![](https://www.akhbar-rooz.com/wp-content/uploads/2024/05/758.jpg)
در این روزها که رژیمِ ایران تابوتِ جانیانِ آدمیخوار و انسانکُشِ خود را با بوق و کُرنا در شهرها میگردانَد، دستهای شریفی هم هستند که خاموش و با اندوهی سنگین، در تابوتهای دیگری، پیکرهای انسانهای شریف و عزیزِ این مرز و بوم را در گوشه و کنارِ کشور به سوی خاک میبرند. یکی از این جانهای شریف، خلیل طهماسبی عمران بود که در روز جمعهی گذشته، ۰۴/خرداد/۱۴۰۳، در پیِ بیماریِ سرطان درگذشت. خلیل طهماسبی عمران، متولّدِ ۱۳۳۶ (۶۷ساله)، اهلِ روستای “سنگْچال” در شهرستان آمل بود. از چوپانانِ زحمتکشی بود که “لَلهوا” را خوب مینواخت. “لَلهوا”، lalǝ vâ، لَله + وا = نِی + باد. از سازهای اصیلِ مازندرانی و شبیهِ “نِی” است که در فارسی آن را “نیِ چوپانی” هم مینامند. و همین “لَلهوا”، این چوپانِ زحمتکش را از روستایش به پهنهی موسیقیِ مازندران کشانْد و ناماش را به عنوانِ یک نوازندهی چیرهدست ثبت کرد.
بیژن هنریکار، شاعر و نویسندهی مازندرانی در باره خلیل طهماسبی عمران مینویسد:
« صبح دیروز، جمعه چهارم خرداد ۱۴۰۳، شنیدنِ خبرِ مرگِ خلیل طهماسبیِ عمران، تلخ و تاریکم کرد. مردی خاموش بود و تنها با “لَله وا”یش حرف میزد. شریف و پاک و بیغش. امروز رفیقی دیگر، از آمل، زنگ زد و گفت پیکرِ خلیل را به “سنگْچالِ” “چلاو” در آمل بردند و به خاک سپردند، به همانجا که خلیل سالهایی دراز، از کودکی و نوجوانی، در دلِ بیشههایش منزل داشت و گاوهای مردم را میچرانید … خلیل را از سالهای دور میشناختم که علی هاشمی چلاوی، دوستِ مهربانِ شاعرم [اهلِ آمل]، او را از خلوتِ تاریکِ بیشههایش به “فرهنگخانهی مازندران” در ساری آورد و رفیقِ زنده یادم احمد محسنپور با او حرف زد و صدای “لَلهوا”یش را ضبط کرد و او را به روشنیهای شهر کشید. خودش به زبان سادهی گالشیاش میگفت:
“من مردی وحشی بودم و در جنگل برای دلِ خود و گاوهایم ساز میزدم. (با دست، علی هاشمی را نشان میداد و میگفت): این آدم مرا به شهر برد!”.
پس از آن بود که شهر خلیل را شناخت. احمد محسنپور قطعاتی به روایتِ خلیل طهماسبی عمران ساخت و ناماش را در آلبومِ “موسیقیِ مازندرانِ” خود ثبت کرد و صدای خلیل شنیده شد؛ امّا تنها صدای “لَلهوا”یش، و نه آن صدایی که دروناش را از شدّتِ تنهایی و کارِ توانفرسایِ سخت میخراشید و او آن را با زبانِ سازش میمویید … او در سال ۱۳۹۹ به شمارهی ۵۲ در فهرستِ گنجینهی زندهی بشری ثبتِ ملّی شده است. گنجینهای که دیگر زنده نیست! در درازای آن بیماریِ جانکاهی که پشتاش را به خاک زد نیز هیچ سازمان و نهادِ فرهنگی، عنایتی به او نداشت و یادی از او نکرد. مردِ خسته و زخمی و دردآلود و خاموش در خاک خفت و هیچ نگفت … ».
فضلالله دهقان، آهنگسازِ آملی و پژوهشگر موسیقی مازندران در بارهی خلیل طهماسبی عمران میگوید:
«زندهیاد طهماسبی یکی از کسانی بود که قطعاتِ بهجامانده از گذشتگان را، که سینه به سینه از نسلهای قدیمی به جا ماند، به همان شکل حفظ کرد و برای نسل جدید روایت کرد … اجراهای او حال و هوایی کاملا بومی دارند و روایت بّکرتری از موسیقیِ شبانیِ مازندران ارائه میدهند».
فرشاد فداییان که فیلمِ مستندِ خوبی به نامِ “خلیل” از زندهگیِ این چوپانِ هنرمند ساخته بود، با شنیدنِ خبرِ درگذشتِ خلیل طهماسبی عمران نوشت:
« … او هم مبتلای سرطان بود. از دودِ هیزم و هیمه. گالش بود و “لَلهوا” میزد. یکّه و قابل. “لَلهوا”زدناش هم معمولی نبود؛ عطرِ کوهستان را داشت با چاشنیِ عمیق درد و زخمِ کار و روزگار. خبر را که صبح دادند، خواستم کمی صبر کنند تا خودم را برسانم برای دیدارِ آخر. باید پیکرش را به خاک زادگاهاش میبردند. اگر به وقت، خودم را نمیرساندم دلمردگیام میمانْد … وقتی رسیدم نشستم کنارِ پیکرش … و دقایقی گوش سپردم به مویههای خواهرش از خلیل برای من! و چه خوب شد مستندش را ساختم که اگر نمیساختم حسرتاش میمانْد به جانِ من. ».
ـــــــــــــــ
محمّدرضا مهجوریان، ۰۶/خرداد/۱۴۰۳
یاد خلیل طهماسبی عمران گرامی و نام و نوای سازش زنده باد. جا دارد که فعالان فرهنگی مازندران کوشش بیشتری در نگاهداری از موسیقی تبری و زبان تبری به خرج دهند. متأسفانه زبان تبری در حال از بین رفتن است و کوششهای فرهنگی در راستای محافظت از زبان و فرهنگ در مازندران کمتر کسی را جلب میکند. لله وا و شیوه های نوازندگی آن تنها با آموزش روشمند و نهادین ماندگار خواهد شد و امیدوارم با کوشش مردم و اهل فرهنگ مازندران، موسیقی تبری از گزند نابودی حفظ و به سوی تکامل و اعتلا گام بردارد.