جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

شب های کرونایی – سعید سلطانی طارمی

شبی دیگر آهسته لغزید و از چشمهایم فرو ریخت
شبی عین آوار دیواری از سنگ و آهن
چنان با تانی تنش را کشید از سر ریزه­­ های نگاهم
که انگار هرگز طلوعی نبوده­ است ما را
که انگار هرگز ندیده­ است چشمم شما را
که انگار هرگز دهانت نخوانده صدا را
صدایی که نام مرا می­شناسد
صدایی که تنهایی­ اش را شنیدم
صدایی که دلتنگی­­ ام را در آغوش خود برد


شبی دیگر آهسته در گوشم افتاد و غرید
رگان تو را در قرنطینه ی اضطراب شتابان
رگان تو را در قرنطینه­ ی یاس ساکن
رگان تورا در قرنطینه ترس
                          با انسدادی فلزی
به قندیل تنهایی ­ات خواهم آویخت


من آری
من افتاده ­بودم به دست هراسی که در من
امید رهایی از این بستگی را به هرگز می­ انداخت
هوای رسیدن به پیراهنت را سر دار می­زد
امید شکفتن و بهبود را تار می­کرد


من آری
من آری در آن ترس و تهدید هم در هوای تو بودم
و فکر رسیدن به چشمان تو زنده می­کرد
امید مرا در سکوت قرنطینه ­ی تلخ
هوای دهان تو از پشت شیشه
نگاه مرا سوی بوی تو می­ دوخت
و فکر رسیدن به انسان دیگر
به یک دوست
حتی به دشمن
و شوق سلام و جواب سلامش
امید مرا کوچه گردی می­آموخت


شبی دیگر آهسته می­ رفت و خورشید خندان
به میعادگاهش می ­آمد
جهانش همه رنگ و نور و صدا بود  
دهانش همانا دهان شما بود


۲۵/۱۲/۹۸ – کرج

https://akhbar-rooz.com/?p=22898 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x