم دستم نیست.{دوربین قطع می شود.} نمی دونم یه فیلم هم از ربوتیک بچه ام با یه عکس از خودم گذاشتم. چون اون جا روستا بودیم. اصلا هیچی بالا نمی آد که بخوام چیزی بذارم.{دوربین قطع می شود.} هیچ کس باهامون دشمنی نداشت.{دوربین قطع می شود.} من شکایت می کنم. اینا هم. خیلیا هم قول دادن که رسیدگی کنن. که حتما قصاص بشه اون طرف. چون فیلمشو باید برام بذارن. چون دوربین زیاد بود. فیلم دوربینا رو باید برام بذارن. خودم ببینم کیه تاییدش کنم. که کسی دیگه ای اشتباهی، الکی بی گناه قصاص نشه.   

پرده ششم:

 گوینده: میثم پیرفلک. پدر کیان. « به نام خدای رنگین کمان. میثم پیرفلک هستم. پدر جاویدنام کیان پیرفلک. بنده دادخواهه خون پسرم هستم. من هیچ گونه شکایتی از مجاهد کورکور و بچه های ایذه نکرده و نخواهم کرد. چون من و همسرم به چشم خود دیدیم نیروهای امنیتی به فرماندهی سردارعیدی علی پور ماشین ما رو به رگبار بستن. و من را زخمی کردن و پسرم را به قتل رساندن. به دلیل شدت جراحتی که به من وارد شده امکان فعالیت در فضای مجازی را نداشتم. و پس از سی و هشت روز که شنیدم پسرم به قتل رسیده است دادخواه خون پسرم هستم. از ملت شریف ایران خواستارم دنبال حقیقت باشن. نه فراموش می کنم و نه می بخشم.  

پرده هفتم:  

روایت گردآورنده :‌ اینها همه کابوس است. کیان نمرده است. او زنده است و هم چنان با ذوق و نبوغ به آزمایش های کودکانه خودش ادامه می دهد. 

روایت خواننده:… 

https://akhbar-rooz.com/?p=201631 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x