دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

شرکت کنندگان کنفرانس بزرگ و ملی «خائنین به کشور» چه کسانی میتوانند باشند؟ – حسین لاجوردی

 جنبش و جوشش منتهی به انقلاب که چند ماه است مردم مان و کشورمان را در خود گرفته است با دیگر اعتراض ها و مبارزات و مطالبات در گُذر ۴۴ سال گذشته متفاوت است، زنان و جوانان و دیگر اقشار اجتماعی این بار مطالبه ای از رژیم ندارند چرا که از کُلیت، تمامیت و موجودیت آن عبور کرده اند.

لازم است از منظر جامعه شناسی افراد و گروه هائی که آغازگر این جنبش بوده اند مورد بررسی قرار گیرند، این افراد و گروه ها را می توان به سه بخش تقسیم کرد:

۱.     نسل جوان و آینده ساز ایران، و یا جان بر کف ها که ملموس ترین ها هستند و برای رسیدن به خواست و شعار «زن – زندگی، آزادی» بزرگترین سرمایه زندگی خود یعنی جانشان را بر کف دستانشان قرار دادند و به میدان آمدند.

۲.     گروه دوم، مردمی که اگرچه بی تفاوت نیستند ولی به دلایل زیاد از جمله فقر و گرسنگی و بیکاریِ حاکم و از دیگر سو به دلیل تجربه هائی که در این سال ها داشته اند نگران وضعیت امروز خود و فردای فرزندانشان می باشند و در انتظار واقعیت ها و برنامه های ملموسی هستند تا به کسانی که خواهان سرنگونی این رژیم هستند به پیوندند.

۳.     گروه سوم فرصت طلبان و دانه چینانی هستند که در داخل و بیشتر در خارج از کشور در انتظار اینکه این جنبش به پیروزی برسد، این رژیم سرنگون گردد و آنها با یک هواپیمای اختصاصی به ایران برگردند و برایشان فرش قرمزی پهن کنند تا آنها بر اسب قدرت سوار شده و چرخه استبداد را دوباره فعال کنند.

با همین انگیزه است که گروه سوم برای دست یابی به اهداف خود تا رسیدن به عُمق دیدگاه هایشان بدون در نظر گرفتن هزینه با ایجاد «تفرقه» تلاش بر مانع تراشی در راه جنبشی متحد که خواست اکثریت قریب به اتفاق مردم است می کنند و خواسته و یا ناخواسته اهداف حکومت اسلامی را تامین میکنند که همان تفرقه و توقف پیشرفت انقلاب مردم است.

یکی از همین موارد ایجاد اختلاف و تفرقه در میان مردمی است که در چند ماه گذشته با گذشتن از جانشان که بزرگترین سرمایه زندگی شان است ایستاده اند و می خواهند ایران رو پس بگیرند و در کشور و مملکت خودشان که خانه خودشان است زندگی کنند و به همین دلیل است که شعار پُر محتوای «زن زندگی آزادی» را برگزیده اند و این خواست و آرزوی داشتن زندگی، احترام به شخصیت زن و رسیدن به آزادی و برابری را در چشم انداز خود دارند.

هدف این نوشتار بیشتر از گروهای دیگر بر گروه سوم استوار است و بر محور این گروه شکل می گیرد که با امکانات گسترده مالی و مهمتر رسانه ای و با توجه به نگرانی های مردم در داخل کشور دست به اقداماتی می زنند که بسیار ناپخته و نسنجیده و عاری از حداقل های فهم سیاسی است.

شعار «زن زندگی آزادی» شعاری بود که تا چند هفته پیش با قدرت حرکت می کرد و توانست جامعه بین المللی را همراه و همصدا با خواست مردم ایران کند و دستاوردهای چشمگیر و باارزشی هم در دورانی کوتاه بدنبال داشت، و تمامی مردم حتا آنهایی که دل نگران و گاه بی تفاوت بودند را هم شامل می شد و می توانست مردم را در سرنگونی این حکومت سیاه و ننگین همراه و متحد نماید.

موفقیت روزافزون انقلاب «زن زندگی آزادی» که بیشتر از هر چیز دیگری دل نگرانی حامیان حکومت را فراهم آورده بود، به باور من باعث شد تا «من وکالت می دهم» مطرح شود، آگاه به این که با تفرقه ای که بوجود می آورد می تواند به حرکت انقلاب ژینا لطمه بزند که همینطور هم شد.

ناگفته نماند که با احترام تمام برای پادشاهی خواهان و سلطنت طلبان واقعی که من آنها را از گروه های هتاک جدا می دانم و باور دارم که ادبیات استفاده شد پشتشان را می لرزاند، طرفداران حکومت با هزینه های بسیار و در اختیار داشتن رسانه های پُر قدرت «من وکالت می دهم» را در جامعه مطرح کردند که صفوف به هم پیوسته مردم را متلاشی و جمهوری اسلامی را برنده اعلام کنند آکاه به اینکه این حرکت تازه برای مردم سوالاتی پیش خواهد آورد هر آن کسی را که سوالی برایش مطرح شده بود و یا رای به «وکالت» نداده بود مورد رذیلانه ترین توهین ها و اتهامات قرار دادند و به فرد و گروهی که «وکالت» نداده بود وصله ای و اتهامی چسباندند: 

  • گروه جمهوریخواهان – چون برای دادن وکالت به «شاهزاده»، طلبِ ساز و کار و اهداف این وکالت بودند به خائن به مملکت و ۲۵۰۰ ساله پادشاهی شدند، غافل از اینکه فراموش کرده بودند که شاهزاده رضا پهلوی در اسفند ۱۳۹۹ اعلام کردند که نظام جمهوری را بر نظام سلطنت موروثی ترجیح می دهند.
  • گروه بعدی «تجزیه طلبانی» چون کُرد و بلوچ و ترک و عرب و ترکمن و…، بودند و غافل از اینکه آنها نه به دنبال تجزیه کشور که حداقل خواست ها و شعارهایشان در این چند ماه گذشته مبین این مهم بود که با وجود تعداد بسیار قربانی در شهرهای متعدد کردستان بازهم شعار می دادند «زاهدان، کردستان پیوندتان مبارک» و در بلوچستان هم که بیشترین کشته و اعدامی و زندانی و ناپدید شده را داشته است شعارشان این بوده است که «ایران خیالت راحت، بلوچستانِ با غیرت پُشتت را خالی نخواهد کرد».
  • مهمتر اینکه فراموش کردند که آغازگر این جنبش و انقلاب، مرگ تلخ مهسا – ژینا – دختر کردستان بود که دختر ایران و در نهایت دختر جهان و افتخار آفرین آزادی و برابری لقب گرفت.
  • گروه بعدی «مصدقی» و «بختیار»ی و طرفدارانشان را وطن فروش و خائن و بی پرنسیپ خطاب کردند و هر آنچه را که در ذهن می گُنجد بر آن بیفزایید چرا که آنها هم سوال داشتند که این وکالت برای چیست؟
  • گروه بعدی چپ ها و مارکسیست ها بودند که آنها را نیز وطن فروش و نماینده تحقیر ملی نام نهادند، موش صحرائی خطابشان کردند، به اتحاد نامقدس و شوم صدایشان کردند و پا را فراتر گذاشتند و کشتار سینما رکس آبادان را هم کار آنها دانستند.
  • کُل اپوزیسیون در تمامی تفکرات و خواست هایش و در گونه های متعدد و متفاوت آن را پیرمردهای غُرغُرو،کچل، شارلاتان، ۵۷ ها، ارازل و اوباش نام نهادند که از قبیله یاجوج و معجوج، نماینده حقارت و تحقیر ملی، بی پرنسیپ، جنایتکار، ورشکسته سیاسی، سن بالا و در نهایت غیر ایرانی و خائن به مملکت هستند، آنها میخواهند جمهوری اسلامی و خامنه ای را نگه دارند.
  • تمامی دیگر کسانی را هم که به هر دلیلی وکالت نداده بودند را هم دارای ژن خیانت نام گذاشتند و به عنوان ورشکسته و بیمار صدا کردند.
  • اما بیشترین هتک حرمت ها نصیب پنجاه و هفتی ها شد که اوباش و عامل بیگانه نام نهاده شدند. غافل از اینکه در سال ۱۳۵۷ محمد رضا شاهی هم وجود داشت که گفت صدای انقلاب را شنیده است و تعهد داد که گذشته ها را جبران کند. ولی مسئولیت خود را نشناخت، ایران را تنها گذاشت و با دیدن عقربه ساعت هایزر کشور را ترک کرد – او هم پنجاه و هفتی بود.

ولی من در اینجا نمی خواهم به قضاوت ارزشی بپردازم و بدون تردید با همان باور راسخ به انصاف سیاسی – اجتماعی که در کتاب خود تحت همین عنوان در پاییز ۱۳۹۰ نوشته و بدان اشاره کرده ام، هم رضاشاه و هم محمد رضاشاه به رغم روش حکومت دیکتاتوری خود با تلاش بسیار ایران را از دوران قبیله ای به دوران مُدرن رهنمون ساختند، عاشق ایران بودند و وطن پرستی در وجودشان بود.

امروز ما کجا هستیم؟ بیائیم و با هم یک بار دیگر الفبای دموکراسی را مرور کنیم، در ادبیات سیاسی ما و از زمانی که واژه دموکراسی به این ادبیات وارد شده است رعایت حقوق اقلیت هم مطرح بوده و بر آن تاکید شده است. بحثی که امروز با هشتگ « وکالت می دهم » شکل پیدا کرده است متاسفانه و بطور صد در صد در مقابل رعایت حقوق اقلیت قرار دارد چرا که از سوئی این ادعا وجود دارد که «ما ۹۹.۵ درصد هستیم و مخالفین این پروژه وکالت، کمتر از ۵/. » و این کمتر از نیم درصدی ها تجزیه طلب، خائن و وطن فروش و مصدقی و چپ و ۵۷ ی هستند. فکر می کنم که اگر همین مدعیان الان در ایران و در حکومت بودند می گفتند اگر وکالت نمی دهید ایرانی نیستید و«پاسپورت» بگیرید و بروید!

مطلب و نوشته طولانی شد و همچنان نکات ناگفته بسیاری وجود دارد ولی آیا برای شمای خواننده روشن شده است که شرکت کنندگان کنفرانس خائنین به کشور که عنوان این نوشته است چه کسانی خواهند بود؟

اما نتیجه هشتگ « وکالت می دهم » چه شد، همان شد که جمهوری اسلامی می خواست و در تمامی ۴۴ سال گذشته هم آن را در اتاق فکر خود تمرین و در میان ما آزموده بود بازهم تکرار شد.

ولی نتیجه این تفرقه اندازی از سوی رژیم و با چهره شاهزاده رضا پهلوی این بار نتیجه معکوس خواهد داشت چرا که زنان و جوانان و مردم ایرانِ امروز و بر خلاف دوران سیاه گذشتهِ خود، خود را یافته اند و مانند فرانسوی ها و انقلابشان زمانیکه توانائی، شایستگی و هویت خود را باز یافتند دیگر هیچ قدرتی جلودارشان نبود، پیروزی را در آغوش گرفتند و امروز پیروان «زن زندگی آزادی» در آن مرحله بسیار حساس قرار دارند.

 نکته ای را هم ناگفته نگذارم و البته آنهائیکه مرا می شناسند بیشتر می دانند که من برای تمامی افکار و عقاید احترام قائل هستم ولی در رابطه با ادبیاتی که از سوی طرفداران شاهزاده و کسانی که «وکالت می دهند» اتفاق افتاد همانطور که پیشتر هم گفتم باورم بر این است که پیروان سلطنت و پادشاهی با آگاهی به این ادبیات تفرقه انگیز پُشتشان خواهد لرزید. 

 این جنبش منتهی به انقلاب، سرنگونی تمامیتِ جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است و تا پاک شدن نحوست این حکومت سیاه و جهنمی از پای نخواهد نشست.

 زنده باد زن، زنده باد زندگی و زنده باد آزادی  که شعار باز پس گیری و ساختن ایران و برای ایرانیان است.

یادمان باشد که ایران فرزندانش را صدا کرده است.

حسین لاجوردی

پاریس – ۱۴ بهمن ۱۴۰۱

۳ فوریه ۲۰۲۳

https://akhbar-rooz.com/?p=191505 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

تصحیح : آمریکا در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرده بود. در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرده بوذ.

حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

کبوتر با کبوتر، باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز

با درود به آقای لاجوردی، و اشاره ایشان به نکات بسیار مهمی که، در رابطه با جنبش انقلابی « زن زندگی آزادی » مطرح کرده اند.

اول / حکومت اسلامی حاکم بر ایران، بنا بر خصلت ضد آزادی و سرکوبگرانه خود، جهت گیری سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی خوذ را، به « شرق » ( یعنی روسیه و چین، که خود ضد آزادی و دمکراسی و سرکوبگرند ) گره زده است. خصلت مشترک این هر سه، تمامیت خواهی ( توتالیتاریسم ) و انحصار طلبی است، و هیچ اندیشه و فکر مخالف، و حتا منتقد را بر نمی تابند. سران روسیه و چین هم، زرنگ تر از سران « عقلانیت گریز » حکومت اسلامی هستند، و از این حکومت، بعنوان « ابزاری « در رویاروئی خود با غرب، و وسیله ای برای تامین منافع خود، بخوبی بهره برداری می کنند.

دوم / توهم برخی از جریان های سیاسی ایرانی نسبت به سیاست های کشور های غربی : به باور من، بیشتر ایرانی هائی که در غرب فعالیت سیاسی دارند، همانند « حرکت ماهی در آب » آنقدر در شناخت سیاست در غرب، خبره شده اند که، خوشبختانه سرمایه عظیمی برای ساختن فردای جامعه ایران می باشند.
در بیش از چهار دهه سلطه اسلام سیاسی بر جامعه ایران، کشورهای غربی، همواره متکی بر ابزاری بوده اند که، نه تنها تامین کننده منافع کشورهای خود بوده باشند ( که در این مورد، در عرف سیاسی و اقتصادی، نمی توان نفی کرد )، بلکه در رابطه با آنچه در ایران و بر مردم آن رفت و می رود، و بدون اینکه اعلام کنند، و در عمل و رفتار خود با این حکومت، به مقوله « نسبیت فرهنگی » (Cultural Relativisme) چنگ زده اند. در مقابل تحمیل حجاب اجباری به زنان و دختران ایرانی، می گفتند : آین بخش از فرهنگ مردم است. نه تنها این، بلکه زنان سیاست مدارشان هم که به ایران سفر می کردند، خود این تحقیر تحمیلی را می پذیرفتند، مویهای بلوند خود را در زیر « این پرچم ایئولوژیک زن ستیزانه » با روسری پنهان می کردند. و باز هم نه تنها این، بلکه سران حکومت اسلامی هم، که به دیار غرب سفر می کردند ، همین ایدئلوژی ضد انسانی خود را بر غربی ها تحمیل می کردند. خوانندگان شاید بخاطر داشته باشند که، در هنگام سفر حسن روحانی، رئیس جمهور قبلی حکومت به ایتالیا، روی یک مجسمه و « عورت » آن را با پرده ای ضضخیم پوشاندند، تا « ناموس حکومت » لکه دار نشود.

سوم / در بیش از چهار دهه عمر حکومت اسلام سیاسی بر جامعه ایران، همواره دو رویگرد کشورهای غربی نسبت به این حکومت،خود را بروشنی نشان داده اند. در دو دهه اول، رویکرد « دیالوگ سازنده » ( Constructive Dialouge)
راهنمای رابطه غرب با حکومت اسلامی بوده است. به ما معترضین به نقض حقوق انسان هاو دستگیری و زندان و شکنجه و اعدام منتقدین و مخالفین حکومت، می گفتند : اگر ما رابطه با حکومت را قطع کرده و یا به آنها اعتراض سخت بکنیم، راه مبادله و و دیالوگ و گفتگو بسته می شود، و تاثیر مثبتی حاصل نمی شود. اما ما، در مبارزه خود کوتاه نیامدیم، و این رویکرد « دیلوگ سازنده » را به چالش کشیدیم و « ریا کاری » سیاست های کشورهای غربی را افشا کردیم. اما، کشورهای غربی، از عقلانیت عدالت خواهانه و آزادی طلبانه، که روزی اندیشمندان همین غرب، تئوریزه کننده آن بودند، بسیار دور شده، و عقلانیت را به « عقلانیت ابزاری » ( Instumental Reason ) تبدیل کرده و به چنان محافظه کاری در همه عرضه ها سقوط کردند، که میراث تاریخی و علمی و فلسفی و فرهنگی خود را هم، به قربانگاه بردند.
اما ما، باز هم بیکار ننشستیم، و این بار هم ، با نشان دادن تناقض های رویکرد غرب نسبت به یک حکومت تئوکراتیک خونریز ، و ریاکاری آنها را بر ملا کردیم. اما، « عقلانیت ابزاری » به فلسفه وجودی کشورهای غربی تبدیل شده است، و این دولت ها، ساز دیگری را کوک کردند و این بار و در دو دهه دوم حکومت اسلامی، و برای تعقیب منافع کوتاه مدت خود، به روانشناسی « رفتارگرایانه » ( Behaviorisme ) متوسل شدند.
رویکرد جدید خود را « تغییر رفتار » ( Changing Behavior ) حکومت قرار دادند. آنهم عجب رفتاری؟؟!!.
خوشبختانه، هم مردم ایران، و هم مردم جهان، با شکل گیری جنبش « زن زندگی آزادی » در ایران، « رفتار حکومت » را در خیابان ها و بیابان ها و زندان ها و مدرسه و هر کوی و برزن در ایران شاهدند. رفتاری که می کشد و به قتل می رساند و زنذان و شکنجه می کند، به اعتراف اجباری در زیر شکنجه می کشاند، چشم کور می کند، و ده ها رفتار ضد انسانی و سرکوبگرانه ای که بر مردم ایران تحمیل کردند و می کنند. گویا کشورهای غربی می خواهند این رفتار را تغییر دهند. اما در عمل، خودشان تغیر کرده اند، در مسیری ضد انسانی. این را عراق و لیبی و سوریه و سودان و بویژه در افغانستان دیدیم. اگر در این دنیا، دادگاه و سیستمی برای ارزیابی حق و حقیقت وجود می داشت، می بایستی جلب سران آمریکا را به جرم « جنایت علیه بشریت » صادر می کرد. جرم آنها ( نه اتهام، بلکه جرم ثابت شده ) اینست که، در سال ۲۰۰۳، طالبان را از قدرت به زیر می کشند، و سال ۲۰۲۱، این وحوش را به حکومت بر میگردانند ، و آنچه می شود که افتد و دانی. حالا هم غرب می خواهد که، طالبان « تغییر رفتار » بدهد .

چهارم / اعلامیه یا بیانیه جهانی حقوق بشر، ابزاری در خدمت سیاست خارجی کشورهای غربی.
قبلن اشاره کردم که ایرانی های فعال سیاسی در غرب، به « غرب شناسی » خوبی رسیده اند. سال هاست که همانند ماهی، در رودخانه سیاست غرب، شنا می کنیم. به همه چم و خم، و بالا و پائین، و روز و شب ، و سفیذی و سیاهی این سیاست، سر و کار داریم. غربی ها خود، نه تنها به « حقوق بشر » باور ندارند و به آن عمل نمی کنند، بلکه ، در عمل خود از بزرگ ترین « ناقضان » آن هستند. کافی است که به سرنوشت امروزین عراق و سوریه و یمن و سودان و لبنان و بویژه به افغانستان امروز بنگریم. آنچه غرب و بویژه آمریکا، برای فردای ایران می خواهد، نوعی « چلبی سازی » و آنچه که به رویکرد « رژیم چینج » معروف است، می باشد. بی دلیل نیست که جریان راست سلطنت طلب، همانند « مگسان گرد شیرینی » بدور این رویکرد حلقه زده اند، و با راهنمای مضحک « وکالت می دهم » با ایمیل های ساختگی و دروغ و ریا و تزویر، به عوامفریبی مشغولند. آقای الهیار کنگرلو، مبدع « ققنوس » برای آقای رضا پهلوی، از حول حلیم، افتاد توی دیگ. فرمود که آیت الله سیستانی ( آخوندی مرتجع و محافظه کار ) برای اقای پهلوی پیام همبستگی فرستاد، و نخواست منبع خبر هم هم افشا کند. همو گفت که از « حوزه علمیه قم » ( علمیه؟!، آن هم از زبان یک فیزیکدان ) هم پیام در همبستگی با « شاهزاده » داده اند. شاهزاده هم تکذیب کرد. از خوانندگان تقاضا می کنم به سخنان این « باند دور سلطنت » رجوع کنند و حرف های این ها را بخوانند و بشنوند، تا عمق ورشکستگی و ریاکاری آنها را ببینند. به مواضع کسانی مانند شهرام همایون، رضا تقی زاده، الهیار کنگرلو و برادرش، بیژن فرهودی، امیر طاهری ( استاد سفسطه گر ) رجوع کنند تا بدانند که این ها و حرف هایشان تا کجا به جنبش « زن زندگی آزادی » ربط دارند. همه این ها از همان بازماندگان « حزب رستا خیز » هستند که با ساواک حکومت دیکتاتوری پهلوی هم مرتبط بوده اند. بروید و مصاحبه بیژن فرهودی را با رضا تقی زاده ( از رهبران حزب رستاخیز ) را بشنوید. او، به شیوه ای « فاشیستی » می گوید که « حکومت آینده ایران فقط می تواند مشرزوطه سلطنتی باشد، و بقیه عددی نیستند »

پنجم / بکارگیری نادرست مفاهیم و مقولات در فرهنگ سیاسی ایرانی ها.
یکی از این مفاهیم، که به غلط و نابجا بکار می رود، مفهوم « تجزیه » است. تجزیه و ترکیت، دو پدیده معکوس در علم شیمی هستند. اتم ها ی عناصر با هم ترکیب می شوند و مولکول ها را می سازند. مولکول ها تجزیه می شوند، و عناصر از هم جدا می شوند. دو اتم هیدرژن با یک اتم اکسیژن ترکیب شده و مولکول آب ( H2O ) را می ساند. در جریان معکوس، مولکول آب به اتم های هیدرژن و اکسیژن تجزیه می شوند.
آنچه که در مورد ملت ها، یا اتنیک ها، یا اقوام ( یا هر چیزی که می نامید ) بکار می رود، مفهوم « جدائی طلبی » است و نه « تجزیه ». « جدائی طلبی » ( Separatisme ) ایده ای است که، بر اساس آن، « گروهی مردمی » می خواهند از یک « کل » جدا شوند. اما، همین جریان ها راست سیاسی و سلطنت طلب هستند که، این اتهام را به کرو های مردمی در ایران نسبت می دهند. یکی از چهار شرط آقای رضا پهلوی، همین است که با عنوان « حفظ تمامیت ارضی » نام داده شده است. این شرط، در نفس خودش، غلط و تفرقه انگیز است. هیچ زوجی تعهد نمی دهند که « با تور سفید، با هم شوند، و با کفن سفید، از هم جدا شوند » ( مگر اینکه خر و خام باشند ). اما، مهم تر از آن، ابتدا بایستی « مشکل و درد و بیماری ای » وجود داشته باشد، تا نوعی پیشگیری و راه حل و درمانی، برای آن تجویز شده باشد. در ایران، چنین مشکلی وجود ندارد، و طرح آن خود مشکل ساز است و نابجا. کافیست این آقایان و خانم هائی که مرتب بر طبل « حفظ تمامیت ارضی » می کوبند، گوش هایشا و چشم هایشان را تیز کرده، و صدای مردم را در کردستان و سیستان و بلوچستان، آذربایجان و خوزستان و ترکمنستان، و سراسر ایران بشنوند. پیام در همه جا « وصل » است و نه « فصل ».
« جدائی طلبی » بهانه ای در دست جریان های راست سیاسی، و بیانگر « ضمنی و تلویحی » خفه کردن صدای مردمی است که، نمی خواهند، به یک حکومت « تمرکز گرا » ( که در تمام دوران پهلوی بر ایران حاکم بود ) شوند، و می خواهند امور خود را، در جغرافیای زیست خود، با حفظ فرهنگ و زبان و سنن خود، خود بدست بگیرند. این نوع مدیریت مردم بر امور زندگی خودشان را، « خود گردانی » ( Autonomy ) می نامند، یا هر عنوان و نامی که بر آن نهاده می شود، و این عنوان را مردم در فردای رهائی از این حکومت، تعیین خواهند کرد. ما، فقط به « شکل »نباید بیندیشیم، بلکه به « محتوا » هم باید بپردازیم. معنا ندارد که پلیسی از شوشتر یا جهرم ببرند به زاهدان یا سقز، که زبان مردم آنجا را نمی دانند. چند و چون این موضوعات را در فردای ایران باید تعیین کرد، اما از حالا هم باید زمینه های فکری را برای فردا ایجاد نمود. کوتاه سخن : کسانی دم از « حفظ تمامیت ارضی » میزنند که « ریگی به کفش دارند ».

حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

دوستان اخبار روز، با درود! نظرم را در زیر نوشته آقای لاجوردی می نویسم. چنانچه فکر می کنید طولانی است، در صورت تائید نظرم برای انتشار آن، می توانید به صورت نوشته ای جداگانه اتشار بدهید.سپاس از تلاش های شما در خدمت به جنبش.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x