سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

انتخابات که نه، گماشتن های ولایی! – اردشیر قلندری

زمانی که سخن از انتخابات می رود، مفهوم خاصی از “دمکراسی” که قدمت طولانی دارد، در ذهن شنونده ایجاد می شود. در دستگاه ولایی انتخابات مفهومی است که برپایه مهندسی افکار در راستای گزینش افرادی جهت اجرای مقاصد دستگاه عرض و طویل ولایت مطلقه صورت می گیرد. چنین رویکردی را نمی توان انتخابات نامید.

اصولا انتخابات چه در مفهوم جامعه برده داری یونان باستان، چه در عصر حاکمیت سرمایه، مفهومی منحصر به منافع گروه های خاص داشته و نتوانسته است از چارچوب تنگ منافع ذی نفع ها خارج شود.

در غرب انتخابات در راستای رقابت چند حزب قدرتمند، که هرکدام مجری منافع گروه های خاصی از تعیین کنندگان بازار صنعت و تجارت، خدمات است را شامل می شود، اکثریت باشندگان واجد شرایط نیز در همان میدان حق انتخاب دارند، فرای این رویکرد، تمدن بشری هنوز نتوانسته است میدان بهتری ایجاد کند. دولت شوروی با ازمیان بردن گروه های گوناگون اقتصادی – اجتماعی، با تقویت کارگران-زحمتکشان عملا انتخاب را در یک چارچوب محدود نمود، در فرایند رشد بوروکراسی در دستگاه، دولت شوروی نتوانست میدان تازه تری که بتواند مفهوم سرمایه دارانه انتخاب نمایندگان را به چالش بکشد به فضای فرایندهای سیاسی بیافزاید.

اگر بتوان تا دهه نود میلادی انتخابات را کم و بیش “دمکراتیک” نامید، از آن پس بی تردید انتخاب جای خود را به تبانی پیشبرد مقاصدی خاص میان حزب های سیاسی داد و آنچه که امروزه به نام انتخابات در بازار پروپاگاندا عرضه می شود، نوعی کالای لوکس با باطنی ژرفا مبتذل در راستای فریب اکثریت باشندگان یک جامعه است.

دولت ولایی نیز از قائده فوق مستثنی نیست. رژیم حاشیه نشینان به قدرت رسیده در کشور ما از روز نخست استقرار خود پیوسته در همین چارچوب سیر کرده، افکار عموم را جهت حفظ نیاز های ضروری بقای خود هدایت کرده است.

رژیم در چهل اندی سال گذشته، فرایند انتخاب شدن را به گزینش تبدیل نموده، در این راستا، سازوکارهای موثری نیز ابدا کرده، برهمین پایه بقاء یافته است. از این دید کلیه رویکردهای جریان “چپ و راست” حکومتی نه تنها موجب پیشرفت اقتصادی – اجتماعی کشور نشده است، بل اقتصاد و فرهنگ کشور را نیز تا مرز فروپاشی مستقیم پیش برده است.

مفهوم انتخابات در رژیم ولایی، کارزاریست جهت تامین کرسی برای افرادی وفادار به سیاست های هیات حاکم، که خود کلیه اهرام های اقتصادی کشور را در دست دارد، خلاصه می گردد. با کمی دقت به سطح دانش – تخصص، فرهنگ-تربیت، شیوه بیان و حتی پوشش مجلس نشینان و دولتمردان، مسلم می شود، که نالایق ترین افراد کشور ما برجایگاهی نشسته اند، که اصلا سزاوار و شایسته آن نمی باشند.

در این بازار فقدان شایستگی، سروکار با مفاهیم پیچیده علم کشورمداری، پیشرفت سریع فن آوری ها، سازوساخت های فانتازی، بهره مندی از دستاورهای علمی که با سرعت سرسام آور روزانه به پیش می تازد، رئیسی رئیس جمهور می شود، عبدالهیان وزیر امور خارجه، کشوری با تمدن چندین هزار ساله، که دارای ثروتی هنگفت جهت تامین یک زندگی سزاوار برای حال و چندین نسل آینده است.

حاشیه نشینان به قدرت رسیده حاکم تنها در زمینه غارت آشکار منابع ملی کشور تخصص دارند، که این امر موجب ویرانی روزانه محیط زیست، تباهی آینده نسلی خواهد شد، که فردا گریبان همه، چه پیر و چه خرد سال، چه موافق رژیم و چه مخالف آن را خواهد گرفت. همه ما ایرانیان بر آنچه که امروز صورت می گیرد پاسخگو خواهیم بود. همه در برابر فردا و نسل های آتی چه باشیم و چه نباشیم مواخذه خواهیم شد. بنابراین انتخاب درست ما، صیانت از ایران، نسل های پس از ماست، حق نداریم، انگشت بر ویرانی کشور جهت چندرغازی رنگی کنیم. 

علی خامنه ای مطابق معمول هر چند سال یکبار با صدای لرزان و خدعه رنگ باخته به فضای رسانه ها آمده، دقیقا برای بقای رژیم چانه می زند، التماس می کند، که گویی تا به امروز گماشتن های وی تاثیر بر روند بهسازی کشور داشته، اگر مردم رای ندهند، روند گل و بلبل سازی دچار چالش می شوند، سرنوشت ایران به تباهی می رود. خامنه ای دقیقا می فهمد که هر دوره نیروهای طرفدار رژیم به شدت کاهش می یابند، میدان مانور مردم بیشتر می گردد، چیزی که آرامش را از او گرفته است. نباید تصور کرد که وی جهت مشروعیت رژیم تلاش می کند، این ساختار در هیچ عرصه ای پس از گماشتن قلدورانه احمدی نژاد مشروعیت نداشته، اصولا برای دستگاه مشروعیت فاقد ارزش است. 

برهمین بستر به خواست دستگاه، آقای خاتمی رئیش جمهور پیشین رژیم نیز در نسشتی خصوصی طبق روال خود، هشدارهایی را طرح کرد، به زبان بی زبانی، خواست تا دستگاه میدانی برای گرم کردن تنور و تائید نمایندگان این جریان فراهم سازد. ایشان با ذکر برخی نمونه ها روند بحرانی کشور را که در معرکه وکالت آقای پهلوی دومیلیون رای اورد، خواسته یا ناخواسته از رشد اندیشه های مارکسیستی در سطح جامعه به شدت ابزار نگرانی کرد.

هشدار در زمینه رشد اندیشه های مارکسیستی برای بار نخست نیست که در چنین سطحی موجب نگرانی شده است، پیشتر خامنه ای نیز در این زمینه هشدار داد، خواهان بازپخش “اعترافات” رهبریت حزب توده ایران که زیر شکنجه های اهریمنی شکنجه گران پاسدار تهیه شده بود، در صداوسیما گردید. خاتمی همچنین گفت که اگر اتفاق بیافتد جایی برای نجات نمانده، در واقع، ایشان به خامنه ای گفتند که چاره ای برای زندگی آتی خانواده اش بیاندیشد.    

آقای خاتمی دانسته یا نادانسته رژیم را در آستان فروپاشی می بیند، از همین زاویه دومیلیون رای وکالت آقای پهلوی را به رخ می کشد. این گزینه از دید تدارکچی پیشین گزینه ای به مراتب بهتر از رشد اندیشه های مارکسیستی است، با توجه به اینکه آقای پهلوی نیز در باره تسویه حساب با دین اسلام که در شرایط حال کشور امریست محتمل، خط قرمز خود و طرفدارانش اعلان کرده، به تبع آن، نوعی تبانی سیاسی دورادور برای حفظ دستگاه اخوند پروری، تامین مدارس خرافه گستری بسان گذشته است، موضوعی که برای تباه کنندگان کشور پذیرفته تر از تعطیلی نهادهای فساد و نیرنگ دینی ست.

  برپایه چراغ سبز آقای خاتمی، گیریم که آقای رضا پهلوی که در معرکه وکالت به قول ایشان دومیلیون رای اورد، که در مقایسه یک کشور با بیش از پنجاه میلیون واجد شرایط، کم و بیش ۴درصد جمعیت کشور را شامل می شود، که در جای خود رقم قابل قیاسی جهت بنای یک دولت نیست، یکه تاز میدان گردد. تازه گیریم که ۴درصد فوق نوعی خلط مبحث باشد، طیف طرفداران آقای پهلوی بمراتب بیشتر باشد تا زمینه را برای تحویل حکومت به آقای پهلوی فراهم نماید، انگاه پرسش دیگری میدان می یابد که برنامه های اقتصادی ایشان کدام است؟. راه برونرفت کشور: در زمینه اقتصادی-اجتماعی، رهکرد های مفید “بازآبادی” محیط زیست… کدام است؟. کدام برنامه در راستای رسیدن به پیشرفت علوم که عملا ما چندین دهه از ان عقب مانده ایم ارائه شده است، یا اینکه ارائه خواهد شد؟. آیا برنامه ایشان رجعت به سیاست های تباه کننده پدر می باشد، همان رفرم های ناکام که موجب هجوم مردم روستا برای بقاء به شهر ها گردید. در فقدان برنامه های دقیق پس از اصلاحات ارضی، عدم فراهم سازی امکان کار در صنعت، که خود بر اصل مونتاژ استوار شد، نتوانست کار و رفاه نسبی برای جویندگان را مهیا کند، سبب شد که اطراف شهرها حلبی آبادها گسترش یابند، رشد خرافات، فساد، با گرمتر شدن تنور وعده های دروغین ساختمان بهشت اسلامی، بنای اندیشه حکومتی شود، که بهمراهی غرب، خمینی و خامنه ای کشور را تباه سازند.

آقای پهلوی درجایگاه “یگانه جایگزین”، که در پس زمینه سرکوب های بی رحمانه اکومن ولایی در چهل اندی سال گذشته و به شکل پیوسته صورت گرفته، به قول معروف در قحط الرجال، فرصتی برای جولان یافته است و پرواضع است که از دانش کشورمداری بی بهره است و در عدم ارائه برنامه ای روشن قصد دارد، همان شرایطی را ایجاد کند که پس از مدتی نسلی دیگر با گذاشتن ریش انبوه، گرفتن تسبیح به دست، همان راهی را برود که یک بار پیموده شد، عواقب آن در برابر چشمان ماست!.  

از طرفی، سیاست التماس آقای خامنه ای برای بقاء، با اشراف بر روند و ژرفش شدید تضاد مردم با حکومت، برآیند اوضاع و شکست سیاست سرکوب، افزایش کم سابقه زمینه فروپاشی عنقریب است!.

همزمان هنوز مشخص نیست که تاکید بر گزینش افراد نالایق چرا تا این حد دغدغه این دستگاه جنایت گردیده، چه منفعتی برای چنین جامعه دارد؟.

   جهت پاسخ به این پرسش، باید انچه که از سال ۸۸ آغاز شد و تا به امروز تداوم یافته است را واکاوی نمود. همزمان، با غامض تر شدن حوادث سیاسی چند دهه اخیر، جامعه از التهاب طغیان گذشته، سیل در همه جای ایران جاریست، مهار آن با گزمگان گماشته به جایی نمی رسد، باد در هاون کوبیدن است. ساختمان رژیم قابل تعمیر نیست، ایجاد امکان جهت نشاندن مشتی عقب مانده متحجر در نهاد قانونگذاری، کشتن زمان است.

با رسیدن رژیم به کوچه بن بست، مقاومت گروهی که از راه رانت و اختلاس به ثروت افسانه ای رسیده، که درچارچوب رعایت قانون امکان آن فراهم نمی شد، بازگشت به سر خیابان ناممکن که نه، غیر ممکن است. در چنین وانفسایی، بالایی ها ادامه حکومت را ازدست داده، پائینی ها نیز راه دگر در سردارند. اصلی که ادامه و تداوم رژیم را به چالش کشیده، زمینه را برای فروپاشی کاملا فراهم ساخته است. اینک دعوا اینجاست که کدام طرز فکر اقتصادی می تواند آینده ایران را فراهم نماید. آیا آقای پهلوی همان سوشیانس مورد پذیرش همگان است؟. در ان صورت با دانش اقتصادی-سیاسی جامعه که هیچگاه در تاریخ مدون ما تا چنین مرزی پربار نبود، چه خواهد کرد؟. آیا با مرگ بر سه فاسد، بسان دوران پدر و یا رژیم حاکم زندان و شنکجه را رونق خواهد داد؟.

به نظر می رسد، رویکرد آقای پهلوی در بهترین شرایط، تازه اگر همه شرایط مطابق میل ایشان و اطرافیان ایشان پیش برود، برای چند ماه می باشد، در اولین خطا (با توجه به برخورد حامیان آن، که در این اواخر شاهدش هستیم) سرنگون می شود، چرا که ایران امروز، ایران دوران جنبش مشروطه و یا سال سی و دو و حتی ایران پنجاه هفت نیست، اینک هر حرکتی انهم در فضای آزاد پسا رژیم زیر ذره بین جامعه ای است که کاملا به روندها اشراف دارد، برپلنگ تیز دندانی که بخواهد با خدعه، حکومتی بسان گذشته بسازد، برخوردی متناسب خواهد کرد. بنابراین رویه فوق، اما و اگرها زیاد خواهد داشت، آینده درخشانی برای آن متصور نمی توان شد.

ایران نمی تواند از یک سوراخ بارها گزیده شود، ما در بازه ای دیگر، با نگرشی دیگر به اوضاع، بمراتب آگاه تر از قبل به سر می بریم. انتخاب میان بد و بدتر در تمام تاریخ مدون تمدن ایرانی، ما را به گمراهی کشانده است. یگانه راهی که اینک در پیش است، سرنگونی جمهوری اسلامی، همگرایی فکری در راستای ایجاد حکومتی که بر پایه همبستگی ملی بناگردد، تا بتواند نیازهای ضروری رشد کشور را شکوفا سازد. با ایجاد هر نوع حکومتی که فرد در آن ارجعیت و الوهیت یابد، به همان جایی می رسد، که نقطه صفر است. ارزش انتخاب و انتخاب شدن در نقطه صفر برپایه زدوبند و از واجبات صیانت از جنایت، دزدی، اختلاس، نابودی ایران است.

ما در بازه ای از تمدن بشری بسر می بریم که جایی برای تکرار آزمون نمی گذارد، نسبت به هر روزی که می گذرد پاسخگو هستیم. هرگونه فراخوان در راستای شرکت در گزینش مجلس رژیم در کمترین حالت خیانت، در حالت دیگر آن همدستی در تباهی میهن است!.

 یگانه انتخاب درست ایران، سرنگونی انگره مینوی حاکم، پاکسازی اثرات این پتیاره در چهل و اندی سال گذشته، فراموشی کامل این نماد تاریکی و تباهی برای همیشه در راستای حکومتی ملی و دمکراتیک است.

https://akhbar-rooz.com/?p=231643 لينک کوتاه

2.4 5 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x