پاول مگنتPaul Magnette، محقق دانشگاهی و یکی از رهبران حزب سوسیالیست بلژیک در کتابش « نیمه دیگر جهان»، دفاع از کار به مثابه یک ارزش را مطرح می کند. با آرزوی اینکه به همه اجازه دسترسی به شغلی رضایت بخش، با دستمزد کافی و از نظر اجتماعی سودمند داده شود.
پاول مگنت، استاد نظریه سیاسی در دانشگاه آزاد بروکسل، وزیرسابق انرژی و محیط زیست در دولت فدرال بلژیک ورئیس فدراسیون والونی است، او در حال حاضر شهردار شارلوروا و رئیس حزب سوسیالیست بلژیک می باشد.
پس از گسترش اندیشه تبدیل «عدالت محیط زیستی» به «یک مبارزه اجتماعی» در وجوه وسیعی از زندگی « مانیفست اکوسوسیالیست (La Découverte، ۲۰۲۴)»، این دانشگاهی و سیاستمدار، منابع و حوزهای «ارزش کار» را درکتاب« نیمه دیگر جهان La découverte, 2024).» تشریح می کند.
او از احزاب چپ می خواهد که در برابر تصاحب ارزش کار توسط راست محافظه کار مقاومت کنند و مفهوم و محتوای کیفی آنچه که او ستون فقرات زندگی و جوامع ما می داند را بازگردانند.
اومانیته ارگان حزب کمونیست فرانسه با پاول مکنت در باره تحول و تکامل مفهوم ارزش کار در طول دوران گذشته، نظر سوسیالیست های پیش از مارکس و مارکس در باره مفهوم کار، تقابل فکری چپ طرفدار کار و چپ مدافع کمک هزینه ومستمری، نقش دولت در ارتباط با حق تضمین کار برای شهروندان، چپ و مطالبه کاهش ساعات کار و سوالات دیگر گفتگو کرده است. این گفتگو را با ترجمه ی باقر جهانبانی به نقل از لوموند دیپلماتیک می خوانید:
اومانیته: مفهوم «ارزش کار» در طول اعصار چگونه تکامل یافته است؟
باید مدرن بودن مفهوم ارزش کار را به یاد داشته باشیم. تا آغاز عصر نئولیتیک(دوران کشاورزی و دامداری)، در جوامع غیرساکن، «کار» از سایر فعالیت های انسانی متمایز نبود. سپس در جوامع باستانی «کار» به عنوان یک فعالیت خاص اما بسیار بی ارزش شناخته می شود که برای بردگان در نظر گرفته شده است، در حالی که شهروندان باید خود را وقف فلسفه، سیاست، ورزش یا موسیقی کنند.
در مسیحیت این ایده وجود دارد که کار تاوانی است که ما را از بطالت یا بدتر از آن از کیف ولذت محافظت می کند. تنها در دوران روشنگری بود که دیدرو، در دایره المعارف، «کار»را با شناخت ماهیت سخت بودن و ارزش رهایی بخش آن، ارج می نهد. سپس این ایده پدیدار می شود که انسان ، توانایی های عملی و فکری خود را از طریق کار گسترش می دهد و پیوندهای اجتماعی ایجاد می کند. چپ واقعاً اولین وارث این ایده آل کار است.
اومانیته: آیا دیدرو کار دستی که باانقلاب صنعتی تحریف شده را آرمانی نکرده ؟
بله، درست در ابتدای دورانی که «کار»ارزش اخلاقی پیدامیکند، به این معنا که به یک ارزش عمومی، یک آرمان سیاسی تبدیل میشود. با تقسیم کار اجتماعی و از خود بیگانگی، ارزش کار بیش از هر زمان دیگری کاهش مییابد. صنعتی شدن، کار اجباری و تولید قطعات جدا از هم را موجب می شود که در شرایط شبه برده داری انجام میگیرد. علاوه بر این، برای فوریه، پرودون یا اوون، اولین انتقاد انحراف از ارزش «کار» با پیدایش از خود بیگانگی کارگران، محروم از جوهر رهایی بخش کارشان به وجود می اید. این همان چیزی است که نقد سوسیالیستی کار را پایه گذاری کرد، که مارکس آن را به شیوه ای بسیار قدرتمندتر مفهوم سازی می کند.
اومانیته: این تکه تکه شدن کار وتبدیل آن به وظایف تکراری در رابطه با کار مزدی است…
در ابتدا، استخدام یک قرارداد کاملاً نامتقارن است، ابزاری است برای کارفرمایان که با استفاده از مفاهیم قانون و قرارداد، در واقع حاکمیت خود را تحمیل کرده و نوعی سلطه قانونی را بر کارگر برقرار می کند. سپس، همانطور که رابرت کاستل جامعه شناس نشان داده است، جنبش کارگری از این وضعیت برای تثبیت حقوق و در نتیجه برای برقراری مجدد نوعی تقارن در روابط قراردادی بین کارمند و کارفرما استفاده خواهد کرد.
به پیروی از برنارد فریو* (Bernard Friot) ، میتوانیم تأیید کنیم که کار بهطور مستقیم شهروندی اجتماعی را بوجود می آورد که مزایای تأمین اجتماعی از طریق مشارکتهای کارکنان و کارفرمایان تأمین و مستقیماً از دستمزد کسر میشود. این همان چیزی است که به ما امکان می دهد از منطق کالایی شدن فرار کنیم.
این در واقع شکلی از سیستم کمونیستی است که از طریق اصلاحاتی بر اساس توازن قوا و بدون چشمانداز کلی انجام شده است، اما برداشتی از کار را القا میکند که در تلاش برای فرار از روابط سلطه است.
اومانیته: کتاب شما نوعی از دوقطبی بودن در رابطه با کار را تداعی می کند، منظور چیست؟
عنوان «نیمه دیگر جهان» کتاب من از مطالعه نظرسنجی های انجام شده در بلژیک و فرانسه گرفته شده است که نشان می دهد نیمی از افرادی که جمعیت فعال را تشکیل می دهند از وضعیت و دستمزد خود راضی هستند و کار خود را در زندگیشان بسیار مهم می دانند.
اما همچنین نیمی دیگر از آنها که از اشتغال محروم شده اند یا با مشاغل کوچک و نامطمئن زندگی می کنند، کار را مجازاتی می دانند که به سلامت آنها آسیب می رساند. برای این «نیمه دوم جهان» ، کار اجازه نمی دهد که انسان با عزت زندگی کند. فکر می کنم برای چپ مهم است که این را به یاد داشته باشند.
«ما نباید خود را از کار رها کنیم، بلکه باید کار را از روابط سلطه ای که آن را تنظیم می کند رها نمائبم »
رو در روئی چپ طرفدار کار و چپ طرفدار کمک هزینه ومستمری، دست کم نتیجه معکوس دارد، زیرا به معنای قرار دادن نیمی از جهان در مقابل نیم دیگری از جهان است. ایده این است که به نیمی از جهان که رنج می برند اجازه دهیم به سطح رضایت و خوشی دسترسی پیدا کنند که نیمی دیگرقبلا از آن برخوردار بوده است
اومانیته: نقش دولت در تضمین حق کار چه می تواند باشد؟
من مخالف کمک هزینه همگانی هستم زیرا فکر می کنم این یک پاسخ فردگرایانه به مسئله کمبود کار است، من ضمانت شغلی را ترجیح می دهم که یک پاسخ جمعی است. هر بار که ما خدمات عمومی قابل دسترسی همگانی مانند مدارس، مهدکودک ها، حمل و نقل عمومی و غیره را توسعه می دهیم، بخشی از روابط اجتماعی را غیرکالایی می کنیم و در عین حال مشاغلی را که خارج از منطق بازار هستند، تامین مالی می نمائیم.
من میخواهم که حمایت اجتماعی در برابر بیکاری به طور فزاینده ای به عنوان یک مسئولیت دولت شناخته شود. اگر کسی برای یافتن شغل با مشکل روبروست، تقصیر جامعه است که نتوانسته موقعیتهایی متناسب با تواناییهای او ایجاد کند. بنابراین، ما میتوانیم به افرادی که از اشتغال محروم هستند، نظیربرنامه «مناطق صفر بیکاری طولانیمدت» در فرانسه که در چارچوب اشتغال پایدار، که در حال آزمایش است را پیشنهاد کنیم، تا وظایفی را انجام دهد که برای جامعه مفید است اما به اندازه کافی برای بخش خصوصی سودآور نیست. با شروع از این مفهوم حمایت اجتماعی، میتوانیم شکل جدیدی از مشاغل را ایجاد کنیم که نه مناسب بازار سرمایه داریست و نه منافع عمومی، بلکه از نوع سوم هستند که مربوط به خدمات عمومی کار جمعی است.
اومانیته: چرا افرادی که در مشاغل به اصطلاح «ضروری» کار می کنند، به طور متوسط نسبت به سایرین که در مشاغلی با در آمد بهترکار می کنند، مثلاً در بخش مالی، رضایت بیشتری دارند؟
در گفتگوهای عادی اولین چیزی که مردم در مورد آن بدون تامل صحبت می کنند این است که کارشان تا چه اندازه مفید است. این واقعاً اولین چیزی است که به بسیاری از افرادی که در شرایط سخت کار می کنند، در بخش ساخت و ساز، در جاده ها و کارهای عمومی، نگهداری از فضاهای عمومی، تصفیه زباله و غیره اجازه می دهد تا سختی را تحمل کنند. آنها می گویند: «من کارهای مفیدی انجام می دهم که به مردم امکان می دهد مسکن پیدا کنند، از تصادفات جاده ای جلوگیری کنند، فضاهای عمومی تمیز باشند وغیر».
برعکس، کسانی که در مشاغلی کار میکنند که داوید گربر(David Graeber)، انسانشناس آمریکایی آنها را «شغلهای مزخرف» توصیف میکند، رضایت بسیار کمتری دارند، حتی اگر کارشان گاهی بسیار پردرآمد باشد. افرادی که مشاغل واقعاً غیرجذاب یا مخرب دارند، به این دلیل کارشان ادامه می دهند که ۵۰۰۰ یورو یا بیشتر درآمد و یک سری مزایای اضافی دارند، آنها ناراحتی خود را با تعطیلات درمناطق آفتابی و مصرف گرائی بیش از حد جبران می کنند. شاید برای آنها بهتر بود با درآمد کمتر کار بهتری می داشتند.
برخی از جوانان حتی با دریافت حقوق بالا از کار در شرکت های خاص، به دلایل اخلاقی خودداری می کنند…
کنترل بر کار خویش و قرار نگرفتن در موقعیت تضاد اخلاقی، برای هزاران نفر، عناصر مهمی هستند. اما با «استعفای گسترده» یا «اپیدمی تنبلی» که جناح راست به منظور اصلاح بیمه بیکاری در جهتی نامطلوب برای حقوق کارمندان مطرح می کند بسیار فاصله داریم.
در واقع، توازن قوا به نفع کارکنان در حال معکوس شدن است. کار در زندگی ما، درامور شخصی و به همان اندازه در امور جمعی اساسی است ، وانسجام اجتماعی ایجاد می کند. اما در بازار کار، زنان با مردان برابر نیستند، افراد خارجی مورد تبعیض قرار میگیرند، جویندگان کار مورد انگ قرار میگیرند و غیره.
ما نباید خود را از« کار» رها کنیم، بلکه باید «کار» را از روابط سلطه ای که آن را تنظیم میکند رها نمائیم. برای چپ مهم است که این را به یاد داشته باشد.
اومانیته: با این حال، وسوسه برای دارندگان مشاغل سخت، مذاکره در مورد پاداش است تا شرایط کاری بهتر…
بله، مشاهده کردهایم که مدتهاست که سختی کار نه تنها برای کار فیزیکی، بلکه برای کار در تعطیلات آخر هفته، و غیره، از طریق پاداش جبران می شود. گاهی اوقات، این غرامت های مالی، کارفرمایان را از فکر کردن به برنامه های مناسب تر یا راه حل های جالب تر برای انجام وظایف خاص باز می دارد. اما پول، از دست دادن سلامتی را جبران نمی کند. با این حال، زمانی که دستمزدها پائین و به سختی برای زندگی کافی می باشد، طبیعی است که وسوسه شوید که برای پرداخت بدهکاری خود بیشتر کار کنید. به همین دلیل است که من خواستار پاداش عادلانه برای کار مفید هستم، نه مشروط به ریسک پذیری یا ساعات غیرممکن. من همچنین از چپ اروپایی می خواهم که برای حفظ قدرت خرید کارکنان، به مثال بلژیک تکیه کنند تا برای شاخصسازی خودکار حقوقها نسبت به قیمتها مبارزه کند.
اومانیته: در مورد کاهش ساعت کاری چطور؟
من ترجیح میدهم حجم کلی ساعات کار، بر اساس محدودیتها در طول زندگی کاری کارکنان توزیع شود. میتوانیم دورههایی را تصور کنیم که کسی که میخواهد زمان بیشتری برای مراقبت از فرزندان یا نوههایش داشته باشد، فعالیت دیگری داشته باشد، به عنوان داوطلب در انجمنی شرکت کند و غیره. این موارد ممکن است در طول زمان متفاوت باشند.
امروز در بلژیک به طور متوسط ۷۰ هزار ساعت قبل از بازنشستگی کار می کنیم، هدف کنفدراسیون اتحادیه های کارگری اروپا رسیدن به ۵۰ هزار ساعت است. می توانیم به کاهش آن ادامه دهیم. اما جنبه کیفی کار همچنان ضروری است. در فرانسه، افرادی که بیشترین رضایت از کار خود دارند، افرادی هستند که بیشترین مشارکت در زندگی مدنی دارند. از سوی دیگر، افرادی که شاید کمتر کار می کنند یا بیکار هستند و از کار محروم می شوند نیز کسانی هستند که از زندگی عمومی دورتر هستند.
اومانیته: در فرانسه، دولت کنونی گفتمانی دارد که هدف آن وادار کردن فقیرترین افراد به کار است، در حالی که طبقات متوسط تشویق می شوند برای کسب درآمد بویژه در حوزه املاک و مستغلات، سرمایه گذاری کنند. شما چه فکر میکنید ؟
بین داشتن خانه ای که در آن زندگی می کنید، که نوعی امنیت است، و تشویق به تبدیل شدن به یک عایدی بگیر(rentier) که بسیار خطرناک است، تفاوت وجود دارد. در بلژیک، ۱۰ درصد از جمعیت تقریباً دو سوم دارایی ها را در اختیار دارند، ۵۰ درصد دارای یک سوم دیگر هستند، در حالی که ۴۰ درصد هیچ املاک و مستغلاتی ندارند. بنابراین نابرابری بسیار شدیدی در توزیع ثروت وجود دارد. اما ارتباط چندانی با کار ندارد، بلکه به تولید مثل از نسلی به نسل دیگر از طریق وراثت مرتبط است.
به همین دلیل است که بحث در مورد حقوق بازنشستگی عادلانه کاملاً اساسی است. اگر صاحب خانه خود هستید و بازنشستگی مناسبی دارید، نیازی به تکمیل آن با درآمدی از مستغلات نیست. من با همین روحیه از خدمات عمومی جمعی دفاع می کنم.
زیرا اگر در جامعهای زندگی میکنید که در آن مراقبتهای بهداشتی رایگان است، در آن آموزش و پرورش رایگان است، در آن به کودکان در غذاخوریهای مدرسه به صورت رایگان غذا میدهند، جایی که دسترسی به کتابخانهها، فعالیتهای فرهنگی وجود دارد، جایی که پارکها وجود دارد، فضاهای طبیعی در دسترس همه است. و جایی که حمل و نقل عمومی محلی رایگان است، هزینه نیازهای باقی مانده شما دیگر زیاد نیست. بنابراین شما می توانید با درآمد نسبتاً کم پولی زندگی کنید
زیرا بخش بزرگی از ثروت در آن زمان اجتماعی شده است و دیگر مجبور نیستید به دنبال حقوق های بالا باشید، که به شما این امکان را می دهد که به خودتان بگویید که شاید بتوانید زمان بیشتری برای شکوفایی صرف کنید. این آرمان بزرگ سوسیالیستی است.
* برنارد فریوت، جامعه شناس و اقتصاددان کمونیست فرانسوی است . مقاله تأمین اجتماعی تولیدات https://ir.mondediplo.com/2020/05/article3461.html
Paul Magnette استاد نظریه سیاسی در دانشگاه آزاد بروکسل، وزیرسابق انرژی و محیط زیست در دولت فدرال بلژیک ورئیس فدراسیون والونی
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- دربارهی سبکِ مانیفست – امبرتو اکو، برگردان: امیر نظری
- بیگانگی، مفهوم مرکزی مارکس برای فهم سرمایهداری – مارچلو موستو، ترجمهی: امیرحسین محمودی
- هنگام تاریخ، هنگام سیاست، هنگام استراتژی – استاتیس کوولاکیس، ترجمه ی: کمال خسروی
- چهار سطح انتزاعِ مفهوم سرمایه نزد مارکس – روبرتو فینچی، ترجمهی: حسن مرتضوی
کار انسانی کالائیست که ارزش آفرین است میتواند با کار صنعتی بعنوان ابزار تولید جابجا شود مثلا کار یک فردی که رختشوئی می کند حالا با ماشین لباس شوئی جایگزین شده است و شرایط فراغت برای انسانها آفریده است کارها تا وقتی تبدیل به کار صنعتی نشده اند دارای ارزش هستند وقتی با ماشین جایگزین میشوند کار ماشینی ارزش مبادله ای تولید نمی کند به همین دلیل جامعه بدون دخالت کار انسانی و عدم تولید ارزش خصلت کالا که دارای دو وجه ارزش مبادله ای و ارزش مصرفیست ارزش مبادله ئیش زائل شده و ارزش مصرفی اش است که یکی از احتیاجات بشر را تامین می کند .در این فاز است که جامعه وارد فاز نهائی کمونیسم می شود پروسه اینگونه است ۱)تولید ارزش مبادله با کار انسانی ۲) تولید ارزش تا حد تامین معیشت و تبدیل انسان بعنوان ناظر تولید با کار صنعتی ۳) عدم دخالت انسان در تولید و تولید ثروت اجتماعی فقط با کار صنعتی و دخالت انسان در تولید صرفا تعریف نیازهایش است یعنی اشیائی تولید شود که انسان مصرف می کند یعنی کمونیسم