گفتوگو، یکی از حیاتیترین عناصر مفقود در اپوزیسیون ایران به شمار میرود. آصف بیات، در ابتدای شکلگیری شعار «زن، زندگی، آزادی»، به همراهی و اتحاد میان ایرانیان دیاسپورا و اپوزیسیون با جنبش رهاییبخش مردم ایران اشاره کرده است؛ یک اتحاد الهامبخش که گویا مقدمهای بر تولد نوین ایرانی جهانی بود. اما با گذشت زمان و در حالی که جنبش هنوز در کشاکش اعتراضات خیابانی و دیگر شکلهای مبارزه قرار داشت، خودمحوری، خصومت و پراکندگی درونی اپوزیسیون به حدی افزایش یافت که این گروهها را، بیخواسته، در جایگاه مقابل جنبش قرار داد. از آن دوره به بعد، رفتار اپوزیسیون به گونهای بوده که انگار دچار نوعی بیماری سیاسی شدهاند.
به همین دلیل، ترویج گفتوگوی سالم و خودداری از اتهامزنیهای نابجا، میتواند به بهبود فضای سیاسی در میان ایرانیان دیاسپورا کمک شایانی نماید. از این رو، من در پاسخ به یکی از مطالب منتشر شده در رادیو زمانه، کوشیدهام به این مهم بپردازم. این مقاله تلاشی است برای سالمسازی محیط بحث و بررسی نقدی بر فرقهگرایی.
اهمیت دستکاری نکردن واقعیت در بحثها و ارائه ارجاعات دقیق، نقش محوری در تحقق این هدف دارد. صداقت و شفافیت در بیان واقعیتها و استناد به منابع موثق، زمینهساز گفتوگوی سازنده و پیش برنده است. در فضایی که واقعیتها با دقت و احترام متقابل مورد بررسی قرار میگیرند، امکان پذیرفتن دیدگاههای متفاوت فراهم آمده و در نهایت به تقویت پایههای دموکراتیک کمک میکند.
سوال، یا فانتزیپردازی از واقعیت؟
یکی از رفتارهای غیر معمولی که بین برخی منتقدین مشاهده میشود، فانتزیپردازی از واقعیت است. در این فانتزیپردازیها، اغراق به حدی است که گاهی اوقات ناقد از تحقیر و گاهی از بیاعتنایی به انسانیت کسانی که نقد میکند، غافل میشود. این موضوع را طی هفتههای اخیر شاهد بودهایم.
در این مثال، هیوا مهین پور با نادیده گرفتن یک تشکل کارگری با نزدیک به ۶ میلیون عضو (د.گ.ب)، ادعا میکند که حزب سوسیال دموکرات آلمان، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، در تشکیل کنفدراسیون کار ایران – خارج از کشور نقش داشته است. موضوع این است، ۶ میلیون کارگر و دیگر تشکلهای عضو از این موضوع که د.گ.ب متعلق به حزب سوسیال دموکرات آلمان است بی خبر هستند، اما اپوزیسیون ایرانی از آن آگاه است! علاوه بر این، نویسنده بدون زحمت بررسی و شناخت، فرض میگیرد که اعضای هیئت موسس کنفدراسیون در یک سناریوی نامشخص، ناگهان به اهمیت جنبش کارگری پی برده و تصمیم گرفتهاند با حمایت دولتهای غربی، از آن پشتیبانی کنند!
نویسنده بدون ارائه هیچ سند و مدرکی، تنها به سازماندهنده کنفرانس یک روزه پس از مجمع عمومی کنفدراسیون اشاره کرده و مانند بسیاری دیگر از منتقدین، نتیجهگیری میکند که آنها مسئول تشکیل این تشکل هستند. بنیادهایی از این دست، در سطح بین المللی و اروپایی میزبان صدها کنفرانس و تشکل و انجمنهای مختلف در موضوعات متنوع هستند. نویسنده فانتزیهای خود را بر اساس یک رویداد واقعی پایهریزی کرده و با دستکاری آن، تحلیلی به سبک داستان دائی جان ناپلئون ارائه میدهد.
بگذارید برخی دیدگاههای او را بررسی کنیم:
در قسمت دوم نوشتار خود، نویسنده به شکلی نه چندان حرفهای، انتخابهایی از اساسنامه انجام داده و سپس به نحوی نامناسب به گفتههای رئیس هیئت مدیره کنفدراسیون اشاره میکند. او پرسشهایی را مطرح میکند: «سوالی که کنفدراسیون کار با تناقضهای فراوان خود به آن جواب نداده این است: با چه هدف و در چه جایگاهی میخواهند به فعالان کارگری آموزش دهند و آنها را توانمند سازند؟ منظور آنها از توانمندسازی و آموزش دقیقاً چیست؟ آیا خود را برتر از سایر نیروهای جنبش کارگری میدانند که به دلیل زندگی در خارج از ایران، دانش و درک عمیقتری از مبارزات کارگری و طبقاتی دارند؟»
این شبهه اورینتالیسم پیشتر فرض گرفته است که انسان داخل ایران آگاه نیست و در عین حال، انقدر محافظه کار و راست است که درکش از آموزش، منحرف کردن سوژه است.
در ارجاع به صحبتهای فواد کیخسروی، نویسنده آن را اینطور بیان کرده است «در حالی که در بند ۲ ماده دوم فصل دوم اساسنامه این تشکل «گسترش ارتباط و همکاری با تشکلهای مستقل نیروی کار داخل کشور در بخش های مختلف» به عنوان یکی از سبکهای کار عنوان شده است، کیخسروی میگوید او و همراهانش تصمیمی برای ارتباط با فعالان کارگری در داخل ایران ندارد و به دنبال تاسیس شعبه در ایران نیستند.»
رئیس هیئت مدیره کنفدراسیون در واقع اظهاراتی متفاوت ارائه داده است. در دقیقه ۱۷ از مصاحبه خود با رادیو زمانه، صراحتاً بیان میکند: «ما نمیخواهیم نیروی کار داخل ایران را به عضویت این تشکیلات درآوریم یا تشکیلاتی برای داخل کشور باشیم.» بنابراین، موضوع اصلی بر سر عضوگیری است، نه نوع روابطی که مهین پور به آن اشاره کرده است. جنبش کارگری ایران، به طور طبیعی، چه در سطح فردی و چه در سطح تشکلها، روابط و ارتباطات خود را دنبال میکند و پیش میبرد.
ادامهی بحث با یک فرض دنبال میشود: آموزش و توانمندسازی به عنوان فرآیندهایی برتر و فراتر از جامعه، مخصوص گروههای خاصی در نظر گرفته شده و چون کنفدراسیون این موضوعات را مطرح کرده، نویسنده آنها را «در جایگاهی برتر» قلمداد میکند، زیرا «دانش و شناخت بیشتری به دلیل حضور در خارج از مرزهای ایران دارند.»
بمانند ملاهایی که مخالف آموزش زنان بودند چون معتقد بودند آنها را از کار خانه و بچه داری منحرف می کند، در اینجا فرض گرفته شده است که کنفدراسیون، کارگر را از رادیکالیزمش باز خواهد داشت؟ آنها را رفرمیست خواهد کرد؟ نویسنده مبنایش برای چنین آینده نگری چیست؟ رجوع به اساسنامه یا فرضیات خودش؟
نویسنده در فانتزیپردازیهای خود فراتر رفته و ادامه میدهد: «آیا به دنبال استفاده از تجربیات «سازمانهای غیردولتی» مروج «لیبرال دموکراسی غربی» که کارنامهشان در سرکوب یا انحراف مبارزههای کارگری در سالیان اخیر آنقدر نمایان و ننگین است که نیازی به بازگو کردن ندارد، هستند یا مبارزه کارگری تجربه نکرده در خارج از ایران؟»
تئوری دولتهای غربی، یا فرقه گرایی در فاز فکاهی؟
هیوا مهین پور در نقد کنفدراسیون کار ایران – خارج از کشور مقالهای را در رسانهای منتشر کرده (منظور رادیو زمانه است) که با حمایت همان نهادهای بد نام «لیبرال دموکراسی غربی» در سالروز انقلاب مشروطه بنا نهاده شد تا از تلاشهای فعالان حقوق بشر و جامعه مدنی در ایران پشتیبانی کند و برای مدت زمانی طولانی تحت سلطه گروههای مختلف اصلاحطلب بود یا شاید هم هنوز هست.
علیرغم تمامی این نکات مطرح شده، هیوا مهین پور در موضوع آموزش و توانمندسازی، به دو بند از اساسنامه اشاره کرده است که از این قرار هستند: «تلاش برای توانمندسازی فعالین و حمایت از تشکلهای مستقل صنفی و کارگری در ایران» و «ارائه برنامههای آموزشی برای ارتقای امنیت کنشگری فعالین کارگری، روزنامه نگاران و سایر فعالین اجتماعی و سیاسی در ایران.» (فصل دوم، ماده اول، بند اول و چهارم.)
با این حال، نویسنده فراتر از این موارد پیش رفته و به نتیجهگیریهای گستردهتری دست میزند. او تنها یک سوال مشخص را مطرح کرده است: «منظور از توانمندسازی و آموزش دقیقاً چیست؟» اما به جای انتظار برای دریافت پاسخ، خود به ارائه تفسیرها و فرضیههایش پرداخته است.
تلاش برای ارتقای آگاهی در مورد حقوق کار، آشنایی بیشتر با روشهای مبارزه قانونی و علنی، حفاظت از امنیت در فضای مجازی و… میتواند از جمله اهداف کنفدراسیون باشد که در دو بند ذکر شده، توضیح داده شدهاند. به علاوه، کنفدراسیون به دنبال اهداف دیگری نیز هست، مانند «تلاش برای تحقق معاهدههای جهانی در دفاع از حقوق نیروی کار ایران از جمله آزادی تشکلهای مستقل، منع هرگونه تبعیض در استخدام و محیط کار، حق مذاکره دسته جمعی و محو کامل کار کودک.»
نویسنده در ادامه، نقش یک تشکل کارگری با ۶ میلیون عضو را دوباره به طور کامل انکار میکند تا در داستان فانتزی خود به این نتیجه برسد که دولتهای غربی در تلاش برای منحرف کردن جنبش کارگری ایران هستند، و پاسخی را به نقل از یک گروه کارگری ارائه میدهد. متد برخورد نویسنده را می توان به تمامی فعالیتها و جمع هایی که تا کنون از جنبش کارگری ایران در خارج از کشور حمایت کردند گسترش داد. بنابراین هدف او را نمی توان فقط نقد کنفدراسیون کار ایران – خارج از کشور دانست.
سوالهای دیگری نیز اینجا مطرح می شود. معیار پیشرو بودن یا نبودن یک سندیکا یا کلکتیو چیست؟ در کجای تاریخ، اگر عده ای خواستند از یک جنبش دفاع کنند، ابتدا باید مجوزهای لازم را از سوی عده ای در ناکجاآباد کسب می کردند یا باید به آنها این وظیفه محول می شده است؟ این صلاحیتها را چه کسی تعیین کرده و چطور احراز می شوند؟
مشکل واقعی در اینجا نه دولتهای غرب، بلکه یک شبح است. شبحی که آرامش را از فرقهگرایان ربوده است؛ فرقهگرایانی که بر ساحل امن، خود را برای سالها تنها مدافعان مشروع جنبش کارگری خارج از ایران میپنداشتند، اکنون خوابهایشان به هم ریخته است. در طول سالها، گروههای مختلف اپوزیسیون و مدافعان حقوق کارگر به فعالیت پرداختهاند، اما اکنون با ورود یک رویکرد متفاوت به صحنه، برخی فرقه گرایان بمانند «آل احمدهای پلاستیکی» به حرکت درآمدهاند و فغان از دخالتهای غرب بلند شده است!
نویسنده با اتخاذ یک رویکرد کاملاً غیر واقعبینانه، کنفرانس «همگرایی برای زندگی» که توسط بنیاد فریدریش ابرت برگزار شده، را به نادرست به عنوان تاسیس یک نهاد جدید تلقی میکند (گرچه آن را گروه نامیده است)، و نقش افراد، استقلال فکری، ایدهها و برنامههایشان در ایجاد آن را کاملاً نادیده میگیرد. این ادعاها در یک الگوی مشابه با رویکرد رسانهای همچون کیهان، به طور نادرست نقش دستهای پنهانی از دولتهای غربی را مطرح میکند. پس از آن، کنفدراسیون کار ایران را در کنار این موضوع قرار داده تا داستان فانتزی ضدغربی خود را بیشتر پرداخت کند.
هیوا مهین پور به نظر میرسد توانایی برخورد جنبشی و مواجهه عملی با پدیدههای سیاسی را ندارد؛ به همین دلیل، همانطور که مشاهده کردیم، واقعیتها را دستکاری میکند. فرقهگرایی به عنوان یکی از بزرگترین آفات اپوزیسیون ایران و، متأسفانه، جریانهای چپ، اساساً فضایی برای تفکر عقلانی و برخورد منطقی باقی نگذاشته است.
کنفدراسیون کار ایران – خارج از کشور، در اساسنامهاش، به صورت مشخص به موضوع دولتها و نهادهایی که اصول و مقررات آن را نقض میکنند، اشاره دارد. این بخش از اساسنامه به طور خاص بر اهمیت استقلال کنفدراسیون از هر گونه تأثیر و دخالت خارجی تأکید میوَرزد و مشخص میکند که کنفدراسیون در برابر هر نوع نقض اساسنامه از سوی دولتها یا نهادهای خارجی موضع مستقل و مقتدرانهای اتخاذ خواهد کرد. این بند به کنفدراسیون کار ایران امکان میدهد که در حفظ اصول و مقاصد خود نسبت به حمایت از حقوق کارگران و ترویج استانداردهای بینالمللی کار، مستقل عمل کند و از هرگونه فشار یا تاثیر نامطلوب خارجی دور بماند.
از اساسنامه کنفدراسیون کار ایران – خارج از کشور:
کنفدراسیون یک سازمان کاملا مستقل است. سیاستها، عملکرد و سبک کار کنفدراسیون و ارگانها و نهادهای زیرمجموعه آن بدون وابستگی مالی و سیاسی به کارفرمایان، دولتها، احزاب، سازمانهای سیاسی و مدنی و جوامع مذهبی است.
کنفدراسیون، اکیدا از دولتها و هیچ منبعی که با «اصول سازمانی و اهداف اساسنامه» و معاهدههای جهانی حقوق بشر مغایرت داشته باشد، بودجه و کمک مالی دریافت نخواهد کرد.
خلاصه کنفدراسیون کار ایران هست یا نیست ؟ کنفدراسیون معنی خاصی دارد وقتی کنار ایران می آید اشاره به فدراسیونهای کار یک کشوری مانند ایران است این بسیار ساده است شاید این تشکل در درک مفهوم کنفدراسیون مشکل دارد یا اساسا ما مشکل داریم که اینگونه می فهمیم . ما هیچ مشکلی نه تنها با تشکلها نداریم بلکه از آن استقبال هم می کنیم ولی فقط یک شرط دارد و آن هم اینست که هر تشکل اعتبارش را از خودش خرج کند نه از فدراسیونهای کار ایران اینکه از فلان اتحادیه پول می گیرد یا نه و یا …. همه به خودشان مربوط است ولی ما هم حق داریم نظرات خودمان را داشته باشیم و افشاگری کنیم چون می خواهیم اعتبار مستقل خودمان را نیز حفظ کنیم واجازه ندهیم دیگران خرج کنند این دیگر بحث ندارد چون طبقه ی کارگر ایران اساسا چنین تشکلهائی را قبول ندارد تا امروز هم چون شورا و اسامی دارای تعاریف رادیکال ممنوع بوده استفاده ی از سندیکا اتحادیه فقط برای اسم نه دیدگاههای سندیکالیستی و امثالهم مجاز بوده است