
فولکِر براوُن ( Volker Braun )، ۱۹۳۹م (۱۳۱۸خ، ( ۸۴ ساله ) از نخستیننسلِ شاعران و نویسندهگانِ پس از جنگِ دوّمِ جهانی در آلمان است. او متولّدِ شرقِ آلمان است و در همهی دورانِ ” جمهوری دموکراتیکِ آلمان ( شرقی ) ” در آلمانِ شرقی زیست. او از ۱۹۶۱م عضوِ ” حزبِ سوسیالیستِ متّحد آلمانِ شرقی ” بود. وی در همانحال، از بیانِ کاستیهایِ جامعه در دورانِ حکومتِ سوسیالیستی خودداری نمیکرد. هوادارِ راهِ بِرتولت برِشت بود و در سالهای پس از مرگِ برشت، با گروهِ تآترِ ب. برشت، که همسرِ برشت، هِلِنه وایگِل، آن را سرپرستی میکرد، همکاری داشت. او خواهانِ سوسیالیسمِ انتقادی و انسانی بود، و تا اکنون هم همین موضع را دارد. در ۱۹۷۶م [ ۱۳۵۵خ ] از کسانی بود که از بیرونراندنِ هنرمندانی مانندِ ولف بییِرمَن ( خواننده ) و … از آلمانِ شرقی انتقاد کردند. در ۱۹۸۹م [ ۱۳۶۸خ ] که بحرانِ سیاسی/اجتماعی در آلمانِ شرقی گسترش یافت، او بههمراهِ کسانی دیگر، هواخواهِ « راهِ سوّم » بودند. آنها دیدگاههایِشان در بارهی این « راهِ سوّم » را در بیانیههایی در همانسال، از جمله در فراخوانی با عنوانِ ” برای سرزمینِمان ” آوردهاند.
شعرِ ” دارایی ” در سالِ ۱۹۹۰م نوشته شد؛ سالِ۱۹۹۰م [ دقیقتر: 3/ اکتبر۱۹۹۰م – مهر/ ۱۳۶۹خ ] سالِ فروریختنِ دیوارِ برلین، سالِ فروریختنِ حکومتِ سوسیالیستیِ آلمان شرقی، و سالِ اعلامِ پیروزی از سوی حکومتِ سرمایهداریِ آلمانِ غربی در ” جنگِ سرد ” و در ” مسابقه “ی میانِ سرمایهداری و سوسیالیسم بود. این سال، برای مَردُم و روشنفکران و مبارزانِ سوسیالیسم در آلمان ( شرقی و غربی ولی بهویژه شرقی )، نهتنها همچون در همهی جهان سالِ روبهروشدن با دو/راههی یا سوسیالیسم یا سرمایهسالاری بود، بلکه در همانِحال و بهطورِ ویژه در خودِ آلمان سالِ روبهروشدن با بُرههای از تاریخِ آلمان هم بود:
کسانی از آنان بر دفاع از آنچه که ” واقعاً موجود ” بود ایستادند و شکستِ آن را پیامدِ توطئه خواندند،
کسانی از آنان شکستِ سوسیالیسم را پذیرفتند و به استقبال سرمایهداری رفتند،
و کسانی از آنان، که از دیرباز سلاح نقد را – در برابرِ هر دو اردوگاهِ سرمایه و سوسیالیسم – بر زمین ننهاده بودند، همچنان کوشیدند تا شکستخوردنِ ” حکومتِ سوسیالیستی ” یا ” سوسیالیسمِ حکومتی” را شکستخوردنِ سوسیالیسم ندانند. فولکِر براوُن از این گروه سوّم است؛ و اگر هر یک از این سه گروهبندی را طِیف بدانیم، او البتّه در طِیفِ میانهروِ گروهِ سوّم باید ارزیابی شود. او در سالِ ۱۹۷۶م ( ۱۳۵۵۰) در زمانِ موجودیتِ آلمانِ شرقی در جایی گفته بود: ” ما دیگر بر ضدّ جامعهی موجود نمینویسیم بلکه برایِ آن مینویسیم، برای دگرگونیِ پایدارِ آن مینویسیم “. او در سالِ۲۰۰۰م ( ۱۳۷۹خ ) در گفتگویی با مجلّهی “اشپیگِل” در پاسخ به این سؤال که ” آیا شما در گذشته [ در آلمانِ شرقی ] خیلی مُحطاط بودید؟ ” پاسخ داد : ” شرمِ ما این است: چیزهای فراوانی انجام نشد و گفته نشد … “.
ـــــــــــــــ
.
۱- دارایی (۱)
.
من هنوز اینجا هستم، سرزمینِ من به سوی غرب میرود.
جنگ برای کوخها صلح برای کاخها. (۲ )
خودِ من هم تیپایی به او زدهام.
او خویشتن و آن آرایههای ناچیزش را به دور میافکَنَد.
پس از زمستان تابستانِ حسرتها فرا میرسد.
و من میتوانم در این ناکجاآباد بمانم. (۳ )
و نافهمیدنی میشود همهی شعرِ من.
آنچیزی کهاش هرگز نداشتم از چنگِ من به دَر میرَوَد.
آنچیزی را کهاش نزیستم برای همیشه از دست میدهم.
امید همچون دامی بر سرِ راه بود.
داراییِ من، اکنون شماها آن را در چنگالِتان دارید. ( ۴ )
کِی من باز دوباره میگویم مالِ من و منظورم مالِ همه است.
۱۹۹۰م ( ۱۳۶۹خ )
ـــــــــــــــ
متنِ آلمانیِ شعرِ فولکِر براوُن: ” دارایی “:
Volker Braun
Das Eigentum
.
Da bin ich noch: mein Land geht in den Westen.
KRIEG DEN HÜTTEN FRIEDE DEN PALÄSTEN.
Ich selber habe ihm den Tritt versetzt.
Es wirft sich weg und seine magre Zierde.
Dem Winter folgt der Sommer der Begierde.
Und ich kann bleiben wo der Pfeffer wächst.
Und unverständlich wird mein ganzer Text.
Was ich niemals besaß wird mir entrissen.
Was ich nicht lebte, werd ich ewig missen.
Die Hoffnung lag im Weg wie eine Falle.
Mein Eigentum, jetzt habt ihrs auf der Kralle.
Wann sag ich wieder mein und meine alle.
۱۹۹۰
ـــــــــــــــ
یادآوریها:
۱- شکلِ ترجمهی این شعر و نقطهگذاریها، تأکیدها و نشانههای دیگر، همه همان است که در شعرِ اصلی آمده است. شعرِ اصلی دارای قافیه ولی ترجمه بدونِ قافیه است. این شعر در سالِ ۱۹۹۰م ( ۱۳۶۹خ ) سروده شد. برخیها این شعر را “مرثیه”ای برای سوسیالیسم نامیدهاند، ولی این داوری، درست به نظر نمیرسد.
۲- این جمله در اصل بهشکلِ ” جنگ برای کاخها صلح برای کوخها ” است و از ” گِئورگ بوشنِر ( ۱۸۳۷- ۱۸۱۳م ) [ ۱۲۱۵- ۱۱۹۶خ ] نویسنده و انقلابیِ آلمانی در نیمهی اوّلِ سدهی ۱۹م گرفته شده است. ” فولکِر براون این جمله را به طنز جابهجا کرده است.
۳- ترجمهی لفظبهلفظِ این جمله چنین است: ” من میتوانم در جایی که فِلفِل در آن میرُویَد، بمانم “. جملهی ” آنجا که فلفل میرُویَد ” در سدههای پیش در آلمان بهکار میرفت و منظور از آن، سرزمین هندوستان بود که در آن دوران – به زعمِ آنان – دورترینجای دنیا معنی میداد. چیزی شبیه به جملههایی مانندِ: ” ناکجاآباد “، ” جایی که عَرَب نِی انداخت ” و یا ” پشتِ کوهِ قاف “.
گفته میشود که این جمله را شاعر در پاسخ به یکی از کسانی گفته است که در آن سالها به تَمَسخُر به کسانی مانندِ فولکِر براوُن که همچنان مدافعِ آرمانِ سوسیالیسم بودند گفته بود: “بمانید در جایی که فلفل میرُویَد “.
۴- فولکِر براوُن در اینجا کلمهی آلمانیِKralle ) Die) را بهکار میگیرد که به معنای ” چنگ، چنگال ” است و معمولاً مراد از آن، چنگالِ حیوانها است. برخیها گفتهاند که شاعر، به ” عقاب “، که نمادِ رسمیِ شناختهشدهی نهادهای حکومتی در آلمانِ غربی است، اشاره دارد.
ـــــــــــــــ
.
۲- احزابِ خُشکجان
.
۱
تازه هنوز طیفِ چپ فرا نیامده بر گِردِ هم
که احزابِ تابناک، از هم فرو میپاشند.
سرخ، صورتی، سبز: فقط و فقط نَخنَما، نَژَند
رنگباختهاند آنان، و یکجوری گَندیده، فاسد/چَم.
.
۲
و چه تن میزنند آنان اکنون با اَخم و تَخم مطابقِ انتظار!
جُرأت نمیکند که در آید به چَراگاهِ عام
و میچَرَد در اِستَبل، یک طرزِ فکر است این، یک مَرام.
تنها شیری مَصلِحَتی در پستانهایی سنگوار.
۲۰۱۸م
ـــــــــــــــ
متنِ آلمانیِ شعرِ فولکِر براوُن: ” احزابِ خُشکجان “:
Volker Braun
Die verstockten Parteien
.
۱
Kaum hat das linke Spektrum sich gesammelt
Zerfällen sich die leuchtenden Partein.
Rot Rosa Grün: nur noch ein Fadenschein.
Erblasst sind sie, und irgendwie vergammelt.
.
۲
Und wie sie nun entsprechend mürrisch meutern!
Das traut sich nicht heraus auf die Allmende
Und grast im Stall, das ist die Denkungsart.
Nur fromme Milch in den verstockten Eutern.
ـــــــــــــــ
۳- عطف به برِشت. حقیقت متحّد میسازد ( ۱ )
.
او با صدایِ نرمِ خود، برایِ آن که ما را
چندان نیازارد، بهموقع به ما توصیه کرد
ما میباید رُک بگوییم کجایِ ما میسوزد
تا آن عضو را یا درمان کنیم یا ببُرّیم.
.
یک[ اعترافِ ] محکم: این است آن[عضو]، و صدایِ مهیبی خواهد کرد
اگر که نباشد این اعتراف – ( آنچنان که در نزدِ کلاسیکها بود )
اعترافی که ما را استوار میسازد.
این، پیشنهادِ او بود با نگاه به گورِ او. ( ۲ )
.
چنین چیزی هنوز رویِ کاغذ مانده است.
ما پیشنهادِ او را نپذیرفتیم، تنها
برخی اصطلاحها را، و آرایشِ مویِ او را.
.
امروزه موها هم، دوباره بلند شدهاند
گوشتها چاقتر، و فکرها تنگتر.
و بهاینترتیب، او به کلاسیکها بَدَل گردید و به خاک سپُرده شد.
۱۹۷۵م ( ۱۱۳۵۴خ ) ( ۳ )
ـــــــــــــــ
متنِ آلمانیِ شعرِ فولکِر براوُن: « عطف به برِشت. حقیقت متّحد میسارد »:
Volker Braun
Zu Brecht. Die Wahrheit einigt
.
Mit seiner dünnsten Stimme, um uns nicht
Sehr zu verstören, riet er noch beizeiten
Wir sollten einfach sagen wos uns sticht
So das Organ zu heilen oder schneiden.
.
Ein kräftiges: das ist es, und es kracht
Wenn nicht – (wie bei den Klassikern, die es halt gab)
Ein Eingeständnis, das uns Beine macht.
Das war sein Vorschlag blickend auf sein Grab.
.
So was ist noch auf dem Papier zu haben.
Wir haben ihn nicht angenommen, nur
Gewisse Termini und die Frisur.
.
Jetzt trägt man auch die Haare wieder länger.
Das Fleisch ist dicker, und der Geist enger.
So wurde er Klassiker und ist begraben.
ــــــــــــــــ
چند یادآوری:
۱- این شعر را فولکِر براوُن در سالِ ۱۹۷۵م ( ۱۳۵۴خ ) سروده است. شعر دارای قافیه است. جملهی ” حقیقت متحّد میسازد ” در اصل، عنوانِ شعری از ” بِرتولت برِشت ” است که او آن را در سالِ ۱۹۵۳م ( ۱۳۳۲خ ) خطاب به حکومتِ سوسیالیستیِ آلمانِ شرقی – چند ماه پس از آن که اعتراضهای مَردُمی، که در برلینِ شرقی و چند شهرِ دیگرِ آلمانِ شرقی در مخالفت با سیاستهای حکومتِ سوسیالیستیِ آلمانِ شرقی بر پا شده بودند و از سویِ این حکومت سرکوب شدند – نوشته بود. این شعرِ ب. برِشت در زمانِ نوشتهشدنِ آن و در زمانِ زندهبودنِ ب. برِشت چاپ بیرونی نشد و فقط سالهای سال بعد از مرگِ او چاپِ شد.
ترجمهی فارسی شعرِ ” حقیقت متّحد میسازد “، از بِرتولت برِشت، سروده شده در ۱۹۵۳م:
بِرتولت برِشت
.
حقیقت متّحد میسازد
.
دوستان، ایکاش شماها حقیقت را میدانستید و آن را میگفتید!
نه مانندِ سِزارهای فراری و خسته: ” فردا آرد میرسد! “
[ بلکه ] مانندِ لِنین: ” فردا شب
شکست خواهیم خورد، اگر که … “
و مانندِ آنچه که در این ترانه گفته میشود:
” برادران، با این مسئله
میخواهم آغاز کنم:
اینجا از این وضعیتِ سختِ ما
هیچ راهِ فراری نیست “.
دوستان، یک اعترافِ نیرومند
و یک ” اگر کِه “ی قوی.
نشانیِ اینترنتیِ شعرِ ب. برِشت: https://www.deutschelyrik.de/die-wahrheit-einigt.html
۲ – بر روی گورِ ب. برِشت چیزی بهجز نامِ او نوشته نشده است. شاید این اشاره به گورِ برِشت، نه اشاره به سنگنوشتهی گورِ ب. برِشت بلکه به شعری از ب. برِشت با عنوانِ ” من سنگِ گوری لازم ندارم ” باشد که گفته میشود آن را ب. برِشت در سالِ ۱۹۳۳م [ ۱۳۱۲خ ] ۲۳ سال پیش از مرگاش نوشت. در اینجا ترجمهی آن آورده میشود:
« من سنگِ گوری لازم ندارم، ولی
اگر شما سنگی بر گورِ من لازم میبینید
آنوقت دوست دارم رویِ آن نوشته شود:
او پیشنهادهایی داد. ما آنها را پذیرفتیم.
با چنین متنی، همهی ما گرامی داشته میشویم. ».
ــــــــــــــــ
محمّدرضا مهجوریان
[ متنِ پِ. دِ. اِف این نوشته: https://drive.google.com/file/d/1iXYK6Sv6wdIBdoB9nfGK1_X_zBwyou9O/view?usp=sharing ]
ــــــــــــــــ