چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

مستند پنج قسمتی ثابتی؛ نقد مخالفان و تحسین موافقان – محمود زهرایی

هنوز همه قسمت های این مجموعه پنج قسمتی پخش نشده بود که با حجم عظیمی از نقدها و تحسین های مخالفان و موافقان مواجه شدیم. امری که بیانگر زنده و فعال بودن جامعه اپوزیسیون و حساس بودن محتوای این مستند است.

موافقین که عمدتا شامل سلطنت طلبان و دوستداران شاهزاده رضا پهلوی هستند، نه تنها از تمام محتوای این مجموعه دفاع می کنند و مهر تایید بر تمام مطالب بیان شده توسط آقای ثابتی می گذارند، بلکه از این محتوا بهانه و دستمایه ای ساخته اند برای حمله مجدد و پرپشتوانه تر به آنهایی که اخیرا تحت نام پنجاه و هفتی ها، شهرت یافته اند.

در طرف دیگر، مخالفان و منتقدان هستند که بدون در نظر گرفتن تفاوت های فکری، گروهی و عقیدتی، می توان آنها را در مجموعه وسیع جمهوری خواهان، دسته بندی نمود. این دسته که در میان آنها تعداد زیادی از زندانیان و شکنجه شدگان زندانهای رژیم گذشته نیز وجود دارد، این مستند را فاقد هرگونه ارزش وقایع نگاری و تاریخی دانسته و آنرا تلاشی برنامه ریزی شده از طرف تلویزیون من و تو و سازنده مستند و حتی با همکاری جمهوری اسلامی, برای منحرف ساختن جنبش و تخریب اپوزیسیون، می دانند.

البته وجود طیف وسیع لشکر سایبری جمهوری اسلامی و نقش فعال رفیق قافله یا شریک دزد بودن آنها در این میانه را هم نباید از نظر دور داشت.

به باور من می توان نگاه دیگری هم به این مجموعه مستند داشت و آنرا فارغ ازداوری در مورد تهیه کننده، کارگردان و روایت گر، مورد نقد و بررسی قرار داد.

بگذارید با این روش از دو زاویه کلی و محتوایی به این مستند بنگریم و از این دو نظرگاه آنرا مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم.

از نقطه نظر کلی و عمومی، این مستند می تواند در کنار بقیه مستندات و روایات تاریخی و با استفاده از اطلاعات و حتی تناقضات موجود در روایت ها، به شفاف سازی هرچند اندک بخشی از مبارزات گذشته، بینجامد. از نظر یک فعال سیاسی و حقوق بشر، حتی نکات مندرج در بازگویی های تاریخی جنایتکارانی نظیر خلخالی و هاشمی رفسنجانی و دیگر دست اندرکاران جنایات ۴۴ ساله جمهوری اسلامی نیز می تواند مفید و روشنگر باشد. از این جنایتکاران انتظار بیان واقعیت کامل و بی پرده وجود ندارد و در موارد زیادی کتمان حقیقت را هم دربر خواهد داشت. اما آنچه مهم و اساسی هست، نگاه منصفانه و غیر احساسی به این بازگویی های تاریخیست .

براستی انتظار ما از آقای ثابتی به عنوان یکی از بلندپایه ترین مقام های امنیتی و رئیس ساواک تهران در حکومت سلطنتی، در بیان وقایع و اتفاقات آن دوره چیست؟ ایا انتظار داریم که ایشان مخالفان حکومت مورد تایید و ستایشش را، انقلابی و انسانهای شریفی بنامد؟ آیا انتظار داریم در درک و شناختش از مبارزانی که سالها بر علیه اشان مبارزه کرده، تجدید نظر کند و گذشته و کارهای خود را به نقد بکشد؟ آیا اینکار را از هیچ یک از روسای سازمانهای نظامی و امنیتی در هرکجای دنیا میشود انتظار داشت؟

او مسلما از تمام عملکردها و تفکرات خود و دستگاه مطبوعش دفاع خواهد کرد و قدمی از آن عقب نخواهد کشید و این نمی تواند دلیلی باشد بر بی اهمیت بودن و یا کلا مغشوش بودن این مستند.

ضمن درنظر گرفتن این نکته که بخش عظیمی از سردمداران نظامی و سیاسی حکومت پهلوی بدون برجای گذاردن هرگونه اطلاعاتی از کارها و فعالیت های خود، یا درگذشته اند و یا همچنان قصد پرداختن به این مسئله را ندارند و آمدن آقای ثابتی به عرصه بازگو کردن گذشته، می تواند غنیمت باشد.  

اما به لحاظ محتوایی و بدون پرداختن به جزئیات هر واقعه ای که در این مستند آورده شده و انگشت گذاردن به اشتباهات و یا نادرستی های احتمالی آنها، می توان به چهاراشکال اساسی در روایت های آقای ثابتی اشاره نمود، که این چهار ایراد را هم می توان حول سه موضوع  طبقه بندی نمود:

۱- کتمان حقیقت

۲- تحریف حقیقت

۳- بیان نکردن آگاهانه حقیقت.

۱-کتمان حقیقت:

۱،۱- کتمان شکنجه در حکومت گذشته و در ارگان تحت مسئولیت آقای ثابتی، یعنی ساواک.

آقای ثابتی گذرا و خیلی بی اهمیت از کنار این  مسئله مهم عبور می کند و آنرا در حد مثلا زدن چکی به گوش یک زندانی که آن را هم با اما و اگر بیان می کند، پایین می آورد. آیا براستی آقای ثابتی از وجود شکنجه در ارگانهای تحت فرمانش اطلاع نداشته و یا آگاهانه به کتمان آن می پردازد. برای هر تحلیلگری که شناختی از آقای ثابتی و توانایی های اداری، تشکیلاتی و تسلطش بر مجموعه زیر نفوذش، داشته باشد، بسیار سخت است که بپذیرد، چنین مدیری از انجام کارهای افراد تحت مسئولیتش بی خبر بوده و یا افراد تحت مسئولیتش جرات انجام کارهای خارج از دستور او را داشته باشند. اینکه شخص آقای ثابتی در هیچ شکنجه ای شرکت نداشته باشد و حتی در شکنجه گاهی هم حضور نیافته باشد، هم قابل درک است و هم نفی کننده عدم اطلاع او از شکنجه نحواهد بود.

 به شهادت افراد بی شماری از زندانیان و دستگیرشدگان در نظام گذشته، و همچنین اعتراف شاهزاده رضا پهلوی که به وجود شکنجه در زمان حکومت پدرش اعتراف و حتی اظهار تاسف کرده است، به هیچوجه قابل درک نیست چرا آقای ثابتی همچنان در پی کتمان این واقعیت است و از قبول مسئولیت در این زمینه سرباز می زند. هرچند میزان شکنجه در حکومت ملایان حاکم، به لحاظ کمی و کیفی فرسنگها با آنچه در زمان ریاست ایشان بر ساواک انجام شده، فاصله دارد، اما این بهانه و مجوزی برای چشم پوشاندن بر آن جنایات و  کتمان حقیقت نخواهد بود. زیان های کتمان حقیقت برای آقای ثابتی و حکومت مورد علاقه و پادشاهی که او از وفادارترین کارگزارانش بوده و هست، بیش از بیان درست و واقعی حقیقت است. آقای ثابتی و هواداران ایشان باید این حقیقت را درک کنند که خشم بخش زیادی از اپوزیسیون و بویژه کسانیکه قربانی شکنجه و آزار و اذیت های ماموران شکنجه ساواک بوده اند، واقعی، قابل درک و قابل دفاع است. کتمان حقیقت موجب محو حقیقت نخواهد شد.

۱،۲- کتمان واقعیت بسیار بدیهی عدم مبارزه شدید و سیستماتیک ساواک با آخوندها و جامعه روحانیت.

آقای ثابتی که به روشنی از این سئوال که ساواک در مبارزه با روحانیت، جدیت و سختگیری کمتری نشان داده بوده و لبه تیز تیغ خشونت و دستگیری و تعقیبش فقط متوجه روشنفکران و دانشجویان می شده، کمی عصبانی شده بود، به دفاع از عملکردش در این رابطه می پردازد و به چند نمونه محدود از دستگیری و تبعید روحانیون اشاره می کند.

اینکه فعالیت های آخوندها در مقایسه با دانشجویان و قشر وسیع روشنفکران کمتر، سطحی تر و غیر موثرتر بوده و ساواک تمرکز اصلیش را بر مبارزه با دانشجویان و مبارزان مسلح، قرار داده بود و همچنین با اعتراف به این واقعیت که حتی روشنفکران و مبارزان آن زمان، هم از خطر بالقوه آخوندها یا غافل مانده بودند و یا حتی آنها را همراه و هم سنگر خود در مبارزه با رژیم شاه می دانستند، و همچنین این واقعیت که در نظام سلطنتی آقای ثابتی اولین فردی هستند که در مورد آخوندها و نقششان در مبارزه علیه حکومت، تحلیل می دهد و آنها را در دایره تعقیب و مراقبت های ساواک می گنجاند، باعث نمیشود تا آقای ثابتی این حقیقت را کتمان کند که او و دستگاه حکومت سلطنتی و بویژه شخص شاه فقید، نه تنها آخوندها را مخالف جدی خود نمیدانستند بلکه بنا بر آنچه اعتقادات قلبی شاه بود، آخوندها را حامی سلطنت و حامی پادشاه کشور مسلمان می دانست. کوتاه آمدن و تسلیم شدن شاه در مقابل خواسته های ضد زن و آزاررسان علیه جامعه بهائیت و حتی عقب نشینی از مواضع درستی که رضاشاه برعلیه آخوندها و طلبه ها اتخاذ کرده بود و کوتاه آمدن جدی در مقابل حرکت ارتجاعی خمینی در ۱۵ خرداد و دستگیری و تبعید آبرومندانه او به عراق و نجف و رشد بی رویه ساخت مسجد و اختصاص بودجه های کلان برای ترویج اسلام، چیزی نیست که حکومت گذشته و آقای ثابتی بتوانند از کنار آن به سادگی عبور کنند. او و دستگاه متبوعش باید اذعان کنند که این خطر جدی را دست کم گرفتند و دستگیریها و اعمال زندانی و خشونت فقط بر علیه دانشجویان و اقشار مختلف روشنفکری بود. بی شک این کتمان حقیقت ریشه در این تخیل از سوی آقای ثابتی و سلطنت طلبان، می تواند داشته باشد که مقصر اصلی سقوط نظام پادشاهی را ۵۷ ها و مبارزات آنها می دانند و از قبول هرگونه مسئولیتی در این زمینه شانه خالی می کنند.

۲-تحریف حقیقت:

آقای ثابتی در ویدئوهای آرشیوی که لابلای صحبت های ایشان در این مستند پخش می شود، مبارزان را افرادی وابسته به کشورهای خارجی قلمداد می کند که از کشورهای خارج خط و امکانات برای ادامه مبارزه می گیرند. عدم واکنش ایشان به این صحبت های تلویزیونی که در سالهای ۵۰ یا بعدتر تهیه شده است، به معنی تایید دوباره آن سخنان و آن ارزیابی هاست. هرچند آقای ثابتی در آنزمان و در همین مستند هم، هیچ مدرک و برهان محکمی برای این ادعای خود ارائه نداده است، اما این طرح این مسئله می تواند برای کسانیکه با فعالیت های مبارزان در آن زمانها آشنا نبوده اند و همچنین برای نسل جوان، گمراه کننده و فریب دهنده باشد. ارتباط احزاب برادر در همه جای دنیا امری پذیرفته شده و در چهارچوب مبارزه آزادیخواهانه است و بدون ارائه مدرک وابستگی و فقط به صرف ارتباط، هیچ مارک وابستگی و سرسپردگی بر آن نمی توان زد. ارتباط مبارزان مسلح با گروههای چریکی فلسطین در کادر آموزش های مسلحانه و یادگیری جنگ چریک شهری، به معنی وابستگی نیست و این مبارزان مجری هیچ سیاستی که منطبق بر منافع فلسطینیان در ایران و مخالف منافع کشور ایران باشد، نبوده اند. بنابرین اطلاق وابسته بودن به این مبارزان اگر از فریبکاری و تخریب مبارزان نباشد، بی شک از بی خبری مطلق و بی دانشی سرچشمه می گیرد که آنهم از بالاترین مقام امنیتی رژیم گذشته پذیرفتنی نیست.

 نسلی که آقای ثابتی افتخار مبارزه با آنها و قلع و قمع کردنشان را به عهده دارند، نسلی آزادیخواه، فداکار، صادق، آرمانخواه و به باور من تکرار ناشدنی از مردم ایران بودند که علیرغم اشتباهات و تحلیل های غلط و نتیجه گیریهای نادرست، به تنها چیزی که فکر نمی کردند تامین منافع بیگانگان وزیر پا گذاردن شرافت مبارزاتی اشان می باشد. آنها آزادیخواه و مستقل بودند و بزرگترین سلاحشان، جان شیرینی بود که بر کف داشتند و شرافتی بود که چراغ راهشان بود.

۳- بیان نکردن آگاهانه حقیقت

کشته شدن ۹ تن از زندانیان سازمانهای چریک های فدایی خلق و مجاهدین خلق در تپه های اوین در فروردین ۵۳ که با تیتر روزنامه کیهان تحت عنوان “۹ زندانی در حال فرار کشته شدند” خبررسانی شد، یکی از پر سروصداترین و مخوف ترین اعدامها و حتی نقض آشکار قوانین متداول آنزمان خود رژیم بود که آنرا میتوان یکی از ننگ اورترین و وحشیانه ترین عملیات ساواک به حساب آورد. چیزی که ۱۴ سال بعد رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در تابستان ۶۷ درابعاد ۵۰۰ برابری، آنرا بازسازی و تولید نمود.

 عبور بی سروصدای آقای ثابتی از این واقعه مهم و مسکوت گذاردن آن، ناشی از هرچه باشد، نمی تواند ناشی از بی اطلاعی آقای ثابتی از این واقعه و حتی کم اهمیت دانستن آن باشد.

 بهمن نادری پور معروف به تهرانی از شکنجه گران ساواک در جلسات محاکمه خود که بعد از انقلاب ۵۷ برگزار شد به این کشتار اعتراف نمود و توضیح داد که این اعدام غیرقانونی به تلافی عملیات فزاینده فدائیان و مجاهدین در آن مقطع، صورت گرفته بود. عدم پرداختن به این مسئله مهم حتی اگر برطبق ادعای ساواک در آنزمان، با مجرمیت فرار از زندان هم انجام شده باشد، موضوع کم اهمیتی نیست که فرد با هوش و خوش حافظه ای مثل آقای ثابتی آنرا فراموش کرده باشد و یا بتواند از آن به سادگی عبور کند.

در انتها باید اضافه نمود که هرچند این مستند به لحاظ عکس، تصویر، صدا و مونتاژ و سایر افکت های فیلمبرداری و کارگردانی، حرفه ای و خوش ساخت بود اما به لحاظ کارگردانی صحبت های روایت گر و مطرح کردن سئوالهای چالش برانگیز که لازمه اینگونه مستندسازیهاست، ضعیف و حتی می توان گفت بسیار بد بود.

https://akhbar-rooz.com/?p=226462 لينک کوتاه

1 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساتراپ آذربرزین
ساتراپ آذربرزین
4 ماه قبل

جناب امیدوارپور عزیز
دقیقا جمله آخر شما نشان دهنده برداشت چپ از کل وقایع است . شما از تیمسار آذربرزین نام بردید به علت شبهات اسمی. اصلا فرض شما را درست بگیریم پس سال ۹۰ میلادی ایران سوسیالیست هم به همان سرنوشت دچار می شد با اینکه ما به دلیل جغرافیایی چک و رومانی نمی شدیم و می شدیم یوگسلاوی ! زندگی بهتری داشتیم ؟ قبول دارم که چون خمینی آمد ، حکومت قبلی تطهیر شد ولی در همان زمان ایران داشت بتدریج ( آهسته چون تبدیل انقلابی همان روش استالین می شد که البته تمام منابع ما را مانند اسفنج به خودش می کشید نه اینکه مردم ایران سودی ببرند ) وارد دنیای صنعتی می شد . اینکه گ ک ب درست می گفت یا ساواک؟ و اینکه ک گ ب درست می گفت چون پرچم سرخ داشت ؟ در پروسه تغییر همه پخته تر می شوند ، در تونل زمان که نباید ماند . در چرخش زمان به نظر من پیشرفت قربانی می گیرد . یادمان نرفته که در درون تشکیلات حرف واقع گرایانه هم دفاع از بورژوازی تلقی می‌شد.یعنی نفی تحلیل مشخص از شرایط مشخص .شما که باید به یاد داشته باشید

ساتراپ آذربرزین
ساتراپ آذربرزین
4 ماه قبل

برای من که قسمتی از نوجوانی خود را در آنزمان گذراندم و با ساواک برخورد کوچکی داشتم ، این رابطه با احزاب برادر در قالب روابط حزب توده با ک گ ب اصلا قابل قبول نیست . همه می دانیم که انتقال اسرار نظامی و حکومتی فراتر از رابطه با حزب برادر است . تشکیل سازمان نظامی موازی در ارتش هم این نیست . من چون با جمعی با از این جوانان در آنزمان ارتباط داشتم در شرافت و صداقت چریکها و مجاهدین با نظر شما موافقم اما بصورت بنیادی و در ساختار جهانی فکر می کنم کشور ما مجبور به انتخاب یک بلوک بود و شرق ظاهرا جذاب بود چون خفقان در آنجا اجازه نمی داد که واقعیت دیده شود . شاید صنعتی شدن شوروی با کشتاری که استالین کرد برای بسیاری قابل قبول و ارزنده باشد ولی برای من نبود و نیست . ادعا نمی کنم که جزنی و پویان هم همان راه را می رفتند ولی چه کسی می‌تواند بگوید نمی رفتند؟ ما با هفتاد و پنج درصد دهقان شاید بهتر بود از اصلاحات ارضی حمایت می کردیم ، همان صنعت نیمه را گسترش می دادیم و با مذهب و خرافه مبارزه می کردیم.

کامران امیدوارپور
کامران امیدوارپور
4 ماه قبل

ببین ، پرویز ثابتی از فسیل های قرن بیستم ست که مثل بضی فراری های زمان آلمان نازی مُرده ولی به عدالت طعنه میزند. این پرویز ثابتی در قرن بیست و یکم می بیند که به مثل ۷۵ سال از اشغال فلسطین و نقض دائمی حقوق بشر در آنجا گذشته ولی از عدالت خبری نیست. پرویز ثابتی و جنابعالی می دانید که «سویسالیسم واقعا موجود» در سال ۱۹۹۰ فروپاشید و گورباچف به دریافت جائزه نوبل نائل آمد ولی در جهان تا امروز آب خوش از گلوی اکثریت مردم جهان پائین نرفته و میلیونها نفر بخاطر دموکراتیزاسیون غرب ، آمریکا و ناتو بدون خانه و کاشانه در جهان آواره و مورد ستم چند گانه ی پوپولیستها به رهبری ترامپ و جوجه نازی های و فاشیست ها قرار گرفته اند.در ضمن در ۱۹۵۳(کودتای ۲۸ مرداد۳۲) و در ۱۹۷۳ (کودتای نظامی ژنرال پینوشه در شیلی) چرجیل جائزه ادبی وکسینجرجائزه صلح نوبل گرفتند.حالا وسط این دنیا که پیش از۱۹۱۷انقلاب بلشویکی تاامروزجنابعالی هنوزعلل جنگ ها ،انقلابها، کودتاها و مبارزات مردم را نفهمیده اید؟ کتاب تیمسار آذربرزین را بخوانید

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x