جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

چرا جبهه مشارکت جمعیت موتلفه اسلامی را برای گفتگو برگزیده است؟ – ف. تابان

روز گذشته سومین نامه حبیب الله عسگراولادی دبیرکل جبهه موتلفه اسلامی به محمدرضا خاتمی دبیرکل جبهه مشارکت اسلامی منتشر شد. ان گونه که در هر دو نامه اخیر تاکید شده است، طرفین مایلند بحث ها و گفتگوهای خود را در موارد مختلفی ادامه دهند و آقای عسگراولادی در آخرین نامه خود، پلاتفرمی نیز در این باره عرضه کرده است. شتاب دبیرکل جمعیت موتلفه در پاسخگویی به محمدرضا خاتمی از علاقه بسیار او بر ادامه این نامه نگاری حکایت می کند. حتی اگر این اشتیاق و تعجیل نیز نبود، می شد دریافت که عسگراولادی و گروه او از این گفتگو و ادامه آن سودها می برند، و می توانند نظرات خود را در سطوح و گسترده ای از جامعه مطرح کنند که در شرایط غیراز این تصورش نیز دشوار بود.
اما پرسش هایی که برای بسیاری از دنبال کنندگان این گفتگو مطرح می شود، به دلایل و انگیزه های جبهه مشارکت اسلامی و دبیرکل آن از ورود به یک چنین گفتگویی بر می گردد. به عبارت روشن تر: چرا جبهه مشارکت اسلامی جمعیت موتلفه را برای گفتگو برگزیده است؟

نخست باید این موضوع را تصریح کرد، که گفتگو بین احزاب و گروه های سیاسی یکی از روش های دموکراتیک برای حل اختلافات، تفاهم ها، مشخص کردن مرزهای اختلاف و در یک کلام زندگی سیاسی در جوامع امروزی است. از این نظر بر نفس گفتگو ایرادی نیست. هر گاه سیاست گفتگو با مخالفین و سایر گروه های سیاسی در جبهه مشارکت اسلامی یک سیاست پذیرفته شده بود، آن گاه شاید گفتگوی این حزب با موتلفه اسلامی نیز حساسیتی بر نمی انگیخت و پرسش هایی که این یادداشت به دنبال پاسخ به آن است، به وجود نمی آورد. اما جبهه مشارکت تا به حال به گفتگو با مخالفین سیاسی و منتقدین خود تن نداده و از جمله انتقادهایی را که نسبت به سیاست های این جبهه وجود دارد بدون پاسخ گذاشته است. به عنوان یکی از آخرین نمونه ها، انتقاداتی است که در هفته های اخیر از سوی گروه های دانشجویی نسبت به دخالت های اعضای بلندپایه این جبهه در اختلافات داخلی دانشجویان صورت گرفته، از سوی جبهه مشارکت و دبیرکل آن شایسته پاسخگویی دانسته نشده است. بنابر این باز به این پرسش باز می گردیم که حتی اگر این نامه نگاری ها را قرار باشد به عنوان آغازی برای روی آوردن جبهه مشارکت اسلامی به سیاست گفتگو با مخالفین درنظر بگیریم، چرا حبیب الله عسگراولادی مسلمان برای شروع چنین گفتگوهایی در نظر گرفته شده است؟

جایگاه حبیب الله عسگراولادی به عنوان رهبر جمعیت موتلفه اسلامی و همچنین خود این جمعیت در جامعه ما امروز کمتر محل نزاع است. آقای محمدرضا خاتمی به خوبی از این جایگاه و میزان «نفوذ مردمی» عسگر اولادی و جمعیت موتلفه اسلامی آگاه است و آرای وی را در آخرین انتخابات مجلس به یاد دارد و می داند اگر فضای دموکراتیکی در این انتخابات حاکم بود آقای عسگراولادی همان چند ده هزار رای را نیز نمی آورد. جمعیت موتلفه اسلامی یک گروه سیاسی به معنای متداول آن نیست، بلکه گروه توطئه گر و بخشی از «مافیای قدرت و ثروت» است که رد پای آن در بسیاری از فجایع سال های اخیر در کشور ما دیده می شود. این گروه هر چند در افکار عمومی و در میان مردم از هیچ پایگاه قابل توجهی برخوردار نیست، اما نفوذ گسترده ای در بخش های غیرانتخابی حکومت و نهادهای توطئه گر مخالف جنبش اصلاح طلبانه مردم ایران دارد.

همین موقعیت آقای عسگراولادی است که محمدرضا خاتمی را وسوسه می کند علیرغم «تاخیر ارادی» به ادامه این گفتگو تن دهد. دبیرکل جبهه مشارکت در این گفتگو می کوشد عسگراولادی مسلمان، یکی از ثابت قدم ترین پیروان «خلافت اسلامی» ‌ را متقاعد کند از مخالفت با اصلاحات دست بردارد. از او می خواهد در روشن شدن ماجراهایی نظیر قتل های سیاسی زنجیره ای، تشکیل نهادهای موازی انتظامی و اطلاعاتی و سرانجام پرونده پورزند «کمک» کند و از وی دعوت می کند مشترکا با جبهه مشارکت اسلامی طرح «رفراندم» را به مجلس بیاورد! وی هدف خود ازاین نامه نگاری را ـ که در نامه سوم عسگراولادی مورد تایید او نیز قرار گرفته است – چنین بر می شمرد: «ما بیش از آن که در این نامه ‌ نگاری ‌ ها به ‌ دنبال تغییر فکر همدیگر باشیم، باید به ‌ دنبال آن باشیم که متفقاً به روشی برسیم که براساس آن به جای برخوردهای ناصواب، اتهام ‌ های ناروا و ذهن ‌ خوانی ‌ های نابجا، در یک تعامل سازنده هرچند مخالف همدیگر، به مردم خود این اطمینان را بدهیم که در نهایت آرای انتخابگر آنها حاکم خواهد شد و هم ما و هم شما به انتخاب و رای مردم احترام می ‌ گذاریم و هیچ چیز نمی ‌ تواند مانع از این حاکمیت شود.» (از نامه دوم خاتمی به عسگر اولادی).

انتظاراتی که محمدرضا خاتمی در اینجا طرح کرده است، انتظارات به جایی است، اما وقتی احساس می شود در پس این انتظارات و این نامه، یک سیاست آزموده شده بی فایده پیگیری می شود، نمی تواند حساسیت برانگیز نباشد. نامه محمدرضا خاتمی ادامه همان سیاستی است که در پنج ساله گذشته از سوی جبهه دوم خرداد نسبت به محافظه کاران دنبال شده و آقای محمد خاتمی رئیس جمهور، پیگیرترین مدافع آن بوده است. در این سال ها سیاست «گفتگو» و «تعامل سازنده» با محافظه کاران و مخالفان اصلاحات نه تنها لحظه ای رها نشده، بلکه همواره به عنوان اصلی ترین راه کار، از سوی جبهه دوم خرداد ادامه یافته است. رهبری جبهه دوم خرداد و بیش از این رهبری، شخص آقای خاتمی، تمام تلاش و امید و هدف خود را در این قرار دادند که طیف قدرتمند محافظه کار حکومت را به ضرورت اصلاحات در ایران متقاعد سازند و یا دست کم آن ها را به یک موضع بی طرفانه بکشند. آن ها تاکتیک های خود را در اساس به همین «چانه زنی» در بالا و حرکت در ساخت قدرت منحصر و محدود کردند. این سیاست نه تنها ثمری به بار نیاورده و از حدت مخالفت مخالفت محافظه کاران با مطالبات مردم ایران نکاسته است، بلکه موجب ناامیدی و یاس و سرخوردگی شده و نتایج آن، نارضایتی شدید افکار عمومی را برانگیخته است، زیرا جامعه ما به این نتیجه رسیده در این سیاست شانس موفقیتی وجود ندارد. آقای محمدرضا خاتمی در نامه خود به دبیرکل موتلفه به این نارضایتی و ناامیدی اعتراف می کند و می نویسد که از سوی بخش های مختلف مردم ایران بدلیل مماشات و عدم ایستادگی جدی و ثمربخش و قاطع در برابر مخالفت ها و کارشکنی های مخالفان اصلاح طلبی به شدت مورد اعتراض است، اما باز هم این سیاست را رها نمی کند و به «گفتگو» و «تعامل سازنده» با دبیر کل یکی از شناخته شدن ترین گروه های مخالف اصلاحات ادامه می دهد و از او برای نجات و رستگاری «کمک» می خواهد.
چرا آقای محمد رضا خاتمی و دوستانشان این سیاست را رها نمی کنند و برای غلبه بر این مخالفت ها و نجات جنبش اصلاحات به یک بسیج ملی دست نمی زنند؟ خوب است جبهه مشارکت اسلامی در نظرخواهی های خود این نکته را روشن کند که نامه آقای محمدرضا خاتمی به عسگراولادی مسلمان، حاوی کدام پیام روشن و راهگشا برای مردم ایران و کدام راهنمایی و راهکار مشخص برای کمک به جنبش اصلاح طلبانه ایران به منظور برون رفت از وضعیت فعلی است. آیا او با این نامه نمی خواهد این پیام را به افکار عمومی منتقل کند که نجات کشور و مردم ما، همچنان در گرو گفتگوها و بحث های بی سرانجام با کسانی است که عاملین اصلی زمینگیر شدن جنبش اصلاحات و بی پاسخ ماندن خواست ها و مطالبات این مردم هستند؟
متاسفانه در چارچوب سیاست ها و راهکارهای عمومی که جبهه دوم خرداد و از جمله جبهه مشارکت اسلامی برای خود برگزیده اند، آقای محمدرضا خاتمی چشم انداز دیگری جز چنین توافق ها و تعامل هایی ندارد. به عنوان آخرین نمونه، سرنوشت همین دو لایحه ای که از سوی رئیس جمهور مطرح شده است در چارچوب روشی که تاکنون از سوی جبهه دوم خرداد دنبال گردیده، سرانجام باید در توافق با عسگراولادی و یاران او در شورای نگهبان و یا مجمع تشخیص مصلحت نظام رقم بخورد. زیرا اگر پنجاه میلیون مردم ایران با صدای بلند بگویند که نظارت استصوابی نمی خواهند و قانون دموکراتیک می خواهند و بگویند رئیس جمهور بی اختیار نمی خواهند و ارگان های انتصابی هم نمی خواهند، این خواست های ملی هیچ گونه «مشروعیت قانونی» نمی یابد و در نظام فعلی تنها با رضایت عسگراولادی ها که منتخب هیچ بخشی از مردم هم نیستند است که این خواست های مردم می تواند مشروعیت یابد و «قانونی» شود. راز گفتگوی محمدرضا خاتمی با عسگراولادی و تلاشش برای مجاب کردن او، از این واقعیت سرچشمه می گیرد. تجربه به اندازه کافی نشان داده است که جستجوی راه حل هایی نظیر آن چه که در نامه آقای محمدرضا خاتمی مورد اشاره قرار گرفته است، به سرانجامی نخواهد رسید. اگر قرار بود جبهه مشارکت ایران اسلامی به وعده هایی که به مردم داده است، متعهد بماند، در آن صورت نیاز بود که این جبهه سمت مخاطبان خود را نیز عوض کند و به صورت جدی تری در صدد گفتگو و تفاهم و برقراری روابط ثمربخش با نیروهای صادق اصلاح طلب و دموکرات در جامعه ما برآمده و به جای راندن جبهه مشارکت به سوی مرتجع ترین گروه های جامعه، پیام های آشتی جویانه خود را به سوی این نیروها مخابره کند.

https://akhbar-rooz.com/?p=9248 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x