جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

فراتر از نوار مرزی حکومت “اقلیم” – ایرج فرزاد

من تهدیدات مقامات نظامی و امنیتی رژیم اسلامی علیه "اپوزیسیون کرد" مستقر در اقلیم کردستان عراق را، در این سیر عمومی تر میبینم. به باور من، این جزئی از یک نقشه پنهان و توافق شده، با دخالت مقامات کلیدی جمهوری اسلامی، به منظور تضمین و بیمه...

من تهدیدات مقامات نظامی و امنیتی رژیم اسلامی علیه “اپوزیسیون کرد” مستقر در اقلیم کردستان عراق را، در این سیر عمومی تر میبینم. به باور من، این جزئی از یک نقشه پنهان و توافق شده، با دخالت مقامات کلیدی جمهوری اسلامی، به منظور تضمین و بیمه “عبور از اسلام سیاسی”، با کمترین “اغتشاش” و “نا آرامی” است… اینجا و در مورد اسلام سیاسی، با توافق سران کلیدی رژیم اسلامی، “شیطنت نیروهای اپوزیسیون کرد”، قبل از هر “آشوب” محتمل، باید از قدرت تحرک و مانور و “خطر” به میدان آمدن تعصبات قومی و ملی و “تکه کردن” و “تجزیه” آن بازار سرنوشت ساز برای سرمایه، در دوره “تحویل دادن” قدرت، وبه میدان آمدن وسیع مردم علیه رژیم اسلامی تماما تهی شوند

ایرج فرزاد

حملات نظامی به محل استقرار و مقرهای کومه له فعلی، سازمان زحمتکشانی ها و حزب دمکرات ها، حکایت از اجراء مراحلی از یک سناریو جدید در تجدید آرایش نیرو و موازنه قوا بین قدرتهای منطقه ای و در نقشه “خاورمیانه جدید” است.

رهبری کومه له فعلی، اما، هنوز هم قصد دارد با خودفریبی توام با تملق به “حکومت اقلیم”، از چشم دوختن به واقعیت زمُخت، پرهیز کند. گفته اند که هدف اصلی حملات اخیر به مقر احزاب کردستان ایران و مستقر در “اقلیم” کردستان، خود حکومت اقلیم است. چه، میدانند اشاره به خطر جدی برای”اردوگاه نشینان” و اقرار به حقیقت، بطور قطع با ریزش برق آسا در همان تنها ابراز موجودیت سیاسی کومه له فعلی، یعنی اردوگاه تحت نظارت حکومت اقلیم، توام خواهد شد.

برخی از دیگر سازمانها گفته اند: هدف کوبیدن “پنجشیر کردستان”! است.

اما نسخه خود را به مردگی زدن برای منحرف ساختن درّنده ها، برای “کفتار”های جمهوری اسلامی کار ساز نیست. این بار، حملات صرفا توسط “قرارگاه حمزه” انجام نگرفته است. “وزیر اطلاعات” رژیم اسلامی اعلام کرده است که “برچیدن” محلهای استقرار آن جریانات به اطلاع حکومت عراق و “مقامات اقلیم” رسیده است؛ و باقری فرمانده ستاد نیروهای مسلح جمهوری اسلامی هشدار داده است که ادامه “شیطنت” آن نیروها را در منطقه “اقلیم” با “قاطعیت” غیر ممکن خواهند ساخت.

باید توجه کرد که زوایائی از یک نقشه بزرگتر، در دنیای پسا “۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱”، به قدرت رساندن “طالبان تغییر یافته” و وضعیت بحران لاعلاج حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، شامل فروپاشی ساختار اقتصادی جامعه ایران، و تلاش ها برای از سرگیری “برجام” و تمایل جدی اروپا و آمریکا به منظور جلوگیری از سقوط به یکباره “بازار” ایران در یک برآمد و شورش  و طغیان مردم علیه اسلام سیاسی، در جریان است. حکومت عراق با فرانسه و شرکت توتال یک قرارداد ۲۷ میلیارد دلاری امضاء کرده است که نه تنها عراق را از واردات گاز ایران بی نیاز میکند، بلکه دسترسی به امکانات ارزی ناشی از صادرات گاز به دیگر کشورها را نیز برای جمهوری اسلامی با دشواری روبرو میکند. رژیمی که بانک مرکزی اش در آستانه ورشکستگی است و “فرار سرمایه” از ایران داد و فغان سران را درآورده است. بازار سرمایه ایران نیازمند واردات تکنولوژی عظیم با چشم انداز سودآوری در دراز مدت است. و منابع تهیه ارز لازم برای خرید این تکنولوژی و سرمایه “ثابت”، روز بروز تحت حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، خشک و خشک تر شده است. وضعیت “پسته صد ساله” ایران که به “طلای سبز” معروف شده است، بطور سمبُلیک این بن بست انباشت سرمایه در ایران را برجسته میکند: “پسته ترکیه و آمریکا” بازار “طلای سبز” را در خارج ایران از سکه انداخته است. خودشان چنین گفته اند:

“در حال حاضر کشاورزی به صورت مکانیزه و بر اساس تکنولوژی روز انجام می‌شود متاسفانه در حال حاضر پسته در شهر رفسنجان با استفاده از روش‌های دستی و سنتی تولید و برداشت می‌شود.”

اما ایران نه افغانستان طالبان است و نه پاکستان “اتمی” که آن سلاح را اساسا برای دفاع از “مسلمانان” در مقابل داعیه هند از جمله بر “کشمیر” چون تهدید ذخیره کرده است. از دیر باز “ایران” و “دولت ایران” به عنوان یک مسیر بازار کالا و حافظ امنیت آن، نقش مهمی در مراودات اقتصادی و بازرگانی داشته است.

اما با تحولاتی که در پی “انقلاب” سال ۵۷ در منطقه روی داد، “اسلام سیاسی” در ایران قدرت دولتی را تصرف کرد. تصور میکنم دلایل و علل اینکه غرب و آمریکا  بر بستر دوران “جنگ سرد” ناچار شدند به حاکمیت اسلامی سیاسی در ایران تن بدهند و حتی آن قدرتگیری را سازمان بدهند، تا حد زیادی تحلیل شده است و من اینجا به این مساله نمی پردازم. اما با قدرتگیری اسلام سیاسی در ایران، از آن پس روند انباشت سرمایه در ایران متوقف شد. اسلام سیاسی در ایران پس از تحولات و تغییراتی که شاهد بوده ایم، از تحمیل خود به عنوان یک نیروی جدید سیاسی در معادلات منطقه ای و جهانی، به “بحران آخر” رسیده است. و فقط این نیست، “اقتصاد” در دوران چهل ساله سلطه اسلام سیاسی، نفس بقاء و حیات شهروندان را زیر سایه یک ابهام سنگین فرو برده است. نیازهای اولیه مردم یا موجود نیستند و یا تورم و گرانی چنان غیر قابل کنترل است، که حتی نان خالی ممکن است گیر مردم نیاید و “قحطی” ایجاد شود. من اینجا وارد این مساله نمیشوم که چرا کمونیسم انزوا و انواع سوسیالیسمهای ملی و خلقی و کارگر پناه، بر این باورند که رژیم اسلامی، علیرغم کارنامه اش با عدد و رقم، از ظرفیت متعارف شدن با سیر انباشت سرمایه در ایران، برخوردار است. موضعی که سخنگوهای اصلی در میان “سنیورهای سیاسی” در رسانه های غربی و دوایر “رژیم چینج” و “تغییر رفتار”  نمایندگی میکنند.

این وضعیت “نامتعارف”، جامعه ایران را در آستانه یک طغیان، یک شورش عمومی غیر قابل کنترل و در نهایت یک انقلاب قرار داده است.

دقیقا همینجاست که جلوگیری از یک “آشفتگی” و “اغتشاش”در این بازار مهم خاورمیانه که همواره و بویژه پس از دوران حکومت پهلوی اول، به حوزه تقسیم بازار غرب تبدیل شد، در دستور قرار گرفته است.  باید این فاکتور را هم در نظر گرفت، که غرب و بویژه آمریکا، از نظر وزن اقتصادی، دیگر جایگاه دوران پس از جنگ دوم جهانی را ندارند. کاپیتالیسم در آمریکا از توان تحمل “هزینه” ها، چه بصورت کمکهای بلاعوض و یا ایجاد پیمانهای نظامی مثل سنتو و سیتو، با “متحدان” و یا تحمل هزینه انسانی و مادی انجام کودتاها خارج شده است. کاپیتالیسم در آمریکا، برای رفع بحران ها و حذر از “شکاف بین فقیر و ثروتمند”، نه تنها پس از جنگ ها و دخالتگری ها در عراق و سوریه و افغانستان، از “منابع مالی” برخوردار نیست، بلکه “تمّرد” در صفوف ارتش، و مطالبه “rally the valley”، شکاف را پر کنید، یک تهدید با فراخوان به سوسیالیسم در خود جامعه آمریکاست. دولتمداران آمریکا، در این دوره به جای جنون ها و جنایات کاپیتالیسم در ویتنام و راه اندازی کشتارها و قتل عام ها و کودتاها، که طلوع خونین نظم نوین در سال ۱۹۹۱ در جنگ خلیج و سپس حمله نظامی ای که کل شیرازه مدنیت جامعه عراق را پس از سال ۲۰۰۳ ویران ساخت؛ توحش های لجام گسیخته به منظور جلوگیری از سقوط آن سرکردگی بر جهان بودند، اکنون دارند به آن خطر سوسیالیسم “تملق” میگویند. در نتیجه، “ایران”، و بازار ایران، برای یک “گشایش” برای سرمایه آمریکا و غرب، و دفع پرواز دوباره شبح سوسیالیسم کارگر صنعتی بر اروپا و “آنسوی اقیانوس” اهمیت حیاتی پیدا کرده است. اسلام سیاسی از این منظر باید از موضع “اقتدار”، حکومت را “تحویل” بدهد.

اما همانطور که اشاره کردم، چهل سال حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، فقط به این معنی نیست که رژیم اسلامی از تحمیل خود به عنوان راس دولتی اسلام سیاسی شکست خورده است، معنی دیگر این سیر افول، از هم پاشیدن شیرازه اقتصادی جامعه و “مدنیت” در جامعه ایران است. این رژیم، در “پله آخر” بحران فروپاشی،  زمینه ای را ایجاد کرده است که درست در لحظات سرازیری، مردم عاصی بر سر اسلام سیاسی بریزند، طوری که “جمع کردن” اوضاع دیگر از هیچ طریق و با توطئه های “کنفرانس گوادلوپ” و افتادن عکس یک شخصیت حاشیه ای دیگر در ماه، از کنترل خارج شود.

به باور من جامعه ایران در اوضاع کنونی، در شرایط مشابه با روسیه سالهای ۱۹۱۷- ۱۹۱۴ از منظر متحول و دگرگون کردن سیمای سیاسی جهان قرار گرفته است، با تفاوتهائی. پیروزی انقلاب کارگری در روسیه، در گرو حضور فعال یک حزب کمونیستی “طالب قدرت سیاسی”، در آن “حلقه ضعیف” بود. و این آن “تفاوت” است. جامعه ایران از حضور و وجود چنان حزب کارگری و کمونیست برخوردار نیست، اما، ادبیات موجود کمونیسم کارگری بسیار همه جانبه تر از لنینیسم، همراه با نقد و انتقاد کمونیسم اردوگاهی و متکی به زرادخانه اتمی که بر بستر شکست انقلاب اکتبر قد برافراشت، در دسترس فعالان انقلابی و مراکز “فکری” است. مطمئنم این ادعا با پوزخند ملیح انواع سوسیالیستهای ملی و کارگر پناه و تکفیر چند باره  بحث “غیر طبقاتی”، “غیر مارکسیستی” و “نخبه گرایانه”: «حزب و قدرت سیاسی» روبرو خواهد شد. اما برای این  دوائر همین بس، که “موضوعیت نداشتن”، خود آنها و “بی تاثیری” مطلق آنها خود تازه نشان عروج مبانی کمونیسم کارگری و تشکیل حزب راستین کارگری در دوره تلاطم های سیاسی و بحران و سقوط و فروپاشی “اسلام سیاسی” در ایران است. “ممکن بودن پیروزی کمونیسم” در ایران، در سیر فروپاشی اسلام سیاسی و در متن تقابل وسیع مردم با آن، به نظر من آن خطر بالقوه: “rally the valley” در غرب و خود آمریکا را بالفعل خواهد کرد.

این نقطه چرخش “احتمالی”، جوهر اساسی نگرانی های مقامات غرب و جمهوری اسلامی و فاکتور جدی در همه معاملات، سازش های علنی و تمامی سناریوهای پشت پرده است. تمام معادله بر سر این است که چگونه سعی کنند به کمک سلبریتی مآب ها، تلویزیون های اجاره ای و دوایر “میهن پرست”، چه در “تبعید” و یا در درون نیروهای سیاسی – نظامی- سپاهی جمهوری اسلامی و تمامی محافل جونیورهای سیاسی و گروه فشاری ها، از تشکیل این اهرم واقعی تحول جامعه ایران در دوره سقط شدن اسلام سیاسی  به یک جامعه آزاد و برابر و سوسیالیست، جلوگیری کنند.

و غرب و آمریکا مسلما چنین روندی را “خطرناک” به حال امنیت نه تنها در منطقه، که چه بسا برای جهان، و تشدید “خطر” بالفعل سوسیالیسم در غرب و خود آمریکا میدانند. سرمایه، این دوراندیشی را به نمایندگان شخصی سرمایه دار دیکته میکند.

اینجاست که من تهدیدات مقامات نظامی و امنیتی رژیم اسلامی علیه “اپوزیسیون کرد” مستقر در اقلیم کردستان عراق را، در این سیر عمومی تر میبینم. به باور من، این جزئی از یک نقشه پنهان و توافق شده، با دخالت مقامات کلیدی جمهوری اسلامی، به منظور تضمین و بیمه “عبور از اسلام سیاسی”، با کمترین “اغتشاش” و “نا آرامی” است. اگر برای اتصال دوباره بازار اروپای شرقی در پی سقوط شوروی سابق به بازار اروپای واحد، با خطر “انقلاب” مواجه نبودند، اما “ارتش های آزادیبخش کوسوو و مقدونی” را تا سقوط دولتهای “وابسته به شوروی” تحمل کردند و به عنوان یک عامل فشار، و سپس “خلع سلاح” کردند؛ اینجا و در مورد اسلام سیاسی، با توافق سران کلیدی رژیم اسلامی، “شیطنت نیروهای اپوزیسیون کرد”، قبل از هر “آشوب” محتمل، باید از قدرت تحرک و مانور و “خطر” به میدان آمدن تعصبات قومی و ملی و “تکه کردن” و “تجزیه” آن بازار سرنوشت ساز برای سرمایه، در دوره “تحویل دادن” قدرت، وبه میدان آمدن وسیع مردم علیه رژیم اسلامی تماما تهی شوند. جامعه پس از سقوط اسلام سیاسی، و در بستر “هرج و مرج” و یکه تازی قوم پرستان و خاک پرستان و ناسیونالیستهای متعصب و “جدا سر”ها، نباید “انقلاب” و یا تعیین تکلیف نهائی با رژیم اسلامی با نیروی مستقیم مردم، را تجربه کند. این تمام مساله است.

تصور من این است که روند تهدیدات را چنان ادامه میدهند که یا خود “سازمان های کرد”، “راه حل” حکومت اقلیم را بپذیرند، و یا اینکه حکومت عراق مردم را وادارد که برای “اخراج” نیروهای “بیگانه” که امنیت “شهروندان” را به خطر انداخته اند، وارد عمل شوند. “مقر داری” در “کرکوک”، که از آن اسم برده شده است، و یا اسکان در پادگان ها و ساختمان های متروکه در “عمق” خاک عراق، به احتمال زیاد یک پیشنهاد “دلسوزانه” مقامات اقلیم خواهد بود. آنوقت، دیگر، چون قرارگاه “اشرف” و “لیبرتی” مجاهدین، این ها ناچار خواهند بود، از ترس تهدیدات و موشک پرانی های امثال حشدالشعبی، دنبال یک مرکز پناهندگی در “آلبانی” دیگری باشند. تصور من این است که “حزب دمکرات” ها، در زندگی تحت سایه حکومت های مختلف عراق، حتی غیر مسلح، سنت دارند و به آپشن عقب نشینی به مناطق عمق تن میدهند. سرنوشت کومه له فعلی و زحمتکشانی ها، ابهام و بلاتکلیفی، و در نهایت برچیده شدن حضور در قالب “اردوگاه” است. این ها گرچه بعضا با “نفرت” از کمونیسم دست کشیدند، اما به سنت های “سیاست ممکن” ناسیونالیسم کرد، نپیوستند. در جهالت و تعصب قومی و سکتاریسم سازمانی و خو گرفتن به سیاست در اردوگاه، هر جا و تحت هر حکومت باشد، غرق شدند.   

ایرج فرزاد

۲۷ سپتامیر ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=127473 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کارو
کارو
2 سال قبل

کل حرف ایشان این است که در فردای سقوط فرضی رژیم، نیروهای کُرد توان تأثرگذاری دارند و به همین دلیل جمهوری اسلامی در توافق پنهانی با نیروهای جهانی از هم اکنون مشغول نابودی این نیروهاست تا فرداروز این نیروها نتوانند برنامۀ مرحله به مرحلۀ این نیروها را بر هم بزنند و جمهوری اسلامی بتواند با تغییر چهره راه را برای ورود سرمایۀ غربی و تبدیل ایران به بازار مصرف و تأمین کنندۀ نیروی کار ارزان و مواد اولیۀ لازم برای کارتل های بین المللی فراهم کند. فرزاد زمین و زمان را به هم میدوزد تا فحشش را بدهد و دیگر برایش هیچ اهمیتی ندارد که بر اساس چه داده های بی پایه و اشتباهی چقدر تناقض تحویل مخاطب داده است. عمق نفرت فرزاد از هم حزبی های سابقش قابل درک است، اما مشخص نیست که وقتی این نیروها می توانند در برابر چنین روندی مقاومت کنند چرا نباید این کار را بکنند؟ وقتی انکار مسئلۀ کُرد و تداوم بخشی به استعمار آن اینقدر برای استقرار روابط امپریالیستی ضرورت دارد که حتی سرکوب غربگراترین و وابسته ترین نیروهای کُرد پیش درآمد چنان تغییری تلقی می شود، با چه توجیهی باید اینقدر منفی بافانه به مقاومت این نیروها نگریست و از هرگونه مبارزه برای حل مسئلۀ ملی مشروعیت زدایی کرد؟ فرزاد وقتی نمیتواند ناهمسازی بین حل مسئلۀ کُرد و تسلط امپریالیسم بر بازار ایران را توجیه کند، به جای آنکه به روابط ساختاری در سرمایه داری بین المللی توجه کند و نقد خود را متوجه روابط ناسیونالیستی مستقر در خاورمیانه و ایران بکند، خود نیروهای کُرد را هدف قرار می دهد و مبارزۀ آنها را«به میدان آمدن تعصبات قومی و ملی» نام می نهد! صد البته که ماهیت این نیروها نیز بر همه آشکار است و این به معنای مشروعیت بخشی به هر نیروی کُرد نیست. اما بسیار جالب است که فرزاد نه نظم قدرت شونیستی مستقر، بلکه نیروهای معارض با آن را دارای تعصب قومی و ملی می نامد و گویا این نیروها خودبخود به این ویژگی دچار شده اند! به جز اینها دعوت فرزاد برای بازگشت به «کمونیسم کارگری» هم در شرایط یکه خودشان هم بارها اعلام کرده اند که در حال حاضر این ایده ها هیچ نمایندۀ صالحی ندارند لایق همان پوزخندی است که خودشان هم در مقاله پیشبینی آن را کرده اند!

ایرج فرزاد
2 سال قبل
پاسخ به  کارو

جناب کارو
با سلام
شما متاسفانه از نوشته من در با پیش داوریهایتان در باره “مساله ملی”، که مطلقا بحث من در آن نوشته نیست، یک کاریکاتور ساخته اید و سپس در جنگ با آن “مترسک”، من و موضع سیاسی ام را آماج حملات خود قرار داده اید. نوشته اید:
“کل حرف ایشان این است که در فردای سقوط فرضی رژیم، نیروهای کُرد توان تأثیرگذاری دارند.”
برعکس من به “توان تاثیر گذاری نیروهای کرد” اصلا اشاره نداشتم. بعلاوه کجای نوشته من این است:
“زمین و زمان را به هم میدوزد تا فحشش را بدهد”

صمیمانه تر، سیاسی تر و متمدنانه تر این بود که شما نه با کاریکاتور سازی از بحث من، که با متن کتبی آن رجوع میکردید و به یک جدل سیاسی و دیالوگ سالم، هر اندازه مخالف و با هر لحن، روی می آوردید.
زنده باشید

کارو
کارو
2 سال قبل
پاسخ به  ایرج فرزاد

جناب فرزاد عزیز، جسارتاً من سالهاست نوشته های شما و رفقای همخطی شما را چیزی شبیه به همان کاریکاتور میبینم که مرا به ساختن آن متهم میکنید. این کاریکاتور برای من مدتهاست نه یک تصویر بلکه واقعیت یک جریان پرمدعای گزافه گو است که با استفاده از صناعات ادبی مثل مراعات نظیر تجدیدنظرطلبی خود را پشت کلماتی از قبیل تمدن و متمدن و انسانی و دنیای بهتر و … مخفی میکند. قبلاً هم جایی برای شما کامنت گذاشتم و به محض اشاره به مسائل مربوط به مسئلۀ ملی همچون دیگر رفقایتان با استفاده از واژۀ کاریکاتورگون «قومپرست» که در عالم تئوری تنها در متون فرقۀ حکمتعلیشاهی یافت میشود، بنده را مورد برخورد صمیمانه، سیاسی و متمدنانهۀ خود قرار دادید! متأسفانه تمام راه ها برای بحث و گفتگو با مریدان این فرقه همیشه به بن بست می رسد و من در این رابطه بخش بیشتر مشکل را از جانب همان دوستان میبینم، چه حزبی و چه سابقاً حزبی.

در هر صورت و خارج از این حواشی «مسئلۀ توان تأثیرگذاری» به باور من پیشفرض اصلی شما در چنان تفسیری از حملات جمهوری اسلامی بوده است و اگر چنین تفسیری در کار نبود که قاعدتاً نمیشد نتیجه گرفت که این گروه ها میتوانند میدان مبارزات علیه جهوری اسلامی را به آنچه که شما و دوستانتان به آن «تعصبات قومی و ملی» می گویید آلوده کنند. اما پرسش مهمتر من این است که چگونه شما این حملات و راکت پرانی های جمهوری اسلامی را به چنان پروژۀ بزرگی که در ذهن دارید پیوند میزنید، اما آن را به مسائل واقعیتری مثل بحران داخلی خود اقلیم، پیشروی ۱۲۰ کیلومتری ارتش فاشیست تورکیه در خاک اقلیم، انشقاق و بحران در اتحادیۀ میهنی و فاصله گرفتن هرچه بیشتر بخشی از این جریان از ایران پس از مرگ طالبانی، روی کار آمدن دولت غربگرای کاظمی در بغداد، هشدار پلاسخارت به مقامات اقلیم مبنی بر احتمال لغو کردن نظام فدرالی در عراق، راکت پراکنی های نیروهای نزدیک به ایران در اقلیم به فرودگاه هولیر و مواضع نیروهای اسرائیلی و آمریکایی و بسیاری مسائل مرتبط دیگر که این روزها در حال وقوع است مرتبط نمیدانید؟!؟ چرا منظومۀ فکری شما حول محور جمهوری اسلامی و بحران سیاسی-اقتصادی کنونی اش و یا نهایتاً خاطرات حزبی شما در مورد جریان های سیاسی دهۀ ۶۰ خورشیدی کردستان در گردش است و اثری از تحلیلی در سطح منطقه در آن به چشم نمی خورد که بتواند راکت پراکنی های سپاه را به مسائل واقعی و جاری خاورمیانه مربوط کند؟! من به چنین تحلیل هایی بدبینم، چون به نظرم چیز خاصی را تبیین نمیکنند و حدس و گمان و تکمیل کردن سناریوهای کلان تخیلی با استفاده از خرده ریزهای به دست آمده از اخبار جهان در آنها موضوع اصلی را تشکیل میدهند.

ایرج فرزاد
2 سال قبل
پاسخ به  کارو

جناب کارو گرامی

من هویت واقعی شما را نمیدانم، اما خاستگاه سیاسی تان و نقطه حرکت شما برای تحلیل مسائل سیاسی را میشود از همین دو کامنت شما تشخیص داد. دنیا برای شما حول “کورد” میچرخد. این بار هم، با چشم پوشی از تعابیر و برچسپهای “با نزاکت” شما در مورد گرایش سیاسی و فکری من؛ کل کائنات، فروپاشی جهان دوقطبی، جنایت ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ و جنایات جنگی آمریکا پس در دوره بوش پدر و پسر، و… حول “موشک پرانی به اربیل” و “فاصله گرفتن اتحادیه میهنی پس از مرگ جلال طالبانی از جمهوری اسلامی”، که شک دارم واقعی باشد، میچرخند.

 از من کاری ساخته نیست، من نمیتوانم مثل شما “خرده ریزه های اخبار جهان” را در سایه “موضوع و دغدغه اصلی”  شما، یعنی مساله “کورد”، بفهمم و در آن جغرافیا  سیاست و تحولات جهان را معنی کنم.

سلامت باشید

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x