سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

براندازی نه، قدم های سنجیده در راه انقلاب – پگاه گرجی بیانی

مسیر انقلاب مسیر ناهمواری است و گذار از این افت و خیزها ناگزیر است. افول این جنبش هم پایان کار نیست. گستره نارضایتی ها چنان است که‌ هر جرقه ای می تواند به یک بحران اجتماعی-سیاسی جدید بیانجامد. در دوره افول هم مبارزه جریان دارد ولی میدان این مبارزه در کف خیابان ها نیست.‌ باید آگاه شد و آگاه کرد. تنها با آگاهی و پایش هر روزه می توان فرصت را از فرصت طلبان گرفت و مانع انحراف در مسیر انقلاب شد

با یاد حمید مومنی و مصطفی شعاعیان

از زمانی که چهره زیبا و معصوم مهسا امینی در رسانه ها و فضای مجازی منتشر شد بیش از ۶ ماه می گذرد. دختری که مرگش آتشی به خرمن خشم انباشته مردم ایران زد و نامش اسم رمز شد. کردستان که دهه ها سنگر ایستادگی در برابر استبداد بود این بار تنها نماند و یک ایران در همراهی اش به پا خاست. همراهی گسترده مردم ایران در این سوگواری جمعی خط بطلانی بود بر تفکری که بیش از صد سال است بذر تفرقه می کارد و از انسجام مردم می هراسد. شاید اگر مهسا دختر کردستان نبود این جنبش پا نمی گرفت یا دستکم گسترده نمی شد اما قابل پیش بینی بود که خشم عمومی از دخالت هر روزه حکومت در زندگی شخصی و اعمال خشونت و تحقیر سازمان یافته در حق مردم و به ویژه نسل جوان، دیر یا زود شعله ور می شود.

در ایران اولین باری که شعار “زن، زندگی، آزادی” سر داده شد مراسم بزرگداشت مهسا بود. شعاری که بسیاری از زنان  و مردان کرد از سالها پیش با آن آشنا بودند و حالا با حنجره های بغض آلود آن را فریاد می زدند. طولی نکشید که این شعار از همه مناطق ایران شنیده شد و تبدیل به شعار محوری جنبش شد. در کردستان که آغازگر این شعار بود به مرور شعارهای متمرکز بر دموکراسی خواهی و برابری طلبی رواج پیدا کرد، شعارهایی که می توانند بنیان های هر ساختار تمامیت خواه و ظالمانه را به لرزه درآورند. اما در بقیه ایران چنین نشد. اینکه چرا این شعار خوب “آغازگر” تبدیل به شعار “محوری” جنبش شد دلایلی دارد که پرداختن به آن به آسیب شناسی جنبش کمک می کند.

شاید مهم ترین عامل در محوری شدن این شعار و خط فکری اش، جریان ها و رسانه هایی بودند که سالهاست در پی “براندازی” نه در مفهوم رادیکال “انقلاب” در ساختارها و مناسبات بلکه در مفهوم محافظه کارانه جابه جایی قدرت از حاکمان در منصب به حاکمان در حسرت هستند. برخورداری این جریانات از امکانات مادی گسترده سبب شد که تا حدی بر مسیر جنبش اثر بگذارند. اقدامات مثبتی همچون پوشش گسترده اعتراضات، نمایش خشونت عریان حکومتی و تریبون دادن به دستکم بخشی از مردم به ستوه آمده که هرگز صدایی نداشتند از یکسو و ستایش بی چون و چرای جنبش، قهرمان سازی از قربانیان، نمایش ریاکارانه دلسوختگی و عزاداری و القای قریب الوقوع بودن پیروزی از سوی دیگر، به جلب اعتماد عمومی کمک کرد. طولی نکشید که کارکرد مثبت این رسانه ها در بازتاب اعتراضات به حق مردم و به تصویر کشیدن بی پناهی شان، تحت تاثیر سیاست های فرصت طلبانه قرار گرفت و اعمال نفوذ بر جنبش آغاز شد. تاثیرگذاری این رسانه ها بیش از آنکه ناشی از خبر رسانی موثق و تحلیل های کارشناسانه باشد به امکانات مادی گسترده و شیوه های زرد جلب مخاطب بر می گردد. خلا ناشی از فقدان تریبون های مستقل پر مخاطب که بدون موج سواری صدای بی صدایان باشند از دلایل اصلی اقبال عمومی به این رسانه ها و تاثیر گذاری آنان است.

از همان نخستین روزها، تجلیل از شعار زن، زندگی، آزادی آغاز شد و چنین القا شد که زنان به تنگ آمده از تبعیض جنسیتی پرچم دار مبارزه هستند حال آنکه در عمل چنین نبود. نه زنها پرچم دار مبارزه بودند و نه تبعیض جنسیتی دغدغه اصلی جامعه بود. مردان پا به پای زنان و حتی گسترده تر از آنان به میدان آمدند. با دست خالی در صف اول اعتراضات در برابر گلوله ایستادند، به خاک افتادند، به زندان رفتند و شکنجه شدند. بنا بر آمار منتشر شده توسط سازمان حقوق بشر ایران در ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، شمار قربانیان دستکم ۶۳۳ نفر بوده که از این تعداد ۵۵۳ نفر (یعنی ۸۷ درصد از قربانیان) مردان و پسران بوده اند.

در جامعه ای که جدی ترین مساله اش بحران عمیق اقتصادی، فقر روز افزون، بیکاری، شکاف طبقاتی، فساد، رانت خواری، تورم لجام گسیخته و بیکاری است چنین شعاری نمی تواند بازتاب خواسته های بنیادین مردم باشد. تحمل ناپذیری بحران اقتصادی به حدی رسیده که مطالبات دموکراتیک و آزادی خواهانه (حتی در مفهوم فراگیر و مترقی آن) به حاشیه رانده شده است. این شعار خوب آغازگر بازتاب مسائل بنیادین جامعه ایران نبود و سیطره بی چون و چرایش بر جنبش تحمیل شد. متاسفانه بسیاری از سیاسیون مستقل و حتی مخالف با این جریانها، خود به گسترش این محوریت جعلی دامن زدند. شاید یکی از دلایل همسویی این طیف از

اپوزیسیون با جریان رسانه ای (که برخی وابسته به مرتجع ترین و ضد زن ترین حکومت های منطقه هستند) سالها دوری اجباری شان از وطن و عدم امکان شناخت بی واسطه جامعه امروز ایران باشد.

نفوذ در جنبش و به بیراهه بردن آن هر چند از محوری کردن شعار زن، زندگی، آزادی شروع شد اما بدان ختم نشد. تحریف مطالبات اجتماعی و جعل مفاهیم شناخته شده از دیگر ابزارهای جریانات موج سوار بود. گرچه سرکوب خشن حکومتی، نبود تشکیلات منسجم و احزاب آزاد و فقدان رهبری دلایل اصلی افول جنبش‌ بودند اما به تنهایی نمی توانند همه گیر نشدن آن را توجیه کنند.

تمرکز بر خواسته محافظه کارانه تغییر سبک زندگی شخصی و به حاشیه راندن مطالبات رادیکالی مثل عدالت اجتماعی و دموکراسی از دلایل اصلی همه گیر نشدن اعتراضات بود.  جنبشی که یکی از خواسته هایش داشتن “یک زندگی معمولی” بود نتوانست انبوه زنان و مردان به ستوه آمده از فقر و بی عدالتی را به میدان بکشاند. جنبش در مجاب کردن دغدغه مندان آزادی های سیاسی هم ناکام بود چرا که در گفتمان ترویج شده، کلمه آزادی کارکرد مترقی خود را از دست داده و بیش از آنکه معطوف به مفهوم فراگیر آزادی های سیاسی-اجتماعی باشد تداعی کننده خواست آزادی های فردی بود.

انقلاب آتی ایران انقلاب جنسیتی نخواهد بود چرا که علیرغم همه تبعیض ها و ستم های مضاعف در حق زنان، این مساله دغدغه اصلی مردم و حتی خود زنان هم نیست. در جامعه ای با شکاف عمیق طبقاتی، عامل اصلی تبعیض نه جنسیت که موقعیت اقتصادی-اجتماعی افراد است. تبعیضی که ریشه در اختلاف طبقاتی دارد بسیار گسترده تر و عمیق تر از تبعیض جنسیتی است. در حوزه سیاسی هم مساله جنسیت عامل تعیین کننده نیست. در جامعه استبداد زده ایران که مشارکت سیاسی به حلقه وابستگان به حکومت محدود شده، برخورداری از حق مشارکت سیاسی نه در گرو جنسیت که در گرو دوری و نزدیکی به حلقه قدرت و تن دادن یا ندادن به مقتضیات ورود به آن حلقه است.

پرداختن به مسائل مربوط به حقوق زنان یکی از ضروریات است و راهی را که زنان و مردان آزاده در بیش از ۱۲۰ سال گذشته پیموده اند باید ادامه داد و نباید به چیزی کمتر از برابری و عدالت جنسیتی رضایت داد. تلاش و مبارزه برای دستیابی به عدالت جنسیتی یک بحث است و تمرکز و محوریت قائل شدن برای آن، بحث دیگری است. اپوزیسیون جعلی نوساخته ای که چشم امیدش نه به جریانهای داخل ایران، که به قدرت های خارجی است و مشروعیت خود را از پارلمان‌ها و کاخ های ریاست جمهوری آنان گدایی می کند بیشترین بهره را از ترویج شعار زن، زندگی، آزادی می برد چرا که این شعار به گوش سیاستمداران محافظه کار و افکار عمومی آن کشورها خوشایند است و با موج جهانی فمینیسم هم همسویی دارد.

به رسمیت شناختن آزادی های فردی و تغییر قوانین مدنی در جهت برابری حقوقی زن و مرد از ابتدایی ترین و ظایف هر حکومت است و دستیابی به آن دستاورد شگفت انگیزی نیست. دخالت خشونت بار حاکمیت در زندگی شخصی افراد و تحمیل ایدئولوژی اسلامی به قوانین مدنی مربوط به حقوق زنان، مهم ترین برگ برنده مروجین این خواسته های محافظه کارانه است. پذیرش آزادی های فردی و برابری زن و مرد در حیطه مسائل مردم با مردم است و نه مردم با حکومت و عملا چالشی برای حکومت آینده نخواهد بود اما به رسمیت شناختن آزادی بیان، آزادی احزاب و تشکل ها، عدالت اقتصادی و مبارزه با فقر و فساد و رانت خواری، چالش های واقعی حکومتی اند چرا که نه مساله مردم با مردم که مساله مردم با حاکمیت است و طرح چنین مطالباتی، مدعیان خودخوانده حکومت آینده را به چالش می کشد. از این روست که این جریانات بر اهمیت تامین آزادی های فردی و برابری حقوق زن و مرد متمرکز شده اند و بحث آزادی های سیاسی و عدالت اجتماعی را به حاشیه رانده اند. آنان به خوبی می دانند که طرح این مطالبات، نیشتری است به زخم کهنه استبداد و بی عدالتی که گذشته خودشان را هم به چالش می کشد، ضمن اینکه برای تامین این مطالبات در آینده هم چیزی در چنته ندارند و اصولا دغدغه شان هم نیست.

جامعه به ستوه آمده از سرکوب نباید به پاگیری یک استبداد جدید مجال دهد. بسیاری از هواداران جریانات تریبون دار که خود را مدعیان جنبش زن، زندگی، آزادی می دانند برای تخطئه مخالفان فکری شان در فضای مجازی از رکیک ترین و ضد زن ترین الفاظ استفاده می کنند. آنان نه تنها قائل به حق آزادی بیان حتی در فضای مجازی نیستند بلکه با تهدید به سرکوب و قلع و قمع مخالفان در آینده خیالی شان بذر مرگ می کارند. همراهی منفورترین چهره های سرکوبگر گذشته با این جریانها و تکیه شان به طرفدارانی که قداره بندان فضای مجازی هستند زنگ خطری است که بسیاری آن را شنیده اند.

قدرت گرفتن چنین جریاناتی نه تنها به تقویت جنبش های مترقی اجتماعی کمک نمی کند بلکه با شکاف در صفوف مخالفان، آن را تضعیف می کند. ایستادن در برابر این جریانات و افشای ماهیت فرصت طلبانه شان بخشی از مبارزه است. وقتی جنبش به بیراهه رفت و با سواستفاده گسترده جریانهای موج سوار رو به رو شد بسیاری از مخالفان حاکمیت فعلی که دهه ها تجربه مبارزاتی داشتند بر روشنگری متمرکز شدند چرا که شبح استبدادی تازه نفس و کینه دار را در کمین جنبش می دیدند.

جامعه ای که دهه هاست بسیاری از مبارزین آگاه و پاکبازش قلع و قمع شده یا در تبعید هستند و بخش های تریبون دار اپوزیسیون اش با تحریف و مخدوش کردن واقعیت، تاریخی وارونه ساخته است در زمینه جنبش های اجتماعی و سیاسی، جامعه کم بضاعتی خواهد بود. جنبشی که نه بر “مبارزین” که بر “معترضین” متکی است این امتیاز را دارد که همدلی جمعی را برانگیزد ولی از جهات بسیاری آسیب پذیر خواهد بود. چنین جنبشی زودتر به بیراهه می رود، بار هیجانی اش بر بار منطقی اش غلبه می کند و بیشتر احتمال دارد مورد سواستفاده جریانات فرصت طلب قرار گیرد. محور قراردادن نوجوانان و حتی کودکان در جنبش اخیر و القا این ذهنیت که این نسل از جسارت و آگاهی بی نظیری برخوردار است که نسل های قبل از آن بی بهره بوده اند سیاست همان جریانهایی است که در تقابل با مبارزین چیزی در جنته ندارند ولی این سودا را در سر دارند که توده بی شکل معترضین را به پیاده نظام خود بدل کنند. بزرگنمایی شجاعت و آگاهی این نسل، القای این موضوع که نسل  های قبلی مردمی ترسو، محافظه کار و بردگانی فرمانبردار و نا آگاه بودند در راستای همان موج سواری ها ست. این جریانات با تحریف گذشته، سواستفاده از خشم به حق مردم از جمهوری اسلامی و ایجاد موج هیجانی در معترضین کم سن و سال می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند. کتمان شجاعت هزاران جان جوان و نوجوانی که پای جوخه های اعدام رفتند یا در جبهه های جنگ هشت ساله کشته شدند امتداد همان روند حساب شده است. آنان که در برج عاج نشسته اند و از جای امن شان با تهییج و قهرمان سازی از قربانیان، نوجوان‌های پرشور را به پا نهادن در میدان های گلوله و باتوم ترغیب می کنند دلواپسان واقعی ایران نیستند. آنها نه همراهان انقلاب بلکه موانعی بر سر راه تحقق آن هستند.

با وجود همه انتقادها، رسانه های جریان اصلی تاثیرات مثبت قابل توجهی هم داشته اند. این حقیقت که پوشش اخبار اعتراضات در اغلب موارد با سوگیری عریان همراه بود و نقش تهییجی آن بر کارکرد خبر رسانی اش غلبه داشت نباید به انکار کارکردهای مثبت آن بیانجامد. ایجاد همدلی بین مردم و شکاف بین مدافعان حکومت از جمله  مهم ترین این تاثیرات است.

تاریخ معاصر ایران تاریخ رویارویی مداوم آزادگان با حکومت های خودکامه بوده و در این رویارویی نابرابر، بی دریغ ترین و شریف ترین مبارزین در میدان های تیر و یا سنگفرش خیابانها بر خاک افتاده اند یا سر به دار شده اند. با اینحال تاثیر اجتماعی و عاطفی کشته شدن آن مبارزان عموما محدود به جامعه روشنفکری و دانشگاهی بوده و واکنش عمومی را در جامعه بر نیانگیخته است. پنهان ماندن کشتارها و فقدان ساز و کار ارتباطی بین جریانات سیاسی و مردم از یکسو و سیطره بلامنازع حکومت ها بر رسانه و افکار عمومی از سوی دیگر، در این بی تفاوتی جمعی و سکوت همراهانه با حکومت های سرکوبگر دخیل بوده است. شاید یکی از دلایل همدلی گسترده مردم با جنبش های اجتماعی سال های اخیر، همزاد پنداری شان با قربانیان باشد. این بار مبارزان نبودند که کشته می شدند، معترضینی بودند شبیه بقیه با این تفاوت که شهامت بیشتری برای بیان اعتراض داشتند و به خیابان آمده بودند. با اینحال نقش رسانه ها در ایجاد این همدلی غیر قابل انکار است. رسانه ها روایت یکسویه حکومت را به چالش کشیدند و فرصت دیده و شنیده شدن را دستکم به بخشی از معترضین دادند. دیدن چهره بچه ها و جوانهایی که با همه رویاها و آرزوهای شان به زیر خاک رفتند چیزی نیست که به این زودی از یادها برود. دانستن از آنها، از زندگی روزمره شان، از شادی و سرزندگی شان و از داغ ابدی که بر سینه خانواده هایشان مانده است باعث شده که کشته ها از عدد به نام و از نام به انسان بدل شوند، جان بگیرند و نقش خود را بر خاطره جمعی حک کنند.

مسیر انقلاب مسیر ناهمواری است و گذار از این افت و خیزها ناگزیر است. افول این جنبش هم پایان کار نیست. گستره نارضایتی ها چنان است که‌ هر جرقه ای می تواند به یک بحران اجتماعی-سیاسی جدید بیانجامد. در دوره افول هم مبارزه جریان دارد ولی میدان این مبارزه در کف خیابان ها نیست.‌ باید آگاه شد و آگاه کرد. تنها با آگاهی و پایش هر روزه می توان فرصت را از فرصت طلبان گرفت و مانع انحراف در مسیر انقلاب شد.‌

شک نیست که جنبش چند ماه اخیر دستاوردهای ارزشمندی داشته است. ستایشگران این جنبش بسیار پرشمارتر از منتقدان آن هستند و به همین دلیل به دستاوردهای ارزشمند آن به خوبی پرداخته شده است. موج عاطفی ایجاد شده و اشاعه این دیدگاه که تنها ستایشگران بی چون و چرای جنبش، مخالفان واقعی شرایط فعلی هستند سبب شده جامعه نقد را چندان برنتابد. عبور از جمهوری اسلامی تنها هدف نیست و تجربه انقلاب ۵۷ نباید تکرار شود. گرچه نفوذ جریان های موج سوار در دنیای واقعی بسیار کمتر از جهان مجازی‌ و رسانه ای است اما دسترسی گسترده آنان به پول و رسانه ممکن است مسیر رسیدن به ایرانی آزاد و عادلانه را با دست انداز مواجه کند. اگر جنبش نقد نشود و نقطه ضعف های آن دیده و پایش نشود باز شاهد کشته شدن ها و زندانی شدن هایی خواهیم بود که دستاوردی همسنگ با بهای سنگین پرداختی ندارند.

۱۱ فروردین ۱۴۰۲

https://akhbar-rooz.com/?p=198949 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الف باران
1 سال قبل

” … شاید اگر مهسا دختر کردستان نبود این جنبش پا نمی گرفت یا دستکم گسترده نمی شد ….( از مقاله )

مبارزه مردم ایران دارای ماهیت قومی و مذهبی نیست مبارزه مردم ایران و حمایت و همبستگی با خانواده ” مهسا امینی ” رنگ قومی ومذهبی نداشته و ندارد. ” مهسا ” مانند صدها زن دیگر ایرانی قربانی سرکوب و تبعیض و مرگ قرار گرفته است. حمایت کردهای سوریه، ترکیه و عراقی از زنان ایرانی، کردهایی که بند نافشان به امپریالیسم وصل است، از تلاش برای قومی کردن قتل ” مهسا ” از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند.
مبارزه مردم ایران هیچ رنگ قومی و ملی و مذهبی و فرقه ای ندارد و برآمد مردم علیه تبعیض جنسیتی و سرکوب و طغیان علیه فقر و نکبت شکاف طبقاتی است که چندین دهه است ادامه دارد. فراخوان احزاب کردی ایرانی، عراقی، سوری های و ترک‌های که از الگوی ” برابری زن روژآوایی ” تحت حمایت ارتش آمریکا الهام می‌گیرند، هیچ ربطی به مبارزه زنان ایران و همدردی با قتل ” مهسا امینی ” ندارد . باید هوشیار بود و اجازه نداد تا نیروهای قومی و فرقه گرای ویرانی طلب از وضعیت بلبشوی کنونی سوءاستفاده و پای مداخله امپریالیستی را در ایران باز کنند. مبارزه مردم سراسر ایران باید مستقل از تشبثات و توطئه‌های عوامل امپریالیسم ، مستقل از پروژه های “مسیح علینژاد ” و جریانات قومی و تجزیه‌ طلب به پیشروی خود علیه ظلمت نظام سرمایه داری رو به جلو حرکت کند، تا به نتایج مثبتی دست یابد .

کیا
کیا
1 سال قبل

“رمضان شریف، سخنگوی سپاه:از ابتدای سال جاری در بخش های مختلف سپاه هجوم دشمن از طریق فضای مجازی پیش بینی شده بود، لذا در دو بخش نیاز نیروی انسانی جهت سازماندهی سایبری نیاز بود که با جذب ٨ هزار نفر تقریبا در این زمینه موفق بودیم.”

جای تامل است!

کامنت نویسی باید هوشیار تر شود تا از کار مجانی برای سپاه خود داری کنیم.
این به معنی آن نیست که از انتقاد منطقی و گفتگوی سالم خود داری شود.

پگاه
پگاه
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

کامنت شما، ساده ترین راه برای ساکت کردن دیگران است. با این شیوه، جایی برای گفتگو باقی نمی ماند.

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  پگاه

متاسفم که خود را شامل کامنت من حس میکنید!

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل

یاد عزیز هرمز گرجی بیانی معلم انقلابی که در سال ۵۸ اعدام شد گرامی باشد.

پگاه
پگاه
1 سال قبل
پاسخ به  کهنسال

یاد عزیز پدر و رفقای دیده و نادیده اش جاودان

اسماعیل رضایی
1 سال قبل

آفرین بر خانم گرجی بیانی، با توجه به برخی افراط و تفریط تبیینی، مقاله از یک واقع بینی و واقع گرایی خوبی بر خوردار است.موفق باشید.

پگاه
پگاه
1 سال قبل

ممنونم از شما. امیدوارم دهه ها مبارزه برای آزادی و برابری روزی نه چندان دور به ثمر بنشینه.

farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
1 سال قبل

اینکه کسی بگوید شعار استراتژیک جنبش انحرافی ست اینکه مطالبات زنان کودکانه و پیش پا افتاده است اینکه جنبش قطعا منحرف می شود و هزاران دلیل دیگر نشان می دهد که یک روشنفکر مفلوک گوشه گیری در جائی در حال رصد جنبش از تلویزیون و فضای مجازی یا جمع محفلی خودشان در خارج کشور نشسته و می بافد این دیگر با اینهمه ارتجاعی بودن دیگر چه دستآوردی می تواند داشته باشد ؟ دوست عزیز این جنبش افت نکرده است و دلیلی هم ندارد ما اطلاعات ناقص شما را تکمیل کنیم فقط بدانید که اطلاعات شما هم از جنبش هم انقلاب و هم سازمان اجتماعی کار صفر است کسی که مطالبات نیمی از جامعه را که از بدو تشکیل خانواده تا امروز تحت ستم چندگانه بوده است را پیش پا افتاده و ضد انقلابی بداند تکلیفش معلوم است . اینها که شما برشمردید نقد نیست چون نقد باید دارای بار تئوریک و علمی باشد همینکه شما بگوئید این درست است آن درست نیست که نقد نیست . شما هیچ دلیل محکمی برای حرفهایتنان ندارید چون طوطی وار کپی برداری کتابهای عهد عتیق را اینجا تکرار کرده اید می تواند این متن باکونین ها در انقلاب کمون یا سوسیال روولسیونر ها در ۱۹۱۷ یا سامکا ها در سال ۱۳۳۲ و یا حتی چریکها در ۱۳۵۷ و یا همین الان جریانهای محفلی تندرو باشد فقط تاریخها را جابجا کرده اید و هیچ از تاریخ نیاموخته اید که مسئله را باید بطور جدی و علمی نقد کرد نه اینگونه سطحی . انقلابیون زن زندگی آزادی با درک علمی از آخرین دستآوردهای بشری و اینکه زنان نیمی از جامعه ای هستند که بعنوان بیکار از هستی ساقط شده اند و فقط ۲ درصد مالکیت جامعه را در اختیار دارند گروهی اجتماعی تحت ستمی هستند که تاریخا فقط با انقلابات آن هم از نوع زن زندگی آزادی که قرار است تمام ابزار سرکوب دولتی حکومت را درهم بشکند ممکن است . لا چون شما هیچ نقدی ندارید فقط ناله هایتان را نوشته اید منتظر نقد شما هستیم

پگاه
پگاه
1 سال قبل
پاسخ به  farhad farhadiyan

جناب فرهادیان. نمی دانم علت واقعی خشم شما از این نوشته چیست که منجر به کامنتی با این لحن و ادبیات شده است. بر خلاف ادعای شما من در ایران زندگی می کنم و به همین دلیل این شانس رو دارم که بدون واسطه رسانه ها و فضای مجازی سیر تحولات رو از نزدیک دنبال کنم. در ستایش این جنبش و این شعار، ماه هاست مطلب نوشته و گفته شده است. آنچه نوشته ام حاصل شناختم از جامعه و برداشتم از جنبش اخیر است.

کیا
کیا
1 سال قبل

اولا هنوز جنبش از نفس نیفتاده است و شاید پر نفستر شود
دوما براندازی و انقلاب می‌توانند همسان باشند
سوما قدم های سنجیده در انقلاب چیست چرا مثالی را عنوان نکرده اید!؟

پگاه
پگاه
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

جناب کیا، اونچه که من در ایران می بینم پر نفس تر شدن جنبش نیست. جنبش افول کرده هر چند این افول به معنای پایان کار نیست. با توجه به بحران عمیق اقتصادی دور از ذهن نیست که به سرعت دور تازه ای از اعتراضات شروع شود.
در خصوص همسانی براندازی با انقلاب، همانطور که در نوشته آمده، اپوزیسیون نوظهور در پی براندازی در مفهوم انقلاب در ساختارها و مناسبات نیست. دغدغه این جریان، جایگزین کردن حاکمان فعلی با افراد مورد نظرشان است که مفهومی غیر انقلابی ست.
مورد سوم اینکه مساله عدالت اجتماعی و آزادی های سیاسی نباید در سایه مساله انتخاب سبک زندگی و آزادی های فردی قرار بگیرد. شاید قدم اول در این راه، نقد تئوریک جنبش و واکاوی نقاط ضعف و قوت آن باشد اما قدم اصلی را کارگران، فرهنگیان، دانشجویان و … برخواهند داشت. حضور پر رنگ آنها در میدان تعیین کننده است. آنها می توانند بر محور مطالبات عدالت طلبانه و آزادی خواهانه، مسیر اعتراضات را به سمت یک انقلاب واقعی هدایت کنند چرا که تعییر حاکمان بدون تغییر در مناسبات و ساختارها نمی تواند پاسخگوی مطالبات آنها باشد.

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  پگاه

“در خصوص همسانی براندازی با انقلاب، همانطور که در نوشته آمده، اپوزیسیون نوظهور در پی براندازی در مفهوم انقلاب در ساختارها و مناسبات نیست. دغدغه این جریان، جایگزین کردن حاکمان فعلی با افراد مورد نظرشان است که مفهومی غیر انقلابی ست.”

مطلق کردن اپوزیسیون به مجموعه ضعیفی که حول رضا پهلوی جمع شده اند ، مسلما خطایی بزرگ است.

“مورد سوم اینکه مساله عدالت اجتماعی و آزادی های سیاسی نباید در سایه مساله انتخاب سبک زندگی و آزادی های فردی قرار بگیرد”

این نکته را تایید دارم،مسلما نقد منطقی جنبش کاریست عاقلانه که به تقویت و ارتقای آن می انجامد.

آنچه شما در داخل ایران می‌بینید بر اثر فشار و سرکوب است و مبارزه در مرحله فعلی تحت اثر آن و در مقابل آن عمل میکند و کوتاه نیامده است، تصورش را بکنید که این عامل بر داشته شود ،بعد می‌توانیم از کم نفس شدن و یا پر نفس شدن جنبش سخن بگوییم.

در نوشتار به راه های عملی برای ارتقای جنبش اشاره ای نشده است و غیر مستقیم به آگاهی رسانی اشاره می‌شود که چندان قوی نیست .
صرفنظر از انتقاد نوشتار چهارچوبی مناسب دارد.

پگاه
پگاه
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

با شما کاملا موافقم که سلطنت طلب تنها بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی هستند، جالب آنکه در تمام سالهای خفقان که گروه های سیاسی دیگر مبارزه می کردند داعیه داران سلطنت غایب بودند. در جامعه رنگارنگ ایران. طبیعی ست که عده ای هم حامی سلطنت باشند. مشکل اینجاست که تریبون های اصلی دست این گروه است و آنها با تحریف گذشته و استفاده از استیصال مردم سعی در انحراف جنبش به سمت منافع خودشان دارند.
در خصوص راهکارها اونچه که به ذهن من می رسد آگاه شدن، آگاه کردن و به میدان آمدن گروه هایی مثل کارگران و دانشجویان است. حضور پر رنگ آنها ابتکار عمل را از فرصت طلبان خواهد گرفت. من فکر می کنم هر چه زمان بگذرد نفوذ جریانات فرصت طلب کمتر خواهد شد و چند صدایی جامعه ایران مشهود تر خواهد شد و رهبرانی از دل جنبش سر برخواهند داشت که صدایشان بازتاب مشکلات اساسی جامعه باشد.
کسانی که سالیان طولانی سابقه مبارزه در شرایط اختناق داشته اند و کسانی که دانش سیاسی، جامعه شناختی و اقتصادی وسیع دارند می توانند با دید واقع بینانه ای قدم های سنجیده را تبیین کنند و در زمینه آگاهی بخشی و چگونگی به میدان آمدن وسیع کارگران و دانشجویان راهکار دهند.
درک من از شرایط این است که باید مراقب بود. همدلی غمبار با عزیزان از دست رفته در جنبش های چند سال اخیر و خشم از سرکوب و بی عدالتی جمهوری اسلامی نباید به تکرار اشتباهات انقلاب ۵۷ بیانجامد. نقش مبارزان قدیمی و افراد آگاه به دانش سیاسی و اجتماعی باید بسیار پر رنگ تر باشد و به همدلی و همراهی با جنبش اکتفا نکنند.

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  پگاه

همانطور که اشاره کرده اید این گروه تریبون های بیشتری در دست دارند و عملکرد انقلابیون ۵۷ و حکومت نتیجه آن انقلاب که بدتر از دیکتاتوری پهلوها است یک برک برنده در اختیارشان قرار داده است .
حال نمی‌توان حرکت جامعه را مسدود کنیم و فقط به آگاهی بپردازیم ، تحولات در جریانند ، تنها سازماندهی ، همگرایی ،فهم این تحولات و تلاش برای برطرف کردن تناقضات می‌تواند راه آینده را هموار کند یعنی دمکرات بودن در این شرایط!

پگاه
پگاه
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

دموکرات بودن به معنای همراهی با جریانهای های سرکوبگر و سکوت در برابر آنها نیست.

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  پگاه

دقیقا
پس باید سعی کرد که حرکت انقلابی کند نشود ،به بهانه های مختلف یا “مصلحت” !

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x