جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

راه حل کدام است، اصلاحات یا انقلاب؟- ریچارد ولف. برگردان: راحله طارانی

ما اصلاحات را دراین کشورتجربه کردیم و هرچه داشتیم به عنوان چپ آمریکا به آن دادیم ولی نهایتا" به اینجا رسیدیم. باید بپذیریم که اصلاحات دراین جایی که ما هستیم کارایی نداشت، واگر از آن درس عبرت نگرفته باشیم، محکوم خواهیم شد دوباره آن را تکرار کنیم

برای پاسخ به اینکه “راه حل  کدام است اصلاحات یا انقلاب؟”  جوابم دو قسمت دارد.

 قسمت اول: اصلاحات و انقلاب همیشه در هم  آمیخته هستند.   چه  بخواهیم، چه نخواهیم، چه دوست داشته باشیم و چه نه، اصلاحات و انقلاب همیشه در هم تنیده اند.  شما همیشه درگیرایجاد تغییراتی در جامعه هستید و ممکن است تصور کنید که چگونگی پیشرفتی که از تلاش شما حاصل می شود، در کنترل شماست؛ اما اینطور نیست. بنابر این شما حتی نمی توانید مهر اصلاحات یا انقلاب را روی تغییراتی که سعی می کنید ایجاد کنید، بزنید چون ما مثالهای بی شماری داریم از مواردی که مردم درگیر ایجاد تغییراتی بودند که اگر عطف به ماسبق کنیم می توانیم آنها را اصلاحات به شمار آوریم، ولی نهایتا” منجر به انقلاب شدند و همینطور نمونه های تاریخی بسیاری داریم از مواردی که مردم خیال می کردند آنچه درگیر آن هستند انقلاب است و تصور می کردند کارشان انقلابی ست، ولی نهایتا” به اصلاحات ختم شد.

بنابراین تفکیک کردن آنها یک تفکیک تصنعی ست. ما نمی توانیم اصلاحات و انقلاب را از هم جدا کنیم و با قاطعیت و به وضوح آنها را از هم  تفکیک کنیم . بنابراین، حرف آخر این است که همه ما برای ایجاد اصلاحات تلاش می کنیم، اما برخی ازما به آنها راضی هستیم و برخی  به آنها قانع  نمی شویم  و بیشتر می خواهیم. این تفاوت کلی و اساسی است. اینکه کدام طرف مطلوبش را حاصل خواهد کرد یک  سوال مطرح و باز است. در مواردی این طرف موفق است و در مواردی طرف دیگر.

 اما قسمت دوم پاسخ به سوال را با استفاده  از تجربه ای که در ایالات متحده داریم، پاسخ خواهم داد. در دهه ۱۹۳۰ سرمایه داری به شکلی بنیادی  در ایالات متحده به چالش کشیده شد،  واقعاً به چالش کشیده شد،  خیلی بیشتر از آنچه که در بحران سال ۲۰۰۸   شاهدش بودیم. یک حرکت عظیم از پایین در ایالات متحده به وجود آمد. از سال ۱۹۲۹ شروع شد و همینطور تا نزدیک جنگ جهانی دوم بیشتر شکل گرفت و ادامه پیدا کرد. تقریبا بین سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۱. این جنبش از پایین که بزرگترین مولفه آن گروهی بود  که *CIO خوانده می شد.

یعنی کنگره سازمانهای صنعتی.  بزرگترین بسیج مردمی اتحادیه های کارگری بود که آمریکا تا آن زمان به خود دیده بود. مطلقا” بی همتا بود. میلیونها نفری که هرگز قبلا در اتحادیه ای نبودند، افرادی از خانواده هایی که حتی والدین شان هرگز عضو اتحادیه ای نبودند،  به طور فعالی به اتحادیه و جنبش اصلاحاتی پیوستند که ایالات متحده آمریکا  را دگرگون کرد.  

 آن جنبش اتحادیه ای  سی ای او  CIO با دو حزب مختلف سوسیالیستی متحد بود: یکی  حزب سوسیالیست میانه رو و حزب سوسیالیست تروتسکیست  و دیگری  حزب کمونیست آمریکا. علی رغم اختلافآتشان سی ای او CIO، کمونیست ها و سوسیالیست ها با هم متحد شده و کار موثری را پیش بردند و به یک نیروی قوی تبدیل شدند . چرا درک  این مساله  مهم است؟ چون  بحث رفرمیسیسم (اصلاح طلبی) و انقلابی گری در آن زمان هم بحث رایج و مهمی بود . آن زمان سی ای او CIO

 تمایلاتی داشت که الان ما اصلاح طلبانه میخوانیم کمونیستها تمایل به انقلابی بودن داشتند و تروتسکیستها  و سوسیالیستها  جایی در این بین بودند. البته ممکن است عده ای تروتسکیستها را هم انقلابی حساب کنند، می شود تروتسکیستها را هم انقلابی خواند، به هر حال این به  بحث “راه حل کدام است اصلاحات یا انقلاب ؟” مربوط نیست.

 به هر حال  سی ای او CIO کمونیستها  و سوسیالیستها متحد شده و  نزد رئیس جمهور روزولت رفتند  واین پیام را به او منتقل کردند که : شما یا  باید کاری کنید که  توده  مردم بتوانند از این بحران و فلاکتی که درگیر آن شده اند  عبور کنند ، یا ما انقلاب می کنیم و شما را برکنار می کنیم . البته کمونیستها و سوسیالیستها بیشتر بر انقلاب کردن تاکید داشتند و توجه  داشته باشید که ما در حال صحبت  در مورد وقایع  اوایل  دهه ۳۰ هستیم و خیلی از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه نگذشته بود. بنابراین وقوع انقلاب به عنوان  یک احتمال،  بسیار زنده بود.  سوسیالیستها  و تروتسکیستها  و کمونیستها هم  آنزمان از پشتیبانی گسترده ای برخوردار بودند.  مساله ده ها و  صدها هزارنفر بود.  بنابراین آنها در موقعیتی قرار داشتند که  رئیس جمهور (روزولت)  فهمید که او با  یک قدرت واقعی  روبروست  و آنها را جدی گرفت.  روزولت به تجار ، سرمایه دارن و اغنیا که خودش هم جز آنان بود مراجعه کرد و مطالبات متحدین اتحادیه و کمونیستها و سوسیالیستها را با آنها در میان گذاشت و به آنها اطلاع داد که خواسته هایشان را پذیرفته و نیاز به حمایت مالی دارد و  تلویحا” از آنها خواست یا سرمایه لازم را در اختیار او قرار دهند تا خواسته های اصلاح طلبان را متحقق کند، یا منتظر باشند تا آنها انقلاب کنند و در آن صورت پول و سرمایه ای نخواهند داشت که به کسی بدهند! به هر حال کمک مالی که نیاز داشت را از سرمایه داران دریافت کرد. البته عده ای مخالفت کردند و از او متنفر شدند ولی اکثرا” از ترس مجاب شدند و پذیرفتند. حالا توجه به این نکته ضروری ست  که ، بعد از دریافت کمک مالی،  روزولت  به اصلاح طلبان هشدار داد که در صورتی دست به رفرم و اصلاحات خواهد زد که دیگر حرفی از انقلاب زده نشود . چون کمونیست ها و تروتسکیستها و… از  انقلاب صحبت کرده بودند.   شرطی که روزولت گذاشته بود – البته با مخالفتهایی روبرو شد ولی نهایتا پذیرفته شد.  حتی  کمونیستها و سوسیالیستها سرانجام قرار را قبول کردند و در ازای آن روزولت هم خوب عمل کرد . تأمین اجتماعی و  حقوق جبران خسارت بیکاری را ایجاد کرد. او اولین حداقل دستمزد را تصویب کرد و ۱۵ میلیون شغل دولتی برای بیکاران فراهم آورد.  این اصلاحات بیش از آن چیزی بود که حتی انتظارش می رفت. در آن مقطع در بحث بین انقلاب یا رفورم ، انقلابیون شکست خوردند و اصلاح طلبان که مطالباتشان را دریافت کرده بودند پیروز شدند.  بحثهایی که  سالها طول کشیده بود  و بحثی خشن و جدی بود، نهایتا در یک لحظه تاریخی سیاسی به یک تصمیم گیری مشترک منجر شد.

و حالا ۵۰ سال بعد از آن واقعه ، وضعیت ما، اگر نیازی به نمایش  و نمود عینی باشد،  نمایش فرق بین انقلاب و اصلاحات است. اصلاحات همانطور که از اسمش پیداست اصلاح ایجاد می کند، اما ساختار اساسی را تغییر نمی دهد.  روزولت هرگز از سرمایه داران موقعیتشان به عنوان مالکان سرمایه، را از آنها نگرفت.  در نتیجه بلافاصله در پایان جنگ جهانی دوم با مرگ روزولت ، جامعه تجارت و ثروتمندان  دوباره جای خود را پیدا کردند و  با استفاده ازموقعیت هایی  که هرگز از آنها  گرفته نشده بود ، از امکاناتشان استفاده کردند تا  به طور سیستماتیک ، در  ۵۰  سال گذشته ، نه تنها بسیاری ازدستاوردهای  اصلاحات را پس بگیرند ، بلکه حداقل دستمزد را در حدی مسخره پایین نگاه دارند  . حداقل دستمزد در این کشور  ۷.۳۵  دلار در ساعت است.  یعنی  کمتر از تقریباً تمام کشورهای مشابه . این وحشتناک است. مبلغ غرامت  بیکاری اینجا  یک شوخی ست. هزینه امنیت اجتماعی مدام در حال کاهش است و ما دومین  بحران اقتصادی در نتیجه سقوط سرمایه داری را پشت سر گذاشته ایم، اما برنامه اشتغال عمومی بر خلاف آنچه در بحران قبلی اتفاق افتاد ، این بار حتی مورد بحث قرار نگرفت. پس نهایتا” سرمایه داران  موفق شدند که نه تنها دستاوردهای  اصلاحات را تا حد زیادی پس بگیرند،  بلکه آنها از پول و قدرت خود استفاده کرده اند تا جنبش چپ را در آمریکا نابود کنند. از کمونیستها تصویر شیطان ارائه داده  و سازمانهای آنها را ویران کرده اند. همان معامله را با سوسیالیستها کرده اند و ۵۰ سال تلاش کرده اند تا  سی ای او CIO  را نابود کنند. امروزه ، در ایالات متحده در بخش خصوصی ، ۶.۳٪ از کارگران عضو اتحادیه صنفی هستند یا نماینده آنها هستند. بیش از  93 درصد عضو اتحادیه ها نیستند. در گذشته اعضای اتحادیه یک سوم بودند.

 با این اوصاف  حالا جواب سوال  “اصلاحات یا انقلاب؟ ” را دارید. از بد شانسی ما  آزمایش  اینکه اصلاحات بهتر است یا انقلاب  در ۷۵ سال گذشته در کشور ما (آمریکا) اتفاق افتاده است.  پس حکم نهایی روشن است.   شما دیگر نمی توانید مرتکب اشتباه اصلاح طلبی  شوید. اگر محل های  کار را دگرگون نکنید ، اگر اقلیت کوچکی را که سهامداران عمده و هیئت مدیره شرکت ها هستند از قدرت و ثروت خود محروم نکنید ، اصلاحاتی که انجام می دهید آسیب پذیر خواهد بود. به محض تصویب قانون ، همه امکانات فراهم شده  لغو خواهد شد. بنابراین خلاصه بگویم که  شما باید انقلابی باشید!  زیرا ما اصلاحات را در این کشور تجربه کردیم و هرچه داشتیم به عنوان چپ آمریکا به آن دادیم ولی نهایتا” به اینجا رسیدیم . باید بپذیریم که اصلاحات دراین جایی که ما هستیم کارایی نداشت، و اگر از آن درس عبرت نگرفته باشیم، محکوم خواهیم شد دوباره آن را تکرار کنیم. به نظر می رسد انقلاب کاملاً نزدیک به اصلاحات است و از این طریق فقط انقلاب باعث می شود که اصلاحات شما با دوام باشد ، بنابراین اگر به اصلاحات متعهد هستید ، باید نوعی انقلابی باشید.

****

*the CIO, the Congress of Industrial Organizations

لینک سخنان پروفسور وولف اقتصاد دان مارکسیست آمریکایی

https://akhbar-rooz.com/?p=49307 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیک
نیک
3 سال قبل

متاسفانه این موضوع اصلاح یا رفرم و انقلاب چون آیه های کتاب مقدس آنچنان مورد تفاسیر گوناگونی واقع شده اند که خود به یک مانع بر سر اصلاحات و انقلاب تبدیل گشته اند. اجازه دهید چند نکته را به بحث بگذاریم تا با خرد جمعی به درک مشترک از این واژگان دست یابیم.
رفرم بدنبال تغیراتیست در چارچوب ساختار موجود در حالیکه انقلاب بدنبال تغیر ساختار است هنگامی که ساختار پذیرای آن تغیرات نیست. در تمامی فرم های حکومتی مردم و جریان های سیاسی در ابتدا خواهان اصلاح و تغیر قوانینی هستند در جهت خواسته هایشان. هرچه ساختار موجود دموکراتیک تر و پذیرای تغیرات, جامعه از طریق کانال های قانونی به اهداف خود میرسد. هنگامی که ساختار و حاکمیت تغیرات و خواست مردم را نپذیرند و مقاومت و سرانجام مقابله و سرکوب را در پیش گیرند در اینجاست که جریان های سیاسی و مردم مسیری متفاوت در پیش میگیرند. آنان که پیگیر تغیرات نیستند و حفظ سیستم را بر تغیرات و نیاز جامعه ترجیح میدهند را رفرمیست نامند مانند جبهه ملی ایران در زمان حکومت پهلوی و اصلاح طلبان کنونی و گروه دوم آنانی که جهت اصلاحات واقعی تنها راه را تغیر ساختار و حاکمیت میبینند که انقلابیون هستند. در ایران هردو رژیم گذشته و کنونی بدون آنکه کسی حرفی از انقلاب زده باشد زندان و شکنجه و چوبه دار را برپا کردند. بنابر این اتهام خشونت در انقلاب دقیقا به این معنی است که سال ها خشونت حکومت بر علیه معترضین اصلآ خشونت نیست اما واکنش به آن کفر ابلیس و خشونتی است که باید برای پرهیز از آن با همین وضع موجود سوخت و ساخت.

راحله طارانی
راحله طارانی
3 سال قبل

توضیح : من به سهم کوچک خودم هم از آقای حمید شیرازی عزیز که به نوشته شان پاسخ داده ام ، و هم از همه عزیزان دیگری که نظرشان را مطرح کرده اند، صمیمانه تشکر میکنم- با احترام – راحله

حمید
حمید
3 سال قبل

اولین مشکل ان است که انقلاب در این نوشتار تعریف نشده که بحثی کلیدی در مقایسه است. لذا نویسنده از هم تنیدگی انقلاب و اصلاحات دم میزند که نشان از ان دارد که برای خودش هم تعاریفی مشخص از این پدیده ها وجود ندارد. بعد از بیش از دو قرن که از تجربه انقلاب فرانسه میگذرد و انقلابات متعددی را شاهد بوده ایم میتوان به یک جمع بندی رسید که برای مشکلات جهان معاصر با توجه با گستردگی ان ها و عوامل بسیاری که در ان دخیل هستند چیزی به اسم راه حل وجود ندارد. راه حل نسخه انقلابات برای حل مسایل بوده اند که در عمل هیچ کجا موفق نبوده تا جایی که متفکری مثل هربرت مارکوزه گفته که انهایی که میخواستند بهشت در زمین ایجاد کنند به جز جهنم چیزی ایجاد نکردند. این به معنی نیست انقلابات کاری نکرده اند ولی به طور قطع میتوان گفت در تحقق خواسته های خود ناموفق بوده اند. اصلاحات بر رسیدن به مرحله ای بهتری تاکید دارد و نه این که راه حل تمام مسایل را میداند. به همین جهت در جهان معاصر جایگاه بهتری دارد زیرا با تجربیات تاریخی کلان بشریت و خوانایی بیشتری دارد. نوع نظام های سیاسی نیز تاثیر زیادی در این پدیده ها دارند. نظام های سیاسی با ثبات و دموکراتیک کمتر در معرض انقلابات و یا حرکت های خشن قرار دارند زیرا نظام اجازه تغییراتی را میدهد. نظام های بسته و بی ثبات همواره در برابر انقلاب و یاتحرکت های رادیکال اسیب پذیرترند
حمید

راحله طارانی
راحله طارانی
3 سال قبل
پاسخ به  حمید

آقای شیرازی عزیز
– وقتی کسی دو پدیده را در هم تنیده می بیند به مفهوم این نیست که برای آنها تعریف مشخصی ندارد. از نظر من پروفسور وولف به روشنی انقلاب را تلاشی تعریف کرده که ساختارهای بنیادی را تغییر می دهد. توضیح داده که برخی تلاشها اگر چه در شروع حرکتهای رفرمیستی بوده اند، وقتی منجر به تغییر ساختاری شده اند، دیگر نمیتوانند فقط تلاش رفرمیستی قلمداد شوند. از نظر او همه ما برای رفرم تلاش می کنیم ولی برخی از ما به آنها قانع میشویم و برخی نه.
اگر انقلاب و اصلاحات را در هم تنیده بفهمیم، اگر تاثیر متقابل آنها بر هم را درک کنیم، نمیتوانیم دستاوردهای حاصل از اصلاحاتی که شما در موردشان نوشته اید را بدون شناسایی نقش انقلابات و بدون تاثیر انقلابات بر اصلاحات توضیح دهیم، یا اگر چنین کنیم خطا خواهد بود. اگر تهدید انقلاب نباشد سرمایه داری تن به اصلاحات نخواهد داد.
– هربرت مارکزه بیشتر از آنکه از کسانی که ادعای ساختن بهشت کردند و جهنم ساختند سخن گفته باشد، از شیادی و مکاری سرمایه داران غیر قابل اعتمادی گفته که میتوانند با تبلیغات توهم بهشت ایجاد کنند و مدام دستاوردهای مبارزات مردم را با رنگ کردن ادراکات آنها بدزدند. برای همین تاکید کرده که سرمایه داری را بهتر بشناسیم و گفته : “دستیابی به هر گونه آزادی، در درجه اول مستلزم آگاهی از انواع بردگی ست”.

– دلیل اینکه من این صحبتهای پروفسور وولف را ترجمه کردم این بود که ایشان با یک درک دیالکتیکی به این پدیده ها پرداخته است؛ برخلاف بسیاری از کسانی که درگیر بحث اصلاحات یا انقلاب هستند،آنها را مطلق نکرده، مساله را نسبی ، در تعامل با هم و در هم تنیده تعریف کرده، دیوار بین آنها را تصنعی خوانده . او این پدیده ها را سیاه و سفید ندیده. نگرش او عاری از خطاهای فکری ست که مکتب شناختی ( Cognitive Science) روی آنها تاکید دارد و من مدام در مورد آنها صحبت می کنم.

با احترام
راحله

احد قربانی دهناری

به نظر می رسد آقای ولف مشکل را ساده کرده است. دستاوردها چه از راه انقلاب به‌دست باید یا اصلاحات باید قانونی، نهادینه، پاسداری و پیوسته تعمیق شود. برای همین ما اصلاحات تا اندازه‌ای موفق داریم (اروپای مرکزی و شمالی) و انقلاب‌های ناموفق (شوروی، کوبا و آلمان شرقی). هر دستاوردی که پاسداری نشود از بین می‌رود.

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

انقلاب تکاپوی پیشرونده ای برای بهتر کردن زندگی انسان هاست…

هم میهن گرامی, خانم راحله طارانی, درود بر شما!
آقای ریچارد وولف انسان فرهیخته ایست که, در مرکز بیداد جهانی, دلاورانه سخن از حقیقت میراند. او بدرستی میگوید که “اصلاحات و انقلاب همیشه در هم آمیخته هستند.” فهم این نکته اما اساسی ست که “اصلاحات” سرشت کمیتی دارند و انقلاب یک دگرسانی کیفی را پی میگیرد. ازینرو, هر گاه انقلاب پیشرونده نباشد, ناگزیر واپسگرا میگردد.
نکته دیگر آنکه چپ نماهایی, مانند آقای فرخ نگهدار و همفکرانش, که ۱) انقلاب را همسان و همسنگ “خشونت” می فهمند و می شناسانند, ۲) همراهی و همکاری با واپسگرایان و جنایتکاران را در کالبد تغییرات میلیمتری تبلیغ میکنند, ۳) از کنار درد و رنج روزانه مردمان بی پروا و بی شرمانه میگذرند و ۴) سوسیالیسم را, با فروپاشی دردناک شوروی, شکست خورده می انگارند, کارآترین ضربه را بر پیکر کوشندگان و بشریت ترقی خواه میزنند.
درست اینست که انقلاب بعنوان تلاش همه سویه برای دگرسانی مناسبت سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی فهمیده و شناسانیده شود که, در گذار پیشرونده خود, با آمیزه ای از فعالیت های اصلاح طلبانه؛ مقاومت در برابر ارتجاع؛ و تازش به حکومت تجاوزگران؛ حکومتی از مردم, بدست مردم و برای مردم پدید می آورد. بگفته دیگر, انقلاب تکاپوی پیشرونده ای برای بهتر کردن زندگی انسان هاست. قطب نمای این تکاپو, زدایش هرگونه بهره کشی انسان از انسان و بهره کشی خیره سرانه انسان از زیست بوم است.

ahmed
ahmed
3 سال قبل

ریچارد ولف می گوید: ” ما نمی توانیم اصلاحات و انقلاب را از هم جدا کنیم و با قاطعیت و به وضوح آنها را از هم تفکیک کنیم. بنابراین، حرف آخر این است که همه ما برای ایجاد اصلاحات تلاش می کنیم، اما برخی از ما به آنها راضی هستیم و برخی به آنها قانع نمی شویم و بیشتر می خواهیم…”
با جمله اول ریچارد ولف موافقم ولی با جمله دوم نه! جواب سئوال انقلاب یا رفرم را روزا لوکزامبورگ بسیار هوشمندانه تر و بهتر بیان کرده است. انقلابیون واقعی مدافع رفرم هستند زیرا زندگی قربانیان نظام حاکم را یک قدم به پیش می برد ولی آنها بطور دائم به توده ها و قربانیان نظام نشان می دهند که حل ریشه ای مسائل نه در گرو رفرم بلکه در گرو تغییر ساختارهای موجود یعنی انقلاب است! ما باید بطور دائم رابطه رفرم و انقلاب را به توده ها روشن کرده از طبقه حاکم مشروعیت زدایی کنیم… رفرمیستها کسانی هستند که به رفرم یعنی حل موقتی و جزئی مشکلات روزانه قانع هستند و فراتر از نک دماغ شان را نمی خواهند ببینند! با افق های دور دست و تغییر ساختاری و اساسی کاری ندارند! در لحظه ها زندگی می کنند!… به همین دلیل همواره بازنده طبقه حاکم هستند زیرا آنها با دادن امتیازات در شرایط بحرانی و ضعف، بفکر نجات آتی نظام هستند! و برای پس گرفتن امتیازاتی که اکنون به اجبار تن داده اند، برنامه ریزی دقیق دارند… ما هم باید با درک درست از موقعیتی که در آن قرار داریم با توجه به تناسب قوا در میدان واقعی مبارزه از دستاوردهای رفرمها پله هایی برای صعود به قله های انقلاب بسازیم نه پله هایی برای سقوط…
با احترام،
احمد پوری

جواد+رضایی+میرقاید
جواد+رضایی+میرقاید
3 سال قبل

فقط انقلاب باعث می شود که اصلاحات شما با دوام باشد ، بنابراین اگر به اصلاحات متعهد هستید ، باید نوعی انقلابی باشید.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x