من نمی خواهم پیرامون چند و چونی و یا سرسپردگی پنهان و آشکار آقای نگهدار به پاسداران حماقت ولائی ـ اسلامی برگردم و نگاهم را در برابر دیدگاه “رأی دادن” پوچ و تکراری” اش بازتاب دهم، زیرا هویت او و همگنانش برای بسیاری از قربانیان بیشمار دین دولتی چهره ای آشناست و از همینرو وی برای من و بسیاری دیگر دیری ست که حرفی برای گفتن و شنفتن ندارد که بشود بر مضمون آن ترسیمی تازه بیابی و یا دستکم از آن نگاهش برداشتی درست، نادرست و یا ای بسا ماتی ببینی، یا از سفته هایش در ذهن خود دریابی که آن دیدگاه می تواند به انگیزه گفتمانی نو کشانده شود. نه هرگز چنین نبوده و نیست!
نه باورم نمی شود که او روزی بخود همدران گذشته اش نیز که ترور رژیم شده اند هم اندکی تعهد آرمانی … نشان بدهد و یا تعلقی داشته باشد. آخر مگر می شود او ببیند و همزمان هم نبیند که در این ۴۲ سال بیدادگری ملائی ـ مکلائی، و بیاری وعده و با نام خدا رژیم اسلامی ـ ولائی بر مردم و کارگران چه ها که نرفته است!؟ آنهم با این همه چشم ها و گوش ها و تجربه های تلخ و خونین ۴۲ ساله ایرانی ـ جهانی از تبهکاری های بیشمار و هولناک رژیم ولائی که روی داده و یکچنین آقائی که نگهدار باشد، هنوز هم به اهداف ویرانگر نظام وفادارمانده و از سوی دیگر اینهمه با توده ها بیکار و گرسنه و زندگی کمرشکن آنها بیگانه شده و غریب تر مانده و شده باشد! این براستی شگفت انگیز است.
آنهم رژیمی که پیوسته و روزانه اینجا و آنجا و در سراسر کشور و بیرون از مرزهای کشور ترفندمی بافد و ماجراجوئی هایش برای نابودکردن کشور و هستی و زندگی مردم پاکباخته پایانی ندارد و هرآن بر خردستیزی ها و دشمنی افکنی هایش در منطقه و جهان با و بی دلیل افزوده می شود؛ و بودن چنین ساختاری بیمار و مهلک جز برای تعمیق و تشدید فسادها، تباهی ها، ویرانی ها، کشتارها، ترورها، چپاول ها و برنامه ریزی های مافیائی های “آقا امام”سودی نداشته و ندارد و تاوان سرکشی ها و رویای رهبری جهان اسلامی خامنه ای را نان و آب و آزادی کارگران و مردم گرسنه ما می دهند. و پرسیدنی تاکی و چرا؟
آری، برپایه ی شناخت و تجربه های من و ما از امسال آقای نگهدار، اینان جز مهره های پوشیده رژیم نمی توانند باشند! وگرنه هردم می دیدند که چه جویبارهای خونینی را که توسط درندگان ریخته نشده و او و همگامانش نمی خواهد آنها را ببیند، و چه فریاد دادخواهی های زنان، کارگران، اسرا و بیکاران و گرسنگان و… را که سر بر فلک سرکشیده است، او و یارانش نمی خواهد آنها را بشنود و در “خوشبینانه ترین” برداشت، خود را همچون همیشه در خواب و خیال نرمش پذیری ” استحاله”نظام مقدس دلگرم و امیدوار نشانده اند و بر ساده دلی ها می افزایند! این بی چهرگی جز دسیسه برای فرصت سازی دوباره جهت گمراهسازی توده ها و کشاندن آنان به پای صندوق رای گیری نیست! او و یاران انگشت شمارش همچون همیشه گذشته می توانند مغرورانه در صف انتخاب لندن بایستند و به روال پیشین به و به خیال خویش به ریش مخالفان رژیم بخندند و با این کارشان هم در داخل کشور به زمینگیرشدگان بگویند: ببیند که ما اگرچه در خارج و لندنیم اما خود را بسان شما اینجا و آنجای متعهد به ولایت و دیانت دولتی می بینیم و تنهای تان نمی گذاریم. آیا دیدگاه چنین کسانی یک فریب تکراری نیست که به خورد ساده دلی می دهند؟
البته آقای نگهدار با تجربه ساده دل نیست و خوب هم می داند که چه کرده و می کند و به گمان من او یک مهره مناسبی برای گمراهی و پراکندگی هرچه بیشتر نیروهای چپ و کمونیست بوده و می باشد که البته اینک دیگر برگ برد پیشن اش را برای همیشه باخته است. ولی خود او همانی ست که بوده و اینک نیز همچنان هست.
در این میانه دسیسه رهبر و سران رژیم با تأکید بر دادن رأی برای انتخاب فردای دیگر و بهتر، هیچگاه بسود کارگران و توده ها نبوده و نخواهدشد و این انخاب جز چرندی رسوا نیست، ترفندی که برای سرکوب دادخواهی ها و همزمان ایجاد امید و بردباری هرچه بیشتر جهت تحمل نداری ها و بدبختی ها کارگران و توده ها همیشه بکاررفته و می رود.
از سوی دیگر فریب و پیام یک فرد فدائی مجرب و بالائی سازمان است که وی همچنان پرچم آن سازمان را بهر رو بر کول می کشد و آگاهانه و همچنان گذشته فکر می کند و می خواهد روش و شیوه پیشین خود را تکرارکند. ظاهرا او نه چشم دارد و نه گوش! زیرا وی تنها به سرگرم سازی و دلخوشکنندگی دوباره مردم دل بسته و نامش “فرخ نگهدار”هست.
بی گمان نگهدارها می توانند به راهشان ادامه دهند. ولی مردم و ما چپ ها و کمونیست ها نیز برای برپائی رای گیری های تاکنونی و بازتاب دیدگاه های بی هوده ی آنها افشاگری کرده و خواهیم کرد و اسناد و مدارک تاریخی و کافی داریم که مستند هستند و دیر یا زود خواهندتوانست آنهای همسو با رژیم و اوی نگهدار را روزی بهتر از امروز رسواکنند و خواهندکرد. همانگونه که امروزه آقای نگهدار چهره ی شناخته شده ای در جنبش و مبارزه کار علیه سرمایه می باشد! چراکه وی و همگنانش چهاردهه می باشد که بنام چپ و دریغا فدائی همچنان در جبهه ضد کارگری ـ ضد اراده مردمی بوده و در کنام دشمن اسیرمانده و هنوز هم هستند و بی گمان هریک از آنها هیچ پیوندی با امروز و فردای ما مبارزان کارگری ـ توده ای ندارند و اصولا بیگانه با نبرد مستقل طبقاتی، کارگری و توده ای می باشند. اینان و دیگر فریبخوردگان شایسته است بدانند که گشودن راه فردا جز با سرنگونی همه دین دولتی متصور نیست.
بهنام چنگائی ۳۰ بهمن ۱۳۹۹