رامین پرهام مشاور سابق رضا پهلوی میگوید: “شاهزاده رضا پهلوی نهتنها فعال سیاسی کارآمدی نبوده و نیست و نخواهدشد، که اصلاً برای چنین کاری ساخته نشده؛ جایگاه اصلی و طبیعی و کارآمد وی، جایگاهی است ملی و نه سیاسی. سیاسیکردن پهلوی یعنی خنثیکردن پهلوی.“
این جملات منطقی ترجمان زیبای تلقی و نگرشی عام نسبت به شخص رضا پهلوی وارث آخرین خانواده پادشاهی در ایران است که دفتر فرمانرواییاشان با انقلاب ۲۲بهمن ۱۳۵۷ در میهن ما بسته شد. رامین پرهام شخصیت فرهیختهای است که بههرحال مدت زمانی نهچندان کوتاه را نیز بهعنوان مشاور رضا پهلوی در کارنامه سیاسی خود دارد ناتوانایی و ناهمگون بودن شخص رضاپهلوی با بافتار و ساختار تاریخی پادشاهی در میهن ما را اینچنین بیان نموده است.
شاهان ایرانی در طول تاریخ هیچگاه حاصل اجماع نیروهای اجتماعی و سیاسی جامعه ما نبودهاند. شاهان ایرانی مشروعیت خود را نه از ملّت که از درون بُرندگی شمشیر و گلوله تفنگ خود کسب کردهاند. آنها همیشه سپهسالارانی شجاع و بعضاً بیمحابا و خونخوار بودهاند که با نیروی قهریۀ جنگجویان خود رقبا، مردم و همسایگان و دشمنان ایرانزمین را مسخر خود میکردند و با تاجگذاری خود را صاحب فره ایزدی (مشروعیت الهی) نیز برمیشمردند. آنها مادامی که میتوانستند استیلای مطلقه خود را حفظ و گسترش دهند بقایاشان حتمی و محرز میبود نه انتخابی در کار و نه بازنشستگی و یا پایان حکمرانی قانونی. آنها به هیچ احد و ناسی هم پاسخگو نبودند. با سربرآوردن رقبا و اضمحلال سلطه آنان این فرآیند با نام شخص دیگر و تاجگذاری و ضرب نمادین سکه به نام شاه جدید تکرار میشده است.
تنها سلسلهای که در طول تاریخ ۳۰۰۰ ساله این سرزمین از طریق این فرآیند به قدرت نرسید خانواده «پالانی» بوده است خانوادهای که بعداً نام «پهلوی» را نیز برای خود به پیشنهاد محمدعلی فروغی تصرف عدوانی کرد[۱]. رضاخان مهتر سابق سفارت هلند و از افسران فوج قزاق با کودتای انگلیسی سوم حوت ۱۲۹۹ با برنامهریزی افسر انگلیسی ژنرال آیرونساید و با دستیاری سیدضیاء طباطبایی در ایران به قدرت رسید و به ضرب و زور همین کودتا او در ابتدا درجه «میرپنج» (سرتیپ) و همچنین عنوان سردار سپهایی را از احمدشاه قاجار برای خود کسب کرد و سپس با همراه کردن روحانیت با خود در دیدار با آنها در قم (شیخعبدالکریم حائری یزدی، سیدابوالحسن اصفهانی و میرزا محمدحسین نائینی) سلسله پهلوی را در سال ۱۳۰۴ شمسی به جای بلندپروازی جمهوریخواهانهاش به تأصی و تقلید از کمال آتاتورک بنیانگذاری کرد. فرزند او محمدرضا پهلوی نیز طبق فرآیندی مشابه و با یک کودتای انگلیسی – امریکایی برعلیه دولت ملی دکتر محمد مصدق رهبر جبهه ملی و دمکراتیک ایران توانست دوباره به قدرت برگردد.
به دیگر سخن دفتر پادشاهی سنتی و تاریخی ایرانیان با پایان سلطنت و حکومت قاجارها در سال ۱۳۰۴ برای همیشه بسته شد. در طول تاریخ نزدیک به ۳۰۰۰ ساله حکمرانی در ایرانزمین پهلویها یگانه سلسله پادشاهی در میهن ما بودهاست که به اذن و نقشه و دخالت مستقیم نیروهای بیگانه حیاتش دوبار در ایران ما برقرار و تجدید شد. اکنون نیز رضا پهلوی، وارث این خاندان و منتظرالسلطنه بیش از ۴۰ سال است منتظر مساعدت بیگانگان برای رسیدن و جلوس بر تختطاووس در ایران است.
طرفداران پادشاهی در ایران یعنی احیای «پادشاهی ایرانی» و نه «پادشاهی وابسته به بیگانگان» اما دو راه بیشتر در برابر خود ندارند:
۱- حکومت پادشاهی مطلقۀ ایرانی از طریق مسخر کردن رقبا و حاکمیت سیاسی موجود توسط قوۀ قهریه و میدان، امری که رضا پهلوی بههیچوجه حتی به گفته پدرش نیز در حد و اندازهای نیست که بتواند بار دیگر پس از گذشت بیش از ۲۲۵ سال از آغاز سلطنت آغامحمدخان قاجار در ایران دوباره در این قامت هاهر شده و آنرا احیا کند.
۲- احیای پادشاهی و «سلطنت مشروطه» نوین در نقش نمادین آن به عنوان عامل وحدت ملی همانند آنچه که در کشورهای اروپایی دیده میشود البته نیاز به یک اجماع دمکراتیک پیشین دارد که حتماً بایستی برآمده از درون یک نهاد قانونگذاری ملی فراگیر همانند مجلس موسسان به شکل کاملاً دمکراتیک باشد.
به غیر از این دو رویکرد راهحل دیگری برای احیای دوباره «پادشاهی ایرانی» در میهن ما متصور نمیباشد. .
بعید است با توجه به تاریخ حکمرانی سلطانمحور در این سرزمین بدیل پادشاهی مشروطه و دمکراتیک حتی در یک شرایط رویایی هم شانسی برای عرضاندام داشته باشد. اما دفتر پادشاهی مطلقه و غیرمشروطه نیز برای همیشه در ایران ما بسته شده است، این مرحمت را ما مدیون انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هستیم.
قرن بیستویکم نه دیگر دوران برقراری پادشاهی مطلقه ایرانی از جنس صفویان و یا قاجاریه است و نه سوم اسفند ۱۲۹۹ و یا حتی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که دگربار بتوان به ضرب و زور قوۀ قهریه و دخالت نظامی حکومت پادشاهی وابسته به بیگانگان همانند حکومت پهلویها را بر مردمان این میهن تحمیل کرد.
[۱] نام خانوادگی پهلوی در اصل متعلق به میرزامحمودخان پهلوی (۱۲۶۱ – ۱۳۴۴) محقق، نویسنده، مترجم و از مِلّیون و آزادیخواهان پرحرارت و فعال صدر مشروطیت بود او بعداً به نشانه اعتراضپس از تصرف عدوانی نامش به وسیله رضاخان پالانی تا پایان عمر با نام محمود محمود صاحب کتاب «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم» در ۸ جلد و همچنین ترجمه کتاب «شهریار» اثر نیکولو ماکیاولی در تاریخ ایران شهره گشت.
۲۵۰۰ خوردند و چریدند و تجاوز کردند و هر کاری دلشان منی خواست از صرصره ی ناصری تا حرمسراهای اشرافی و آخوندها هم نه تنها در کنار این جانیان بی خاصیت بودند بلکه تقدس بخشیدن به آنها دائما فعال بودند و هم اکنون با اشغال تاج و تخت تمام عقب ماندگی های ۲۵۰۰ ساله ی تحت فشار شاهان را جبران کردند هر دوی این جریانات مفتخور نه تنها برای بشریت که برای حتی محیط زیست هم مضر هستند مثلا وقتی یکی می خواست نام محمدرضا پهوی یا ناصرالدین شاه یا …. را در روزنامه بنویسد ببینید چند تن کاغذ باید تلف می کردیم تا نام اینها را برشماریم چقدر جنگلها را باید بخاطر اینکه بگوئیم اعلی حصرت شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران اسلام پناه محمدرضا شاه شاهان …. همین الان کشورهای عربی هم مجبور هستند همین القاب را با تریلی جابجا کنند بس است سایر خسارتهای این جانوران متعلق به تاریخ را دیگر نمی گویم