تو چه گفتی دیشب؟
که دریا هنوز طوفانی ست؟
و بندر هواش بارانیست؟
من در سکوتِ وحشی ی آوازم؛
هر شب بنفشه ی یادت را
با فانوسِ دیدنِ تو در دست؛
از نیلی ی کبودِ موج های شب زده چیده ام.
من در آهِ آهکی ی صدف های مرده در ساحل؛
ستاره هایِ غرورِ پریشان نشانده ام.
تو چه گفتی دیشب؟
که دریا هنوز می موید؟
و دخترانِ موج؛
خود را به صخره های سخت می کوبند؛
و گیسویِ پریشان؛
به خونِ غروب می شویند؟
مرداد ۱٣۹۴ – اِسِن
۰
۰
رای ها
امتیاز بدهید!