در مختصری که من در آنم
اندیشه و آبِ دیده با هم
در عقدهِ باورم نشسته .
پرسش به کجابرم؟ که این درد
بخشی زِ خودم
ترانه هایم
ناگفته ترین، صدا در آن است .
ما هرچه که گفته ایم .
درد است
دردی که در آن، شریکِ جرمیم
لب بسته
از انفجارِ ظلمت
خاموش به انکسارِ عادت .
بازی گرِ نخبهِ فلاکت .
من هستم و هم دلی فدایی .
باقی همه در فضایِ ظلمت .
تصویرِ هر آنچه، جایِ پا را
در خصلتِ خود، گمان پذیرند .
در مختصری که من در آنم .
بالماسکهِ روشنی زِ تذویر
بر چهرهِ هر کسی، سوار است.
داریوش لعل ریاحی
یکشنبه ۳ دی ماه ۱۴۰۲
فدای اون لعل گرانبهای مام وطن بشم که قلمش وشعرش همه درد وطن ودر جامعه است
درود بر مردبزرگ فرهنگ وادب وشعر وقلم
شفیعی نجف آباد