ویرگول آرمیتا
آرمیتا گراوند ایستاده است، آنجا، با پیراهنی آبی در نسیم
انگار کنار ساحل خزر، با شوری بر لب، برای رقصیدن
با چشم هایی پر مهر که به طلوع خورشید از دریا می ماند
خواب تو را ازچه نبینم، از زیبایی های تو چگونه بگذرم
در شب های هزار زن، نام تو زندگی، یاد تو آزادی است
***
ویرگول آینه
چشم هایت اندوه جهان را دارد، و این گونه ها، لب ها
چنان دو شمع سوخته، دو برگ زرد خیس است در آینه
حالا به من بگو، ای آینه ام، تاریخ کدام نسل را دیده ای
که زمان با رنج با شکست، در چهره ات نقش بسته است
آه آینه، این حرف ها، از بی خوابی، از درماندگی است
***
اکبر ایل بیگی
هلند
بسیار زیبا و دلنشین، بوی دریا و نسیم آزادی