سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

بحران جنگی روسیه ـ اکراین : تحلیل از دیدگاه مارکسیستی ـ لنینستی – عیسی صفا

اشاره: کنگره هفتم حزب توده ایران به زودی برگزار خواهد شد که به دلیل کوید ۱۹ به تاخیر افتاده بود. این تاخیر حدود دوسال را در بر می گیرد که شاهد تغییرات پردامنه ای در کشور ما  وبه ویژه در زمینه روابط بین المللی است. حمله روسیه به اکراین به بحرانی جهانی دامن زده است و شاید ما هنوز در آغاز این بحران باشیم. اسناد کنگره هفتم  باید ازاین منظر به روز شود. مقاله زیر کوششی است برای ادای وظیفه در این راستا.

مدت کوتاهی بعد از یورش نظامی روسیه به اکراین ، ژنرال اریک ویدود مدیر اطلاعات نظامی فرانسه به دلیل رد امکان حمله نظامی روسیه به اکراین بر کنار شد. البته کل  سازمان اطلاعات ارتش فرانسه تحلیل کرده بود که با توجه به نتایج فاجعه بار چنین تهاجمی، روسیه چنین جنگی را شروع نخواهد کرد، برخلاف سازمان های اطلاعات آمریکا و انگلستان که حتی تاریخ دقیق حمله را هم به درستی داده بودند. در تاریخ ۷ ماه فوریه، کمی بیش از دو هفته قبل از حمله روسیه در روز ۲۴ فوریه، مکرون رئیس جمهور فرانسه ملاقاتی با پوتین در کاخ کرمیلین داشت و اطمینان به دست آورده بود که تنش بالاتر نرفته و به جنگ نخواهد رسید

چه نامی باید برای این جنگ گذاشت؟ دولت روسیه آن را « عملیات ویژه نظامی» می نامد و از به کار بردن واژه جنگ پرهیز می کند و هنوزهم به طور رسمی به دولت اکراین اعلان جنگ نکرده است. رسانه های غربی پیش بینی و یا آرزو می کردند که پوتین دربزرگداشت ۹ ماه مه به مناسبت پیروزی  شوروی بر فاشیسم در ۱۹۴۵ به اکراین اعلام جنگ کند که برعکس پیش بینی آنها ، به قول سخنگوی دولت چین، سخنرانی پوتین نه جنگجویانه بلکه «متین» بود. دولت روسیه ۳ دلیل برای «عملیات ویژه نظامی» خود ارایه می دهد :

 1ـ نزدیک شدن دولت اکراین به ناتو و بحث عضویت درآن، البته این بحث برای اولین باردر سال ۲۰۱۸ مطرح و زنگ خطر را برای دولت روسیه به صدا در آورده بود.

۲ـ عدم رعایت قراردادهای مینسک ۱و۲ و کشت و کشتار روس های مناطق دونباس و جمهوریهای خود مختار لوهانسک و دونتسک.

۳ـ گسترش نفوذ نئونازیها در دولت، ارتش و نیروهای امنیتی و نقش ویژه آنها در سرکوب مناطق روس نشین.

بنابرین « نازی زدایی» یکی از اهداف عملیات ویژه نظامی روسیه اعلام می شد و می شود. در مورد دلیل اول ، روسیه حتی می تواند همراهی پاپ فرانسوا را با خود داشته باشد که می گوید : سگ های ناتو زیادی دم در روسیه واغ واغ کردند ! حمله به مناطق روس نشین نیز به وسیله دولت اکراین و نیروهای شبه نظامی آزوف غیر قابل انکار است. این عامل حتی به مساله داخلی روسیه مربوط شده و احساسات همدردی با روسهای ساکن دراکراین را برمی انگیخت. دلیل و انگیزه سوم دولت روسیه در باره «نازی زدایی» را باید به شرطی پذیرفت که آن را به نیروهای ضد روس دراکراین محدود کرد. خارج از محدوده اکراین، دولت روسیه نه تنها هیچ گرایشی از مبارزه با نئو نازیها نشان نداده بلکه با نئو فاشیست ها و راست افراطی در جهان چون بولسونارو در برزیل، لوپن در فرانسه ( که وام ۱۲ میلیون یورویی از بانک روسی نزدیک به پوتین گرفته و هنوز هم پس نداده است )، با دولت مجارستان و…. در پیوند بوده است. اساسا دولت روسیه خود دارای ایدئولوژی ناسیونالیستی افراطی است و نمی تواند ادعا کند که در تضاد ایدئولوژیک با راست افراطی در عرصه جهان است. اما مساله این است که اگر کاملن به دلایل و انگیزه های روسیه برای حمله به اکراین حق دهیم بازمعما حل نمی شود: آیا برای جلوگیری از ورود اکراین به ناتو و خطری که درآینده روسیه را از طریق مرزهایش با اکراین تهدید می کرد ، حمله نظامی روسیه رودرویی با ناتو را از آینده به واقعیت  کنونی تبدیل نکرده است؟ اولی خطری بود در آینده و دومی حی و حاضر! آیا دفاع از روس نشنیان دونباس با تبدیل شدن این حمله به جنگ سوم جهانی  و در نهایت به یک جنگ تمام عیار اتمی قابل توجیه است؟ شاید در درک هیمن معمای انگیزه  دولت روسیه است که کریل پاتریارک کلیسای ارتدوکس روسیه می گوید : در این جنگ چیزی ازمتافیزیک وجود دارد!
در بحث در باره جنگ و مسئولیت طرف های درگیرپاسخ به یک سوال در نگاه اول اجتناب ناپذیر می شود، مقصر کدام طرف است ؟ از نطقه نظر حقوق بین الملل و موازین سازمان ملل روسیه با هیچ توجیه و منطقی حق حمله به اکراین به عنوان کشور مستقل را ندارد و باید این حمله و یا تجاوز محکوم شود و روسیه برای جبران خطای خود باید هر چه زودتر به حمله خاتمه داده و از اکراین خارج شود. آیا این متد ( حقوقی) می تواند مبنای تحلیل و موضع گیری مارکسیستی ـ لنینیستی شود؟  به نظر می رسد این نگاه برای توضیح پیچیدگی علت و معلول این جنگ کافی نباشد. نمونه ای از نوع تحلیل همه جانبه جنگ را در نقد لنین در کنفرانس بین المللی  « ذیمر والد ۱۹۱۴ـ ۱۵» سوسیال دمکراتهای بین المللی می بینم. لنین در نوشته ای خواهان تحیلیل جنگ  از نظر تاریخی و بر پایه «ماتریالیسم دیالتیکی مارکس» است: «ما مارکسیستها متفاوت از پاسیفیست ها . آنارشیست ها معتقدیم که ضرورت دارد از نظر تاریخی ( بر پایه دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک مارکس) هر جنگی باید جداگانه بررسی شود. جنگ علیرغم همه رنج ها می تواند مثبت باشد، یعنی سودمند در تکامل انساسیت با نابودی نهادهایی به ویژه مضر و ارتجاعی مانند دسپوتیسم بربر منشانه حکومت های ترک و روس.» (سوسیالیم و جنگ، مقدمه، ترجمه از فرانسه ) از طرف دیگر باید توجه داشت که سازمان ملل، بویژه پس از فروپاشی شوروی دچاربی عملی شده و امپریالیسم آمریکا با بی اعتنایی به این نهاد بین المللی و زیر پا گذاشتن خشن قوانین بین المللی به افغانستان ، عراق ، سوریه ، لیبی حمله کرده و استقلال این کشورها را انکار کرده است و یا در نمونه ای دیگر، دولت اسراییل مرزهای خود را دائما تغییر داده و کشور بدون مرزهای ثابت است. آیا این به معنای آن است که کمونیست ها باید با یک ضربه ی پا سازمان ملل را دور بیاندازند؟ این روش بدون تردید یک هدیه بزرگ برای آمریکا خواهد بود.
لنین در نفل قول بالا در تحلیل جنگ ها به متد دیالکتیک ماتریالیستی مارکس اشاره می کند. در کتاب ۱۸ برومر لویی بناپارت با نمونه ای ازاین متد مارکس روبرو می شویم که جنگ داخلی فرانسه را در زنجیره ای ازعلت و معلول ها توضیح می دهد، مارکس در تحلیل کودتای لویی بناپارت ( برادر زاده  ناپلئون بناپارت که در ۲ دسامبر ۱۸۵۱ کودتا کرد) می گوید که ویکتور هوگو ناتوان از دیدن زنجیره علت ها  در تحولات سیاسی و صف بندی طبقه های اجتماعی، کودتا را «غرش رعد در آسمان بی ابر» معرفی می کند. درهم تنیدگی علت و معلول را در دیالکتیک هگل درنفی و نفی در نفی به روشنی مشاهده می کنیم. در نفی درنفی، علت و معلول با هم و تنیده دریک دیگر حضور دارند. ارزش نفی در نفی هگل دوچندان است: نفی شونده قبلن نفی کننده بوده است. فیخته با ساده کردن نفی در نفی هگل آن را آنتی تز نامیده است که دوبل بودن ارزش آن را بیان نمی کند و درهم تندیگی علت و معلول را روشن نمی کند. از نظر مارکس طبقه کارگر آفریده سرمایه داری  یعنی معلول ودر عین حال گور کن آنست، یعنی عامل! نمونه دیالکتیکی علت و معلول را می توان در نمایشنامه « خدا و شیطان» ژان پل سارتر هم مشاهده کرد. گوتز شخصیت نمایشنامه با مشاهده دید منفی اطرافیان خود نسبت به خودش ، با فاصله گرفتن از آنها تصویر خداگونه ای از خود می سازد و دراین تصویر  آزادی خود را می بیند ، اما او با یکتا پنداری خویشتن ، همین جدایی از معیارهای دیگران او را وادار می کند که تصور خداگونه از خود را دبنال و در نهایت به زندانی تصور خود تبدیل شود. بازهم در این نمونه به روی هم افتادن علت و معلول را می بینیم. پوتین در گفتار یک ساعته خود قبل از حمله نظامی، که بدون یاداشت و با لحنی احساساتی حرف زد، علت تضاد با اکراین را از تاریخ کهن روسیه شروع کرده و سپس لنین و استالین را مقصر خود مختاری اکراین معرفی کرد ، یعنی زنجیره علل را در یک بستر تاریخ طولانی روسیه قرار داد..

در نقل قول از لنین دیدیم که بعضی جنگ ها از نظر وی می تواند «مثبت »برای انسانیت باشد. آیا مقوله « دخالت بشردوستانه» آمریکا و ناتو در حمله به افغانستان ، عراق ، لیبی ، سوریه ، یوگسلاوی و تهدید ایران و چین بیانگر صحت نظر لنین در مورد جنگ ها نیست؟ مگر آمریکا ادعا نمی کند حملاتش به این کشورها با انگیزه ـ هدف بشر دوستانه بوده است؟ « محور شرارت» را حتمن بیاد دارید. مگر غرب پس از حمله روسیه به اکراین با فرستادن سیل اسلحه و پول از نطقه نظر ایدئولوژیک « دفاع ازارزش های دمکراسی غربی در برابر دیکتاتوری شرقی» بعنوان سرپوش ورود خود به جنگ را به کار نمی برد؟ می بینیم که حتی دشمنان لنین در حهت منافع خود امکان مثبت بودن برخی جنگ ها را می پذیرند.
جنبه دیگر و مهم نقل قول از لنین تاکید وی در تحلیل جنگ ها ، دوری از کلیشه سازی و بررسی هرجنگ جداگانه است، یعنی تحلیل مشخص از اوضاع مشخص ! هنگامی که زنجیرهایی از علت و معلول، در هم تنیدیگی آنها و عمل معلول در مرحله بعد به عنوان عامل و علت  ودر واقع سیر زنجیره حوادث را در پیوند با یک « رخداد» بررسی می کنیم ( آلن بدیو فیلسوف فرانسوی رخداد می تواند حمله روسیه به اکراین را در چارچوب رخداد مورد نظر خود قرار دهد. ژیژک هم فکر وی می گوید که نمی توان هنوز نامی بر این جنگ گذاشت).

اما مساله اصلی و متدولوژیک بر این اساس که باید در زنجیره حوادثی که منجر به حمله روسیه به اکراین شد « ضرورت» را هم روشن کنیم که این حوادث در درون و بستر آن رخ می دهد. این چنین است متدولوژی گئورگ پلخانف فیلسوف بزرگ روس در اثر معروف خود به نام « نقش شخصیت در تاریخ» .بر پایه کدام ضرورت حمله روسیه به اکراین رخ داد؟ پاسخ به این پرسش را  که متعلق به روزهای اول جنگ است را در اینجا رها می کنیم و به سیر حوادث جنگ در چند ماه می پردازیم ، چونکه همین روند چند ماه جنگ و نیروهای وسیع درگیرآن می تواند بخشی از پاسخ ما را در بر داشته وروشن تر کند.

درسه ماه جنگ به جز دوره کوتاهی که امید به دیپلماسی با میانجیگری ترکیه می رفت ، نبرد نظامی دست بالا را داشته است.روسیه اعلام می کند که « عملیات ویژه نظامی» طبق برنامه پیش رفته و ارتش این کشور کاملن موفق بوده است.این ادعا منطقی و واقعی است. باید کمی قدرت تخیل داشت که فهمید روسیه در مرزهای خود می جنگد و بنابرین مشکل لوژستیک ندارد و از طرف دیگر جنگ در مناطق روس نشین جاری است و اینکه نیروهای جمهوریهای لوهانسک و دونسک ارتش خود را داشتند که در کنار ارتش روسیه می جنگند. باید کمی تخیل داشت که فهمید روسیه دومین ارتش قدرتمند جهان از آنجنان برتری نظامی نسبت به ارتش اکراین برخوردار است که لازم نیست ژنرال های آن نبوغ جنگی ناپلئون را برای هدایت جنگ داشته باشند. ارتش روسیه با تکیه بر نقاط قوت خود در مناطق دونباس و حوالی آن می جنگد و کاملن با گارد بسته پیش روی می کند. ما با جنگ های مدرن در عصر انقلاب انفورماتیک روبرو هستیم ،ارتش روسیه هر لحظه در جریان دقیق صحنه جنگ است و می تواند  دایمن تاکتیک های خود را تغییر دهد.  آسمان اکراین در اختیار ارتش روسیه است و نیروهای ضد هوایی اکراین در چند روز اول جنگ نابود شدند.ارتش اکراین در مقابل ارتش روسیه راه حل نظامی ندارد و حتی سیل کمک های مالی و نظامی قادر به تغییر چشمگیر موازنه قوای نظامی ، بویژه در کوتاه مدت نخواهد بود. تنها راه حل نظامی در برابر ارتش روسیه ورود مستقیم ناتو به جنگ با روسیه است که به معنای شروع جنگ سوم جهانی خواهد بود. روسیه بادر نظر گرفتن چنین خطری وارد ماجراجویی بزرگ در حمله به اکراین شده است. هدف نظامی روسیه ، تبدیل مناطق روس نشین به یک دژ جنگی تسخیر ناپذیر و مذاکره از موضع قدرت با دولت زلنسکی است. برخی از « کارشناسان» نظامی که فرق گریدر و تانک را نمی دانند ادعا می کنند روسیه نتوانسته در زمان کوتاه به موفقیت های نظامی دست یابد. از این کارشناسان باید پرسید آیا روسیه به هنگام حمله طرح زمان بندی شده ای از نقشه های نظامی خود اعلام کرده بود؟ آیا ارتش روسیه کی یف را به قصد تسخیر محاصره کرده بود یا برای جلوگیری و میخ کوب کردن بخشی از ارتش اکراین که مانع کمک آنها به جنگ در دونباس شود؟، احتمالن فشارسیاسی بر دولت زلنسکی بخشی دیگری از هدف محاصره کی یف بود تا وی را وادار به مذاکره کند و بر پایه همین مذاکره بود که روسیه نیروهای خود را از کی یف عقب کشید.مذاکراتی که با وعده و وعیدهای کمک های نظامی ناتو به شکست کشانده شد

سرانجام این جنگ چگونه خواهد بود؟ در همین مدت کوتاه که از جنگ می گذرد بحران اقتصادی موجود در جهان که ناشی از تسلط سرمایه داری نئو لیبرال بر جهان و اختلال بوجود آمده با کوید ۱۹ بود تشدید شده است. چه کسی تصور می کرد که روغن آفتابگردان از سوپر مارکت های کشورهایی پیشرفته رخت بر بندد؟ که قیمت گندم  و سایر غلات شعله ور شود؟ نگرانی جهانی از کمبود گاز و نفت و بالا رفتن قیمت سر سام آورآنها چهره نماید؟ سرنوشت بحران با گسترش جنک چه خواهد شد؟ آیا روسیه با تحریم های پی در پی غرب از نظر اقتصادی به زانو در آمده و سیاست تسلیم را در پیش خواهد گرفت؟ در پاسخ به آخرین سوال این مطلب مهم فراموش می شود که اقتصاد جنگی با اقتصاد بطور عمومی فرق دارد و روسیه خود را با اقتصاد جنگی سازمان داده است و بر عکس ناتو وغرب هنوز وارد چنین مقوله ای نشده اند. در صورت گسترش جنگ آیا فکر می کنید روسیه اجازه صدور نفت از خاورمیانه را خواهد داد؟ غرق چند نفتکش در این مناطق برای قطع صادرات نفت کافی است که خرجش چند تا موشک نافابل است ! طولانی شدن جنگ ، اول اکراین را به زانو در خواهد آورد و با تشدید عملیات جنگی کشوراکراین به ویرانه تبدیل خواهد شد. باز هم در اینجا باید یاد آوری کرد که ما در دوران انقلاب انفورماتیک به سر می بریم و برای دولت روسیه کار آسان و ممکنی است که با ماشین حساب های مدرن و نیرومند میزان غلات ، مواد اولیه و انرژی را روزمره محاسبه کند و نسبت به تغییرات آن آگاهی داشته باشد. در بعضی از تحلیل ها در مورد دوره خروشجف گفته می شود که اشتباهات دولت وی در سازماندهی غلات در شوروی نداشتن ماشین حساب های پیشرفته و نیرومند بود، چیزیکه امروز با یک کامپیوتر دستی قابل محاسبه است..

اکنون می توانیم به پرسش ضرورت جنگ روسیه با اکراین بر گردیم. منظور از ضرورت در اینجا فلسفی ، عینی و واقعی است و نه اخلاقی و ذهنی. یک توافق عمومی وجود دارد که حمله روسیه به اکراین و رودرویی با ناتو موازنه قوای جهانی را درعمق تغییر داده است. قدر قدرتی آمریکا زیر ضربه رفته است که در ادامه تاثیرات سرگیجه آوری بر آمریکا و متحدانش خواهد گذاشت.شعف و خوشحالی جهانی از تضعیف نقش آمریکا در معادلات جهانی قابل فهم است. اما یک نکته مهم در تغییر موازنه جهانی با حمله نظامی روسیه به اکراین مورد غفلت قرار می گیرد : خود حمله نظامی روسیه در شرایطی صورت گرفت که موازنه قوای جهانی تغییرکرده بود ! نخست این تغییر در خود روسیه رخ داده بود. روسیه پس ازتسلط بر هرج و مرج ناشی از فروپاشی شوروی خود را جمع و جور کرده بود. تصویریکه غرب پس از فرو پاشی از شوروی به دست می داد این بود که در شبهای سرد و یخبندان مسکو،عده عده روس های الکلی در گوشه خیابانها افتاده و شهر به محل جولان خرس ها تبدیل شده است ! تصویری که با رهبری الکلی به نام یلتسین تطبیق می کرد. وضعیت آنچنان فرو پاشیده بود که جوانی بنام خه دروفسکی گاز پروم را به مالکیت خود در آورده بود ، پوتین می گوید خه دروفسکی ثروتی را بدست گرفته بود که می توانست بخش بزرگی از نمایندگان مجلس دوما را خریداری کند ! اولین نشانه بیرونی این تجدید سازمان قدرت دولتی روسیه ، دقیقن در حوادث کودتای ۲۰۱۴ اکراین و « انقلاب میدان» خود را نشان داد وروسیه کریمه را به کشور خود ملحق کرد. این اولین جرقه باز یابی بخشی از قدرت شوروی در قالب روسیه سرمایه داری بود. دومین جرقه در مداخله نظامی روسیه در سوریه بود ، اما هنوز روسیه در قالب یک قدرت « ناحیه ای» جلوه گر می شدو نه جهانی. حمله روسیه به اکراین نه سومین جرقه ، بلکه حریق است که نشان می دهد روسیه با قد و قامت« ابر قدرت» وارد موازانه جهانی شده است ! بنابرین ضرورت جنگ روسیه با اکراین تبدیل روسیه از یک قدرت ناحیه ای و منطقه ای به یک ابر قدرت جهانی است. طبقه سرمایه دارروس از موضع منافعی بلند پروازنه به این تغییر مبادله جهانی وارد شده است، گرچه این طبقه از نظر رتبه در اقتصاد سرمایه داری جهانی ضعیف است ولی از نظر نظامی درمقام دوم جهانی قرار دارد و بنابرین می خواهد با تکیه بر قدرت نظامی  ،جایی  آفتابی برای خود در جهان بگشاید. آیا این « عظمت طلبی روسی» پیش خواهد رفت؟ حزب کمونیست شوروی پس از انشعاب حزب کمونیست چین ازا حزاب کمونیست جهانی ، حزب کمونیست چین را با عنوان « عظمت طلبی چینی» می نامید. تاریخ چه حکمی صادر کرد؟ شوروی متلاشی شده و عظمت طلبی چینی به منصه ظهور رسید! که در ما در پاراگراف پایین به نقش چین در تغییر موازنه جهانی خواهیم پرداخت

تغییر موازنه قوا در سطح جهانی با رشد شگفت انگیز وبی همتای چین می تواند بخش دیگری اززمینه های حمله نظامی روسیه به اکراین را روشن کند. چین و روسیه از مدتها پیش بهم نزدیک شده و با معاهده های امنیتی و اقتصادی مانند شانگهای و بریکس روابط گسترده ای بین خود ایجاد کرده اند. چین به قدرت اقتصادی دوم جهان تبدیل شده و در حال عبور از یک کشور جهان سومی به یک کشور پیشرفته صنعتی  و فضایی است. آنچه که شوروی و آمریکا در نشاندن ماشین تحقیقاتی بر روی کره مریخ  در ۵۰ سال کوشش کرده بودند و بارها شکست خورده بودند ، چین در اولین اقدام تمام این تجارب را در خود جمع کرده و با موفیقت ماشین تحقیقاتی خود را در مریخ به کار انداخت. چین در نسل پنجم انترنت در رتبه اول قراردارد و تنها کشوری است که  اپلیکسشن متاورس را بر تلفن های دستی داخل چین نصب کرده است. بسیاری از پیش بینی ها از جمله اقتصادانان غرب می گویند چین در دهه آینده اقتصاد اول جهان خواهد بود. مساله ایکه باید در تحلیل چین و جنگ در نظر گرفت این است که در دوران جنگ سرد بلوک شرق از بازارهای جهانی سرمایه داری دور بود ، در حالیکه با جهانی شدن سرمایه داری، اقتصاد جهانی و بازارهای اقتصادی با یکدیگر ارتباط ارگانیک و درونی دارند و رقابت بصورت گرفتن بازارهای اقتصادی یکدیگر هولناک و شدید است و می تواند دورانی بنام « جنگ سرد» را به « جنگ گرم» تبدیل کند. سیاست دولت چین تا کنون نسبت به حمله روسیه به اکراین « دیپلماتیک» بوده و کوشش کرده است وارد میدان جنگ نشود. این سیاست تا کی قابل دوام خواهد بود؟ اینکه آمریکا می گوید اولویت درجه یک آمریکا تمرکز بر مهار چین است را نباید به قول فرانسویها « پول نقد» گرفت. در حال حاضر و تا مدتی نامعلوم اولویت در گیری با روسیه است که آمریکا و ناتو گام های بلند عملی در این راه برداشته اند. شاید تهدید اخیر جو بایدن به مداخله نظامی در صورت حمله  چین به تایوان را باید خالی بندی تصور کرد که می خواهد بگوید آمریکا آنچنان در موضع قدرت است که می تواند همزمان با روسیه وچین در گیرشود

حمله روسیه به اکراین و مواضع کمونیست ها
 اختلاف نظر در باره ماهیت حمله روسیه به اکراین به کمونیست ها محدود نمی شود و کل نیروهای سیاسی جهان را دربرمی گیرد. تا هنگامیه یک پدیده  در حالت سکون است ، توافق بر سر ماهیت آن بیشتر ممکن است تا هنگامیه پدیده به حرکت در می آید. اولین گام برای توافق نیروهای کمونیست و فراتر از آن ، نیروهای مترقی ، دست برداشتن آنها از کلیشه سازی و داشتن اطلاعات وافعی در مورد جنگ روسیه و اکراین و ابعاد آنست. تکرار « باید ها و نباید ها» راهگشان نخواهد بود و نیرویی در بین توده های کار جهان ایجاد نکرده و آنها را به عمل نخواهد کشانید. مثلن این « باید» ی که روسیه باید نیروهای خود از اکراین بیرون بکشد غیر واقعی است. این باید را چه نیرویی باید انجام دهد؟ روسیه ؟ روسیه با چنین بایدی توافق نخواهد کرد و  حتی نیرویی مانند ناتو هم نمی تواند روسیه را وادار به بیرون رفتن از اکراین کند.
دردرک حمله روسیه به اکراین، کمونیست ها باید تعریف دقیقی از ماهیت این جنگ بدست دهند.این جنگ تضاد سرمایه داری روسیه با امپریالیسم غربی و در راس آن آمریکاست !سرمایه داری جهانی در هیر آرشی قدرت روسیه را پس زد و وارد سلسله مراتب قدرت خود نکرد. این سرباز زدن در ماهیت هیر آرشی قدرتهای امپریالیستی است که در برگیرنده تضاد و وحدت است. این همان « وحدت ضدین » دیالکتیک هگلی است. این تضاد و وحدت در هیر آرشی امپریالیسم آمریکا و اروپا را نیز می بینم که خود را در جنگ اکراین هم نشان می دهد. آمریکا می خواهد تضاد منافع بین اروپا و آمریکا را در جهت وحدت زیر هژمونی خود حل کند. فکر کنیم که اروپای واحد می توانست روسیه را وارد ساختار خود کند چه سرنوشتی در موازنه قوا در هیرآرشی سرمایه داری جهانی ایجاد می شد؟ اروپا به اولین قدرت نظامی جهان تبدیل می شد ! می بینم که اروپای واحد حتی ترکیه را نتوانست وارد ساختار خود کند ، چونکه جمعیت زیاد این کشور سهم قدرت بزرگی در ساختار سیاسی اروپای واحد را در اختیار ترکیه قرار می داد. در واقع تفاوت های مدهبی ـ فرهنگی بهانه ای بیش نیستند ،روسیه آنچنان لقمه ای بود که در گلوی اروپای واحد گیر می کرد.

آنتونی نگری در کتاب مشهور خود « امپراطوری» مطرح می کرد که اکنون آنچنان نهاد های بین المللی سیاسی ، اقتصادی ، حقوقی و….در جهان بهم پیوسته اند که یک امپراطوری از قدرت آنها شکل گرفته است . او می گفت که تئوری لینن بر پایه امپریالیسم تا دهه ۶۰ درست بود ولی پس از آن جای خود را به امپراطوری داده است. او تاکید می کرد که آمریکا در راس این پروژه امپراطوری قرار ندارد ، گرچه بر عکس تاکید وی، درک عمومی از تزهای اوچنین بود که این آمریکاست که امپراتوری جدید را ساخته است و با زهم سیاستی امپریالیستی  را پیگیری می کند. یکی دیگراز دلایل  آنتونی نگری  برای تز امپراطوری ،عدم امکان جنگ های بزرگ و امپریالیستی بود ، چون با وجود بمب ها اتمی چنین جنگی تصور ناپذیر است. البته آنتونی نگری که خود را مارکسیست ـ لنینیست معرفی می کرد ، نظریه امپراطوری خود را با نوشتن کتابی به نام « چند گانگی» پس گرفت ( این کتاب تحت عنوان بسیاران به فارسی به و سیله منوچهر هزارخانی ترجمه شده است) در واقع آنتونی نگری در این کتاب خود چند قطبی بودن جهان را پذیرفته است. کمونیست ها باید از همین جهان چند قطبی در شرایط کنونی جهان دفاع کنند. تضادهای قدرت های سرمایه داری برای مبارزه انقلابی فضا ایجاد می کند و شکاف بین آنها مانع سرکوب متمرکز نیروهای انقلابی درعرصه جهانی می شود. این شکاف ها مانند همان شکاف های درون طبقه سرمایه دار در هر کشور جداگانه است که لنین آنها را در شرایط عینی انقلاب فورموله می کند. زمانی کائوتسکی از « ابر امپریالیسم » حرف می زد که بر پایه وحدت همه قدرت های امپریالیستی تصور شده بود. لنین در پاسخ به وی می گفت قبل از چنین وحدتی، انقلاب خواهد شد!

کمونیست ها در برخورد به جنگ اکراین باید خواهان آتش بس فوری و بی قید و شرط و مداکره شوند، اما برای این آتش بس شرط خروج روسیه از اکراین نباید وجود داشته باشد. چنین شرطی یعنی تداوم جنگ و تخریب و ویرانی بیشتر. باید به نگرانیهای امنیتی روسیه از محاصره شدن به وسیله ناتو پاسخ جدی  داده شود. ایمانوئل کتاب در کتابچه خود به نام « صلح پایدار» می گوید نباید در مذاکره با دشمن خدعه و نیرنگ بکار برد ، چون بعدن متوجه نیرنگ ها شده و جنگ دوباره شعله ورخواهد شد!

ناتو به عنوان عامل مهم تحریک کننده جنگ بلافاصله با کمک های نظامی ـ مالی ، اطلاعاتی و سیاسی ایدئولوژیک وارد صحنه جنگ شد و تا امروز یک « جنگ نیابتی» با روسیه را پیش می برد که هدف آن در هم شکستن این کشور است. ناتو جنگ روسیه و اکراین را به جنگ ناتو وروسیه تبدیل کرده و در حال تغییردادن ماهیت جنگ است. وظیفه اصلی کمونیست ها در برخورد به این بحران جنگی با ابعاد جهانی ، وارد کردن توده های همه کشورها به این صحنه و ساختن آلترناتیوی ترقی خواهانه و تحمیل جنبش مردمی به عنوان « ابر قدرت جهانی » است!

                                                                   

https://akhbar-rooz.com/?p=155335 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

24 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

درود آقای صفا، و سپاس از پاسخ شما. هر چند دادن پاسخ کوتاه، ممکن است منظور را بدرستی بیان نکند، تلاش خودم را می کنم. اول / خوشحالم که انسان جزمگرائی نیستی و همواره در تحقیق و به روز شدن هستی. دوم / نوشتی که من خواهان برگشت به اصل هستم. مگر ما در همه عرصه های زندگی، چیزی را سراغ داریم که اصل و اصولی بر آن حاکم نباشد؟ اگر فقط علوم را در نظر بگیریم، در هر کدام از رشته های مختلف علمی ( علوم طبیعی و اجتماعی و انسانی ) مبانی و بنیاد هائی بعنوان اصول وجود دارند که، بدون عزیمت از آنها، نمی توان آن علم را فرا گرفت، و از آن برای زندگی بهتر انسان ها استفاده کرد.
سوم / گویا هنوز مارکس فهمیده نشده است : من چنین باوری ندارم. نظریه پردازان فراوانی وجود داشتند و دارند که، نه تنها مارکس را بخوبی فهمیده و شناسانده اند، بلکه بر نکات رسا و نارسای وی هم انگشت گذاشته اند.
چهارم / با شما موافقم که، تجارب انقلابی بعد از مارکس هم، جایگاه ویژه افکار وی را نشان می دهند. سرنوشت همان پلخانفی که در نوشته ات به وی اشاره کرده ای چه شد؟ همان پلخانفی که لنین از او بعنوان پدر مارکسیسم روس یاد می کرد؟ حزب بلشویک بر سر پلخانف و ماکسیم گورگی و دیگر رهبران بلشویک، که مارکس را به لنین و استالین و بلشویک ها یاد دادند چه شد؟ مگر از تبعید به سیبری و حصر خانگی و اعدام سر در نیاوردند؟ پنجم / آیا روس ها و چینی ها و ایرانی ها، مارکس را نفهمیدند؟ من در نوشته ام چنین ادعائی نکرده ام، بلکه خودم آنچه از مارکس یاد گرفتم را، مدیون همانها می دانم.
ششم / نوشتی که گرایش خودم را مطرح کنم، تا شما امکان نقد جریان من را داشته باشی. آقای صفا ! این همه نوشتم شما پی به گرایش من نبرده ای؟ اگر منظورتان از گرایش و جریان، حزب و سازمان و گروهی در جریان های چپ ایرانی است، من با هیچ کدام نیستم. در نوشته ام خواندی که، انقلاب ۱۹۱۷ روسیه را دمکراتیک می دانستم و نه سوسیالیستی. بیشتر نقطه نظرات لنین را قبول نداشتم. استالین را کسی می دانستم که بیشتر از هیتلر کمونیست کشت. حزب توده را جریانی منجمد شده در ۱۹۱۷ می دانم. من هم مثل شما، در حال تحقیق کردن و به روز شدن هستم. دنیا را چه دیدی، شاید روزی شما و من همدیگر را پیدا کردیم، و طرحی بنا نهادیم.. تندرستی و شادکامیتان آرزوست!

حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

آقای صفا، با درود! قصد اشاره به تناقض های نوشته ات را ندارم .اما بنظرم انسانی فکور هستی، و چشمی هم به فلسفه داری. لنین، نظریه رهائیبخش مارکس را به « ایدئولوژی » تبدیل کرد. در حالی که از دیدگاه مارکس، « ایدئولوژی، آگاهی کاذب، و وارونه است » (False and distorted view of the reality ) . پارادایم مارکسیسم روسی، به پایان رسیده است. آنچه در ۱۹۱۷ در روسیه روی داد، نمی توانست انقلابی سوسیالیستی باشد. آنچه لنین در کتابچه ای با عنوان « رشد سرمایه داری در روسیه » نوشت، از یک سری داده های آماری بود، که همسر لنین و خواهر لنین، با دحل و تصرف هائی ، در اختیار لنین قرار دادند، و لنین هم با تعمیم نابجا و غیر علمی این داده ها، نتیجه می گیرد که، « روابط مسلط تولیدی در روسیه » سرمایه داری است. در حال که خود شما هم حتمن می دانید که، علیرغم وجود برخی کارگاه ها و کارخانجات، آنهم در مسکو و سن پیترز بورگ، بیشترین جمعیت روسیه آن روز دهقان بودند. شما حتمن جریان کلخوز ها و سالخوزها را می دانی. شما حتمن می دانی که لنین ناچار شد، در مقابل رشد نایافتگی جامعه روسیه، طرح « نپ » را ارائه بدهد ( NEP – National Economic Policy ) . و پس از مرگ لنین در ۱۹۲۴، استالین همین برنامه را بعنوان « امکان بر قراری سوسیالیسم در یک کشور » تئوریزه کرد که خود دانی. بعید است که ندانی که لنین و حزب بلشویک، ابتدا تشکیل « مجلس موسسان » را پذیرفتند، اما بعدن حکم به « انحلال » آن دادند.                           اقای صفا! در جریان تاریخ، نمی توان از روی مراحل « ضروری تاریخی » پرید، و وارد مرحله بالاتری شد، مگر با ضرب و زور و کشت و کشتار و همان کارهائی که شما حتمن بهتر از من می دانی. آیا از یک کودک کودکستان می توان انتظار حل معادلات پیچیده دیفرانسیل را داشت؟                                                          آقای صفا! آیا شما نمی دانی که استالین بیشتر از هیتلر کمونیست کشت؟ نمی دانی که لنین، دارای خلق و خوئی عجول، پرخاشگر، ناشکیبا، خود رای، انتقامجو، غیر دمکراتیک و انتقاد ناپذیر بود؟                                    آقای صفا ! پارادایم مارکسیسم روسی به پایان رسیده است. در تمامی سده بیستم، این نوع « مارکسیسم » بر جنبش های کشورهای موسوم به جهان سوم، غلبه داشت. همه آن کشورهائی که از یکسو دچار دسپوتیسم ( مانند خود روسیه آنزمان ) و از دیگر سو کشورهائی از نظر اقتصادی و رشد نیروهای مولده عقب مانده و دهقانی بودند. چین، کوبا ، ویتنام، کامبوج، کره شمالی، یمن جنوبی، و همه این کشورها، که آبشخور فکریشان همان « لنینیسم » بوده است، تازه حالا فهمیده اند که، باید به عقب ماندگی تاریخیشان پاسخ بدهند. از جمله در خود روسیه.                             آقای صفا ! شما نمی دانید که لنین به خیلی از آثار مارکس دسترسی نداشت، زیرا که در زمان حیات او هنوز انتشار داده نشده بودند. آثاری که امروزه به زبان های مختلف در اختیار ما هستند.                                             آقای صفا ! انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه، بحکم شرایط عینی و ذهنی انقلاب، نمی توانست سوسیالیستی باشد، بلکه می بایستی دموکراتیک باشد. اگر این راه را می رفت، امروز روسیه کشوری از نظر اقتصادی پیشرفته می بود و شرایط برای رسیدن به جامعه ای سوسیالیستی بهتر فراهم می بود. اقتصاد دانان، اقتصاد روسیه را تقریبن معادل اقتصاد ایتالیا ارزیابی می کنند. در دور و بر خودت چند کالای روسی می بینی که روی آن نوشته شده باشد « مید این راشیا » ؟               آقای صفا ! تا دلت بخواهد روسیه اسلحه دارد. ما لرها مثلی داریم که میگوید « دلا ناشتا، گوزا پنش تا پنش تا ». فقر مردم روسیه، سرخوردگی و یاس و نومیدی، فرار از کشور، بیکاری ، خفقان و سرکوب و زندان و شکنجه، در روسیه، آنرا بیشتر به کشوری جهان سومی تبدیل کرده است تا کشوری که، مردم در آن احساس امنیت و سعادت بکنند.                   آقای صفا! این همه سلاح برای چیست؟ سری به بنگاه معاملاتی فروش سلاح های روسی ( همین پیک نت را می گویم ) بزنید تا به عظمت این همه سلاح پی ببرید. آیا این سلاح ها نیاز مردم روسیه و جهان هستند؟                                آقای صفا ! جنبش نوین سوسیالیستی، از لنین عبور کرده است، زیرا آزمایش تاریخی خود را داه است. از تجربه ۱۹۱۷ می توان استفاده هم کرد. وجود احزابی مانند حزب توده، علیرغم هر خوب و بدی که داشته اند و دارند، به سده بیست و یکم تعلق ندارند. این نوع احزاب در همان سال ۱۹۱۷ منجمد شده اند. به شما توصیه می کنم، بیائید نقبی به مارکس بزنیم و طرحی نو آغاز کنیم. پیروز باشیم!

عیسی صفا
عیسی صفا
1 سال قبل
پاسخ به  حسن نکونام

آقای نکو نام زحمت کشیدید ویک کامنت بلند گذاشتید. من با این پیشنهاد شما در به روز شدن جنبش چپ همراه هستم و در این مسیر تحقیق می کنم و جزم گرا نیستم. اما به نظرم این متد خود شماست که اصول گرایانه است! شما بر گشت به«اصل» را مطرح می کنید و اینکه گویا هنوز مارکس به درستی فهمیده نشده است. بر عکس شما من فکر همه اندیشه ها و تجارب انقلابی بعد از وی جایگاه و سرنوشت افکار مارکس را نشان می دهد و همین ها هستند که شناخت ایده های مارکس را ممکن تر می کند. آیا روس ها نتوانستند مارکس را بفهمند؟چینی ها چه؟ایرانی ها؟اگر گرایش خود را مطرح می کردید و اینکه به چه گرایشی نزدیک هستید متهم امکان نقد جریان شما را می یافتم.

غلامی
غلامی
1 سال قبل

چقدر آدم باید حقیر باشه که بخاطر نان خشکی که سرمایه داری غرب تو سفره اش نیندازد، اینطور برای ناتو سینه بزند. پول بازوی خود را خوردن نه تنها شرافتمندانه تر که راحت تر هم هست. در عالم مجازی چشم میندند و دهان به جویدن جویده های رسانه های وابسته به سرمایه جهانی می جنبانند. اما در درون خود با آشفته بازاری دست و پنجه نرم میکنند، چون هم میدانند دروغ میگویند و هم شاهد زوال اربابند.

پیروز آدمیت
پیروز آدمیت
1 سال قبل

استراتژی جهان سرمایه داری !!
نیازی نیست که برای استدلال در باره ی علل فجایع اجتماعی و جهانی به مارکس و لنین متوسل شد.
تحلیل و موضع حزب توده قبل از تهاجم نظامی روسیه به اوکرائین ( اعلامیه حزب توده ـ ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ ـ اخبار روز) حکایت از محاسبات ذهنی و سر انگشتی می کند که [ باردیگر] بخشی از چپ های سنتی توازن قوا در جهان را اشتباه ارزیابی کردند.
” ….. با این همه، واقعیت امروزه در سیاست جهانی نشان دهندهٔ شکل‌گیری توازن جدیدی از نیروهای بین‌المللی است. امپریالیسم آمریکا آن طور که امیدوار بود، دیگر تنها قدرت بزرگ جهانی نیست. معاهدهٔ راهبردی اخیر دربارهٔ دوستی جمهوری خلق چین و فدراسیون روسیه که روز ۴ فوریه (۱۵ بهمن) در ملاقات رهبران دو کشور در پکن رسمیت یافت، نشان می‌دهد که آمریکا دیگر نمی‌تواند مطابق میل خودش در همهٔ جهان جولان بدهد و شلتاق کند. حتی برخی از کشورهای قدرتمند اروپای غربی نیز موضعی متفاوت با آمریکا و بریتانیا در بحران اوکراین گرفته‌اند. آلمان به هواپیماهای انگلیسی حامل کمک‌های نظامی و تسلیحات جنگی اجازهٔ پرواز بر فراز حریم هوایی خود را نداده است. فرانسه نیز از راه‌حل مبتنی بر گفت‌وگو برای بحران اوکراین حمایت می‌کند و طرحی را به این منظور به طرف‌های درگیر پیشنهاد داده است… ” (نقل از اعلامیه حزب توده )
https://www.akhbar-rooz.com/141987/1400/11/26/
با این منطق قبل از تهاجم روسیه به اوکرائین ، آدم یاد تحلیل های دهه ۶۰ میلادی افتد که احزاب برادر خیال می کردند « گذارسرمایه داری به سیوسیالیسم در مقیاس جهان با موفقیت انجام شده و برگشت ناپذیر ست» و قطعنامه صادر می کردند.
نتیجه: تضاد منافع حکومت های سرمایه داری قبل از انقلاب اکتبر روسیه ۱۹۱۷ وجود داشت که به جنگ جهانی اول منتهی شد . فاشیسم هیتلری و موسولینی و امپراتور ی ژاپن هم برای سهم بیشتر در بازار جهانی با استعمارگران بزرگ جنگ جهانی دوم را راه انداختند و جنگ سرد هم در ادامه ی همان استیلای جهانی سرمایه بود که سد «سوسیالیسم واقعا موجود » را از سر راه برداشت . دوران «پسا جنگ سرد» نیز ادامه ی همان استراتژی سرمایه داری جهانی ست.

کدام منطقی در چنین استراتژی که باره و بارها باعث کشتار میلیونها نفر شده «گشایش» ی برای جهانی بهتر توسط متخاصم درگیر می بیند؟

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

هرچه بیشتر از زمان این جنگ میگذرد، هوادارانش بیشتر شباهت به توجیه کنندگان جنگ بوش در عراق پیدا میکنند. با این تفاوت که اینان با گروگان گرفتن مارکسیسم-لنینیسم تظاهر به بشر دوستی میکنند. از لنین فاکت آوردن در مورد مثبت بودن جنگ از یک طرف و فراموش کردن نقش او در تعیین حق سرنوشت اوکراین از طرفی دیگر فقط عوام فریبی است.

معلوم نیست چرا نویسنده محترم که به شکننده بودن اقتصاد غرب اشاره دارد فراموش کرده که این کل بلوک شرق از جمله شوروی بود که به تلاشی غایی محکوم بود. شاید هم ایشان از شکوفایی اقتصاد غرب پس از تلاشی اردوگاه دل خوشی ندارد. از کنگره هفتم انتظار ظهور یک نسخه یونانی از حزب توده نمیرود. حتی شاید بیشتر بازگشتی به سوی “راه توده” و غیره باشد که میخ دیگری خواهد بود بر تابوت کمونیسم روسی در ایران.

پریسا
پریسا
1 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

تو چطور چپی هستی که با اینکه بانی تئوری پایان تاریخ غلط بودنش رو پذیرفته تو هنوز دودستی چسبیدیش و ولش نمیکنی؟

حمید
حمید
1 سال قبل

کیسینجر هم در داووس همین نظر را داده. بیهوده نیست که تاریخ نشان داده همواره چپ افراطی و راست افراطی دو روی یک سکه اند

پریسا
پریسا
1 سال قبل
پاسخ به  حمید

اهمیت نظر کیسینجر اینه که یک استراتژیست مطرح در آمریکاست و نه راست بودنش. تو که این مرز بندی رو کردی کاشکی کمی هم راجع به خودت توضیح میدادی که ببینیم تو از کدام جنس چپ هستی. اصلا پیشنهاد میکنم تو که با اینهمه اسم داری نظر میگذاری یک همایش مجازی راه بنداز. من سه تا پای ثابت رو از همین اسامی که توی این بحث هستن برات سراغ دارم‌

حمید
حمید
1 سال قبل
پاسخ به  پریسا

کسی که در خواب است را میتوان بیدار کرد اما‌کسی که خود را به خواب زده هرگز!

کیا
کیا
1 سال قبل

“وظیفه اصلی کمونیست ها در برخورد به این بحران جنگی با ابعاد جهانی ، وارد کردن توده های همه کشورها به این صحنه و ساختن آلترناتیوی ترقی خواهانه و تحمیل جنبش مردمی به عنوان « ابر قدرت جهانی » است!”
آیا این طرح دهن پر کن وجست سیاسی است؟
چگونه می‌توان آنرا اجرا کرد را لطفا توضیح دهید.

عیسی صفا
عیسی صفا
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

منظور این است که صف مستقل مردم ،بدون اینکه هوادار روسیه و یا ناتو باشند، باید وارد مداخله گری در این جنگ شوند.

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  عیسی صفا

متوجه سوال من نشدید!
جگونه؟
اصل مطلب درست است .
با وضعیتی و سرگیجکی ای که چپ دارد نمی‌توان به این هدف و یا شعار رسید .
اول همگرایی و سازماندهی لازم است و نه شعار!

قیصر
قیصر
1 سال قبل

وزیرخارجه اوکراین و تعداد زیادی از رسانه های حامی نئونازی ها در آلمان خبر از وخیم بودن تک و توک نیروهای باقیمانده اوکایینی در شرق خبر نی دهند، اما گروهبان قندعلیهای ایرانی ناتو کوتاه نمیان. حتی اگر دلقک ناتو و خود جوی خوشخواب هم شکست را قبول کنند این جماعت میگن زده و از ما هم میخوان که بگیم زده چون خوبیت نداره.

ساسان
ساسان
1 سال قبل

بنظر میرسد نویسنده مفتون ماشین نظامی روسیه شده است آنقدر که فراموش می کند بالاخره پیش از هرچیز ماهیت این جنگ را توضیح دهد و تنها به عبارت حمله ی نظامی روسیه به اوکراین بسنده می کند ضمن آنکه می پذیرد از نقطه نظر حقوق بین الملل این حمله محکوم است ولی یک دفعه فیلش یاد شوروی سابق می کند و به توجیهات تئوریک و ایدئولوژیک متوسل میشود. در ادامه‌ی با توسل به مفهوم کلی ” ماتریالیسم دیالک تیک مارکس” تجاوز را ایدئولوژیک می کند تا مفری برای فراراز بیان واقعیت پیدا کند. آنچه بسیار عجیب است و در تمامی نظرانت توده ایها (اعم از خود حزب و یا راه توده و ده مهری ها و بالاخره کل توده ایها )غایب است بلایی است که برسر پرولتاریا و سایر زحمتکشان در اوکراین و به تبع این جنک بر وضعیت عمومی کارگران جهان می آید و متاسفانه این نویسنده هم مانند همه مشتاقان جهان سرمایه داریِ چند قطبی با آسمان ریسمان کردن برابری و یا برتری نظامی , تکنولوژیک و موقعیت اقتصادی چین رقابت جهانی در دنیای سرمایه داری را میخواهد با یک عبارت از لنین پاسخ گوید و آن اینکه:” جنگ علیرغم همه رنج ها می تواند مثبت باشد”. آیا لنین درست گفته یا نه اصلا مهم نیست مهم آنست که لنین گفته است. لنینیسم وقتی به دگماتیسم آلوده میشود قران مجسم است و از آن جز خود فریبی و دیگر فریبی حاصل نمی گردد. لنینیسم به اعتبار شناخت مرحله ای ازرشد سرمایه داری به امپریالیسم در کلیت خودش معتبر است این بدان معنا نیست که درهرچه لنین گفته است نیز همان اعتبار علمی که شناخت امپریالیسم دارد؛ جاری و ساری است . واقعا این کنگره هفتم چه خروجی ای خواهد داشت! باید منتظر بود و دید آیا حزب توده قادر خواهد بود بر بسیاری از اشتباهات تاریخی خود که ناشی از پیروی از حزب برادر تحت لوای انترناسیونالیسم رهایی یابد و موضع مستقلانه ای را در پیش گیرد یا نه !؟

نسیم
نسیم
1 سال قبل

۱- نویسنده از قول لنین می نویسد: “جنگ علیرغم همه رنج ها می تواند مثبت باشد”.
خمینی هم می گفت جنگ نعمت است، چقدر اشتراک تکرار شونده ای در نظرات دیکتاتورها وجود دارد؟

۲- نویسنده در پایان نتیجه ای را که می خواهد می گیرد: “کمونیست ها باید خواهان آتش بس فوری و بی قید و شرط و مداکره شوند، اما برای این آتش بس شرط خروج روسیه از اکراین نباید وجود داشته باشد. باید به نگرانیهای امنیتی روسیه از محاصره شدن به وسیله ناتو پاسخ جدی داده شود.”
مخالفت سطحی و بی محتوای حزب توده با تجاوز روسیه، پوتین و حزب کمونیست روسیه واقعا” هم باید به چنین دفاعی از جنایت علیه بشریت منجر شود!

نصرت درویش
نصرت درویش
1 سال قبل
پاسخ به  نسیم

خانم یا آقای نسیم تازه به یاد «جنایت علیه بشریت» افتاده اند.

از سال ۲۰۱۴ ،مردم شرق اوکراین را بمباران کرده اند، اماهموطنانی مانند نسیم و مهرداد عنایتی به «جنایت علیه بشریت» در شرق اوکراین نداشتند.

عیسی صفا
عیسی صفا
1 سال قبل
پاسخ به  نسیم

مگر آمریکا از جنگ بشردوستانه حرف نزده و به آن عمل نکرده است؟ چرا از خمینی کد می آورید ولی از جورج بوش نه؟

نسیم
نسیم
1 سال قبل
پاسخ به  عیسی صفا

امریکا یک جغرافیاست، فقط از کودتای ۱۹۱۷ و سوسیالیسم در یک کشور بلشویک ها بود که تحلیل کشوری جای تحلیل طبقاتی را گرفت. ضد امریکایی بودن روسوفیل ها بدون تفکیک طبقاتی امریکا و روسیه مدت هاست که رنگ باخته است.
من یکسانی نظر شما و لنین با خمینی را نشان دادم والا جرج بوش هم جنایتکاری است مثل پوتین و مثل همه جنگ افروزان و عاملین جنایت علیه بشریت.
چون شما از پوتین دفاع می کنید به معنی آن نیست که طرف مقابل شما از جنایتکار یا جناح دیگر سرمایه داری حمایت می کند، پدیده ای با عنوان منافع طبقاتی زحمتکشان مستقل از تمام سرمایه داری هم وجود دارد.

عیسی صفا
عیسی صفا
1 سال قبل
پاسخ به  نسیم

من از پوتین دفاع نمی کنم،کجای مقاله می گوید که من از پوتین دفاع می کنم؟

نسیم
نسیم
1 سال قبل
پاسخ به  عیسی صفا

۱- سخنرانی پوتین نه جنگجویانه بلکه «متین» بود.
۲- « نازی زدایی» یکی از اهداف عملیات ویژه نظامی روسیه اعلام می شد و می شود. در مورد دلیل اول ، روسیه حتی می تواند همراهی پاپ فرانسوا را با خود داشته باشد که می گوید : سگ های ناتو زیادی دم در روسیه واغ واغ کردند ! حمله به مناطق روس نشین نیز به وسیله دولت اکراین و نیروهای شبه نظامی آزوف غیر قابل انکار است.
۳- از نطقه نظر حقوق بین الملل و موازین سازمان ملل روسیه و یا تجاوز محکوم شود و از اکراین خارج شود. آیا این متد ( حقوقی) می تواند مبنای تحلیل و موضع گیری مارکسیستی ـ لنینیستی شود؟
۴- حمله روسیه به اکراین و رودرویی با ناتو موازنه قوای جهانی را درعمق تغییر داده است. قدر قدرتی آمریکا زیر ضربه رفته است که در ادامه تاثیرات سرگیجه آوری بر آمریکا و متحدانش خواهد گذاشت.شعف و خوشحالی جهانی از تضعیف نقش آمریکا در معادلات جهانی قابل فهم است.
می توانم دهها مورد دیگر در مقاله شما پیدا کنم چون اساسا” مقاله برای دفاع غیر مستقیم از تجاوز روسیه نوشته شده، ولی حتی بدون هیچ نقل قولی واقعا” نمی دانید که از مافیای روسیه و در راس آن پوتین دفاع می کنید؟
حتی لنیسنیت ها هم از پنهان کردن افکار خود باکی نداشته اند!

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

به نظر میرسد که نویسنده محترم از طرفی از قدر قدرتی ارتش دوم جهان یعنی روسیه و “پیروزیهای نا گفته اش” به وجد آمده و از طرفی دیگر خواهان پایان فوری تجاوز نیز هست. اینکه چرا “غرق چند نفتکش در این مناطق برای قطع صادرات نفت کافی است که خرجش چند تا موشک نافابل است” این چنین کودکانه بهانه ای برای ابر قدرتی روسیه باشد فراموشی اقتصاد بیمار و دزد سالار روسیه است که آنرا از یک ابر قدرت جنگ سردی به کشوری تبدیل کرده که پوتین و الیگارش ها آنرا مانند یک پمپ بنزین اداره میکنند.

تغیر موازنه جهانی با تجاوز و زورگویی روسیه حادث نمیشود بلکه با افزایش بودجه نظامی آلمان و پیوستن فنلاند و دانمارک به ناتو تحقق مییابد، و این البته به نفع امریکا و متحدین خواهد بود. عبارارتی از قبیل “شعف و خوشحالی جهانی از تضعیف نقش آمریکا در معادلات جهانی” چیزی جز دل خوش کنک و مایه تسلی نیست.

حزب توده در کنگره آتی وظیفه مهم دیگری نیز در پیش دارد و ان خنثی کردن دیگر توده ای های منشعب همچون “پیک نت” است که میدان تداوم جنگ اوکراین را حتی به قیمت تهدید هسته ای به عنوان مشی توده ای قبضه کرده است.

نصرت درویش
نصرت درویش
1 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

آقای مهرداد جمله زیر را نوشته اند:

عبارارتی از قبیل “شعف و خوشحالی جهانی از تضعیف نقش آمریکا در معادلات جهانی” چیزی جز دل خوش کنک و مایه تسلی نیست .

جناب مهرداد ! اخبار روزهای اخیر مربوط به دونباس را بخوانید، شاید متوجه شوید که این شما هستید که به آمریکا و متحدانش بیهوده دل بسته اید .

عیسی صفا
عیسی صفا
1 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

من به واقعیات نظامی جنگ اشاره کرده ام.اقتصاد غرب به دلیل وابستگی به انرژی، مواد خام و کار ارزان و بازارهای فروش شکننده است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x