جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

ارث و محیط از دیدگاه سعدی – طاهره شیخ الاسلام

گِلی خوشبوی در حمام روزی         رسید از دستِ محبوبی به دستم

به او گفتم که مُشکی یا عَبیری         که از بویِ دلاویزِ تو مَستم

بِگفتا من گِلی ناچیز بودم            ولیکن مدتی با گُل نشستم

کمالِ همنشین در من اثر کرد          وگرنه من همان خاکم که هستم

این سوال که ارث یا محیط کدامیک در ساختار شخصیتی و هویت ما نقشِ عمده تری دارند از دیرباز ذهن آدمیان را به خود مشغول داشته و در این رابطه هر کس بر مبنای تجربیات شخصی و مشاهدات عینی خود قضاوت نموده است. حتی آن زمان که عِلمِ وراثت بصورت امروزی در میان سایر رشته های زیست شناسی جای خود را باز نکرده بود، نه تنها متفکرین، فلاسفه، دانشمندان و شاعران بلکه افرادی عادی نیز بر حسب تجربیات و دانش خود، گاهی ارث را در ساختار شخصیتی انسانها موثرتر می دانسته اند و گاهی تربیت را.

در این مقاله بر آن نیستم که مانند بعضی از هموطنان – که بنیان هر آنچه را که علمِ امروزی اثبات می کند با هزار و یک تَرفند در فرهنگِ نیاکانمان می یابند – بر این نکته پا بفشارم که سعدی حرف آخر را در زمینه وراثت و محیط قبل از غربیان زده است، بلکه تخصصم در علم وراثت و ارادتم به سعدی مَرا بر آن داشت تا نکاتی را در پاسخ به کسانی که او را در این رابطه متّهم به تناقض گویی کرده اند بیان کنم.

قبل از ورود به گلستان و گشت و گذاری در بابِ هفتم، که در آن بیشترین اشارات به اثرات ارث و محیط در شخصیت، کیستی و چیستی انسانها در قالب شعر و نثر شده است، بد نیست اشاره ی کوتاهی به خصوصیات انسانی و چگونگی انتقال آنها از والدین به فرزندان داشته باشیم.

واحدهای توارثی یا ژنها ملکولهای شیمیایی هستند که ناقلِ صفات فیزیکی و غیرفیزیکی بوده و در درون هسته ی سلول ها جای دارند. جنینِ انسان نیمی از این واحدهای توارثی را از والد پدری و نیم دیگر را از والد مادری دریافت می دارد و نتیجتا حامل صفاتی از هر دو والد خود می باشد.

صفات معمولا در دو گروه کمی و کیفی جای می گیرند. صفات کیفی صفاتی هستند که می توان آنها را در دسته های مشخصی جای داد و بنابراین هر فرد می تواند فقط در یکی از این دسته ها جای گیرد. از نمونه ی این صفات می توان به گروههای چهار گانه ی خونی و یا چپ دستی و راست دستی اشاره کرد. این صفات معمولا توسط تعداد معدودی ژن کنترل می شوند و محیط نمی تواند بر آنها تاثیر بگذارد، بدین معنی که اگر شخصی چپ دست بوده و گروه خونی اش “ب” باشد، نوع تغذیه، محیط تربیتی و خانوادگی و شرایط جغرافیایی و اجتماعی او تغییری در این ویژگی ها ایجاد نخواهند کرد.

گروهِ دیگر که صفاتِ کمی نام دارند قابل تقسیم بندی در دسته های مشخص نیستند. از جمله این صفات می توان به قد، وزن، هوش و استعدادهای هنری مانند آواز خواندن، نقاشی کردن، شعر گفتن و خصوصیاتی چون سخاوت و مهربانی اشاره کرد. بعنوان مثال اگر افراد یک گروه صد نفره را که در آن کوتاه ترین فرد یک متر و پنجاه و بلندترین آنها دو متر باشد بر مبنای قد مرتب کنیم مشاهده می کنیم که هر فرد با فرد قبل و بعد از خود در حد میلیمتر تفاوت دارد و از این لحاظ طیف پیوسته ای ایجاد می کنند یعنی نمی توان آنها در دو، سه یا چهار گروه قرار داد. سایر صفاتی که ذکرشان رفت نیز مشمول همین قانون اند. این صفات توسط تعداد زیادی ژن کنترل می شوند و محیط می تواند روی آنها تاثیر بگذارد. بعنوان مثال تغذیه می تواند روی قد یا وزن فرد اثر بگذارد و آموزش و تمرین می تواند قابلیت های هنری چون صدا، موسیقی، نقاشی و نویسندگی را افزایش دهد. میزان تاثیرِ محیط بسته به نوعِ صفت و به تعداد ژنهایی است که آن را کنترل می کنند. هر چه ژنهای موثر در صفت بیشتر باشند، تنوع و گوناگونی بیشتری در بین افراد مشاهده می شود و تاثیر محیط نیز بر صفت افزایش می یابد.

باید دانست که نقش محیط در اینگونه صفات محدود است بدین معنی که تغذیه هر قدر هم که خوب باشد نمی تواند قد کسی را که بصورت ارثی کوتاه است خیلی بلند کند و یا کسی را که استعداد چندانی در سرودن شعر، خوانندگی یا نقاشی ندارد تبدیل به شاعر، خواننده و یا نقاشی برجسته نماید که اگر چنین بود تمامی خانواده های مرفه و ثروتمند می بایستی بلند قد، خوش چهره، باهوش، نویسنده، شاعر، و یا موسیقیدان بودند. بعبارت ساده تر محیط هر قدر هم که مناسب باشد نمی تواند گل میخک را تبدیل به گل نرگس یا خار را تبدیل به گل و یا محمود را تبدیل به حسین نماید اما می تواند هر یک را به بهترین در نوعِ خودش تبدیل کند. 

حال به گلستان می رویم و با سعدی به بررسی اثرات ارث و یا تربیت بر انسانها می پردازیم تا ببینیم آیا تناقضی در آنها هست یا خیر. 

ابیات زیر تمامأ اشاره به تاثیر ارث در انسان دارند:

“پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است        تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است” 

بنیادِ بد و نااهل در این بیت هر دو اشاره به ارث دارند و منظور شاعر اینست که اگر شخص خصلتِ ارثی نامناسبی داشته باشد تربیت بر او اثر نمی کند همانگونه که گردو بر گنبد نمی ماند.

ابر اگر آب زندگی بارَد      هر گز از شاخِ بید بَر نخوری

با فرو مایه روزگار مَبَر      کز نی بوریا شِکَر  نخوری

بیت اول اشاره به این دارد که باران بهر مقدار و بهر کیفیت، حتی اگر آبِ حیات هم باشد نمی تواند درخت بید را وادار به میوه دادن کند چون درخت بید ذاتا میوه نمی دهد و تاکید بیت دوم بر اینست که توقع خدمت و محبت از انسانهای فرومایه مانند توقع ِشِکَر گرفتن از نی ای است که بذاته به درد حصیر بافی می خورد.

عاقبت گرگ زاده گرگ شود     گر چه با آدمی بزرگ شود

شمشیرِ نیک از آهنِ بد چون کند کسی        ناکَس به تربیت نشود ای حکیم کَس

باران که در لطافتِ طبعش خلاف نیست      در باغ لاله روید و در شوره زار خَس

در اینجا نیز آهنِ بد اشاره به ارث بد دارد و باران نیز نشانه ای از تربیت است که حتی اگر یکسان بر همه ببارد اثرش یکسان نخواهد بود.

چون  بُوَد  اصلِ  گوهری  قابل        تربیت را در او اثر باشد

هیچ  صیقل  نکو  نداند  کرد          آهنی را که بد گُهَر باشد

سگ به دریای هفت گانه مشوی      که چو تَر شد پلید تر باشد

خرِ عیسی گرش به مکّه بَرَند         چون بیاید هنوز خر باشد

و اما در مورد اثر محیط  بر منش و رفتار و شخصیت انسانها چنین آمده است:

با بدان یار گشت هَمسَرِ لوط             خاندان  نبوتش  گم  شد

سگ اصحاب کهف روزی چند         پی نیکان گرفت و مردم شد

و یا

جامه ی کعبه را که می بوسند         او نه از کِرم پیله نامی شد

با عزیزی نشست روزی چند         لاجرم هم چون او گرامی شد

اشعار فوق که مغایر اشعاری است که شاعر به نقش ارث در انسان اشاره دارد را می توان چنین توضیح داد:

در تمامی جوامع انسانی افرادی هستند که واجد صفات خوب ارثی اند اما این صفات به دلیل شرایطِ نابسامان خانوادگی و اجتماعی در کودکی امکان ظهور پیدا نمی کنند. اگر این افراد در بزرگسالی در شرایط مناسبی قرار گیرند به سرعت استعداهایشان به شکوفایی خواهد رسید و به اصطلاح یک شبه ره صد ساله خواهند پیمود. بعنوان مثال اگر شاعرانی چون سعدی، مولانا یا فردوسی و یا نقاشانی مانند محصص، ون گوگ و پیکاسو در محیطی زندگی می کردند که هنوز دفتر و سواد و مداد و کتاب در آنجا وجود نداشت، نه تنها تبدیل به کسانی که اکنون ما می شناسیم نمی شدند بلکه شاید حتی از توانایی های خود نیز بی خبر بودند. اما اگر همین افراد حتی در سنین بالا در جمعی از اهل قلم و سواد قرار می گرفتند با احتمال زیاد استعدادهایشان به سرعت به منصه ظهور می رسید.

این مسئله در مورد ویژگیهای دیگر نیز صدق می کند. دگرگون شدن بعضی از انسانها از نظر فکری و روحی در بزرگسالی که گاه تحت تاثیر حادثه ای و یا ملاقات با اهل معرفتی به وقوع می پیوندد گویای همین واقعیت است، یعنی آنها اصلِ گوهری را در وجود  خود داشته اند که شرایط مساعد باعث شکفته شدن ویژگی های آنها شده است.

اینکه به والدین سفارش می شود که در انتخاب دوستان برای فرزندانشان هشیار باشند نیز به تاثیر محیط اشاره دارد و نشان از این دارد که انسان بگونه ای آهسته و پیوسته از محیط تاثیر می پذیرد منتها هر چه بر طول عمرش اضافه می شود تاثیر محیط بر او کاهش می یابد.

هم نشین تو از تو بَه باید    تا تو را عقل و دین بیافزاید

بطور کلی می توان گفت که جوامع انسانی مانند باغها و انسانها به مثابه درختانند. همانطور که درختان برای رشد علاوه بر آب و نور و کود و خاک مناسب نیاز به سم پاشی و هَرَس دارند و بایستی علفهای هرز از محیطشان زدوده شود، انسانها نیز از بدو کودکی نیاز به تربیت جسمی و روحی دارند و همانطور که درختان یک باغِ رها شده به حال خود ضعیف و نحیف و بد شکلند همانطور هم جامعه ای بدون آزادی و امنیت که تربیت نیز در آن جدی گرفته نمی شود، مردمانی کج وکوژ می پرورد.

نکته ی قابل توجه اینکه گاهی نیز در میان مزرعه یا باغ رها شده به خود، در میان انبوهی از گیاهان زرد ونحیف یکی دو گیاه شاداب و سر حال دیده می شود همانگونه که در جوامع انسانیِ نابسامان نیز گاه انسانهای برجسته ای بوجود می آیند، وجود آن گیاهان شاداب و سرحال و آن انسانهای برجسته را نمی توان جز به ذات خوب همراه با تاثیر خانواده شان به عامل دیگری منتسب کرد.

عکس این قضیه نیز صادق است یعنی گاه درجوامع مدرن با سیستم تربیتی مناسب، انسانهای نادرست و خلاف کاری دیده می شوند که آنها را نیز جز به ارث بد همراه با خانواده ی نا متعادل نمی توان مربوط دانست. اینها مانند معدود گیاهان زرد و ضعیفی هستند که در انبوهی از گیاهان شاداب در مزارعی یافت می شوند که به دقت از آنها مراقبت شده است.

با توجه به اینکه استعدادها و قابلیت ها در تمامی جوامع بشری یکسان است می توان نتیجه گرفت که بیشتر بودن تعداد نویسندگان، مخترعین، مکتشفین، فلاسفه و متفکران و مهمتر از آن انسانهایی با اخلاق تر در کشورهای غربی/ توسعه یافته نسبت به کشورهایی که به در حال توسعه یا سنتی مشهورند، مدیون شرایط محیطی مناسب (داشتن آزادیهای فردی و اجتماعی، وجود قانونمندی، بهره وری از حقوق انسانی) و امکاناتی است که این کشورها برای شهروندانشان فراهم آورده اند. موفقیت چشمگیر افرادی که از کشورهای در حال توسعه به کشورهای پیشرفته مهاجرت کرده اند – پدیده ای که به فرار مغزها معروف است – می تواند تاییدی بر این مدعا باشد. بعبارت دیگر این مغزها موقعی مغزبودنشان مشخص می شود که از فشار زندگی روزمره ای که در کشور خود داشتند رها شده اند. افرادی که اگر در کشور خویش مانده بودند بایستی از هوش و ذکاوتشان فقط در راه فراهم کردن حداقل زندگی برای خود و خانواده شان استفاده می کردند.

از نکات دیگری که سعدی به آن اشاره داشته است زمانِ اعمال تربیت بر فرد است. او در داستانها و اشعارش نشان داده است که هر چه فرد کم سال تر باشد تربیت در او موثر تر و هر چه به لحاظ سنی بزرگتر باشد تاثیر تربیت در او کم و کمتر می شود.  

هر که در خُردی اش ادب نکنند        در بزرگی فلاح از او برخاست

چوبِ تَر را چنان که خواهی پیچ       نشود خشک جز به آتش راست

در این اشعار خُردی به معنای کودکی، ادب به معنای تربیت، فلاح به معنای رستگاری و چوب تر سمبلی از انعطاف پذیری است.

شاعر در داستانهای دیگری با اینگونه افراد مواجه شده و با مثالهای متفاوت به اهمیت تربیت در زمان کودکی اشاره نموده است.

درختی که اکنون گرفتست پای           به نیروی یک تَن بر آید ز جای

وَگر همچنان  روزگاری هِلی            به گردونش از بیخ  بَر نَگسلی

سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل           چو پُر شد نشاید گرفتن به پیل

به اعتقاد تمامی صاحبنظرانِ تعلیم و تربیت سنگ بنای شخصیت و چگونه بودن انسانها از زمان تولد گذارده می شود و بتدریج در بزرگسالی ساختارِ محکمی پیدا می کند. طبیعتا وقتی از ابتدا این سنگ ها نامنظم و نادرست روی هم قرار گیرند و با ملاتِ عادت سفت و سخت شوند دیگر آن ساختمان را به آسانی نمی توان ترمیم یا باز سازی کرد. پس جای تعجب نیست اگر می بینیم در جوامع پیشرفته، بیشترین توجهات را هم از نظر آموزشی و هم از نظر پرورشی معطوف به مهد کودکها، کودکستانها و دبستانها می کنند و به وضعیت معیشتی و رفاهی مادران و معلمان بسیار اهمیت می دهند چرا که آنان “اولین مربیان تمامی کودکان در جهانند”  نتیجه ی این توجه، پیشرفتی است که غرب در اکثر زمینه ها چه در علوم تجربی از قبیل پزشکی، صنعت، مهندسی، تکنولوژی و چه در علوم انسانی مانند ادبیات، هنر، اقتصاد و غیره کرده است همانطور که علت عقب ماندگی ما و کشورهای مشابه نیز بی ارزش شمردن این سه یعنی “مادران، معلمان و کودکان” است.

۲۱/۱۲/۲۰۲۰

[email protected]

www.essarat.com

@essaratکانال تلگرامی

https://akhbar-rooz.com/?p=98730 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x