زخم، نامِ زخمِ تنِ زندانی نیست
رنج، وصفِ رنجِ چو وی انسانی نیست
آن شقاوت که دهان باز کند در تنِ او
به زبان ناید و تعبیر به آسانی نیست
خونچکان، زجّه زنان در تکِ سلّولی تنگ
در سکوتی که در آن غیرِ دعاخوانی نیست
این زبونی و جبونی و به دین غرّه شدن
هان نگویید که در سنّتِ قرانی نیست!
شرحِ افسانۀ دوزخ نه عبث می گفتند
که به جز عالم اسلام و مسلمانی نیست
یکّه تازی شیوخی همه بوزینه-صفت،
جز برای زدنِ ریشۀ ایرانی نیست
هرچه زن֯ شُهره به آزادی، به زندان اندر
این همه شیرزنان را دگر امکانی نیست
شاعرانی که به جان آمده، فریاد زدند
همزبانند که آزادِگی ارزانی نیست
می دمد صبحِ تو را دولتِ پایانی هم
آی جلّاد که بدتر ز تو شیطانی نیست.