دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

چپ در ایران زنده است – ی. نامی

اندیشه چپ قبل از انکه یک ایدئولوژی باشد یک جهان بینی است که اساس ان بر عدالت استوار است. و عدالت  قدمتی دارد به درازای تاریخ. از این رو مبارزه برای عدالت، سرخ تربن و خوانا ترین خط در تاریخ مباررات بشر است.
و اگر این مبارزه را هزاران سال سر باز ایستادن نبوده و در هر دوره ای با اشکالی خاص تداوم داشته، هیچ دلیلی برای توقف ان وجود ندارد.

از این منظر هر فرد یا جریانی که خواهان تغییر وضع موجود به نفع عدالت اجتماعی باشد در یک چشم انداز کلی و کلان و در یک ارزیابی ماهوی چپ محسوب می شود.
اما چپ شدن را فرایندی است. و از این زاویه می توان به چپ “خودانگیخته” و چپ “خود اگاه” اشاره داشت.

چپ های خود انگیخته یا از عرصه واقعی زندگی می ایند و تجربه عینی فقر و محرومیت، انان را به مبارره با بی عدالتی سوق می دهد و یا کسانی از خاستگاه های طبقاتی دیگر هستند که بر اساس درک شهودی یا ملاحظات اخلاقی، با شرایط موجود مخالفند.
چپ های خوداگاه محصول مطالعه، تفکر و مشاهده هستند و در مبارزه طبقاتی نقش پیشاهنگ داشته و در احزاب و سازمان های چپ گرا متشکل می شوند. بر خلاف چپ های خود انگیخته، که همزاد جامعه طبقاتی هستند. زمانی طولانی از پیدایش چپ های خوداگاه نمی گذرد و هر چند که تکوین نخستین نطفه های آن به سالهای نیمه اول قرن نوزدهم بر می گردد. اما شاید بتوان برامد تاربخی و اجتماعی ان به مثابه یک ایدئولوژی منتج از یک جهان بینی منسجم‌ را با انتشار مانیفیست کمونیستی  (سال۱۸۴۸ میلادی) همزمان دانست که از این تاریخ مبارره در چارچوب اندیشه چپ گرایانه بر دو محور اصلی چپ های “بالفعل” و چپ های “بالقوه”  متمرکز شد.

چپ های بالفعل یا همان چپ های خوداگاه فارغ از خاستگاه طبقاتی با تکیه بر “تئوری”، فروپاشی نظام سرمایه داری را امری محتوم و اجتناب ناپذیر یافتند. و با متشکل ساختن خود در قالب احزاب و سازمانها سعی در گسترش تفکرات عدالت خواهانه و در نهایت کسب قدرت سیاسی نمودند. این احزاب مبتنی بر مبانی نظری خود، درپی جذب کارگران به عنوان انقلابی ترین نیروی اجتماعی بودند تا پس از انقلاب سوسیالیستی به شالوده اصلی قدرت سیاسی نیز تبدیل شوند. لذا از طریق تقویت و تشکیل سندیکا ها و اتحادیه های کارگری به سازماندهی و آموزش آن ها رو آوردند. هدف از این اقدامات در کنار مجموعه ای از ابزارهای تبلیغی و تهییجی دیگر، در واقع بردن اگاهی طبقاتی به درون طبقه کارگر و دیگر اقشار اجتماعی و تبدیل نیروهای متفرق “خودانگیخته”
به نیروهای متشکل “خوداگاه”یا به بیان دیگر ارتقا چپ های بالقوه به سطح چپ های بالفعل بود.

هدف از این نگاه بسیار اجمالی  به تاریخ جنبش چپ و مولفه های تشکیل دهنده آن تاکید براین نکته است که در ارزیابی وزن و ثقل جنبش چپ در هر حوزه جغرافیایی معین و از جمله ایران، نباید صرفا بر جریان های خودآگاه و یا بالفعل تمرکز کرد. بلکه شناخت گنجینه پنهان عدالت خواهی که رابطه ای مستقیم با کمیت طبقه کارگر و شرایط معیشتی دیگر اقشار جامعه و همچنین وزن دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاهی دارد بسیار حائز اهمیت است. درست که تهیدستان  و دانشجویان و اقشار تحصیلکرده در جامعه ما الزاما انقلابی نیستند اما یقینا گرایشات عدالت خواهانه در آنان به دلایل عینی و نظری قوی بوده که در صورت تحقق پاره ای شروط پتانسیل مبارره با استثمار سرمایه داری در آن ها بیشر از سایر اقشار اجتماعی است.

بنا براین در هر تحلیلی از آرایش طبقاتی ایران، ضرورت دارد به اقشار محروم و اهل نظر به عنوان معترضین بالقوه که زیر پوست جامعه در حرکت اند توجه خاص شود و اگر نخواهیم به گذشته های دورتر برویم مصداق های حضور و تاثیرجریان های  چپ بالقوه
(خود انگیخته) در تحولات سالهای پس از انقلاب ۵۷ را می توان در مواردی به وضوح مشاهده کرد.

“سازمان چریک های فدایی خلق ایران” که تعداد افراد تشکیلاتی آن ها در مقطع انقلاب از چند نفر فراتر نمی رفت پس از مدتی کوتاه تعداد هواداران قابل اعتمادشان به بیش از نیم میلیون نفر رسید. و یا حزب توده ایران که جز تعدادی معدود در سازمان نوید نیرویی در داخل کشور نداشت و به رغم تمامی محدودیت ها و تبلیغاتی که علیه او شده بود در کمتر از سه سال توانست به چنان کمیت و کیفتی دست یابد که تمامی ارکان جامعه تحت تاثیر نظریات وبرنامه های او قرار گرفتند که علت سرکوب بی سابقه و وحشیانه ان هم درهمین موفقیت کم نظیر نهفته است.

و یا سازمان “کومله”در کردستان که بدون هیچگونه پیشینه سیاسی، با مشارکت و همفکری چند زندانی سیاسی کورد آزاد شده در جریان انقلاب تشکیل شد و توانست بعد از حدود یکسال به یکی از قوی ترین جریان های مسلح مخالف جمهوری اسلامی تبدیل و از نظر کمی به رقابت با حزب دموکرات کردستان ایران  برخیزد. در حالیکه این حزب از سابقه مبارزاتی چندین ده ساله بر خوردار بود. کومله که در آن زمان دارای گرایشات مائویستی بود توانست در پیوند با چند نهاد مدنی دیگر طولانی ترین راه پیمایی اعتراضی تاریخ ایران در تابستان ۱۳۵۸ را  سازمان دهد. دراین راهپیمایی که  از سنندج به سمت مریوان انجام شد قریب پانزده هزار نفر شرکت کردند که نشان از عمق نفود این جریان در زمانی اندک داشت و می تواند تاییدی دیگر بر نقش همان ظرفیت نهفته تفکر چپ در عمق جامعه باشد. نیروی بالقوه ای که چون بذری در دل زمین  پنهان و با یک باران فرصت ظهور می یابد.

بسیار مهم است که تاکید شود وجود یک ارتش خاموش برخوردار از پتانسیل رزم اجتماعی، منحصرا در اختیار جنبش های چپ است که چنانکه پیشتر اشاره شد منشا آن با نابرابری های گسترده اقتصادی در بخشی بسیار طولانی از تاربخ بشر در ارتباط است. فقر، عینی ترین، ملموس ترین و نزدیکترین  پدیده به لحظه لحظه زندگی انسان و دارای شدیدترین تاثیر احساسی – عاطفی بر افراد و جامعه است و کاملا پذیرفتنی است که اگر تهیدستان و عدالت خواهان بالقوه، مسیر رهایی از فقر را بیابند در ورود به آن درنگ نکنند.

البته  تاریخ شاهد جنبش های ناسیونالیستی بسیار، با حمایت عظیم توده های مردم بوده است. که باید گفت قدرت بسیج این جنبش ها کاملا متفاوت با آن چیزی است که در مورد جنبش های چپ صادق است. ناسیونالیسم فقط در مقاطعی خاص و در جریان مبارزات استقلا ل طلبانه ضداستعماری امکان استفاده از حضور داوطلبانه توده ها را یافته است. در حالیکه  قسمی از همین اقشار اجتماعی پس از طی پروسه ای از اعتماد سازی همواره امادگی حمایت از مطالبات جنبش های چپ در هر شرایطی را دارند که برای اثبات این نظر کافی است اشاره شود ده ها کودتایی که امپریالیسم در کشور های مختلف انجام داده در جهت خلع قدرت یا سرکوب جریان های چپی بوده است که در زمان هایی نه چندان طولانی توانسته بودند با به صحنه اوردن چپ های بالقوه حمایت اکثریت جامعه را به سوی خود جلب کنند.

درک مطالبی که ذکرش رفت می تواند در استراتژی جنبش چپ ایران و چگونگی مواجهه آن ها با نقش و جایگاهشان در افق سرنگونی جمهوری اسلامی موثر افتد.

واقعیت این است که تا کنون و با گذشت قریب هفت ماه از شروع اعتراضات، هنوز سخنی از چپ ایران به مثابه یک جنبش واحد شنیده نشده. و آن چه انجام گرفته صرفا موضع گیری های منفرد و متفرق و یا در یک مورد مشارکت حزب چپ ایران (فداییان خلق) در تدوین یک منشور زیر پرچم جریان جمهوری خواهی بوده است.

و این در شرایطی است که سلطنت طالبان و نئولیبرال های فاشیست پیرامون آن ها با حجم‌ عظیمی از تبلیغات در شبکه های ماهواره ای و فضای مجازی و با حمایت های آشکار و پنهان برخی از دولت ها و پارلمان های غربی و فریب تعدادی سلبریتی بیگانه با موضوعات اجتماعی و سیاسی، قصد آلترناتیو سازی داشته و در این راستا به کمترین مرز اخلاقی هم پایبند نبوده و تمام توش و توان خود را برای جلب حمایت دول غربی به هر قیمت به کار برده اند. هر چند این جریان تلاش کرد با صدور یک منشور همراه با چند چهره معروف و جلب نظر رهبر یکی از سازمان های سیاسی کردستان، خود را نماینده اکثریت مردم ایران معرفی کند. اما چنانکه از قبل هم قابل پیش بینی بود روند تحولات پس از انتشار منشور نشان داد که رضا پهلوی انتظار دارد یکه تاز میدان باشد و دیگران اگاهانه یا نا اگاهانه باید در خدمت اهداف او عمل کنند به طوریکه دور از انتظار نیست اگر شخصیت های مستقلی در ائتلاف تشکیل شده وجود داشته باشند که با خواسته های رضا پهلوی مخالفت کنند به احتمال بسیار او برای ماندن در چنین ائتلافی تجدیدنظر خواهد کرد.

کارنامه رضا پهلوی پس از قیام “ژینا”نشان می دهد بر خلاف انچه که ادعا می کند فقط به  دنبال باز گرداندن نظام سلطنت به کشور است. او درابتدا  باشنیدن چند شعار درحمایت از رضا شاه دچار این توهم شد که می تواند یک تنه تمامی اپوزیسیون را حدف و خود را به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب آینده تثبیت کند. به همین منظور ماجرای مضحک “وکالت”را پیش کشید و انتظار داشت با اخذ بیعت از میلیون ها نفر به این هدف برسد که با حمایت کمتر از چهارصد هزار نفر، مردم پاسخ دندان شکنی به او دادند. اگر جریان های ترقی خواه، هوشیار ومنسجم بودند، همین سنجش کافی بود تا او را  منزوی و سپس برای همیشه از جنبش حذف کنند. متاسفانه نه تنها هیچگونه مانوری در راستای استفاده از این شکست فاجعه بارش صورت نگرفت، بلکه او‌ توانست بابهره گیری از رسانه ها و حمایت های پنهان محافل مشکوک غربی این شکست را به سرعت از حافظه مردم پاک و بازی دیگری را تحت عنوان ائتلاف اغاز نماید. او خود بهتر از هر کس می داند که مقبولیت ساخته شده برای او در جامعه ایران کاملا خیالی است به همین دلیل هم تا کنون جرئت نیافته با یک فراخوان برای اعتراض یا اعتصاب خود را در محک ازمون جامعه قرار دهد. فقط انسان های ساده لوح می پذیرند اگر او در قضیه وکالت پیروز می شد باز هم  دموکراسی بازی پیشه می کرد.

جریان دیگری که خودی نشان داده است سازمان های جمهوری خواه هستند که تلاش کردند دیدگاه های خود را تحت عنوان منشور “همگامی”بیان کنند.

این سازمان ها از پیشینه فعالیت مثبتی بر خوردار بوده و چهره های سیاسی موجهی آن ها را نمایندگی می کنند و یقینا در آینده سیاسی ایران صاحب نقش و جایگاه خواهند بود.

جریان سومی که تاکنون اعلام‌ موضع کرده متشکل از۲۰ نهاد صنفی و مدنی داخل کشور است که به دلیل سابقه فعالیتی تاثیرگذار و حضور چهره های خوش نام در میان آن ها و نمایندگی کردن اقشاری وسیع و متنوع از توده مردم از اعتبار و جایگاهی ویژه در سطح فعالین سیاسی و جامعه برخوردار شد.

البته در کنار این سه جریان اصلی بیانیه های دیگری از جانب گروه های چند نفره و برخی شخصیت های منفرد دیگر نیز صادر شده است که به استثنای بیانیه میرحسین موسوی و حمایت مولوی عبدالحمید از آن، بقیه واجد اهمیت خاصی نیستند.

بررسی و نقد جزئیات منشورها و بیانیه های صادره موضوع این مقاله نیست. اما در یک جمعبندی کلی و فارغ از برخی تفاوت ها در حوزه سیاسی و حکمرانی باید گفت بسیاری از مطالب مطرح شده در منشورها به دلیل بدیهی بودن، تکراری هستند و در مواردی هم دیدگاه های مشابه با ادبیات متفاوت بیان شده اند.

اما وجه مشترک تمامی منشورها و بیانیه ها این است که ساختار اقتصادی جامعه در کلان خود دغدغه هیچیک از آن ها نبوده و تایید نظام سرمایه داری در تمامیت آن، حفظ بازار آزاد و دفاع از مالکیت خصوصی در هر سطح و مقیاس، تن ندادن به اداره شورایی در مراکز کار و تحصیل، و مواجهه دو پهلو با حل مسئله ملی و عدم هرگونه حساسیت نسبت به مداخلات و زورگویی قدرت های جهانی و سکوت در مقابل ثروت های غارت شده توسط عوامل جمهوری اسلامی و ضرورت باز گرداندن انها به مردم و محاکمه دزدان و رانت خوارها ،در زمره مواردی است که جایی در منشور ها نیافته اند. البته نیاز به توضیح نیست که از این تاکیدات نباید چنین نتیجه گیری کرد که انتظار پرداختن به آن ها وجود داشته است. چون کاملا منطقی است که جریان های مورد اشاره ماهیتا ورود به چنین موضوعاتی را نه تنها بر نمی تابند بلکه آن ها را درتضاد با موجودیت خود می بینند و مبارزه با چنین گزاره هایی را بخشی مهم از استراتژی خود می دانند. پس اگر چنین است چه ضرورتی برای طرح انها وجود دارد.

پاسخ روشن است. این نوشتار می خواهد نشان دهد در شرایطی که جمهوری اسلامی روند سقوط خود را اغاز کرده و کک به تتبان شاهزاده ها و ساواکی ها و فسیل های سیاسی عافیت طلب انداخته و ساکنان بورلی هیلز خواب باستی هیلز لواسان را می بینند، بیان خواسته ها و مطالبات زحمتکشان جامعه، و آماده سازی این اقشار اجتماعی برای ایفای نقش در بزنگاه سرنگونی نظام بر عهده کیست.

کارگران و زحمتکشان جامعه حق دارند بپرسند نیروهای مدافع منافع آن ها کجا هستند و چرا باید در کشوری چون ایران که جریان های چپ کارنامه مبارزه بیش از صد ساله دارند و هزاران انسان فرهیخته، شربف و فداکار جانشان را در این راه گذاشته و صد
ها هزار نفر در طی چندین نسل، زندانی، شکنجه یا آواره شده اند، منافع آن ها مطرح نباشد؟

اکنون که بار دیگر به روزهای تعیین سرنوشت نزدیک می شویم جز تفرقه، بی عملی و سکوت صدایی از جریان های چپ شنیده نمی شود. عمق این بی تفاوتی تا به جایی است که ساواکی های قاتل و فاشیست های مشروطه خواه به درجه ای از گستاخی رسیده اند که سخن از حدف و حتی قتل عام نیروهای چپ می رانند.

فرو رفتن جریان های چپ در لاک خود این فرصت را در اختیار دشمنان طبقاتی قرار داده تا چنین القا کنند که چپ در ایران مرده است و این اندیشه هیچ جایگاهی در مبارزات مردم ایران ندارد.

در حالیکه چنانکه در مقدمه این نوشتار اشاره شد، اکنون به دو دلیل روشن، اندیشه چپ و مطالبات او قویتر از همیشه زیر پوست جامعه جاری است. دلیل نخست با گستردگی عظیم چپ خودانگیخته یا همان نیروی پنهان چپ بالقوه در ارتباط است. فقر گسترده ناشی از عملکرد جمهوری اسلامی خیل قابل توجهی از طبقه متوسط را به زیر خط فقر رانده است. بطوریکه حتی طبق آمارهای رسمی قریب هفتاد درصد جمعیت کشور درگیر تنگناهای اقتصادی هستند.

مردم ایران در حیات جمهوری اسلامی زشت ترین چهره نظام سرمایه داری لجام گسیخته را تجربه کرده اند. بسیار بدیهی است که طرح مطالبات عدالتخواهانه از سوی چنین جامعه ای با استقبال روبرو شود و چپ های خودانگیخته را به صحنه نبرد بکشاند.
دلیل دوم کمیت قابل توجه دانشجویان به عنوان ذخیره دوم چپ بالقوه است. هم اکنون تعداد دانشجویان به حدود سه میلیون و دویست هزار نفر رسیده که نزدیک به بیست برابر تعداد دانشجویان در مقطع انقلاب۷ ۵ است. اکثریت آنان را زنان تشکیل می دهند. ضمن اینکه شواهد حاکی از ان است که نقش دانشجویان با گرایش چپ در جنبش های دانشجویی سال های اخیر پررنگ و جایگا هشان در شوراهای صنفی دانشجویی قابل توجه بوده است. اطلاعاتی هم که از زندانیان سیاسی ازاد شده در دست است نشان می دهد بخش اعظم زندانیانی که به دلایل عقیدتی در زندان هستند خود را چپ می دانند. این نکته خود موید زنده بودن تفکر چپ در جامعه ایران است.

نباید از یاد برد که نهادهای صنفی و مدنی ایران هم که به رغم تمامی سرکوب ها هنوز شجاعانه درمقابل استبداد و استثمار هار مقاومت می کنند، در زمره ستون های جنبش چپ هستند.

به این ترتیب و با مهیا بودن چنین شرایطی هیچگونه اهمال، تفرقه و انزوا و تنگ نظری های سازمانی و ایدئولوژیک از جانب هیچیک از سازمان ها و احزاب چپ از نگاه زحمتکشان ایران پذیرفته نیست. باید کلیه نیروهای با گرایش چپ به رغم تمامی اختلافات، در اسرع وقت حول یک برنامه استراتژیک و راهنمای کلی عمل توافق و آن را منتشر نمایند.

بدیهی است که چپ ها به عنوان پی گیر ترین نیروها در رفع ستم ملی می توانند نزدیکترین تفاهمات را با احزاب و سازمان ها و شخصیت های مدافع فدرالیسم در سطح کشور داشته باشند. جریان های چپ می توانند در توافقاتی چندجانبه هم  در درون طیف چپ و هم بیرون از آن با دیگر جریان های ترقیخواه، کانون های گوناگونی از مبارزه حول اهداف مشترک راشکل دهند. لازم است بر این نکته خاص تاکید مجدد شود که جامعه انقلابی ایران هم اکنون نیازمند شنیدن صدایی واحد از جانب نیروهای چپ به مثابه یک جریان با تمامی پرنسیپ های خاص خود است.

جریان چپ نباید اجازه دهد به زائده ای از جریان های دیگر تبدیل شود که لازمه آن بیان صریح و بدون لکنت مواضع خود و مرزبندی روشن با دیگر جریانهای اپوزیسیون است. روشن است که چنین اقدامی به معنای وارد نشدن همکاری با نیروهای ترقیخواه غیرچپ بر اساس برنامه های مشترک مورد توافق نخواهد بود.

اگرجریان های سیاسی چپ ایران خصوصا آنان که دارای پیشینه فعالیتی بوده اند، فارغ از هرگونه خود محوری و جاه طلبی و با حفظ دیدگاه ها و انتقادهای خود نسبت به یکدیگر به یک وحدت نظر حول اساسی ترین مبانی سوسیالیسم برسند و منشور “به سوی عدالت اجتماعی” فضای ملتهب ایران را پر کند، جریان عدالت خواهی داخل کشور از هر طیف، انرژی تازه ای خواهد گرفت و مباررات طبقه کارگر برای تحت فشار گذاشتن حاکمیت رو به زوال از ابعاد گوناگون تقویت خواهد شد.

در این صورت می توان انتظار داشت در فردای انقلاب، ارتش خاموش عدالتخواهی به مراتب قویتر از انقلاب ۵۷ خیابان ها را به لرزه در اورد.


ی. نامی – ۱۴۰۲/۱/۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=199572 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیقباد
کیقباد
1 سال قبل

در ارتباط با مقاله ی بالا چند نکته و پرسش شایان یادآوری است:

۱) نویسنده می نویسد “هر فرد یا جریانی که خواهان تغییر وضع موجود به نفع عدالت اجتماعی باشد در یک چشم انداز کلی و کلان و در یک ارزیابی ماهوی چپ محسوب می شود.”

عدالت خواهی، همان طور که نویسنده ی محترم گفته، “قدمتی دارد به درازای تاریخ” و موضوع مرکزی تقربیاً همه ی جنبش های اجتماعی در جهان و ایران و ارتباطی ماهوی با “چپ” ندارد. چنانکه یکی از اصول مذهب شیعه ی دوازده امامی “عدل” است، البته با تعریفی که آنها از عدالت دارند. شاید بتوان “چپ” را ادامه ی آن جنبش ها دانست، اما نه برعکس. به بیان دیگر، چپ ها عدالت خواهند، اما هر عدالت خواهی الزاماً چپ نیست.

۲) نویسنده می نویسد “درست است که تهیدستان و دانشجویان و اقشار تحصیلکرده در جامعه ما الزاما انقلابی نیستند اما یقینا گرایشات عدالت خواهانه در آنان به دلایل عینی و نظری قوی بوده.”

منظور از “انقلابی بودن” در اینجا روشن نیست؟ منظور مبارز بودن است؟ رادیکال بودن است؟ مارکسیست بودن است؟ بر چه اساسی آنها “انقلابی” نیستند؟

۳) نویسنده می گوید “بسیار مهم است که تاکید شود وجود یک ارتش خاموش برخوردار از پتانسیل رزم اجتماعی، منحصرا در اختیار جنبش های چپ است.”

خب، اگر این درست باشد، رهبری بلامنازع خمینی در انقلاب ۵۷ و حمایت میلیونی از او چگونه توجیه می شود؟ آن هم در حالی که چپ حتی نتوانست ۱۰ درصد مردم را بسیج کند؟

۴) نویسنده می نویسد “واقعیت این است که تا کنون و با گذشت قریب هفت ماه از شروع اعتراضات، هنوز سخنی از چپ ایران به مثابه یک جنبش واحد شنیده نشده.”

آیا این خود نشانگر این نیست که چپ نفوذ و پایگاهی در جامعه ندارد؟ که اگر می داشت، لحظه ای درنگ نمی کرد.

۴) نویسنده می گوید “اما وجه مشترک تمامی منشورها و بیانیه ها این است که ساختار اقتصادی جامعه در کلان خود دغدغه هیچیک از آن ها نبوده و تایید نظام سرمایه داری در تمامیت آن، حفظ بازار آزاد و دفاع از مالکیت خصوصی در هر سطح و مقیاس، تن ندادن به اداره شورایی در مراکز کار و تحصیل، و …”

آیا از یک منشور یا بیانیه باید انتظار بیان راهکار و برنامه را داشت؟ چپ ها به خاطر داشتن ایدئولوژی مشخصِ از پیش تدوین شده، به گمان خودشان راهکار و برنامه می دهند، در صورتی که طرح های آنها هم (مثل اغلب ایدئولوژی ها و ادیان) کلی و تکراری است و هنوز با برنامه ی عملی فاصله ی زیادی دارد.

۵) نویسنده می نویسد “کارگران و زحمتکشان جامعه حق دارند بپرسند نیروهای مدافع منافع آن ها کجا هستند؟”

چرا هنوز کارگران و زحمتکشان و نیروهای مدافع منافع آن ها به عنوان دو جریان مجزا از هم دیده می شوند که یکی باید از منافع دیگری دفاع کند؟ آیا کارگران و زحمتکشان خودشان نباید و نمی توانند از منافعشان دفاع کنند؟ هنوز باید یک عده “پیشاهنگ” از حقوق زحمتکشان دفاع کنند؟

 

۶) نویسنده می نویسد “اکنون که بار دیگر به روزهای تعیین سرنوشت نزدیک می شویم جز تفرقه، بی عملی و سکوت صدایی از جریان های چپ شنیده نمی شود.” و ادامه می دهد “فرو رفتن جریان های چپ در لاک خود این فرصت را در اختیار دشمنان طبقاتی قرار داده تا چنین القا کنند که چپ در ایران مرده است و این اندیشه هیچ جایگاهی در مبارزات مردم ایران ندارد.”

آیا این ها همه به معنای آن نیست که چپ، خود در بحران و بن بست قرارگرفته و اول باید خودش را از این وضعیت خلاص کرده و بعد داعیه ی رهبری کند؟

۷) نویسنده می گوید “در حالیکه چنانکه در مقدمه این نوشتار اشاره شد، اکنون به دو دلیل روشن، اندیشه چپ و مطالبات او قویتر از همیشه زیر پوست جامعه جاری است.” “دلیل نخست با گستردگی عظیم چپ خودانگیخته یا همان نیروی پنهان چپ بالقوه در ارتباط است. فقر گسترده ناشی از عملکرد جمهوری اسلامی خیل قابل توجهی از طبقه متوسط را به زیر خط فقر رانده است.”

به نظر می رسد که “جنبش چپ” همچنان “فقط” بر “طبل عدالت” می کوبد و پایگاه خود را هنوز در میان فقرا می یابد و دموکراسی و حقوق بشر (به عنوان نمادهای لیبرالیسم و بورژوازی) جایگاهی در این اندیشه ندارند. حال اگر فقر و بی عدالتی  در جامعه ای ریشه کن شود، چپ ها برای چه چیزی مبارزه خواهندکرد؟ این نوع نگاه به جامعه، نوعی نگاه آخرالزمانی است که به اصطلاح، هر چه ظلم و فساد درجامعه بیشتر باشد، وقوع انقلاب کمونیستی محتمل تر است و از این رو هر چه جامعه فقیرتر، گرایش به چپ بیشتر !

۸) نویسنده می نویسد “نباید از یاد برد که نهادهای صنفی و مدنی ایران هم که به رغم تمامی سرکوب ها هنوز شجاعانه درمقابل استبداد و استثمار هار مقاومت می کنند، در زمره ستون های جنبش چپ هستند.”

اگر قرار باشد هر کسی یا جریانی صرفاً ادعا بکند، همه می توانند چنین ادعایی داشته باشند که رهبری جنبش های اجتماعی در دست آنهاست. چنین انحصارگری ای با ماهیت دموکراسی همخوانی ندارد.

۹) نویسنده می نویسد “به این ترتیب و با مهیا بودن چنین شرایطی هیچگونه اهمال، تفرقه و انزوا و تنگ نظری های سازمانی و ایدئولوژیک از جانب هیچیک از سازمان ها و احزاب چپ از نگاه زحمتکشان ایران پذیرفته نیست.”

به نظر نویسنده ی محترم ریشه های این “اهمال، تفرقه و انزوا و تنگ نظری های سازمانی و ایدئولوژیک” در کجاست و چگونه باید این مشکل حل شود؟ اگر این مشکل در ماهیت ایدئولوژی چپ باشد، آیا اساساً قابل حل است؟

۱۰) و پرسش آخر: منظور از این که “چپ در ایران زنده است؟”این است که هنوز نفس می کشد؟ هنوز وجود دارد؟ یا اینکه حرف تازه ای برای گفتن دارد و افق تازه ای برای خود وجامعه گشوده است؟ اگر دومی است، کجا و چگونه؟

با سپاس و احترام

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

تفکر چپ که بر پایه عدالت خواهی بود از گذشته های دور در درون جوامع بوده و هست و خواهد بود هر جامعه که در آن این تفکر نباشد جامعه ای پویا و رو به جلو نخواهد بود اما این تفکر در سیر تکاملی خود متوجه شد برای رسیدن به عدالت پایدار با آزادی و دمکراسی را مقدم بداند و…
اما اینکه گروهی اصرار دارند تجربیات شکست خورده چپ خواهی گذشته را عَلَم کنند و با طبقه سازی خاصی سپس این طبقه را در مقابل دیگران تعریف کنند این روش را باید مشکوک دید

کیا
کیا
1 سال قبل

سوال از بینگ
آیا چپ در ایران زنده است

جواب:
“چپ در ایران، به عنوان یک جریان سیاسی، همچنان وجود دارد و در بسیاری از انتخابات‌ها و رویدادهای سیاسی حضور دارد. با این حال، باید توجه داشت که این جریان در طول سال‌ها تغییرات زیادی را تجربه کرده است و ممکن است با نام‌های مختلف و با تفاوت‌های محتوایی متفاوت در آینده نیز حضور داشته باشد.”

الف باران
الف باران
1 سال قبل

چپ ، اندر ، قیچی …
اکثریت چپ امروز در ایران همانند داستان مردی است که به حمامی رفت و خواست شیری بر بدن او خالکوبی کنند مشروط بر اینکه دردی هم نداشته باشد . با اولین سوزن بر بدنش ، دادش به هوا رفت و گفت… سرش را نمی‌خواهم ، دم اش را نمی‌خواهم و … خود می‌دانید .
ناگفته نماند که این احزاب و سازمان‌ها کنونی بر اهداف و آرمانهای بنیانگذاران خود پشت کرده و مسیری را در خلاف جهت اهداف گذشته خود رفته و یا پیموده اند . چه حزب توده ایران باشد ، چه سازمان چریک‌های فدایی خلق و چه سازمان مجاهدین …
زنده یاد سعید سلطانپور را نمی‌توان با احزاب و سازمانی هایی هم ردیف دانست که امروز چنان و چنین اند و یا حزب توده ایران را قبل از قبول تئوری ” همزیستی مسالمت آمیز ” یا مجاهدین خلق ایران را قبل و بعد از جنگ ایران و عراق .

سخن بیشتر بر سر”چپ هایی” است که ماسک چپ را بر چهره خود گذاشته و کلیه قوانین سوسیالیسم را از دیر هنگام کنار گذاشته‌ اند .
کافی است اگر ” لنین یا لنینیسم ” را از ایدئولوژی سوسیالیستی بردارند به چپ‌هایی بدل می‌شوند که حملات نظامی به یوگسلاوی، افقانستان ، عراق ، لیبی ، سوریه و در آینده به ایران را تایید کرده و یا خواهند کرد .
تعدادی از آنها وجود هیچ کشوری را در گذشته بعنوان سوسیالیستی قبول ندارند . بیشتر آنها دیکتاتوری پرولتاریا را قبول ندارند ، زیرا به نظر آنها دیکتاتوری پرولتاریا استبداد شاه و خمینی را در نظر آنها مجسم می‌کند . خیلی‌ها با حضور حزب مخالف اند و طرفدار آزادی ناب ، دموکراسی ناب و آزادی‌های بی قید و شرط برای همه هستند . بعضی دیگر استعمار کهن را مانند دوران قبل از انقلاب اکتبر ” متمدنانه ” می‌دانند .
برخی با مبارزه خلقها برای آزادی، به بهانه ایدئولوژی غیرسوسیالیستی حاکم بر رهبری این مبارزات، به دشمنی برمی‌خیزند ، برخی استعمار کهن را مانند دوران قبل از انقلاب اکتبر ” متمدنانه ” جلوه می‌دهند،بخشی اساسًا بروز “رویزیونیسم” در حزب کمونیست شوروی را قبول ندارند و شناختنی از “رویزیونیسم” نداشته و نمی‌خواهند داشته باشند و…و…و
آنها خواهان خالکوبی شیری بر پیکره خود هستند که نه سر داشته باشد و نه سایر هویت های شناخته شده شیری …

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

چپ ها ی دیگر را با مشت چپ و راست کردی که بگویی چپ خاص روسی که از لنینیسم و استالینیسم برخاسته است درست است
عجب

آذرخش
آذرخش
1 سال قبل

جناب نامی
باز هم همان تجربه ۵۷
تکرار همان هزینه ها؟
مگر قرار است که رهبری انقلاب را جریان دیگری در اختیار داشته باشد و چپ در حاشیه از ظرفیت های دانشجویی و اندکِ کارگری خود بهره بگیرد؟
ودر نهایت کشتار، زندان و تبعید نصیبشان شود؟چپی که معتقد به حکومت شورایی است با چپی که از طریق شرکت در انتخابات دموکراتیک به اهداف خود می رسد، می توانند بر سر (منشور عدالت خواهی)به یک نقطه مشترک برسند؟؟
البته که نه
روش رسیدن به عدالت اجتماعی در هر کدام فرق می کند
بنا براین شجاعانه سنگ هایتان را از هم وا بکنید
هر روشی که برای رسیدن به عدالت خواهی با تفکرات ونظرات و ظرفیت جامعه مناسب باشد، طرفداران خود را در رهبری جنبش انقلابی خواهد یافت. واگر در رهبری جنبش انقلابی چ. نتواند جایگاه وزین و شایسته ای داشته باشد،نباید دلش را خوش کند که شاید بعد ها بتواند سری از توی سرها در آورد؟
((منشور عدالت خواهی ))خوب است ولی مختصّ چپ مارکسیست نیست،همانطور که ذکر کردید.عدالت خواهان را باید شناخت و به اسم صدا زد،تا بشود حول منشوری اجماع کنند.از کلّی گویی ودادن شعار طرفی بسته نمی شود.

هرمز همتی
هرمز همتی
1 سال قبل

شما سرنوشت منشور سازی ها را دیده اید.اما دوباره پیشنهاد می دهید که یک منشور جدید تهیه شود.
شاید اصل ماجرا دارای اشکال است.
به این معنی که فکر کنیم گام اول ، تهیه منشور توسط افراد و نیروهای ناهمگون است.

ناقلا
ناقلا
1 سال قبل
پاسخ به  هرمز همتی

🤣🤣🤣

آذرخش
آذرخش
1 سال قبل
پاسخ به  هرمز همتی

درست برخلاف نظر شما منشور باید از افراد ناهمگون نوشته و امضا شود.منشور یعنی فرمان یا دستوری که به صورت علنی ویا سرباز برای اطلاع عموم نوشته شده ونشر یابد.منشور دارای هدف ونشان دادن راه های رسیدن به آن هدف است.
در منشور سازمان ملل متحد که ۱۹۳ کشور آن را امضا کردند،هیچ همگونی بین امضا کنندگان وجود ندارد. ولاکن همه امضا کنندگان دریک ((هدف)) ولو به ظاهر مشترکند و آن حفظ صلح است. و در راه رسیدن به این هدف ولو به غلط، راهکارهایی را در نظر گرفتند.اگر متظور شما چیزی شبیه منشور پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) است.هدف و وسایل رسیدن به هدف در جهت منافع ((مردم جهان))نیست.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x