چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

پهلوان شیرازی (به مناسبتِ درگذشتِ او) – خسرو باقرپور

سال سوم دبستان بودم. آمد کرمانشاه. ما را به صف بردند به مدرسه فردوسی که حیاط بسیار بزرگی داشت. از همه ی مدارس بچه ها را آورده بودند. خلیل عقاب آمد میانِ حیاط، با آن ریشِ تهمتن گونه و خفتان ببر بیان. اول مجمعه ی مسی پاره کرد. زنجیری دور سینه اش محکم کرد، چند بار خم و راست شد، زور زد و بعد… تق! زنجیر برید. بعد تکه فرشی را مثل کرباس از وسط جر داد. رفت روی دو بشگه و خری را با دندان بلند کرد. یک سنگ صد منی را چند نره غول قلتشن روی سینه اش گذاشتند و با پتک خُرد و خاکشیر کردند. سپر عقب دو جیپ جنگی ی قدیمی را با ریسمان به دو دستش محکم بستند. رانندگانِ جیپ ها گذاشتند تو دنده و در جهات مخالف گاز دادند. خلیل عقاب آنقدر این دو جیپ را نگه داشت که لاستیک های دو ماشین دود کرد و آخر رضا داد رهاشان کند. یک لحاف کهنه را چند لا کردند و گذاشتند روی شانه هاش. چند نفر سر یک تیرآهن دراز را گرفتند و آوردند گذاشتند روی لحافِ کهنه. دست و بازو روی تیرآهن گذاشت و فشار داد. نعره زد. خم و راست شد. تیرآهن خم شد. پایان کار نیز صفحه ای فلزی روی سینه اش محکم کردند و یک کامیون پر از آدم با دو چرخ سمتِ چپ از روی او رد شد. برخاست و فریاد بلندی کشید. یکی دو دانش آموزِ خردسالِ کنارِ من خودشان را خیس کرده بوند. جمعیت فیکس شده بود، سنگ. جمعیت به خود باز آمد. با شیفتگی دست زد. در پایانِ مراسم خواننده ی معروف شهر روی صحنه ی حاشیه ی حیاط رفت و انگار از قدرت خلیل عقاب و تشویق های بی امانِ مردم دلخور شده باشد؛ با حسادت خواند: حافظِ کوردی زوانم، شعرِ مِن بُرهانمه/ شارِ کرماشان عزیزان کم له شیرازِم نیه! *

*  حافظِ کردی زبانم، شعر من برهان ام است/ شهر کرمانشه عزیزان کمتر از شیراز نیست!

شعر از سید یعقوب ماهیدشتی و بیتی از یکی از غزل های اوست.

https://akhbar-rooz.com/?p=200897 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x