سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

چرا نمی توانیم اندکی تغیر در نگاه خود ایجاد کنیم (نگاهی به نوشته اخیر آقای فرخ نگهدار) – ابوالفضل محققی

تاکید  آقای نگهدار برمتجاوز از شصت سال مبارزه سیاسی .که ممکن است بیشتراز این هم باشد، همراه با سالها رهبری سیاسی تشکیلات قبلا عظیمی بنام سازمان “فدائیان اکثریت” که حال به جریانی کوچک با تعدادی محدود از بازماندگان دهه پنجاه بدل گردیده است، این تفکر را در انسان القا می کند که هرآنچه که نسل جوان درآئینه هم نمی بیند ایشان در خشت خام می بینند.
ایشان با اتکا به همین سابقه و تجربه سیاسی بخود حق می دهند! درکسوت ناصحان خطاب به خامنه ای، جوانان دهه هشتاد و مردم به صحنه آمده هشدار دهند که:”من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال” -سعدی

 نوشته اخیر ایشان در رابطه با جنبش اعتراضی اخیر ایران نیز با چنین روحیه و با همین استدلال و زیرکی خاص خود در پیچده کردن مسئله و ایجاد شبهه در ذهن خواننده که ایشان استاد تنظیم و گرد کردن آنند، منتشر شده است.
مقاله ای که هر پنج وجه تحلیل، نصیحت، سوال، افکندن شبهه و نهایت جمعبندی را بهمراه دارد.

 او نخست به تحلیل اوضاع کنونی ایران و جنبش اعتراضی پرداخته بر اساس این تحلیل در سیمای یک مشاور دلسوز به رهبر و دست اندر کاران رژیم هشدار داده، نصیحت کرده، رهنمود داده، از بحران جدی گریبانگیر حکومت گفته است.

دوم نگرانی خود را از انتقال مرکز ساماندهی جنبش اعتراضی از داخل به خارج بیان نموده. با تاکید بر اینکه در صورت پیش کشیده شدن طرح رژیم چنج توسط بایدن، مانند گذشته افکار عمومی در تقابل با چنین عملی بر نخواهد خاست هشدار داده است.

 سوم خیزش نسل جوانی که در حال حاضر با شعارها و خواست های مدنی در خیابان هستند و هنوز نمی دانند که تغیِیر رژیم از طریق مسالمت آمیز و مدنی خواهد بود؟ یا به جنبش مسلحانه و دولت موقت تشکیل شده در خارج منجر خواهد شد؟ پرداخته است.

نهایت! ایشان جواب به این سئوال آن ها را منوط به نرمش قهرمانانه  رهبر که مانع از شکل گیری و عملی شدن چنین تراژدی میگردد ارزیابی نموده و نتیجه گیری کرده اند که نرمش رهبری مانع از عمیق تر شدن شکاف در بین نیروهای هوادار نظام و باعث ترمیم آن می گردد. نرمشی که امکان گذار صلح آمیز به دمکراسی و آزادی را فراهم می سازد.

این سه عنصر جان مایه این تحلیل و هشدار را تشکیل میدهد.

آقای نگهدار که چشم بر این همه جنایت که بدستور مستقیم رهبری صورت گرفته و صورت می گیرد. بسته، هنوز امیدوار است که آقای خامنه ای از خودرائی، خودکامگی بی حد و مرز، جنون قدرت که با خود کوری دیدن واقعیت و بی مرگی بهمراه دارد، دست کشیده و در نرمشی قهرمانانه ورق را بسود خود و مردم بر گرداند.افسوس که به قول سعدی


” نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
  برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی”

هر میزان که دید فرخ نسبت به روند حوادث و دیدن واقعیت های موجود جامعه عینیست به همان میزان نیز بر هراسش افزوده می شود. در نتیجه گیری مشخص همان هراس که یک روز در قالب سوریه ای شدن، امروز اوکرائینی شدن تئوریزه می گردد، او را به تقابل با نیروهای انقلابی خواهان تغییر می کشد. باعث ادامه رفتار وفکر تزلزل ناپذیر او در “امید به تغییر در تفکر و رفتار رهبری!” میگردد.

 هر میزان که خامنه ای در عدم تغییر فکر و رفتار خود مصر است، آقای نگهدار نیز در اصرار خود بر قناعت بخشیدن به رهبر و هشدار به اصلاح طلبان حکومتی استوار.

او در وجود رهبری  مانند “رودن ” که شیر درون تخته سنگ می دید، ظرفیتی را می بیند که گویا نه خود رهبر و نه کسان دیگر قادر به دیدن آن نیستند.”امید چیرگی واقعیت بر لجاجت رهبر جهت حفظ نظام”. از این روست که مانند یک مشاور دلسوز نه برای مردم! بل برای شخص خامنه ای توضیح می دهد و اورا به درک پیچیدگی اوضاع فرا می خواند.

 “وضع به گونه ایست که هر روز تاخیر در تصمیم حکومت برای «نرمش قهرمانانه» بخصوص در مساله حجاب، شرایط را به سمتی می برد که امر هماهنگی، سامان دهی، و هدایت امواج اعتراضی از داخل کشور هم به خارج کشور منتقل شود. بسیار محتمل است که روند همگرایی و یک پارچگی ایرانیان از سطح خارج کشور فراتر رفته و در برآمدهای داخل کشور هم به ظهور برسد.”

 اوکه خوب می داند بر خلاف دهه های قبل آن نگاه ضدامریکائی مخالفت با تغییر رژیم توسط امریکا نه تنها در بین نسل جوان که خواهان زندگی بسبک غربی است شکسته شده. (نسلی که نگاهش به زندگی کاملا غربی! و یکصد و هشتاد درجه با حکومت فرق دارد) بلکه اکثریت مردم نیز چون گذشته فکر نمی کنند.  با نگرانی هشدار می دهد “این انتظار کاملا بی جاست که روی آوردن بایدن به شعار «تغییر رژیم» در میان معترضان، مثل دهه های قبل، واکنش منفی یا دلسرد کننده علیه امریکا، یا علیه مراجعه کنندگان، را فراگیر کند. جامعه معترض به مقابله با این شعار بر نخواهد خاست !” لذاخطر تغییر رژیم محتمل است.

از این رو پیشنهاد می کند هر چه سریع تر این تغییر رفتاردر رهبری و حکومت صورت گیرد! تغییر رفتاری که می تواند “قطعا روند واگرایی نیروهای وفادار به نظام را معکوس کرده و شکاف های درون آن را ترمیم خواهد کرد.”

هر چند که این روند را بصورت سوال مطرح می سازدریال اما خوشبینی او نسبت به تغییر در رفتار مستبدی که خدا را بنده نیست تا به آن اندازه است که فکر می کند چنین ترمیمی کار ایران برای گذر صلح آمیز به دموکراسی و آزادی را تسهیل می کند. باعث  یک پارچه ماندن حکومت  می گردد.

او با این که می داند “این جنبش مدنی و مطالباتی و یک حرکت سیاسی و انقلابی است که وجه مدنی آن قابل سرکوب نیست و گستردگی آن و پیش کشیدن شعار مرگ بر خامنه ای و جمهوری اسلامی نمی خواهیم را هم بخوبی می بیند، سوال می کند که زمینه پیشرفت وپیروزی، یا سرکوب وشکست آن چگونه است؟”

 اوضمن تاکید بر این که دهه هشتادی ها نیروی محرکه و اصلی اعتراضات هستند، با زیرکی مطرح می کند که هنوز برای آن ها روشن نیست “که آرزوی زندگیِ بدونِ تحقیر از راه «تغییر در رژیم»، زیر فشار جامعه مدنی، متحقق می شود یا از راه «تغییرِ رژیم» زیر فشار حداکثری، با ارسال اسلحه و مستشار. “

 بسیار زیرکانه بر این پارگراف آخری و سر در گمی نسل جدید مبارز در میدان تاکید می کند و با پیش کشیدن آقای حامد اسماعیلون و تاکید بر این “که سابقه کنشگری سیاسی وی به دو سال نمی رسد، چگونه در این مدت او با جدیت و ابتکار از رهبران کشورها، بخصوص کانادا و امریکا، خواسته که از هیچ فشاری برای به پای میز محاکمه کشیدن سران حکومت، به خاطر نقششان در این فاجعه، فروگزار نباشند” سئوال شبهه برانگیز بیادگار مانده از گذشته که پشت هر فرد موفق در عرصه سیاست را به توطئه ای متصل می کند رادر ذهن متبادر می سازد.

 او توانائی های فردی افرادی چون حامد اسماعیلیون را در برگزاری همایشی به عظمت گردهمائی برلین که توانست اکثریت گرایش های فکری و قومی را زیر چتر مرگ بر دیکتاتوری و شعار محوری “زن، زندگی، آزادی”گرد آورده، برگی درخشان از وحدت و قدرت مردم را در راه رسیدن به آزادی بنمایش بگذارند نادیده می گیرد. بی آن که احسنت بر برگزارکنندکان آن بگوید.

ایشان با نگرانی  به حکومت هشدار میدهند که همین نیروهای با دو سال تجربه می توانند در نهایت به نیروهائی بدل شوند که: “روند جاری را آغاز یک انقلاب واقعی برای انتقال قدرت از جمهوری اسلامی به اپوزیسیون نظام تحلیل می کنند و برای تحقق این هدف شورای گذار، دولت موقت، ستاد رهبری و غیره تشکیل داده اند.”

این جان کلام فرخ است!

ترس ازفرا روئی دامنه اعتراضات مدنی دهه هشتادی ها به جنبشی سیاسی.

انتقال مرکز ثقل جنبش از داخل به خارج!

 توطئه تشکیل دولت موقت!

اوکرائینی شدن ایران که با هم پیوندی اخیر تمام اقوام ساکن ایران و رزم مشترکشان برای سرنگونی رژیم جای فرمول سوریه ای شدن را گرفته است.

جدا از این نقطه نظر شخصی فرخ، یک دید عمومی نیز در این گونه نگاه خوابیده است که مانع از موضعگیری و حرکت جریان های سنتی سیاسی در راستای  پالایش تفکرات گذشته می گردد.

بنظر می رسد که نسل ما سیاسیون دهه پنجاه و احزاب و سازمان های سیاسی نیز هنوز قادر به درک عمیق دگرگونی نسلی، اعتماد به توانائی فکری و عملی نسل جدید نیستیم.

هنوز نمی توانیم فکر کنیم که این جوان ها بهتر ازما به نیازها، آرزوها به توانائی و دانش خود در جهت رسیدن به اهداف خویش واقفند. منظر جهان جدید پیش رو را بهتر از ما می بینند و برای رسیدن به آن تلاش می کنند.

هنوز ملاک ما سن و تجربه گذشته ماست، بی آن که قبول کنیم سال ها از قافله عقب مانده ایم!

قبول کنیم آنچه که خار رهروان است راهنما پنداشته و در پیچ خم جهانی که بسرعت در حال تغییر است قادر به درک نسل های جوان نیستیم.

قادر نیستیم  درک کنیم برای بازیگر سیاسی شدن حتما نیاز به شصت سال تجربه اندوختن نیست. هر نسل تجربه و زمان خود را دارد. چرا نمی توانیم باور کنیم که “سارینای جوان” بسیار روشن تر و دقیق تر از ما به نیازهای نسل خود واقف است و بهتر از ما به آینده نگاه می کند.

چرا نمی توانیم بپذیریم که سخت سری ما در قبول عناصر نو، شکل نو، نسل نو اگر با قبول توانائی های این نسل و الزامات حاصل از زمان هماهنگ نگردد. نهایت ما نیز تفاوتی با جنتی صد ساله خشگ مغز نخواهیم داشت.


چرا نمی توانیم قبول کنیم که یکی از راهپیمایان صفی باشیم که توسط آقای حامد اسماعلیون و نسل جوان ترتیب داده شده است؟
 چنین پذیرشی اعتماد برانگیز خواهد بود. باور نسل نو را نسبت به خود تقویت خواهد کرد! کار اتحاد، هم بستگی  و تاثیر گذاری تجربه نسل ما را به نسل جدید سهل تر خواهد کرد! و راه برای رسیدن به آزادی را کوتاه تر.

ابوالفضل محققی

https://akhbar-rooz.com/?p=175633 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرخ نگهدار
1 سال قبل

یکی از زلال ترین و از دل برآمده‌ترین و تیز بینانه‌ترین نوشته‌هایی که از ابوالفضل محققی گرامی خواندم. قلمش همیشه شیوا و نافذ بود.
او اما مثل همیشه روند سیاسی را هم با همان سادگی و خلوصی می دیده که امروز می‌بیند. در نگاه ابوالفضل سیاست نوعی هنر عشق ورزی است در فضای عطرآگین نوجوانی از نوع sound of music. وقتی نوشته را خواندم اشک و شور معصومانه دختری را دیدم که در برلین با تمام وجود شاهکار شروین را می‌خواند و گریستم. کاش یک قلب گرم برای رهبری سیاسی کافی بود.

محسن کوشا
محسن کوشا
1 سال قبل

من ازنگاه های فرخ نگهدار به مسائل سیاسی سر در نمیاورم و نمی دانم تا کی میخواهد به لطمات جبران ناپذیری که به جنیش فدائی زده ادامه دهد.

از« تغییرات » فرصت طلبانه ی کسانی که :
یک روزی علیه دیکتاتوری پادشاهی بودند.
یعد طرفدار دیکتاتوری مذهبی شدند نیز سر در نمی آورم.
از آنها که به سرزمین دیکتاتوری پرولتاریا مهاجرت کردند نیز سر در نمی آورم.
از آنهائیکه به غرب آمدند ولی از دیکتاتوری دینی در ایران دل نکندند سر در نمی آورم .
از آنها که آرام آرام شیفته ی سرمایه داری بی در و پیکر شدند نیز سر در نمیاورم .
از آنها که بعداز این همه بالا و وپائین رفتن ها در آخر صلاح را در پیوستن به کاروان بازگشت سلطنت سرنگون شده دیدند هم گیج شدم.

نه ،من از هیچکدام از این ها سر در نمیاورم .

نه ! راه من از نگهدار ها و تمام کسانی که برای «تغییر در حکومت » اسلامی یا حفظ آن لجاجت می کنند جدا ست.

راه من از کسانی که برای آقای رضا پهلوی و پادشاهی خواهان تیلیع می کنند نیز جداست.

من با کسانی که برای راه سوم و حکومتی مردمی که معتقد ست « تمام قوا از مردم» ست و برای ایجاد جمهوری دموکراتیک سکولار و وفادار به منشورجهانی حقوق بشر تلاش می کنند همراه هستم.

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

نگهدار بار‌ها در همین سایت در کامنت هایی که نوشته لنینیسم و کمونیسم بلشویکی را کاملا مغایر با نیاز‌های زمان حال اعلام کرده، اما اینکه چرا هیچ گاه در انظار عموم چپ که روزی رهبریاشان را به عهده داشت از پذیرش و اظهار این مطلب سر باز زده بستگی به کاراکتر روانی او دارد. اشتیاق شدید او به بارز و برجسته بودن است که هیچ گاه تغییر نخواهد کرد.

از دست دادن آن رهبری کاریزماتیک دوران شصت که میتوانست او را به رهبر بی‌بدیل بزرگترین جنبش چپ ایران تبدیل کند هنوز مانند یک کابوس در او زیست می‌کند. تنها روش باقی مانده برای سرشناس و نخبه بودن موضعگیری‌های جنجالی است، حتی اگر با مواضع و دیدگاه‌های خودش میزان نباشد. در نوشته‌های او میل عجیبی به عینیت سازی تصنعی به چشم میخورد که منوط به تحقق اگر‌ها و شاید‌های غیر محتمل است. و بهترین مفرّ برای توجیه بی‌پایه از آب در آمدن پیش بینی‌هایش مقصر جلوه دادن طیف وسیعی است که به هشدار‌های وی وقعی ننهادند از خامنه‌ای و ترامپ گرفته تا پهلوی و رجوی.

در میهن پرستی او نباید شک کرد، هرچند او از انگ زدن به دیگران که روش سرکوب گرم چپ سنتی پس از انقلاب بود دست بر نمیدارد.

آرش
آرش
1 سال قبل

با درود
تشکر از مقاله خیلی خوبتون .

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x