اکنون شرمسار از کردوکار خویش این اندوه همچنان ما را رها نمی کند، که بار خطای تاریخی و ناخواسته خود را برشانه های کوچک شما نهاده ایم، تا آنچه را ما نتوانستیم، شما به فرجام برسانید، بازپس گیری آنچه را که از ما ربودند از انقلاب مشروطه و تا جنبش ملی نفت و انقلاب بهمن، خویشکاری سترگ شماست
در سالهای سیاه سکوت، درگوشه های زندان یا در خلوت تنهایی خود، پیوسته ورد زبان ما بود و زمزمه میکردیم “خدایا دختران نباید خاموش بمانند، وقتی مردان نومید و خسته پیر می شوند” و شما خاموش نماندید، سپاس از شما، گام هایتان استوار.
اینک در میانه این غوغا که صدا به صدا نمیرسد، ما در جای پدران و بزرگترهایتان، جویندگان دیروز و امروز آزادی و عدالت و پویندگان راهی که شما هم اینک در آن گام میزنید، به خواهشگری از شما میخواهیم با چشمانی گشوده تر و ذهنی روشنتر آن چه را که بر ما رفته است پیش چشم بیاورید و تجربه نسل های گذشته را کم بها نشمرید، از شما چه پنهان ما سخت ساده جان بودیم، جهان همروزگار خود را در واقعیتِ چند لایه پیچیده آن به درستی نشناختیم، براین باور بودیم که جسارت و از خودگذشتگی به تنهایی به پیروزی راه میبرد، در تاریکی این توهم ، انقلاب شکوهمندی که در بهای جان ها وخون های بسیار فرا دست آمده بود، جنبشی که به”جانش کشتیم”و” به جان آب دادیم”، طراران چیره دست چرب زبان خودی در همدستی با دزدان کهنه کار برون مرزی، در میانه راه به سادگی از ما ربودند و به بیراهه بردند، دریغا انقلاب پرشکوه بهمن.
اکنون شرمسار از کردوکار خویش این اندوه همچنان ما را رها نمی کند، که بار خطای تاریخی و ناخواسته خود را برشانه های کوچک شما نهاده ایم، تا آنچه را ما نتوانستیم، شما به فرجام برسانید، بازپس گیری آنچه را که از ما ربودند از انقلاب مشروطه و تا جنبش ملی نفت و انقلاب بهمن، خویشکاری سترگ شماست.
راست این است که شما در راستای انجام این خویش کاری هنوز بسیار جوانید، هنوز می بایست بیاموزید و در کوی و برزن سرگرم بازی های کودکانه خود باشید، تن های نازک شما، بجای چماق و گلوله و باتوم اوباش جیره خوار می بایست معروض بوسه و نوازش باشد، چه می توان گفت، تقدیر تاریخ شاید این بوده است که زنجیرهای اسارت مردم با دستان کوچک شما گشوده شود. هرچه هست مردم جهان در شما – قناری های خوش آواز ایران- با شگفتی نظر می کنند، آواز به هنگام شما جهان را به وجد آورده است. زن، زندگی، آزادی. هیچ گوشی ترانه ای زیباتر از این نشنیده است.
جهان سرمست آواز شماست، پیامی که پستی و پلشتی روزگار را نشانه می گیرد پیامی که چکیده همه آن هنجارهایی است که فرزانگان نیک اندیش و انسان گرا آرزو کرده اند و چون به صحنه عمل برآید نه همان میهن که جهان را یک گام بلند به انسانیت نزدیک خواهد کرد، برابری همه انسان ها از هر جنس تیره و تبار، برخورداری از زندگی انسانی با سنجه عدالت و مهم تر از همه، آزادی، که بدون آن تمامی مزایای زندگی پوچ و حیوانی است، کلام آخر اینکه به هوش باشید، دزدان آزمند انقلاب چنانکه شیوه آن هاست همچنان درکمین اند و هیچ فرصتی را برای ربودن دست آوردها و به بیراهه بردن خشم و خروش شما از دست نمی گذارند. رزمتان پر توان.
ع. روستایی
۲۲/۰۷/۰۱
آقای روستایی
با سلام
مقاله هایی که از شما تاکنون خوانده بودم مایه دلگرمی بود. لیکن این نوشته شما اب سردی بود به اشتیاق اینجانب برای پیکیری نوشته های جنابعالی.
شما نیز هم اسیر موج عاطفی و احساسی این روزها، یک جنبش طبقه متوسطی را خوشامد گفتید.
با تشکر
این هم روشی مشکوکی است که از مسئولیت اجتماعی خود را کنار بکشیم؛ آنهم به بهانه اینکه این حرکات مربوط به ما نسیت پس دست حاکمیت جنایتکار درد نکنه که این طبقه متوسطی ها را سرکوب می کند.
عجب حکایت های کمیکی می آفرینند بعضی از این چپ اندیشان مشکوک
نگارنده گرامی آورده است :
جنبشی که به”جانش کشتیم”و” به جان آب دادیم”، طراران چیره دست چرب زبان خودی در همدستی با دزدان کهنه کار برون مرزی، در میانه راه به سادگی از ما ربودند و به بیراهه بردند
اگر امکان داشت که صریح و شفاف تر از طرفین سخن گفته میشد؛ کمک بهتری برای پی بردن به اشتباهات و….. بود برای عدم تکرار.
تا آنجایی که من بیاد دارم از میانه راه نبود بلکه ازآغاز آن رقم خورد. فریب وربایش نبود. سرکوب بود و سانسورو تقلب؛ تعطیلی و کشتار در دانشگاه بود و در کردستان: هواپیما؛ توپ؛ تانک و خمپاره ! صدور اسلام بود و جنگ. زندان؛ اعدام؛ شکنجه بود و چوبه های دارومصاحبه های تلویزیونی….هیئت مرگ بود و قتل عام زندانیان و …..
ای وای برآنان که همراه و همصدا شدند و هنوزهم هستند با آن قاتلین دیندارو پیش کسوتان طالبان و داعش!
یاران را چه شد؟
عندلیبان را چه پیش آمد؟
هزاران را چه شد؟