شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

یـادداشـت های شـــــبانه: (۱۰۸) – ابراهیم هرندی

۶۷۵. بچه ها مچکـریم

کاری که نوجوانان ایرانی، بویژه دختران در این چند هفته کرده اند را سیاستمدارانِ کهنه کار در چل و چند سال گذشته نتوانستد بکنند. چرا؟ چون که خیزش و خشم و خروشِ این نوجوانان، خودِ زندگی در شکل برهنه و حقیقی آن ، بدون آرایه و پیرایه و لفافه و لِفت و لعاب های سیاسی و مذهبی و پدر سالارانه است. خیزش و ریزشِ تندروارِ آنان برسر خامنه ای و عمله و اَکره هایش، واکنشی طبیعی، انسانی ست که با فلسفه و تئوری های من- در- آوردی و گنده گویی های حقیرانه ی مفسران مزدور رسانه ای بیگانه ست. رودِ خروشانی ست که در بستر طبیعی اش می غُـرد و به پیش می رود. ملاحظه کار و مصلحت اندیش نیست و جهاتِ اربعه را نه می شناسد و نه می پاید. ویروس زداست و می خواهد که زنگارِ آلودگی هزاره ها را از سرِ راه خود بزداید و بروبد و به زباله دانِ تاریخ روانه کند. این نسل نه مرعوب زبان بازیهای روشنفکرنمایانه و عُقده-بنیادِ “هرمنوتیک” و “پساپُست مدرن” و “رلِتیویست” می شود و نه اهل “پیش گفت” و “پس گفت” و “انعقادِ سخن” در تنبل آبادِ کلاب هاوس است. انگار این نقطه از تاریخ، سرِ”پلِ خربگیری” ست که نه تئوری های لوئی اشتروس و هانا آرنت کاربرد دارد و نه خزعبلات لکان و هربرت مارکوزه و میشل فوکو، چه رسد به اراجیف شریعتی و سروش.

این خیزش و خشم و خروش از ژرفای نهادِ آزادیخواه و لگام ناپذیرِ انسان برخاسته است. حقیقتی برهنه است که با واقعیت سرِسازگاری ندارد و نمی خواهد در زیرِ آوارِ آن خاموش شود. “حقیقت“، همیشه در همه جا، در پرده های چند لایه ای از «واقعیت» پنهان بوده است. واقعیت، چیزی ست که درنخستین نگاه، دیده می شود و لایه رویینِ هر پدیده را بما نشان می دهد. اما حقیقت رازی ست که واقعیت ها، روی آن را می پوشانند و آن را پنهان می کنند. این چگونگی، بخشی از ترفندمندی نظام قدرت است تا ذهن ما را بسوی نتیجه ای که می خواهد، رهنمون کند. حقیقت این است که ملتِ ایران چهل و اندی سال است که در چنگالِ سازش ناپذیرین گروه تروریستی جهان اسیرند. اما “واقعیت” این است که این گروه تروریستی، بعنوان حکومت جمهوری اسلامی ایران، عضو سازمان ملل است و بسی بیش از بسیاری از کشورهای جهان با آن داد و ستدِ دیپلماتیک و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دارند. حقیقت این است که رفتارها و کردارهای دست اندرکاران این حکومت در بیش از چهاردهه ی گذشته روزبروز بدتر شده است. واقعیت این است که براساس آمارهای دولتی، آهنگِ رشد اقتصادی، علمی و صنعتی در ایران در چهل سال گذشته روندی افزایشی داشته است. از سویی نیز، در این دوره، اصلاح طلبی در ایران چنان گفتمان مهمی بوده است اصلاح طبان دوبار حکومت را در دست گرفته اند!    

حقیقت این است که کشتار هم میهنان بی گناه ما، بویژه در کردستان و سیستان و بلوچستان نشان داد که ما با ادب و آدابِ رایج و همراهی با بازی های فرصت سوزِ گذشته نمی توانیم با امپراتوری دروغی که برجان و جهانِ ما حکمفرماست، مبارزه کنیم. دشمنی که رویاروی ماست، اژدهای هزارسری ست که از ژرفای زباله دانِ تاریخ ما برآمده است . این اژدها نه اخلاق می شناسد و نه از کسی یا چیزی واهمه دارد. این اژدها، بُت عیاری را می ماند که می تواند هرلحظه برنگی بدرآید و با هزار ترفند و تبلیس و تردستی، دل و دین از ساده دلان برباید و دشمنان خود را نیز فریب دهد. این اژدها روزی ریشه در تاریخ و ضمیرِ ناخودآگاه ما داشته است و روزگاری فرشته ای پنداشته می شده است که با بیرون رفتنِ دیوان به درون آمده است. این فرشته اکنون دیوی انگاشته می شود که باید هرچه زودتر به زباله دانِ تاریخ انداخته شود، اما شوربختانه او اکنون جایی برای رفتن ندارد و می خواهد که ما را از درگاه هستی به بیرون براند!

شادا که ما اکنون بجایی رسیده ایم که دیگر شعبده ها و تردستی های این جماعت فریبکار و تن پرور و خود- پروارنده را به روشنی می بینیم و درک می کنیم و فراتر از آن، چنان حساسیتی نسبت به آنها یافته ایم که از هم میهنی با آنان شرمنده و بیزاریم. شادا که اکنون آنان از زن و فرزند خود شرمسار هستند و فرصت فریبکاری و به دروغ راست نمایی نمی یابند. شادا که لش های هرزه و تن پروری که سالها خود را سید و سالارِ مردم می پنداشتند، اکنون به آخرِ خط امام رسیده اند. 

***

۶۷۶. انقــلابِ کریپـتو؟

چند بار در چند روزِ گذشته در شبکه های اجتماعی فارسی زبان به گفتمانِ “انقلابِ کریپتو”، در پیوند با خیزش نوجوانانِ ایرانی برخورده ام و با آن که می دانم این انقلاب، اشاره به رویدادی رمزدار دارد، اما تاکنون نتوانسته ام بدرستی دریابم که انقلابِ کریپتو بعنوان خیزشی سیاسی چیست. هیچ یک از کسانی که در این باره گفته و یا نوشته اند، اشاره ای به تعریف ویژگی های این انقلاب نکرده اند و تنها به این نکته بسنده کرده اند که کریپتو، مفهمومی در گستره ی بلاکچین (Blockchain) است و روندها و رویدادهای آن چیستانی و رازآلود است و تنها کسانی که با این حوزه سروکار دارند، از آن سردرمی آورند. گفته اند که در فرهنگنامه های سیاسی و فهرستِ نامِ انقلاب ها و ایدئولوژی ها دنبال تعریف این انقلاب نگردید و با تئوری ها و سنجه های آشنا و رایج، به ریشه یابی آن نپردازید. اما بدانید و آگاه باشید که این انقلاب، راهکاری نوین برای نونهالانِ امروز است که با اینترنت به جهان آمده اند و اهالی آنلاینِ شبکه های اجتماعی هستند. برخی ساکنِ کوی اینستا هستند و گروهی در برزن واتزاپ و تلگرام و جاهایی از این دست که این روزها جوانانِ “کول” در آنها می پلکند.

برای من، انقلاب کریپتو (Crypto Revolution) نام کتابی ست که دو جوان امریکایی بنام های؛ برآیس پُل و آرون ملونی در سال ۲۱۹ منتشر کردند. این کتاب، آینده نگاری و پیش بینی روندِ رویشِ رمزارز و اهمیت آن در اقتصاد است. (۱) اگرچه نویسندگانِ این کتاب، به بازتاب های نقش رمزارزها بر سیاست و فرهنگ نیز اشاره کرده اند، اما راهکاری برای براندازی و خیزشِ همگانی پیشنهاد نکرده اند. این کتاب دربرگیرنده ی گمانه هایی درباره اهمیت ارزهای رمزدار در جهان آینده است و نویسندگان آن، خود از دست اندرکارانِ داد و ستد در بازار این گونه ارزها هستند و پیداست که آنچه نوشته اند، با اندکی بازار گرمی و خوش بینی و امید همراه است.

اما در پیوند با آنچه امروز ایران می گذرد، این نکته که تکنولوژی بلاکچین را می توان در نبردهای مدرن بکار گرفت، بسیار آشکار است. اما این که نوجوانان دهه ی هشتادی ایران که بیش از هشتاد درصد آنها کمتر از ۱۸ سال دارند و هنوز کودک پنداشته می شوند، بتوانند از این تکنولوژی، نگرشِ انقلابی تازه ای همراه با استراتژی مبارزه و رویارویی با حکومتی دیکتاتوری بسازند، با هیچ سنجه ی خِرَد پذیری جور در نمی آید. انقلاب، واتابِ گفتگوی کورها با لال هاست، که چون به جایی نمیرسد، به خیزش و خشم و خشونت راه می برد. روندی خودبخودی و پیش بینی ناپذیر. می خواهم بگویم که انقلاب “کردنی” نیست که کسی یا گروهی برای آن برنامه ریزی کنند. رویدادی ناگهانی و آنی و انفجاری مانند زلزله و سیل و سونامی. اگرچه این رویداد لگاریتم شکل دهنده ی خود را دارد، اما هنوز ابزاری برای پیش بینی زمان آن ساخته نشده است.
……………
https://www.amazon.co.uk/Crypto-Revolution-GUIDE-FUTURE-M…

***

۶۷۷. وسـوســه

وسوسه ی گیسوانِ تو
آتشی که درگرفته است
در کاهدانِ عبا و قبا و وبا.

وسوسه ی گیسوانِ تو
سودای سپیده
و رسیدن.

چیزی برای ماندن اگر هست
وسوسه ی گیسوان توست
تا در خیابان های شهر
شوخناک و رمان
بدست نسیم رها شود
و کولاکی از شعر و شور و شیدایی بپا کند.

***

۶۷۸. نمـونه ی درخشانِ طنزِ فارسی

“طنز” واژه ی تازه ای در زبان فارسی نیست. اما کاربُردِ آن برای مبارزه با خشک مغزی و قشری گرایی خرافه پرستان و دشمنان آزادی و آبادی و شادی، تازه است. واژه طنز را در دهه ی ۵۰ شمسی برای این ساخته‌اند که آثار کسانی مانند دهخدا را از «لیچارگویی»‌ها و «مزه‌پراکنی»‌های افرادی مانند خاکشیرِ اصفهانی، میرزا اشتها، آسیدعباس فرات، مهدی سهیلی، ابراهیم صهبا، ابوالقاسم حالت و نویسندگان صفحه‌های شوخی و سرگرمی‌های ‌روزنامه‌ها جدا کنند.

متاسفانه از آغازی دهه ۶۰ شمسی به این سو، واژه ی “طنز”، بجای فکاهی برای هجو، هزل، طعنه، مطایبه، لیچار، جوک، کمدی و مزه پرانی بکار برده می شود. اما یادداشتِ زیر نمونه ی درخشانی از طنز امروز است. چاپ این نوشته در روزنامه ی نگین کرمان، سبب توقیف شدنِ آن نشریه شد.

موضوع انشا :کشور خارج کجاست؟؟؟

کشور خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند. جایی که همه در آن با ناموس همدیگر کار دارند، در حالی که در مملکت ما فقط چند نفر با ناموس ِهمه ، کار دارند. آن کشور رئیس جمهورش فقط یکدست لباس دارد و پیاده راه می رود. بیچاره خودش با زنش، یا اگر زن است با شوهرش، باید برود خرید، اما با جیب خالی، کراوات می زند و پز می دهد. جیب خالی، پُزعالی! در بعضی جاهاش که گاهی هم رهبرش زن است و هم نخست وزیرش. راستی در اون کشورها مرد پیدا نمیشه؟

در کشور خارج که همه غرب زده اند، مردم همیشه مست هستند و دائم به هم میگویند: یو آر …؟

اما در اینجا ما همیشه در حال احوال پرسی و صحبت از دیگران در پیش و پشت سرشان هستیم. خارجی ها همه ش ساندویج کوفتشان می کنند، اما از برکت اسلام، در ایران ، همه چیز داریم؛ نان، گوشت، برنج، ماکارونی همه فت و فراوان و ارزان. اما فرق اصلی ما با آنها در این است که خودمان میگوییم این ها را نداریم و هی نق می زنیم، اما مقاماتمان میگویند؛ دارید ، خوبش راه هم دارید. پس خفخون بگیرید، بحمدالله همه چی دارید. ما از بس که کوردل و نفهم هستیم ، هی میگوییم پس کو؟؟؟ آن وقت آنها مجبور میشوند گشت درست کنند و به زور به ما حالی کنند که ایناهاش. در خارج اما اینطوری نیست چون در آنجا کسی چیزی حالیش نیست.

کشور خارج جای عقب افتاده ای است که گشت ارشاد ندارد. آن ها برای لاک زدن جریمه نمیشوند.آنجا هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه برای تابستان مناسب است. خارجی ها از بس که پوست کلفت هستند، از دیدن موی زن نامحرم هیچ مرگشان نمی شود. اما در اینجا یک تار موی زن، عرش خدا را به لرزه در می آورد. خیلی کارای دیگه هم همین طور.

خارجی ها فکر می کنند که ما در جنگ جهانی هستیم که همه چیزمان کوپنی و سهمیه بندی شده است. حالیشان نیست که ما همیشه داریم امتحانات خدا را پس می دهیم. اما خدا به آنها محل سگ هم نمی گذارد و هیچوقت آنها را امتحان نمی کند. اون بدبخت ها نه می دانند عالم روحانی کیست و نه حوزه علمیه چیست. اگر با آنها از احکام الهی و نوره کشیدن و غسل خاکی و ازدواج موقت بگویید، می گویند؛ “وات آر یو تاکینگ ابات”. بی شرف ها آنقدر سوسول هستند که زنانشان را با خودشان برابر می دانند و در کمال بی غیرتی، آنها را با خودشان به کوچه و خیابان می برند. خب البته تقصیری هم ندارند. اونا یک استاد مطهری نداشته اند که درس اخلاق و طهارت بهشان بیاموزد. ما داشته ایم و اکنون یادگارآن شهیدِ بزرگ دایم برای همپالکی هایش لاو می ترکونه و اونها را “جاکش” و “پفیوز” خطاب می کنه!

شاید باورتان نشود اگر به شما بگویم که در کشور خارج، مردم کفش به پا به کلیسا می روند و هنوز یاد نگرفته اند که برای ورود به کلیسا و مسجد باید کفشهایت را در کیسه نایلون بگذاری و به دست بگیری. آنقدر هم خرند که با موسیقی با خدا راز و نیاز می کنند وحالیشان نیست که خدا شوخی بردار نیست و در روز قیامت سیخ تو چیز گناهکاران می کند و حالشان را جا می آورد.

مردم کشور خارج به بزرگترانشان احترام نمیگذارند و جلوی آنها می گوزند. آنها هیچ وقت آل پاچینو و جرج کلونی و آنجلینا جولی را، نمی فرستند دست بوس اسقف و پاپ تا بلکه عبرت بگیرند و تو فیلم هاشان کارهای بد نکنند. در کشور خارج نه میدان آزادی هست، نه تیم استقلال، نه استخر فرح، نه زندان گوهردشت و رجایی شهر و نه انقلابی های نستوهی مثل برادر سعید طوسی. حالا که صحبت از انقلاب و ایثار شد، جا دارد که من هم انشایم را با سلام فرمانده به پایان برسانم.

***

۶۷۹. بسـوی سپیـــده

خروشان
با گیسوانی نیم – سوخته
در دوزخِ خیابان می ستیزد
و در آب و آتش نفس تازه می کند

هیمنه ی دیو را شکسته است
و جمجمه های جنبانی که از گورگریخته اند
در حجره ها به لقلقه استغفار می کنند

شب، از رویای کرکس می گذرد
از دهانِ دریده ی دهشت
از تنگنای نکبت و ننگی
که خورشید را
از نقشه ی جغرافیای جهان خط می زند

در بیگاهِ ناباوری
همه ی پروانه های جهان
در من بال می زنند

هشدار.
اینک عشق،
سیل ستاره ای ست
که خیابان را بسوی سپیده می برد.

***

۶۸۰. چرا اهل دین با فرهنگ مدرن دشمن اند؟

فرهنگ مدرن، رای مردم را تنها سرچشمه مشروعیت قدرت برای دولت می داند و برآن است که هر فرد در جامعه، فارغ از دانش و دارایی و پیشینه خانوادگی و پایگاه احتماعی و زور و ریزی و درشتی و سن و سال خود، تنها یک رای برای گزینش حزب و یا سازمان دلخواه خود دارد. این چگونگی همه ارزش های سنتّی را نادیده می گیرد و امتیازهای حسبی و نسبی را بی بها می کند. از چشم انداز فرهنگ مدرن، قدرت مایه فساد است و بهترین شیوه برای مبارزه با این فساد، پخش کردن قدرت در جامعه و داشتن نهادهای مهار کننده ای است که با شیوه های های قانونمند و سنجش پذیر، اداره شوند. این نگرش، کسانی را که به کانون های قدرت دسترسی دارند و به هر بهانه ای خود را برتر از دیگران می دانند، خوش نمی آید و بنام دین، کشور، ملت، قوم، ناموس، تاریخ، قانون و انسانیت، با حاکمیتِ مردم بر سرزمین و سرنوشت خویش، مبارزه می کنند. ریشه دشمنی حکومت های ما با اندیشه های مدرن را از این زاویه باید بررسید. دشمنان مردم در هر سرزمین، دشمنان اندیشه اند، زیرا که اندیشه، پیش نیاز آزادی و درگیری مردم در اداره امور کشور است.

کلنجار اهل دین با جُستاوردهای جهانِ مدرن، نه کلنجاری دینی ست و نه دانشی. اگر چنان می بود، میدانی برای داد و ستدی دوسویه برای اهل دین و دانش پدید می آورد که بازتاب های آن باروری فرهنگی می توانست باشد. این کلنجار همیشه و در همه جا، کوششی سیاسی برای پیش گیری از بسته شدن دکان های دین فروشی بوده است. نیز چنین است داستان مبارزه اهل دین با حقوق بشر، آزادی زنان، دگراندیشان، بی دینان، و هم با دستاوردهای نوآورانی چون؛ کوپرنیک، گالیله، مارکس، فروید، لایل و دیگر نوآورانی که پرده از روی حقیقت های پنهان برداشته اند و چشم اندازهای تازه ای برای نگرش به جهان هستی و پدیدارهای آن برای انسان گشوده اند.

البته از چشم اندازی دیگر می توان گفت که تلاش قلدران سنّتی و بومی گرا، برای جلوگیری از تابیدن آفتاب روشنگری در کشورهای پیرامونی، چندان نیز پیروز نبوده است زیرا که در آن کشورها، اکنون چرخه فرهنگ سازی چنان دگرگون شده است که هرگونه تلاش برای واپس زدنِ رویدادی که سال هاست آغاز شده است، بیهوده می نماید. مراد از چرخه فرهنگ سازی آن است که همانگونه که در بخش نخست گفتیم، مردم ‌شناسان، پدیدارهای فرهنگی را بازتاب ِ ستیز سنت (کهنه) و بدعت (نو) می ‌دانند. سنّت و بدعت، دو نیروی سازنده فرهنگ و نوآوری در جامعه هستند. این دو نیرو با رویارویی و نبرد با یکدیگر، گذاره ها و پذیره های هر فرهنگ را می سازند و رفتارها و کردارهای هر نسل را شکل می دهند. اکنون در کشورهایی که پس از انقلاب صنعتی اروپا، بناگزیر به جهانی دیگر پرتاب شده اند، ستیزِ فرهنگ سازِ کهنه و نو معنای تازه ای یافته است.

تا پیش از انقلاب صنعتی اروپا و واتاب همه جانبه و جهانگیرِ ارزش ها و روش ها و منش های آن، زایش فرهنگی در هر سرزمین، از برخورد ایده ها و اندیشه های کهنه با نو، یعنی ستیز ِ سنّت با بدعت پدید می آمد. برای نمونه، اگر در سرزمینی، که به اقتضای سّنت، سالمندان نوع لباسِ جوانان و شیوه پوشیدن آن را برای آنان برمی گزیدند، در بزنگاهی از تاریخ، برخی از جوانان از این سنّت سرباز می زدند و خودشان گونه و شیوه پوشش خود را بر می گزیدند، این بدعت تا چندی، جدالی میان سالمندان و جوانان بر می انگیخت که پایانداد ِ آن آداب اجتماعی تازه ای در این باره می توانست باشد که چیزی از سنّت و بدعت در خود داشته باشد. یعنی که جنگ پیران و جوانان بجایی می رسید که ناگزیر از پایان یافتن می بود و همگان برآن می شدند که جوانان را در گزینش پوشش آزاد بگذارند و تنها به راهنمایی کردن آنان بسنده کنند. این گونه، سنّت و بدعت، توقع و رفتار تازه اجتماعی ای را شکل می داد. البته این چگونگی همیشه و درهمه جا چنین پایانی نداشت. گاه سنّت گرایان بر بدعت گذاران چیره می شدند و آنان را خاموش می کردند و گاه واروی این چگونگی روی می داد. بسیاری از جنگ های درونی، ریشه در ستیزِ سنّت و بدعت داشته است.

پس از انقلاب صنعتی اروپا و آغاز جهانگشایی فرهنگ غربی که اکنون همه جا را فراگرفته است و جغرافیای زمین و ذهن مردم را نیز دگرگون کرده است، پروسه فرهنگ سازی، یعنی نوسازی رفتارها و کردارهای اجتماعی از راه ستیزِ سنّت ها با بدعت های بومی، شکل دیگری بخود گرفته است. اکنون در همه کشورها، در میان همه قوم ها و قبیله ها، ستیزِ سنت با ارزش ها و شیوه زندگی غربی در کار است. این چگونگی در کشورهای اسلامی، بویژه ایران بسیار پرنماتر از بسیاری از جاهای دیگر است. اکنون بخشِ بزرگی از اخبارِ روزانه ایران، گزارش ستیز میان چشم اندازها، اندیشه ها، و باورهای کهنه و نو است که در هر خانه و کارخانه و اداره و کوی و برزن در جریان است. در این ستیز، ارزش ها، راه ها، روش ها، منش ها، ایده ها و اندیشه های مدرن، با سنّت های بومی گلاویز می شوند تا هویت و فرهنگ و جایگاه ما در جهان را بازتعریف کنند. هرچه در این جنگ جهانی فرهنگی، حکومتی سخت گیرتر باشد، این ستیز سیاسی تر و خشونتبارتر خواهد بود.

یـادداشـت های شـــــبانه: (۱۰۷)

یادداشت های پیشین در سایت اخبار روز

https://akhbar-rooz.com/?p=172515 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x