چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

خطّ و زبانِ باز و نابریده – بهمن پارسا

نوشته ی پژوهشگرانه ی آقای اکبر کرمی را که در اخبار روز آمده دوبار به کنجکاوی خواندم .  دریافت من این است که ایشان از سرِ دلسوزی و حسّ مسئولیت بی آنکه انگیزه ی  خود نمایی  و “من میدانم” و شما نمیدانستید داشته باشند به بررسی گره یی  دیرینه در زبان فارسی پرداخته اند و موشکافانه و دقیق گوشه های گونگون وابسته ی  باین پیچیدگی را بر رسیده اند.  میگویم دیرینه زیرا که این بار یکم نیست و بار ِ آخر نیز نخواهد بود که این دغدغه ذهن مسئول و جوینده یی را به خود در گیر میدارد.  روشن است که این متن ِ متین ، مثل هر متنی دیگر  میتواند موافقت بسیارانی را برانگیزد ، همانقدر نیز مخالفانی داشته باشد، من امّا نه در شمار ِ مخالفین هستم و نه میخواهم موافق باشم ،امّا میخواهم با پرداختن به آن سخن ،برداشتم را با خوانندگان متن و شخص ایشان – جناب کرمی- درمیان بگذارم، بی آنکه در اینکار مدّعی کارشناسی باشم.

هیچکس نیست که سخن گفتن را در مدرسه و مکتب آموخته باشد! آدمی بازبان در دامن مادر آشنا میشود و اگر نبوده باشد مادر، در دامن کسی مثل مادر در میابد که زبان را در دهان چه هنگام  و برای ادای کدام  واژه جهتِ رسانیدن کدام پیام بکار بگیرد.  بی سبب نیست که گفته اند زبان مادری! همه ی کودکان پس از  یکدوره ی کوتاه آغاز میکنند به بیان آنچه در ذهن دارند به گونه یی که پدر یا مادر و سپس تر دیگران خواسته ی وی را از میان واژه  ها و جمله های ابتدایی که حتمن حاملِ معنایی است دریابند . اگر کودکی روزگار  را بدون دسترسی به هرنوع آموزشِ “مدرسی” گذرانده و عمر را به کهنسالی برساند -درجهان بیشمارند مردمی که هرگز به مدرسه نرفته اند- هنوز مثل ِ همه ی مردم دیگر قادر خواهد بود با مردم محیط و اجتماع خویش ارتباط بر قرار کند.  آموختن زبان در مدرسه و نهاد های آموزشی بعدی در هر رده یی برای رسیدن به هرهدفی  امری است بس درست  و تقریبن همه جا نیز رواج دارد، محصول این روشها مردمی هستند که از ایشان به باسواد یاد میشود – به معنای اخصّ کلمه -، یعنی کسانی که میتوانند بخوانند و بنویسند . از میان این باسودان تعدادی بس ناچیز در رشته های خاصّ خود  کارشناس و صاحب نظر میشوند و اکثریت نزدیک به تمام  در همان حدود فرد باسواد باقی می مانند.  این مردم با سواد در هر جامعه یی ، نه فقط ایران ، بلکه در هر کشوری شمارِبیشتری هستند نسبت به فرهیختگان .  ایشان خوانندگان نشریات گوناگون موجود ،از دکهّ های نبشِ چهار راه گرفته تا موّقر ترین کتابفروشی  ها  هستند  و موافق سلایقشان هرچه  را  می پسندند میخوانند و از سیل میلیونها خواننده گان متون مختلفه شاید صد تن نویسنده و پژوهشگر در کار ِ زبانی  که با آن زیسته و برنا و کهنسال شده اند  بیرون نیامده باشد. از اینروست که  زبان به عنوان بحثی تخصصی بیرون از حیطه ی  مسیر ِ اصلی جوامع گوناگون است و کسانی که به نحوی در گیر مباحثی از این قبیل می شوند  ، در هرجا که باشند، مردمی هستند پیرامونی و قواعد و استثنا هاشان نیز پیرامونی است و راه به مسیر و جریان اصلی  جوامع نمیبرد.  در همه ی کشورها  آکادمی های مختلفی  هست با تعدادِ معدودی  مردم برگزیده – اینکه چه کسی ایشان را برگزیده مورد بحث من نیست – که بر امور متفاوتی  نظارتی  کارشناسانه دارند و بعضن  نظریات این مجامع  از راه های  پیش بینی شده سر از  فرهنگ  عامه بیرون میکند و روشی میگردد برای  ادامه ی  جریان در شیوه یی  تازه تر ، شسته رفته تر و اینکار ، پایان نا پذیر است. 

پرداختن به امر ِ پیچیده ی خطّ فارسی از هردید گاه که باشد  بسی گوشه ها و کنج ها دارد که به هر جایش رسیده گی شود جایی دیگر در آن نیازمند مرمت باقی می ماند.  در این رسیدگی  نه موضع مردم ِ نا محافظه کار  راه به جریان ِ اصلی زبان و خط برده است و نه روشهای  بر خورد مردم  محافظه کار سبب آفرینش تازه یی در این زمینه شده. چرایی اش اینست که مباحثی از این قبیل دغدغه  مردم اهل زبان نیست .  اموری از ایندست  همواره  مایه ی ذهن مشغولی ِ پژوهشگران  و ” محققین ”  بوده و خواهد بود.  دیده نخواهد شد  که مردم کتابخوان در  نوشتن ” اسماعیل و اسمعیل” در گیر بحث زبان شناسانه و ادیبانه گردند و فقط بعضن خواهند پرسید چرا؟  و خواهند گذشت و امری خواهد بود  از دیگر امور ِ مختومه ی ذهن ِ عامه.  این فقط خاص  لغویون است که اهل شناختن قرائت حجاز باشند و غیر تا دریابند  حرکت فتحه در الف حمل بر ّ میم شده و حاصلش اسمعیل است که در اصل همان اسماعیل است و از این قبیل حرفها. در کارِ خط نیز  همین  روش بر قرار است ، غرضم  خط ِ فارسی است .  مردم  هرگز درگیر این نیستند  که یک حرف چرا با سه حرف بگوش میرسد حال آنکه یک صدا بیش نیست ! صدای  این شکل (ک) بدون بکار گیری مُصَوَتها صدایی است خاص خودش که در کمال گنگی بگوش میرسد، این صدا نه (کِ) است نه (کَ) و نه (کُ) ولی برای آنکه شناخته شود با استفاده از دو حرف دیگر که به کمک  مصوتهایی  به تلفظ در آمده اند شده است (کاف) گیرم که خط فارسی به شکلی  موّجه  دچار  تحول کردیم و نو شد ، ولی  معما هچنان باقی، راهی غیر از  توسل به ابزاری برای معنا بخشیدن به واژه ها نداریم که این ابزار  خود  جزیی  از مشکلات موجود میباشند که میخواهیم علیه شان اقدامی روا داریم.

روشن است که خط ّ فارسی  بدون حرکت های سه گانه ی صدا ساز  یا بخواندن در نمیآید  و  یا میتواند  خواندن  را دچار لکنت و نا درستی  بنماید این واژه (کرد) میتواند نماینده ی نژادی اصیل باشد و یا گذشته ی ساده ی فعلی ، بسته به این که حرف اوّل با کدام حرکت خوانده شود.  امّا  این مشکلِ محققین است و  مردم جامعه بسا سالهاست که با آن کنار آمده ، خوگر شده اند .  زبان از راه شنیده شدن جان گرفته و برپا گردیده ، نوشتن فقط به پایندگی  آنچه گفته و شنیده میشده و یا میشود  جان داده .  خطّ  عربی  بدون حرکات ، فتحه و کسره و ضمّه ، خواندنی  نیست امّا  نگاهی  به روزنامه های  سرزمینهای عربی  نشان میدهد  احتمالن  نیازی هم به آن حرکات نیست، چرایی اش اینکه مردم  با چشم به خواندن کلماتی  می پردازند که در زندگی  روزمّره  با انها از  راه گوش  و شنیدن  اشنایی  تام دارند.  در زبان ترکی  مردم  کلمات ،صورت، خودم، انگور ، را  به طورهمه روزه می شنوند  و اگر در خط رایج امروزی  زبان ِ ترکی رایج در آذربایجان ِ خودمان ،آنها ببینند  حتمن بدرستی  میخوانند  و  خواهند  دانست غرض از واژه ی ” اووزوم”  کدام  معنا است . در فرانسه نیز  چنین است و در آلمانی و اسپانیایی و ایتالیایی هم .  همه ی  خط ها دارای دشواری  ها و نارسایی  فرضی  و  ساخته ی  اذهان تیز  و کنجکاو  پژوهشگران است و فقط  معدودی  مردم ساده اندیش  و بقول دوست ارجمند آذربایجانی ام ” هَدَرَم پَدَرَم” هستند که خیال میکنند  و حتی می نویسند و به نمایش هم میگذارند که ” …ترکیه ی آتا ترک زبان لاتین را جایگزین خط و زبان عربی کرد..” ! برای چنین اذهانی  چه فرق میکند بنویسیم ( خانواده و یا خوانواده) . تغییر خط یا زبان  هرگز  سبب رسیدن به مدرنیته  و  یا سقوط در سراشیبی  قرون وسطا نخواهد شد.  هر زبانی  دارای  ظرفیتهای  بی انتها در  عرصه های خویش است .  وقتی سخن از توسعه یافتگی  زبانی  و توسعه نا یافتگی  زبانی  دیگر  میگوییم  معیار ما چیست ، زبان ِ سوآحیلی  را  با  میزان کدام  زبان ِ دیگر  باید  سنجید تا دانسته آید  زبانی است توسعه یافته یا غیر آن ؟  اگر مردمی  در محدوده ی  سرزمینی ِ مشخصی  با توسّل  به زبانی با  گنجینه ی لغاتی  معدود  از عهده ی برقراری  روابط اجتماعی  رایج میان یکدیگر بر میآیند  و  ادبیاتی  در حدود  همان گنجینه دارند ، آیا این مردم  زبانی  توسعه نایافته دارند؟  چنانچه کسی  ایراد کند  آن مردم از  بیان  دریافتشان از رنگ آبی دریا ناتوان هستند  باید گفت موافق کدام میزان؟  آبی  دریا  برای  من و شماست و اساسا نیازی  نیست تا قومی دیگر  چنین  دریافتی از آب و دریا داشته باشند  .  ستودن مادر  در زبان مردم هاییتی  هیچ  شباهتی  به ستایش مادر  در  جزایر” تی مُر” ندارد!   این ساده باوری است که بدون “فلسفیدن” و ” شاعریدن”  و “تاریخیدن” و  بسیاری از همین  “یدن”  های  دیگر  زبان توانسته باشد  به راه خود برود  اینها  همه بخشی از زبان هستند  و جای خاصّ خود را دارند  و و فقط  سَرَند  زبان است  که  نّخاله  را  درو میریزد  و آنچه بکار ِ مصالح ساختمانش  میخورد نگه میدارد.  همه ی  زبانها  یک سری  ” ملّا نُقَطی”  های  خود را دارد  و چرا که نه  تا آنها نباشند  ” دهخدا ” و قریب و معین ی   هم نخواهد بود ولی  نه دهخدا و نه هر خدای  دیگر  ختم  پیامداران  زبان نیستند  ، ایشان هستند  تا  دیگرانی  بیایند  و  کار  هایی دیگر بر قرار  دارند  و  مکرر کنم  که  همه ی  این قبیل  به لحاظِ من بزرگوران نیز  مردمی  بوده اند  پیرامونی  و بر ذهن  خواننده ی  ” حسین ِ کرد شبستری”  هیچ  اثر محسوسی  نداشته اند.

در کار ِ زبان فارسی  و خطّ آن  بسیار  کسان در مواقع متفاوتی  بسیار ایراد ها کرده اند  ، ایراداتی  که  بفرض  رفع و یا یافتنِ پاسخی  روشن مسیر  در جریان ِ زبان را عوض نخواهد کرد.  دیده شده است که  طرح میکنند  ، زُق، درست یا ذُق، یا شاید زوق، و ذوق ، صرف نظر  از اینکه  چنین وسواسی  علمی باشد یا نه  باید دید  در جهان سرنوشت واژه های بیگانه  در زبانهای  متفاوت چه بوده  و ایا  در اساس کار  سبب انحطاطی  شده و یا اعتلایی  را موجب گردیده .   در نظر آورید واژه ی ASSASSIN را در زبان فرانسه یا انگلیسی مردمی  که در کوهستانهای  آلپ ساکن هستند  و  ادمهایی  که  در  روستاهای  اریزُنا زندگی  میکنند  این واژه برایشان  به معنای  قاتل است  و  و در بر خورد با آن هم معنایش را در میابند و هم مشکل ِ خاصیّ  ندارند.  یعنی که این  واژه  را  متعلقی  از متعلقات زبان خودشان میدانند ، همینطور  “مَگَزین”  یا “بَد” یا هر واژه ی  دیگری  که از زبانی دیگر آمده باشد.  آنان  با واژه ی بیگانه آن کاری  را که برایشان  راحت تر و مفید تر بوده کرده اند و آنرا  بخوبی جایگزین زبانشان نموده اند.  مردم عرب  “اَلِکسَندِر”  را کرده اند  الاسکندر  و عین خیالشان هم نیست همانطور که  ” چین” را  صین کرده اند و برای طلب علم  الی بالصین هم فرمان یافته اند.  مردم  مارسی  باور دارند  بهترین لهجه در زبان فرانسه  خاصّ ایشان است ! و اساسا زبان فرانسه ریشه در مارسی دارد تا هرجای دیگر .  ولی  تا آنجا که تجربه ی زندگی  و آشنایی  با چند زبان  مرا  آموخته ، کمتر مردمی  را دیده ام که مثل ما ایرانیان در گیر  خط و زبان و مشکلات عینی  و بعضن خیالی  آن باشند.  رسیدن به جریانی  واحد در یک زبان کاری  است بس پیچیده و دشوار تا چه رسد باینکه در کشوری  با زبانهای  گوناگون ورایج در آن مثل ایران  بتوان  در کار زبانی  تمیز با خطی پاکیزه به تفاهمی  ملّی رسید.  در طول سالیان  کار  در ارسباران و بعد تبریز و کردستان و آذزبایجانغربی  در زبانهای  رایج  میان مردم  دور  از مراکز  شیرینی  و اصالتی  را دریافته و حسّ کردم  که هرگز در زبان  مردم شهرنشین مرکز  استان وجود نداشت، شب ِ مهتابی و سرد و یخبندان ِ جایی در “چیلپاخلار”  ” شاختا”  بود  و همانگونه شب در تبریز  تبدیل می شد به ” شَخته”  و تمامی ِ صلابت و گستردگی و زیبایی اش  را از دست میداد.  هرگز در میان مردم  کوهستان های  اهر نشنیدم  کسی  از جشنی  زیبا و یا یک جنس  خوب به افتضاح یا فضاحت یاد کند و  فراموش نمیکنم زمانی را که در تبری شنیدم  کسی  از یک میهمانی  بسیار خوب مفصّل با واژه ی ” افتضاح ”  ستایش میکرد!  زبان وقتی  به شهر ها نزدیک می شود  از توش و توان افتاده و زار و نزار میشود.  وقتی  مردم مهاباد و بوکان کردی سخن میگویند صلابت کوهستان است که در واژه ها جریان میابد و همان واژه در سنندج  اجزایی  خسته و بی حال و هوش اند.  در گستره یی از این دست دست یافتن به یک  جامعیت همواره در حدود مباحث اهل فنّ و  کارشناسان باقی خواهد ماند و راهی  به جریان اصلی  اذهان عمومی  نخواهد برد مگر اینکه فکر ِ بکری  قبول ِ عام بیابد که این امری است سخت دشوار  و نیازمند  زمانی  بس دراز  .  در روزگاری که پسری هفت هشت ساله بودم بعضن در محافل بزرگسالان  و  مردم درسخوانده ی  فامیل میشنیدم  که از  واژه ی  ” نشست”  برای  اشاره ی  به ” ماتحت” یا مجموعه ی ران و کَپل (کون) استفاده میکنند اینک  از آنروزگاران بیش از شصت سالی  گذشته و همان واژه سالهاست مرادف با  همایش یا جلسه بکار میرود.  این تصمیم  فرهنگستان زبان نبوده ، ابدا.  این  در فرهنگستان عامّه ی  مردم  قبول تام یافته .  از همین قرار باید باشد بر خورد با واژه های بیگانه . تسویه و یا تصفیه را باید  واگذاشت  به کار برد  عملی  قابل فهم و مشترک  میان مردم ، اینکه  عرب  از این لغات چه می فهمد ،مربوط به اعراب  و اینکه من این این واژه  بکدام مصرف  مفید  زندگی روز مرّه ام میرسانم  مربوط است به  زندگی سرزمین من.  زبان فارسی  و تاریخ آن و اینکه چگونه  بر سرزمین ما مسلّط شده هرگز  در کشور ما قبول عام نخواهد داشت ،هرچند که بعداز تهاجم اعراب  و تسلّط ایشان بر سرزمین هایی که ما از آن به ایران یاد میکنیم ، این پهنه همواره  زیر سیطره اقوام  گوناگون  ترک  از قبیل غزنویان و سلجوقیان و مثل آنها اداره شده و حتّی قاجار ها و بعد   ولی همه ی  این  اقوام زورگو  و لگام  گسیخته  و مغولی  و تیموری و قبیل ایشان در یک امر  ناچار از پذیرش  بوده اند و هم پذیرفته اند و هم در نشر و انتشار آن  زوری زده اند  و آن زبان فارسی بوده . چرایی اش  را باید  چرایی شناسان  و خبرگان چرایی  ها بررسند.  پایان سخن اینکه این زبان  با  همه ی  کم و کاستیهایش  زبانی است که مردم ما در هرگوشه ی جهان از هر یک  از اقوام و طوایف و خلق های  ساکن  ایران باشند میتوانند  با یکدیگر ارتباط بر قرار کنند بی آنکه نیازی  به هیچ  واسطه یی  غیر از آن باشد. تا هست ایران و ایرانی بی نیاز باد.

https://akhbar-rooz.com/?p=108322 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا محبّی
رضا محبّی
3 سال قبل

سایت محترم اخبار روز باز کردن و دسترسی به مجلّه ی شما در اینجا، یعنی ایران تقریبا محال است مگر به لطف دوستانی که دارای امکانات کافی برای شکستن سدّ های حکومتی هستند و قادرند فیلتر ها را دور بزنند. چقدر خوشبختم که توانسته ام مقاله ی آقای پارسا را بخوانم، از این پیراسته تر در مورد موضوع زبان و خط شاید میشود نوشت و شاید نوشته اند ولی من تا کنون ندیده ام ونخوانده ام ، تشکر از اخبار روز و از آقای پارسا که چقدر ساده و با محتوا نوشته اند. ایکاش مطالب بیشتری از ایشان به چاپ برسانید. ممنون از زحمت شما و قلم توانای آقای پارسا.
پانوشت: مدیر محترم اخبار روز اگر ممکن است آدرس یی میل را پاک کنید تا درد سری ایجاد نگردد ممنونم.

بهمن پارسا
بهمن پارسا
3 سال قبل

ارجمندانی که مرا به نیکی و مهر نواخته اید سپاس فروتنانه ام بپذیرید. بازهم سپاس.
بهمن پارسا

گلاره مینوی
گلاره مینوی
3 سال قبل

آقای پارسای عزیز من تقریبا همهی نوشته های شما را اعم از نظم ونثر میخوانم هم در اخبار روز و هم در دردیگر نشریات اینترنتی در اینکه خوب مینویسی شکی نیست و خود من یکی از کسانی هستم که سعی دارم دیگران با نوشته های هرچه بیشتر اشنا شوند ولی در این مقاله ی حاضر قدری کلّی گویی کرده ایدهرچند در آنچه نوشته اید شک ندارم درست میگویید ولی ایکاش موارد معین و مشخصی را نیز معلوم میداشتید. با ستایش از قلم و دانش شما. گلاره.

ابراهیم توّجه (گنابادی)
ابراهیم توّجه (گنابادی)
3 سال قبل

استاد محترم جناب پارسا احترام مرا قبول فرمایید. برخورد کاملا پراگماتیک جنابعالی با موضوع و معضلات زبان بطور اعم خیلی ارزنده و آموزنده است . همانطور که فرموده اید بعضی از مغلق های زبان و مداقه در آنها کار اهالی فرهنگستان زبان در ممالک متفاوت است و ربطی به امر زبان در زندگی روزمره ندارد. بنده خود بلحاظ اینکه مسن تر از جنابعالی هستم هنوز نفط و طهران و خوانواده و این قبیل املاات را از یاد نبرده ام و شاهد بودم که چگونه و به مرور زمان حک و اصلاح شدند٫ و چه خوب اشاره داده اید به لغت نشست که هنوزم هم میان تهرانی های قدیمی همانست که شما فرموده اید. غرضی اینست که بگویم ؛متن متین ؛ شما بی اغراق یکی از بهترین مقالاتی است که در ربط با زبان تا کنون خوانده ام. خوب میدانم که از اخبار روز هم قدردانی کرده و اظهار امتنان بنایم. با عرض ارادت و احترام مجدد محضر استاد پارسا. ا-ت گنابادی. رم-ایتالیا

مینو باوند
مینو باوند
3 سال قبل

احسنت بر شما استاد. نمیدانم چگونه باید پنج امتیاز ثبت میکردم عذرم را قبول فرمایید. بدون کوچکترین اغراق یا غلوی خدمت شما عرض میکنم از این خوبتر نمیشد یا نمیشود سخنی گفت، یا نوشت. واقعن که شاهکار فرموده اید. ارادتمند شما ، م – باوند

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x