سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

روشنفکران، دیروز و امروز – محمود زهرایی

تحولات سیاسی و ژئوپلیتیکی قرن بیستم با جنگ جهانی اول و پس از آن، انقلاب کمونیستی در شوروی آغاز گردید و در ادامه، جنگ جهانی دوم، انقلاب مائو در چین و انقلاب کاسترو در کوبا آنرا وارد مرحله تازه ای نمود. جنگ سرد میان آمریکا و شوروی و قطب بندی بلوک شرق و غرب، بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد، و جهان به سرعت به سوی دو قطبی شدن پیش رفت.

کشورها بر این اساس که به کدامیک از این دو قطب نزدیک هستند، در دسته بندی یکی از این دو قطب قرار گرفتند. جنگ های آزادیبخش، ناگزیر و یا بعضا با الهام از انقلابات کشورهای کمونیستی، در نقاط مختلف دنیا بوقوع پیوست. تشکیل ارتش های آزادیبخش ایرلند، الجزایر، ویتنام جنوبی و فلسطین و کودتاهای انقلابی در کشورهای عراق، لیبی و بعضی از کشورهای آفریقایی و همچنین به قدرت رسیدن مصدق در ایران، سالوادر آلنده در شیلی و جمال عبدالناصر در مصر، جهان را بیش از پیش دوقطبی نموده و آزادیخواهان و روشنفکران کشورهای وابسته به بلوک غرب را بیش از پیش به آرمانهای آزادیخواهانه و استقلال طلبانه نزدیک ترو امیدوارتر نمود.

در ایران هرچند ایده های سوسیال دموکراسی حتی قبل از انقلاب اکتبر شوروی توسط گروه ۵۳ نفرشکل گرفت، اما تشکیل حزب توده در سال  ۱۹۴۱آغازگر فعالیت های روشنفکری با ایده های کمونیستی و با محوریت مبارزه با آمریکا بود.

کلمه امپریالیزم هرچند در اواخر قرن ۱۹ و توسط هابسون انگلیسی مطرح شد، اما لنین آنرا وارد فرهنگ سیاسی روشنفکرانی نمود که مبارزات خود را حول محور کمونیسم در وحله اول و سپس آزادیخواهی و استقلال طلبی، شکل دادند. این کلمه  توسط حزب توده و چپ ها وارد فرهنگ سیاسی  ایران شد و مبارزات روشنفکران و مبارزان، حول محور ضدیت با امپریالیسم، شکل و جهت گیری یافت. این کلمه که خود به معنی سلطه گری و جهانخواریست، بعدها در زبان روشنفکران با صفت مشدد، تبدیل به امپریالیزم جهانخوار شد تا با تاکید مضاعف بر جهانخوار بودن آن، عمق نفرت و انزجار خود را از نمونه مجسم آن یعنی آمریکا، بیان کنند. هیچ سخنرانی، اعلامیه و جزوه و کتابی نبود که  کلمه امپریالیزم در آن به کرات تکرار نشود.

تفکرات و موضع گیریهای ضد امپریالیستی در کنار تشدید مخاصمات و تقابلات جهانی با آنچه امپریالیزم و وابستگان آن به شمار می آمد، باعث گردید تا دشمنی با آمریکا و بلوک غرب و دوستی و هم اندیشی با شوروی و بلوک شرق، در اعماق وجود روشنفکران این دوره  نفوذ کند. کم کم این درک و احساس در همه روشنفکران ایجاد شد که آنچه از طرف کشورهای بلوک شرق انجام میشود درست و قابل دفاع است و آنچه از طرف آمریکا و کشورهای بلوک غرب انجام میشود، نادرست و علیه منافع توده های مردم است.

دامنه این دوستی و همدلی با کشورهای بلوک شرق و همه کشورهایی که بنوعی با این کشورها در ارتباط و همسو بودند و دشمنی با آمریکای جهانخوار و کشورهای بلوک غرب، بگونه ای بالا گرفت که نه تنها در میدانهای سیاسی که در همه میدانها از جمله میدانهای ورزشی، روشنفکران بدون در نظر داشتن معیارهای کیفیت و ارزشمندی، کورکورانه و یکجانبه نگرانه، فقط و فقط از ورزشکاران و تیم های وابسته به بلوک شرق حمایت میکردند و برعلیه تیم ها و ورزشکاران بلوک غرب موضع می گرفتند. مسابقات فوق العاده حساس بسکتبال بین تیم های بسکتبال شوروی و آمریکا را حتی روشنفکران غیر ورزشدوست هم با امید به پیروزی تیم بسکتبال شوروی، با علاقه دنبال میکردند.

اما در حیطه میدانهای سیاسی، این نگاه جانبگرایانه به سمت آنچه انقلابی و ضد امپریالیستی نامیده میشد، از مرزهای فقط عاطفی و احساسی عبور میکرد و تبدیل به استراتژی و آرمانخواهی های غیر واقعی میشد. از این رهگذر بود که انورخوجه ها، اریش هونکرها، سرهنگ قذافی ها، عبدالناصرها و جرج حبش ها الگوهای انقلابی و قابل پیروی برای روشنفکران میشوند.

 آنچه این یکسو نگریها را مطلقا غیر قابل قبول و حتی خطرناک مینمود، نهادینه شدن این اصل در میان روشنفکران بود که هر آنچه به تصور آنها انقلابیون و مبارزان راه آزادی و استقلال انجام میدهند، مجاز و قابل دفاع است حتی اگر منفجر کردن رستوران محل تجمع خانواده های فرانسوی توسط سازمان آزادیبخش الجزایر باشد و یا گروگانگیری و قتل ورزشکاران اسرائیلی در جریان برگزاری المپیک مونیخ. دفاع از حقوق مردم تحت ستم امری انسانی و حقوق بشریست، اگر بر اساس درک درست، آگاهی و به دور از قطب بندیهای از قبل تعیین شده باشد.

روشنفکران ما بیش از هرچیز نیازمند داشتن دانش سیاسی و تاریخی بودند. چیزی که یا اساسا فاقد آن بودند و یا بسیار اندک از آن برخوردار بودند. نه با تاریخ جهان آشنا بودند و نه تاریخ کشور ایران را به درستی می دانستند و اساسا وقت گذاشتن برای اینگونه مطالعات را مغایر و در تضاد با اهداف مبارزه می دانستند.

 آیا اکنون و بعد از گذشت چند دهه و پس از آزمون و خطاهای بسیار و در دنیای اطلاعات بی حد و حصر، حاضر هستیم اشتباهات گذشته را نقد کنیم، به دانش سیاسی و تاریخی خود بیفزاییم، تفکرات و اندیشه های ایستا وناکارآمد گذشته را به دور اندازیم و با چشمان باز و با دانش دنیای مدرن سخن بگوییم و عمل کنیم؟

 در گذشته روشنفکران و مبارزان  به علت شرایط بسته حاکم بر فضای سیاسی، عدم وجود کانال های بی نهایت قوی اطلاع رسانی دنیای مدرن و نیزعدم ارتباط نزدیک آنها با مردم، امکان دریافت واکنش و نظرگاههای مردم در مورد دیدگاهها و اعمال خود را نداشتند و بدین ترتیب جدا و ناآگاه از خواسته های توده ای که برای تحقق خوشبختی و سعادتشان مبارزه میکردند، راهی را ادامه میدادند که شاید الزاما منطبق بر خواسته های اکثریت مردم نبود.

 اما امروز به کمک جهان بی اندازه متفاوت با آن دوران و گستردگی و سهولت پخش و بسط اطلاعات و امکانات وسیع در انتقال سریع اخبار و واکنش بی واسطه مخاطبان، بستری مناسب فراهم شده تا جامعه روشنفکری، سیاست ورزان، سلبریتی ها، هنرمندان و ورزشکاران و خلاصه همه و همه، درمعرض قضاوت و ارزیابی افکار عمومی قرار بگیرند و امکان تصحیح و ترمیم اشتباهات و لغزش ها میسر شود.

این چنین است که مردم با چشمان باز ما را، تفکرات ما را و موضع گیریهای ما را دنبال و رصد می کنند و به ما اجازه نخواهند داد در فضا و مناسبات و تفکرات پنجاه سال قبل باقی بمانیم. جامه روشنفکری آن دوران برای بدنهای بالغ و رشد یافته ما تنگ و نامناسب است. آن جامه را از تن بیرون کنیم و در قامت روشنفکران اندیشه ورز، رسالت خود را برعهده بگیریم.  

مردم با هوشیاری یک کنشگر حاضر در صحنه و بدون بهره مندی از دانش سیاسی و آنالیزهای پیچیده و گمراه کننده، با تحلیل عینی و واقع بینانه از اوضاع سیاسی و رویدادهای ایران و جهان، سریع و بی دغدغه موضع گیری می کنند و منتظر تحلیل های ما نمی مانند. برای آنها دیگر نه آمریکا، امپریالیزم جهانخواراست، نه کاسترو و جرج حبش و انورخوجه و … نماد عدالت و آزادی و نه شوروی و چین و کوبا و ونزوئلا حامی خلق های تحت ستم و نه حتی اسرائیل، غاصب.

گروهی بر این باورند که موضع گیریهای مردم، نه از سر آگاهی بلکه در مخالفت و دشمنی با حاکمان ایران، شکل می گیرد. این باور به این اعتبار رنگی از حقیقت خواهد داشت که رژیم ج.ا به خاطر ماهیت ضدمردمی، ضد دموکراتیک و ضد بشریش، تمام موضع گیریهایش مغایر با ارزش های مردم است، پس موضع گیریهای مردم، خود به خود در تضاد و در جبهه مخالف ج.ا، قرار خواهد گرفت. این تضاد و مخالفت با حاکمان ج.ا نه از سر لجبازی و ناآگاهی، که دقیقا بر مبنای درک درست و انتخاب آگاهانه است.

 اگر تماشاچیان حاضر در مسابقات فوتبال پرسپولیس و استقلال بر علیه جنگ افروزی رژیم در غزه شعار می دهند و یا در مقابل صحبت های مهمل یک هنرمند، با هو کشیدن اعتراض می کنند، نشان از درک عمیق و آگاهانه آنها از جنگ افروزی رژیم و ضدیت آگاهانه اشان با مداخلات ویرانگر رژیم و تروریست پروری آن و همچنین تنفرشان از جنایات  حماس دارد. چیزی که هنوز بسیاری از روشنفکران از اظهار نظر صریح  درباره آن و محکوم کردن این جنایات ابا دارند و در فرمول ثابت و از پیش فرض شده آمریکای جهانخوار و اسرائیل غاصب آنها، جوابی برایش پیدا نمی شود. محکوم کردن جنایات حماس و حتی شرکت در تظاهرات علیه این جنایات به معنی محکوم نکردن کشتار بی گناهان و مردم عادی در غزه نیست.  

شاید زمان آن رسیده باشد که اعتراف کنیم نسل دهه پنجاه علیرغم صداقت کم نظیر، فداکاری ستودنی، آرمانخواهی مقدس و بی نقص و خلاصه علیرغم اینکه نسلی تکرار نشدنی و یگانه بود، اما به دلایل بسیار از جمله کم دانشی سیاسی، تاریخی و اجتماعی و به خاطر فضای حاکم بر جهان دو قطبی و تحت تاثیر مبارزات در کشورهای جهان سوم، با تحلیل های نادرست و غیر منطبق با فضای سیاسی ایران و عمل زدگی مفرط، موجب موضع گیریها و خلق استراتژی نادرست و ناموفق شده اند. باید با جسارت از خود انتقاد کنیم و  به خانه تکانی افکار گذشته خود بپردازیم.

نسل جدید و حتی هم نسلی های ما در ایران، شعارها و جهت گیریهایشان  را نه از ما، بلکه از واقعیت های جامعه و در تقابل با اندیشه های پوسیده حاکمان ج.ا، می گیرند. آنها منتظر ما و تحلیل های ما نمی مانند. به شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، توجه کنید. این شعار را اگر زیر ذره بین روشنفکر منجمد شده در سالهای دهه پنجاه قرار دهیم، از آن بی خبری از درد مردم دنیا، اینترنشنال فکرنکردن و حتی شعاری در جهت منافع امپریالیزم و در تضاد با منافع خلق های تحت ستم، بیرون می آید. اما مردم این شعار را با درک عمیق و مشاهدات خود از جامعه و جهان، سرداده اند و اکنون که خاور میانه با جنگ افروزی و جنایات داعش گونه حماس و حامی تروریست آن یعنی ج.ا، در حال انفجار است، و ایران در لبه ورود به این آتش بازی خطرناک ، بیشتر و بهتر نمود و معنا پیدا می کند.

برای نشستن در جایگاه پیشگامی مردم، نیازمند مجهز بودن به دانش و تئوری بسیار قوی تر از آنها هستیم. با تئوری های تاریخ مصرف گذشته قادر به جلب اعتماد مردمی که سالها در جنگ و جدال با حاکمان جنایتکار ج.ا هستند، نیستیم. آنها به راحتی و به سرعت از ما عبور خواهند کرد.

https://akhbar-rooz.com/?p=221457 لينک کوتاه

3.1 9 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
farhad farhadiyanها
farhad farhadiyanها
6 ماه قبل

انگار نویسنده ژولیدگی فقر بدبختی و عقب ماندگی ۲۵۰۰ ساله ی ایران همچنین جنایات محمدعلی میرزا رضا شاه و محمد رضا شاه و علاوه کنید خامنه ای و خمینی را حزب توده و روشنفکران انجام داده اند که حالا باید از اشتباهاتشان درس بگیرند آقای زهرائی شیپور را از آنطرف می نوازند . حالا آقای زهرائی آنها در قدرت بوده اند نه این روشنفکرها که اینان خروس عزا و عروسی بوده اند شما برای دفاع از جنایتکاری اشراف شیخ و شاه به روشنفکرانی می تازی که در سال ۱۳۵۳ برای داشتن کتاب چشمهایش علوی ۵ نفر هر کدام سه سال محکوم به حبس شدند مگر عزیزان شما از دیکتاتوری کم می آوردند که روشنفکرها اجازه داشته باشند کتابی بخوانند که اشتباه نکنند خجالت بکشید بهتر است اشتباهات روشنفکران اشتباهات تاریخی تمام مردم دنیا از جمله مردم ایران است شما که اینهمه ادعا داری هنوز نمی فهمی که این ساختار حکومتی ست که کشور را بدین روز انداخته نه افراد و جریانهائی که در حکومت نبودند.

احمد میرزا
احمد میرزا
6 ماه قبل

یک مزیت«کانال های بی نهایت قوی اطلاع رسانی دنیای مدرن» این است که میدان شلتاق کردن سفسطه بازان و صدای
خروس های بی محل را تصاعدی افزایش داده است
این انشای پرازمغالطه و سفسطه را مقایسه کنید با نوشتار درخشان یکی از همان روشنفکران ماضی و صد البته مضارع دراین ستون با عنوان«به دو دلیل»

نیک
نیک
6 ماه قبل

جناب زهرایی فاجعه بیش از آنیست که به درستی بخشی از آن را نگاشتید. نگاه کنید به محبوبیت چپ در فردای انقلاب و اکنون را. تو گویی دیوار برلین بر سر چپ ایران فرو ریخت. رفقا همچون آن سرباز ژاپنی در جزیره ای دور که پس از سالها پایان جنگ صبح به صبح پرچم را با سلام نظامی میافراخت و در طول روز گشت میداد در روز انقلاب اکتبر مانده اند. مقاله ها و بدتر از آن به کامنت ها نگاه کنید که نه تنها بر منطقی استوار نیست که با لمپنیسم و توهین و ترور شخصیت ملغمه ای از حزب توده و رژیم را تداعی میکند. پاسخ انتقاد به آنها بسیار ساده شده, شما طرفدار ناتو هستید مانند گروهبانی که در سریال تلویزیونی سرکار استوار بود هستید, شخصیتی که نسل پس از انقلاب حتا نام سریالش را هم به یاد نمی آورد. مدل حکومتی اینان شورای کمون پاریس است همچون مسلمانانی که بدنبال حکومت صدر اسلامند و حاضر نیستند چگونگی آنرا در شرایط بسیار پیچیده اقتصادی اجتماعی امروز توضیح دهند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x