شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

پاسخ بابک امیرخسروی به آقای امیدوار

سلام آقای امیدوار!

جمله زیر(به رنگ آبی)ُ در مطلبی، که از زبان شما به مناسبت ۸۰ امین سالگرد تشکیل حزب توده ایران درنشریه حزب توده ایران نوشته شده بود، توجه و شگفتی مرا برانگیخت. درمطلب آمده است:

«حتی پیش از برگزاری هیجدهمین پلنوم کمیته مرکزی، در زمانی که رفقای رهبری و اعضای حزب درزندان و زیر شکنجه های ددمنشانه بودند، تلاش سازمان یافته ای برای وادار کردن حزب به ادامه سیاست های پیشین و موضع گیری نکردن علیه رژیم ولایی آغازشده بود.

بابک امیرخسروی که درنشست کادرهای حزبی در آلمان، درپاسخ به رفقایی که می گفتند خمینی نیز مانند نمیری در سودان به انقلاب خیانت کرده است و حزب باید درمقابل آن موضعگیری کند، می گفت (نقل به مضمون):«رفیق کیانوری گفته اگر از روی جسد ما هم رد شوند، ما خط امامی هستیم و شما امام خمینی را نشناخته اید. این تاکتیک امام در مقابل جناح راست است و رفقا به دادگاه خواهند آمد و از حزب دفاع خواهند کرد و این به نفع حزب خواهد شد»!!

خواهش من از شما این است که به طور مستند، منبع و تاریخ چنین جلسه ای را که من مطالب فوق الذکر را گفته باشم، برایم بفرستید. چون صحبت از نشست کادرهای حزبی پس از اولین دستگیری ها می کنید، لطفاْ نام لااقل دو سه نفر  از این کادرها را ذکر کنید، تا احیاناْ از آنها نیز درباره صحت و سقم مطالبی که به من نسبت می دهید، پرسیده شود.

به دلایلی که درزیرمی نویسم، غیرواقعی بودن اظهارات شما آشکارم  ی شود:

  1. دربادی امرعرض کنم که من تا چند ماهی پس از برگزاری پلنوم هجدهم درچکسلواکی، و حتی تا نوشتن «نامه به رفقا»، که آن هم چند ماهی پس از پلنوم هجدهم بود، اصلاْ تماس تشکیلاتی با سازمان های حزبی و به طریق اولی کادرهای حزب در خارج از کشور، ازجمله درآلمان، نداشتم.

یادآوری کنم، که اساسا حضور من در آن روزها در خارج از کشور برای معالجه بیماری قلبی ام بود، و قرار نیز بر این بود که پس ازمعاینات و احتمالا عمل جراحی، به ایران برگردم. ازاین رو، جایگاه و ارتباط تشکیلاتی من در ایران بود، نه در خارج از کشور. حتی با سازمان حزب در پاریس، که برخی از اعضای آن را ازسابق می شناختم، ارتباط تشکیلاتی نداشتم. در حوزه و جلسات آن ها نیز شرکت نمی کردم. تنها به خاطردارم، که به مناسبت سالگرد تشکیل حزب توده ایران، رفقای پاریس از من خواستند که به عنوان عضو کمیته مرکزی حزب، سخنران باشم.

آقای امیدوار! با این وصف، بعید می دانم و به خاطرندارم که اجلاسیه ای با کادرها درآلمان داشته ام و به طریق اولی، چنان مطالبی را گفته باشم؟ برای اطمینان خاطر از آقای سیاوش قائنی، که آن روزها مسئول تشکیلات آلمان بود، پرسیده شد، که ایشان نیز ازشنیدن حرف های شما دچار شگفتی شدند.

  • – آن روزها مسئولیت سازمان های خارج کشور برعهده «کمیته برون مرزی » ، مرکب از علی خاوری، فرهاد عاصمی و کاظم ندیم (عباس) بود.

پس از اولین دستگیری ها، فرهاد عاصمی با ماموریت از سوی همین «کمیته برون مرزی» به پاریس آمد و با نشریه ی «لوموند» مصاحبه کرد. خود این امر می رساند که من با تشکیلات خارج ازکشور حزب ارتباطی نداشتم. وگرنه این ماموریت منطقاْ می بایستی به من احاله می شد که هم با زبان فرانسه آشنا بودم و هم عضو کمیته مرکزی حزب بودم.

 فرهاد عاصمی در این مصاحبه ازجمله گفته بود: «ما علی رغم دستگیری ها از انقلاب اسلامی پشتیبانی می کنیم»!

درنامه ای که به تاریخ ۲۴.آوریل سال ۱۹۸۳(۴ اردیبهشت ۱۳۶۲شمسی)، به فرهاد عاصمی نوشتم، از این موضع وی انتقاد کرده و از جمله نوشته بودم:   “…:« نکته مهمی که در مصاحبه به نظر من بهتر بود که نمی آمد، تکیه روی این نکته است که «ما علی رغم دستگیری ها از انقلاب اسلامی پشتیبانی می کنیم»!  درستاست که این شعاردرگذشته گفته شده است. اما به نظرمن در شرایط کنونی صلاح  نیست. لابد رفقا دراین باره فکرکرده اند و ذکر و تکیه روی آن را، آن نیز دریک مصاحبۀ مطبوعاتی درست دیده اند. اما به نظرمن همانگونه که تذکردادم، درشرایط کنونی صلاح نیست. بخصوص آنکه گردش حوادث در پرتو این دستگیری ها و با هجومی که نیروهای راستگرا می آورند و با مماشاتی که هواداران خط امامی می کنند، نمی توان با خوش بینی زیادی پیش بینی نمود. به نظرمن می بایست در چنین مصاحبه هائی راه را بازمی گذاشتیم. دستگیری رفقای ما به شکلی صورت گرفته است، اگرنقطۀ عطفی نباشد، لااقل قدم بزرگی به سوی نیروهای راستگراست.

امیدوارم رفقا با تذکر من موافق باشند. و از تکرار آن درآینده خودداری کنند. اگر موافق نیستید، خواهشمندم دلایل خود را برای اقناع من تذکر بدهید.”( این نامه در سایت بابک امیرخسروی– اسناد – مجموعه دوم – پرونده های ۷۹ تا ۸۹ موجود است)

آقای امیدوار! با چنین موضعی، آن نیز کمی پس از اولین دستگیری ها، چگونه ممکن است همزمان با آن، حرف هایی که شما به من نسبت می دهید، برزبان آورده باشم؟

اگرشما با بی طرفی به موضوع می نگریستید، و رعایت اخلاق را درسیاست و گفتار مد نظر قرارمی دادید، با یک مرور به نشریه «راه توده» آن روزها، به ویژه ازشماره ۲۸ ـ که مصادف با بازه زمانی پس ازدستگیری هاست ـ تا شماره های ۴۰ و۴۱ ـ که پس از نمایشات غم انگیز تلویزیونی منتشرشد ـ، متوجه می شدید، که آن جریان سیاسی ای که هنوزمی کوشید خط امام را رفع  و رجوع کند، همین «کمیته برون مرزی» بود.

 برای نمونه درشماره ۴۰ نشریه «راه توده» هنوز نامه ی سر گشاده حزب چاپ شده است که درآن از «حکومت مردمی و ضدامپریالیستی ایران که شما [منظورشان مسئولین جمهوری اسلامی ایران است] مسئول اداره آنید، صحبت می ‌شود و که هنوز روی این اصل که «مشی اصولی و انقلابی حزب توده ایران در دفاع از خط مردمی و ضد امپریالیستی امام و انقلاب از جهان ‌بینی و برنامه انقلابی ما سرچشمه می‌گیرد و تغییرناپذیر است» سخن می‌ رود.

در شماره ۳۹ سخنرانی علی خاوری درکنفرانس بین‌المللی کارل مارکس درهمان شماره منتشر شده است که در آن ازمذهبیونی صحبت می‌ شود که در خدمت مقاصد توده‌های مردم هستند، که امام خمینی را «نماینده این خط مردمی درمذهب» معرفی می ‌کند که «شخصیت او، روش او و نظریات او خشم و کینه امپریالیزم و ضد انقلاب را علیه او برانگیخته است».

– اضافه بر آنچه که دربالا آمد، و باز پیش از برگزاری پلنوم هجدهم، در نامه ای که به کمیته برون مرزی بتاریخ ۰۱/۰۶/۱۹۸۳(۱۱خرداد۱۳۶۲ شمسی) نوشتم که اساس آن نامه ی یازده صفحه ای، نقد مطالب ضد و نقیض نشریه «راه توده» بود. درپایان این نامه ازجمله نوشته ام: 

“منظور من این نیست که ما از حاکمیت کنونی همانند گذشته پشتیبانی کنیم. چنین کاری عملاً امکان ندارد. زیرا حاکمیت کنونی به ما جنگ تمام عیار تحمیل کرده است و همه راه‌ها را بسته است. لااقل از میان شما رفیق فرهاد(عاصمی) می‌ تواند شهادت بدهد که دراولین هفته‌های بعد ازدستگیری رفقا، که ایشان مصاحبه‌ ای با روزنامه فرانسوی لوموند انجام داد ودرآنجا ازجمله اظهار نمود که حزب توده ایران حتی بعد از دستگیری رفقای ما از انقلاب اسلامی دفاع می ‌کند، من به ایشان بلافاصله نامه‌ نوشتم ونادرستی آن را تذکر دادم و تأکید کردم که با دستگیری رفقا روابط متقابل ما آنچنان با آنها تیره خواهد شد که معلوم نیست بشود به پشتیبانی ادامه داد (جملات کاملاً درخاطرم نیست ولی روح مطلب همین بوده است).

یورش به حزب ما ازجمله ازاین جهت اهمیت داشته است که هرگونه امیدی را به حیات دموکراتیک در جمهوری اسلامی ایران پایان داد و ناقوس استقرارکامل استبداد سیاه وخشن روحانیت فقاهتی را آنچنان به صدا درآورد که سنگین گوش‌ترین افراد هم شنیدند و از تردید درآمدند. اینک مبارزه برای آزادی و استقرار یک رژیم دموکراتیک ضد امپریالیستی جزازطریق مبارزه با حاکمیتی که چنین رژیم استبدادی را مستقر ساخته است غیرممکن می‌باشد. و همین امر برای موضع‌گیری ما در برابر حاکمیت کافیست و عملاً ما را در برابر حاکمیت کنونی قرار می‌دهد. لذا دیگر چه لزومی دارد که فانتزی بسازیم و به ذهنی‌گری بپردازیم و جریان‌ بندی و گروه‌بندی اختراع بکنیم.

ثانیاً، و این نکته مهم‌تراز اولی است. به نظر من یورش به حزب نه از آن جهت است که راستگرایان بر «تسلیم‌طلبان» و «مماشاتگران» مستولی شده‌اند. یورش نهائی به حزب ما درذاتِ خودِ خط امام نهفته بوده است. این نکته از اختلافات اساسی من با نوشته‌های راه توده و موضعگیری‌ها و تحلیل‌های کمیته برون مرزی است. منظورم از خط امام، به معنی عام آن که دربرگیرنده مجموعه افکار و اندیشه‌ها و نوشتجات امام خمینی است و نه آن بخشی که ما از آن حمایت می ‌کردیم و یا با تفسیرهای خاص خود رنگ و بوی معیّنی به آنها می ‌دادیم.

آن نیروی سیاسی که بر پایه ولایت فقیه می‌ خواهد اسلام را بطورقشری درجامعه ایران پیاده بکند و سر سختانه و لجوجانه می‌کوشد تا همه عناصر و عوامل غیراسلامی را از جامعه بزداید، چگونه ممکن بود که با حضور یک حزب مارکسیستی لنینیستی و به قول خودشان ملحد و ضد ادیان الهی سازگاری داشته باشد؟ مسئله دیر یا زود داشت و مسئله، مسئله زمان مصلحت‌اندیشی بود. آنها در انتظار موقع مناسب بودند. هیچ معلوم نیست که خصومت و نفرت امام خمینی و اطرافیان او از حزب توده ایران کمتر از مثلاً خصومت و نفرت بورژوازی ایران از حزب ما باشد.

به نظر من فقط با زور و کمک جبهه متحدی از حزب و فدائی و مجاهد و احیاناً سایر نیروهای مترقی و انقلابی ـ اسلامی می ‌شد جلو چنین یورش را گرفت. اما در شرایطی که روحانیت فقاهتی حاکم، همه نیرو های دیگررا یکی پس از دیگری شکست داد و ازمیدان خارج ساخت، تحمل خصوصاً حزب توده ایران یک خوشباوری بیش نبود. امام بارها از حزب‌الله و حزب‌الشیطان صحبت کرده است. بار آخر دو سه ماه قبل از دستگیری رفقای رهبری به آن وسیعاً اشاره نمود. خمینی احزاب مادی‌گرا را که ماها باشیم جزو احزاب شیطانی قرار داد. لذا هرگز تحمل نمی‌کرد.

ازاین رو، توضیح این واقعه بزرگ درخارج ازواقعیت خود خط امام، تلاش بیهوده است که نهایتاً منجر به ذهنی‌گرائی و تئوری‌بافی می‌شود. تردیدی نیست که تأثیر نیروهای واقعاً راستگرا و افراطی و فاشیست‌ مسلک اسلامی (نظیر هادی غفاری، لاجوردی‌ها یا خزعلی‌ها، حجازی‌ها و غیره) در شدت عملیات و افراط در اِعمال شکنجه و بکارگیری روش‌های فاشیستی و یا در تسریع تصمیم‌گیری و شدت آن تأثیرجدی داشته‌اند اما اصل مسئله را در خود حاکمیت ولایت فقیه باید جستجو نمود، زیرا علت‌العلل در همانجاست

مسئله اساسی دیگرکه درتوضیح حوادث اجتماعی ـ سیاسی ایران و خصوصاً در ارزیابی از خط امام و ضعف‌ها و کمبودها در اِعمال مانورها، جلو وعقب رفتن‌ها و غیره و از جمله در رابطه با حزب توده ایران و سایر مسائل باید بدان توجه نمود، این است که آنچه که برای خط امام (خصوصاً شخص امام) اصلی و اساسی بوده و هست، برای حزب ما فرعی و آنچه که برای حزب ما اصلی و اساسی بوده و هست، برای امام فرعی بوده است.

برای خمینی استقرار اسلام فقاهتی مسئله اصلی و اساسی است، اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی و رفاهی مسائل فرعی هستند. حال آنکه برای حزب ما اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی بنیادی به نفع توده‌های زحمتکش مسئله اصلی و اساسی و مذهب و فروعات آن، مسئله فرعی بوده است. امام مسائل رفاهی را وسیله و در بطن تلاش برای استقرار و پیروزی اسلام (هدف) می‌ داند. حال آنکه تأمین آسایش مردم و حل مسائل اقتصادی ـ رفاهی و اجرای تحولات بنیادی و لذا پیشبرد انقلاب برای ما هدف در این مرحله از انقلاب بود و اعتقادات مذهبی و سنتی و فرهنگی مردم و جامعه از جمله فروعات و ابزار و وسیله رسیدن به هدف می‌باشد.

طبیعی است که وقتی دو جریان سیاسی چنین اختلافات بنیادی و اصولی ودر اهداف داشته‌اند، دربُعد زمان، اختلافات آنها به تضاد و تضاد به تناقض مبدل شدنی بود و مآلاً دو جریان در مقابل هم قرار می‌گرفتند.

اما خمینی «پیروزی اسلام» و «وحدت مسلمین» را فوق ملاحظات دیگرمی‌داند و فکرمی‌کند که یکبار که قوانین اسلام و شرع در همه ابعاد و منافذ جامعه پیاده شد و همه به اسلام پیوستند، سایر مسائل ازجمله استثمار و فساد و احتکار و گرانفروشی و ظلم و اختلافات طبقاتی در مدینه فاضله رؤیائی او از میان خواهد رفت.

لذا در تمام این چهار ساله بعد از انقلاب همکاری و اتحاد با جناح راست و معتدل اسلامی را برای پیشبرد اسلام به همکاری و اتحاد با جریانات چپ و مارکسیستی برای پیشبرد انقلاب اجتماعی ترجیح داده است.

ازاین رو، توضیح علل اصلی یورش به حزب توده ایران و تلاش برای براندازی آن را قبل از همه در همان جوهر و ذات تفکر و سیاست امام خمینی و خط او می‌توان و باید جستجو نمود وبعد به نقش عوامل دیگر پرداخت” (پایان نقل قول)

این نامه نیزدرمیان اسنادی که یک سال پیش درسایت ام قید شده اند، در اختیارعموم قرار گرفته است و امیدوارم شما نیز بدان توجه کرده باشید. درآن نامه چنانچه مشاهده کردید، به روشنی سمت وسوی موضع من به دستگیری ها و سیاستی که حزب باید پس از آن و در شرایط جدید  اتخاذ کند، پیش از پلنوم هجدهم، به روشنی مشاهده می گردد.  با این وصف و با چنین موضع روشن و قاطع که ازنظرگذراندید، چگونه ممکن است درهمان بازه زمانی، موضع من همانی باشد که شما به من نسبت داده اید؟

ازاین رو مصرانه از شما می خواهم، منبع مورد استنادتان را بفرمایید. خواهشمندم نامه توضیحی مرا در همان نشریه حزب توده ایران، که مطلب تان آمده است، به طور کامل منتشر کنید.

بابک امیرخسروی        نوامبر ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=132324 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حامد شهامت
حامد شهامت
1 سال قبل

راستی این آقای امیر خسروی و حزبش راجع به این خیزش عظیم مردم ایران پس از قتل ژینا امینی « مهسا امینی » حتی یک اعلامیه یک خطی منتشر نکرده اند و کوچکترین اظهار نظری هم نه. به قول سعدی شاعر بلند آوازه ایرانی باید به این جور افراد فقط گفت : تو کز محنت دیگران بی غمی … نشاید که نامت نهند آدمی

سیامک روزبهان
سیامک روزبهان
2 سال قبل

سخن گوی حزب پر افتخار توده ایران اگر لازم باشد با ادله و مستندات بسیار دقیق و علمی به این ادعاهای جناب امیر خسروی پاسخ خواهد داد .

محمد صادق عالی پیام
محمد صادق عالی پیام
2 سال قبل

این آقا و حزبش تا همین چندی پیش در همه ی انتخابات های جمهوری اسلامی شرکت میکرد و مردم را به رفتن به پای صندوق ها تحریک .
تنها در انتخابات امسال بود که وقتی دید نود و هشت درصد مردم نمی خواهند شرکت کنند و به حکومت اسلامی نه خواهند گفت در ویلایش در پاریس ماند و به پای صندوق نرفت .و جالب اینکه مترصد بود ببیند « محمد جواذ زریف » اگر کاندید شود بدون درنگ ساعت هشت صبح به سفارت مراجعه کرده و با اولین رأی برگ دیگری بر کارنامه سراسر محافظه کارانه خود نظیر « خلیل ملکی » بیفزاید و ماندگاری هر چه بیشتر رژیم ولایت مطلقه فقیه را باعث .

شهرام منصفی
شهرام منصفی
2 سال قبل

کیش شخصیت بیماری شناخته شده ی مهلک تاریخی ، فرهنگی ، سیاسی و…. می باشد که فقط در بین شاهان و امپراتوران ، فاشیست ها و نازیست ها دیده نشد . بلکه در بین مدعیان و منادیان آزادی و عدالت اجتماعی نیز نمونه فراوان ست.

در میان اعضای حزب توده و منقدان و منشعبان آنها نیز این بیماری سرایت داشته ست.
حالا آقای بابک امیر خسروی بعداز ۴۳ سال از انقلاب ۵۷ وارد بحثی شده ست که واقعا شگفت انگیز ست.
امروز برای [ تکذیب ] کسی که به مواضع او بعداز یورش حکومت اسلامی [ درست یا نادرستّ به او انتقادی کرده می نویسد:
” یورش به حزب ما ازجمله ازاین جهت اهمیت داشته است که هرگونه امیدی را به حیات دموکراتیک در جمهوری اسلامی ایران پایان داد و ناقوس استقرارکامل استبداد سیاه وخشن روحانیت فقاهتی را آنچنان به صدا درآورد که سنگین گوش‌ترین افراد هم شنیدند و از تردید درآمدند. اینک مبارزه برای آزادی و استقرار یک رژیم دموکراتیک ضد امپریالیستی جزازطریق مبارزه با حاکمیتی که چنین رژیم استبدادی را مستقر ساخته است غیرممکن می‌باشد. و همین امر برای موضع‌گیری ما در برابر حاکمیت کافیست و عملاً ما را در برابر حاکمیت کنونی قرار می‌دهد. لذا دیگر چه لزومی دارد که فانتزی بسازیم و به ذهنی‌گری بپردازیم و جریان‌ بندی و گروه‌بندی اختراع بکنیم. ” ( نقل از متن همین ن نوشته)

آری ، این ست منطق آقای بابک امیرخسروی بعداز ۴۳ سال از انقلاب اسلامی که هنوز تحلیل های سیاسی اش بر اساس برخورد حکومت جنایتکار اسلامی با حزب توده تنظیم می شود.
تا سال ۶۱ که حکومت ولایت فقیه مرتکب هزاران خلا ف و جنایت علیه اقشار مختلف مردم و دگر اندیشان شده بود. از دید رهبران حزب توده «اشکالی» نداشت و حتی با حکومت همسو و همراه بودند .
«ولی یورش به حزب ما از جمله از این جهت اهمیت داشت که هرگونه امیدی را به حیات دموکراتیک در جمهوری اسلامی پایان داد…..»

مگر کیش شخصیت شاخ و دمب دارد ، آقای باباک امیر خسروی و هفکرانش در حزب توده هنوز نمی خواهند قبول کنند که تحلیل آنها از شرائط جهان ، منطقه و ایران در قبل و بعداز انقلاب ۵۷ نه تنها درست نبود بلکه بر پایه ی یک باور دنباله روانه و تقدم منافع «سوسیالیسم واقعا موجود» بر منافع ملی بود :
هرکس «فحشی » به هر دلیل به امپریالیسم جهانی و آمریکا بدهد به نفع «سوسیالیسم واقعا موجود» ست .
حال آن «فحاشی» ، شعار ها ، اختلافات و منازعات چه سودی برای پیشبرد منافع و مصالح مردم ایران ، منطقه و جهان داشت چندان اهمیت نداشت.
بهمین دلایل رهبران حزب توده سنگین گوش ترین فعالان سیاسی ایران بودند که چشمان خود را نیز بر بسیاری فجایع بسته بودند . هنوز هم اصراردارند تا یورش به حزب توده درست ترین تحلیل و خط مشی را داشته اند..

کسی که امروز هم در مورد مواضع حزب خود در بعداز انقلاب نمی تواند موقعیت و مواضع انحرافی خود را درک کند و آگاهانه و ناآگاهانه اصرار دارد آنرا لاپوشانی کند از مواضع خود بعداز یورش به حرب توده دفاع کند . بدیهی ست که خیال می کند می توان فاصله کودتای سال ۶۰ تا امروز یعنی ۴ دهه را نیز با یک چشم بندی محو و نابود کند.

کیش شخصیت مرز نمی شناسد و چنان بیماری خود را همه فن حریف می داند و از شهریور ۱۳۲۰ تا امروز می تواند ساعت ها داستان سرائی نماید بدون اینکه بروی مبارک بیاورد که آنکه حقیقت را نمی شناسد فقط نادان ست..
تحلیل حزب توده و همسویانش از انقلاب ۵۷ و رهبری خمینی با هزاران داستان قابل توجیه نیست و فاجعه آفرینی بود.
حزب توده و انواع منشعبین آن هنوز سنگین ترین گوش ها را دارند. نیازی به یورش حکومت به حزب نبود تا این فاجعه برسمیت شناخته شود.
کیش شخصیت اجازه نمی دهد که این فاجعه را در انقلاب بهمن برهبری خمینی باور کنند.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  شهرام منصفی

جناب منصفی,
حزب توده تنها گروهی نبود که این لجن را به سر ملت مالید؛ جز معدودی, اکثر قریب به اتفاق افراد ملت در این لجن مالی شریک بودیم و تا امروز هم به این لجن مالی به سر یکدیگر ادامه میدهیم. “پاسخ بابک امیرخسروی به آقای امیدوار” گفتگوئی بین این دو نفر است و هیچ ربطی به اوضاع کنونی و ارائه راهی برای رهایی از مصیبت موجود ندارد. این “تقویم پاری” سالهاست کهنه شده و تقویم نو باید یافتن راه رهایی باشد. “آقای امیدوار”, نه من و شما, کسی ست که باید به این ادعا پاسخ دهد. 

رضا عادلخانی
رضا عادلخانی
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

 شما مختارید که فکر کنید : ” …جز معدودی, اکثر قریب به اتفاق افراد ملت در این لجن مالی شریک بودیم و تا امروز هم به این لجن مالی به سر یکدیگر ادامه میدهیم “.

شما ناخودآگاه دروغهای حکومت اسلامی را تکرار می کنید که هنوز تبلیغ می کند .چند درصد در همه پرسی ۱۲ فروردین به جمهوری اسلامی رأی دادند؟

  • واجدان شرایط شرکت در همه پرسی ۱۲ فروردین ۵۸ ، ۲۰ میلیون و ۸۵۷ هزار و ۳۹۱ نفر بودند
  • که این تعداد ۲۰ میلیون و ۳۰۹ هزار و ۵۹۵ نفر در انتخابات شرکت کردند که با توجه به تعداد شرکت کنندگان میزان مشارکت حضور ۹۷ و ۳۴ صدم درصدی را در این انتخابات شاهد بوده ایم.
  • با توجه به اینکه تعرفه‌های رأی گیری از دو قسمت “آری” و “نه” تشکیل شده بود هیچگونه رأی سفید و باطله ای از صندوق‌ها خارج نشد.
  • تعداد ۲۰ میلیون و ۲۸۶ هزار و ۳۵۳ رأی “آری” از صندوق‌های رأی خارج شد که نشان از ۹۹ و ۲۴ صدم درصد رای به جمهوری اسلامی بود.
  • تعداد ۱۵۳ هزار و ۷۵۵ رأی “نه” از صندوق‌های رأی خارج شد که نشان از ۷۶ صدم درصد رای به هر آنچه غیر از نظام جمهوری اسلامی بود.

کیست که به این ارقام «دست ساز» باور کند ؟

واجدین شرائط ۲۰ میلیون و ۸۵۷ هزار و ۳۹۱ نفر بودند

۲۰ میلیون و ۳۰۹ هزار و ۵۹۵ نفر در انتخابات شرکت کردند( ۹۷ و ۳۴ صدم درصد واجدین شراط )

تعداد ۲۰ میلیون و ۲۸۶ هزار و ۳۵۳ رأی “آری” از صندوق‌های رأی خارج شد

نه در سال ۵۸ چنین بود و نه بعداز آن و صف معترضان به حکومت هر روز وسیع تر و طولانی تر از قبل گردید.

همانطور که در حکومت پادشاهی اکثر ناراضی بودند ولی امکان مبارزه ی اصولی وجود نداشت تا آخر هم اعلیحضرت کوتاه نیامد . در این حکومت وضع صد هزار مرتبه بدتر ست.

با یک تفاوت !!!!

بعداز سقوط حکومت پادشاهی نیروهای مخالف در بین مردم وجهه ای داشتند و نیروهای چپ به غیر از حزب توده در مقابل حکومت دینی ایستادند. سال ۵۸ در ایران جنبش دموکراتیک در محور های مختلف وجود داشت بود.

ولی امروزبه دلایل دنباله روی و همسوئی بخشی از نیروهای چپ با حکومت ارتجاعی دینی ضربه ی جبران ناپذیری به تمامیت جنبش چپ و عدالت جویانه مردم ایران خورده ست معلوم نیست که کدام نیروها در گذاردموکراسی و مردم سالاری برای یک حکومت پارلمانی و مبتنی بر رای مردم .به هم نزدیک شوند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x