جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

قطره‌های خون از زرین شهر کرج تا بیت رهبری! – عباس منصوران

کاردآجین شیوه‌ی۴۴ ساله‌ی حکومت اسلامی ایران است. ازهمان سال ۵۸  فتوا داده شد. پیشتر حتا، خاکستر کردن نزدیک به ۶۰۰  تن در تابستان تفتان آبادان سال ۵۷ درسینما رکس. گروه قنات در جهرم سال ۵۸ تا ۶۰، دهها تن از ‌زنان و نوجوانان و هر که را دستور داشتند کارد آجین کرد،‌ سپس به قنات ‌های جهرم افکندند. سردسته‌ی  فاشیست‌ها، علی محمد بشارتی، رهبر گروه فداییان اسلام و مؤتلفه بود که هم‌زمان با پیشبرد پروژه‌ی قنات عضو «هیئت بررسی شایعه شکنجه»‌ در زندان ها شد تا اعلام کند که  در زندان‌ها، شکنجه‌ای در کار نیست و همه شایعه است! وی بعدها وزیر کشور دولت رفسنجانی،‌ معاون وزارت امور خارجه حکومت اسلامی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام  و اکنون مشاور رهبر حکومت است. در پناهگاه رهبری است. گروه «شیت» در سالهای۶۰ در کرمانشاه کشتارها و کاردآجین کردن‌ها‌ی خود را از علی محمد بشارتی الگو گرفت. کاردآجین‌‌ها و با طناب به قتل رساندن‌‌ها در دهه‌ی ۱۳۷۰ در دولت «اصلاح طلبان» به ویژه، شیوه‌های شناخته شده‌ی حکومت «شب و دشنه‌ها بلند» بوده‌اند به همانگونه که کارل اشمیت، تئوریسن نازی‌های در الهیات سیاسی خویش به هیتلر و فرانکوی فاشیست در اسپانیا آموزش داده بود.

سهم حمید حاجی‌زاده، شاعر و نویسنده و کتابفروش دوره گرد، در نیمه‌شب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ در خواب و نیمه‌‌های شب در کنار پسرش کارون در کرمان،۲۷ ضربه‌ی چاقو و کارون ۹ ساله‌، ۱۰ ضربه چاقو بود. به حمید حاجی زاده ۴۰ روز پیش از قتل گفته بودند «پایت را روی دم شیر می گذاری، نابودت می کنیم!» مانند محمد مختاری‌، محمد جعفر‌پوینده،‌ احمد میرعلایی، مجید شریف، ووو که شاعر و نویسنده بودند و به همراه دهها انسان دیگر، ‌پروانه اسکندری، داریوش فروهر، ‌فریدون فرخزاد،‌ شاپور بختیار و سروش کتیبه،  که همگی کاردآجین شدند. این‌ها تنها شماری ازصدها قربانیان الهیات سیاسی حکومت اسلامی بودند. صدها تن دیگر در این یکساله‌ی جاری جنبش انقلابی، که به ویژه به شیوه‌های حکومتی کاردآجین شدند، یا با ‌تزریق ماده سمی؛ شیاف پتاسیم؛ تصادف ساختگی؛ خودکشی، پرتاب از بلندی و به رودخانه‌ها، خفه کردن با طناب ووو به فتوای مرجعی اسلامی به قتل رسیدند.

وحیده محمدی فر و داریوش مهرجویی،‌ دو هنرمند و انسان  در کنار جنبش قرار گرفتند،‌ دستکم برای حق ابتدایی خویش، که بین ساعت۲۱ و سی دقیقه تا ۲۲ و سی دقیقه شنبه شب ۱۴ اکتبر در کرج کاردآجین شدند.  

 مانند همیشه،‌  دادستان حکومتی به نمایندگی از خامنه‌ای قاتل با پای خود به صحنه‌ی جنایت آمد تا هم واکنش‌ها را ببیند و هم به انحراف اذهان بپردازد. در این قتل حکومتی، دست قاتل‌ها از آستین علی خامنه‌ای آشکار است، و قطره‌های خون از دشنه  تا جماران و بیت رهبری می‌چکد تا پناهگاه سردسته‌‌ی جنایت‌کاران را نشان دهد.

سناریو دزد و «اتباع بیگانه»،‌ سناریوی نخ نمای حکومتی است که ۹ ماه (از آذرماه ۱۴۰۰ تا اردیبهشت ۱۴۰۱) هزاران بار به مدارس دختران تهاجم شیمیایی برد و در ۱۵ مهر سال جاری بار دیگر فرمان داده شد. ‌دزدها به ‌سرقت پول و جواهر و ارز می‌روند، دزدها اخطار نمی‌دهند، چاقو را از پشت در نشان‌نمی‌دهند و دشنام گویان که: «حسابتون را می‌رسم»،‌ بگویند و بروند. این  شیوه‌ی دژخیمان حکومت اسلامی تبه کاران‌است.  ماموران، آمده بودند تا ابتدا «لب تاپ و گوشی» را ببرند، و بردند و بررسی کردند،‌ و فرمان شرعی قتل صادر شد. کارد آجین! این شیوه‌ امنیتی‌ها، در دهه‌ی ۷۰ بازخورد داشت، هم صدا داشت و هم پیام به جامعه،‌ «النصر من الرُعب» و اینک به هنرمندان که در جنبش انقلابی به نیرو و پشتوانه‌ی ارزشمندی برای ادامه مقاومت و  مبارزه تبدیل شده‌اند. رعب و هراس افکنی، دیگر کاربردی ندارد. آنانکه در پناهگاه غنوده‌اند،‌ کفتارانند.

حمیده محمدی فر باید کشته می‌شد به چندین «جرم»، زن و ‌هنرمد مردمی بود و ‌نویسنده و تن ناسپار به  حاکمیت اسلامی، و همراه مهرجویی که هر دو در ماه های اخیر خاموش نمانده بودند. شنبه شب ۲۲ مهر، بین ساعت ۲۱ و سی تا ۲۲ و سی، شاید که مهرجویی همراه وحیده در خون ‌خویش، فریاد می‌زدند به مشد حسن، یعنی به خویش، که «کجایی مشد حسن، بیا که گاوت‌ را کشتند!» یعنی که سمبل کار و زحمت و شیر ده آبادی را!

گوهر مراد تبریزی، غلامحسین ساعدی را نداریم اینک، که عزاداران بِیل را دوباره به روز کند و در رفاقت با هوشنگ عیسی بیگلو که در فرانسه با مهرجویی کوشیدند در دهه ۶۰ تا داستان پناهجویان سیاسی را مستند کنند که نشد.

آخرین فریادهای دردناک مهرجویی را در تهران امروز، می‌شنویم  که همانند عزت‌الله انتظامی (مشد حسن) در روستای بِیَل سینه و شاهرگ گردنش را نشان می‌دهد و روی به فرمانده قاتلان، فریاد می‌زند: «کی هستی تو! “پشت پرده مانند اشباح حکم صادر می‌کنند” ، «شما کی هستین… کی هستین شما !؟ نمی‌توانم تحمل کنم، …‌ من میام تحصن می‌کنم، توی وزارت ارشاد، همراه یاران و دستیارانم، دیگه نمی تونم، دیگه می خوام بجنگم!» مهرجویی ‌در حالیکه سینه می‌گشاید و شقیقه و شاهرگ خویش را نشان می‌دهد، فریاد می‌زند: «بیایید بزنید، بکشید منو،‌ این سینه‌ی من، بزنید! هرکاری می‌خواهید بکنید،‌ ولی من حقمو می خوام ‌ بگیرم، حقمو..»!

حکومت روبه زوال اسلامی در ایران شبانه روز جنایت می‌آفریند،  همانند حکومت اخوانی اردوغان نیز که در توفان جنگ در فلسطین، و تروریسم حماس و دولت اسرائیل، در روژآوا به نسل کشی و جنایت جنگی مشغولند. پیکر آرمیتا روی دستمان است و طنابهای دار برفراز گردن‌ها  و دشنه‌های شب. اما اگر هیتلر و فرانکو راه به جایی بردند،‌ این جانیان نیز می‌برند. اینان نیز به سزای خود خواهند رسید، «دیر و زود دارد، ‌سوخت و سوز ندارد»!

این جنایت‌ها نشانه‌ی آشکار بن بست و ناتوانی و فروپاشی حکومت‌های بی پایه و محکوم به انهدام است.

عباس منصوران

۱۵ اکتبر ۲۰۲۳

https://akhbar-rooz.com/?p=219982 لينک کوتاه

3.1 13 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیک
نیک
7 ماه قبل

اندیشه آدمیان اگر بدون تغییر میماند پیشترفتی حاصل نمیگشت.اما هنگامی که در این تغییرات پایه ای ترین اصول فراموش شود تغییرات با هر نیتی به انحراف و عقبگرد منتهی خواهد شد. آیا دشوار است که از میان تمامی این دود و آتش و خون برخاسته در خاور میانه نقش خونبار مذهب را ندید؟ در ایران در حالی که سرمایه در شکل پادشاهی از سلاح مذهب برای نابودی چپ کمال استفاده را میکرد چرا باید پرچمداران مبارزه با دین با فراموش کردن این اصل پایه ای در تفکر مارکسیسم که دین افیون توده هاست خود به یکی از عناصر تقویت و استحکام دین تبدیل شوند؟ اگر رژیم شاه با ساختن شریعتی ها بدنبال اعتبار بخشیدن به تفکری بود که بوی تعفن آن هنوز پس از سالها از لاشه متحرک القاعده و داعش و ج.ا. برمیخیزد چرا هنگامی که واژه اسلامی بدنبال جمهوری بخورد ملتی ناآگاه داده میشد چپ رسالت خود را فراموش کرد و آنانکه باتجربه تر در این انحراف پیشقدم هم شدند و برای مبارزات ضد امپریالیستی خود, با آویزان شدن به این امامزاده باز هم به آنان اعتباربخشیدند؟

کهنسال
کهنسال
7 ماه قبل

شعررفیق من باش درفیلم لامینور مهرجویی:

تو پیچ و تاب صدای من باش
بزن تو با من پرم ز ای کاش
رفیق من باش در این شب تار
که سرزده باز هوای گیتار
در شام آخر در بهترین گام
بخند کنارم بخند سرانجام
………..

کهنسال
کهنسال
7 ماه قبل

فیلم دایره مینا بیانگر تراژدی فروش خون برای خرید نان وچگونگی گذران معتادان.نمایش این فیلم به مدت ۳ سال ممنوع بود.سپس فیلمی که آیینه تمام نمای گره خوردن معیشت جامعه روستایی به گاو بود.این دو فیلم با قلم توانمند ساعدی توسط داریوش مهرجویی ودر دهه۵۰ اکران شد. سپس نوبت شیوخ ومکلاهای حکومت اسلامی رسید که نمایشنامه عباس آقا کارگرایران ناسیونال را به خاک وخون کشند.بعدازتبعید وگریزاندن زنده یاد ساعدی و مرگ اندوهباراو درتبعید؛اعدام سعید سلطانپور گرد ودلیر؛ قتلهای زنجیره ای نویسندگان کانون وآخرین آنها تا این لحظه یعنی بکتاش آبتین وبعد ازخودکشی؟ کیومرث پوراحمد اینبارنوبت داریوش مهرجویی وهمسرش وبه انزوا کشیدن هنرمندان است.ممنوعیت مجوز نمایش فیلم لامینور مهرجویی به مدت ۳ سال! توماج صالحی؛ مهدی یراحی وسامان یاسین و..دربند هستند. به یاد وصدای رسای آنان باشیم.جانیان تشنه خون؛ برای طنابهایشان دنبال گردن میگردند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x