چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

“تاریخ پنهان جنگ کره” – مانتلی ریویو – تیم بیل و گریگوری ایلیچ، ترجمه ی علی اورنگ

آی اف استون

در سال ۱۹۵۲، وقتی که کتاب تاریخ پنهان جنگ کره انتشار یافت، آمریکا درگیر جنگ داغ با کره شمالی و چین و همزمان در جنگ سرد با شوروی بود. در سال ۲.۲۲، وقتی که نسخه جدید این کتاب منتشر شد، آمریکا در گیر جنگ نیابتی با فدراسیون روسیه (جانشین شوروی) و در جنگ سرد با کره شمالی و چین است که در خطر تبدیل شدن به جنگ داغ می باشد. در آمریکا، رئیس جمهور ‘بی دست و پا’ سعی در مدیریت اختلالی است که دولت خودش نقش عمده در ایجاد آن داشته است و جو سیاسی برای مخالفین بطور روزافزونی تحمل ناپذیر می شود و یادآور دوران مک کارتیسم است. اگر امروز ایزی استون اینجا بود وضعیت سال ۲۰۲۲ برایش متاسفانه به طور تاسف آوری آشنا به نظر می رسید

این متن ترجمه مقدمه نسخه ی جدید کتاب تاریخ پنهان جنگ کره نوشته آی اف استون می باشد که انتشارات مانتلی ریویو آن را مجددا منتشر کرده است.

برای کتابی درباره رویدادهای معاصر که بعد از هفتاد سال مجددا انتشار یافته باشد یک دستاورد نادری است. کتاب تاریخ پنهان جنگ کره به قلم ایزی استون Izzy Stone به سه دلیل عمده هنوز مناسبت دارد: یک شاهکار روزنامه نگاری تحقیقی است؛ جنگ کره یک رویداد بزرگ در پسا تاریخ ۱۹۴۵ بود؛ و ترکیب این دو (روش تحقیقی و آنچه که از مانورهای پشت پرده رسمی اسرار فاش شد) می تواند به درک رویدادهای بعد از جنگ و زمان حاضر و آینده کمک کند.۱ در موضوعات مربوط به انسان پدیده هایی هستند که تغییر نمی کنند. خدعه، فریبکاری، و اعمال نفوذ از مشخصات قدرت هستند، شاید به ویژه از مشخصات قدرت سیاسی “دموکراتیک” مدرن – البته چه کشوری وجود دارد که مدعی پایبندی به دموکراسی نباشد؟ بعلاوه، چارچوب بین المللی که در واقع جنگ کره آن را برای ما مهیا کرد، تحت عنوان “جنگ سرد”، علیرغم تمایل موقت ظاهری به تنش زدایی و دوری از آن هنوز با ماست. در سال ۱۹۵۲، وقتی که کتاب تاریخ پنهان جنگ کره انتشار یافت، آمریکا درگیر جنگ داغ با کره شمالی و چین و همزمان در جنگ سرد با شوروی بود. در سال ۲.۲۲، وقتی که نسخه جدید این کتاب منتشر شد، آمریکا در جنگ نیابتی با فدراسیون روسیه (جانشین شوروی) است، و در جنگ سرد با کره شمالی و چین است که در خطر تبدیل شدن به جنگ داغ می باشد. در آمریکا، رئیس جمهور ‘بی دست و پا’ سعی در مدیریت اختلالی است که دولت خودش نقش عمده در ایجاد آن داشته است و جو سیاسی برای مخالفین بطور روزافزونی تحمل ناپذیر می شود و یادآور دوران مک کارتیسم است.۲ اگر امروز ایزی استون اینجا بود وضعیت سال ۲۰۲۲ برایش متاسفانه به طور تاسف آوری آشنا به نظر می رسید.

کنار زدن پرده خدعه و فریبکاری: روزنامه نگاری تحقیقی استون

چندین دهه بعد از انتشار آن، کتاب تاریخ پنهان جنگ کره هنوز در رابطه با روش تحلیل سیاست خارجی آمریکا و سبک جنگ آفرینی، و انتشار اطلاعات تاریخ پنهان در مقابل روایت مقامات رسمی مناسبت خود را حفظ کرده است. استون معتقد بود که فقط وقتی میتواند مخاطبین داخلی را قانع کند که اگر او “اطلاعاتی را ارائه دهد، آنهایی که دیدگاه های رسمی دولت آمریکا را قبول دارند نتوانند آن اطلاعات را به زیر سوال بکشند.” بنابراین، استون آگاهانه منابعش را به اسناد مقامات رسمی آمریکا و سازمان ملل و نشریات انگلستان محدود کرده بود. نکته قابل توجه افشای حجم اطلاعاتی است که استون در این زمینه با تحلیل های دقیق همراه با ذهنیت تحقیقی اش ارائه داده است. او دیدگاه مقایسه منابع جریان اصلی و توجه به مغایرت ها، حذفیات، تاکیدات، نوع فرمول بندی را برای افشای حقایق در پس زبان مبهم مقامات بکار برده است. روش تحلیلی استون برای تجزیه و تحلیل و تفسیر منابع رسمی مدلی است که هنوز مناسبت دارد و بکار گرفته می شود.

انفجار جنگ همه جانبه در شبه جزیره کره فرصتی بوجود آورد که آمریکا منافع ژئوپلیتیک خود و مشتریان عمده اش را پیش ببرد. شروع جنگ در ذهنیت مردم به این صورت بود که کره شمالی ناگهان جنگی را شروع کرد که هیچکس برای آن آماده نبود. اما، پس از کند و کاو در منابع گوناگون، استون دست روی ابهاماتی می گذارد که تصویر واقعی جنگ را تیره کرده بود. مهمترین آن این بود که او به اسناد قابل توجهی دست یافته بود که اشاره به اطلاع قبلی مقامات آمریکایی و کره جنوبی از حمله نیروهای شمالی می کرد، و تصمیم گرفتند که از آن جلوگیری نکنند. رئیس جمهوری وقت کره جنوبی، سینگمان ری، در انتخابات مجلس شکست جدی خورده بود، و آینده سیاسی اش نامعلوم بود. به حمایت آمریکا هم کاملا مطمئن نبود. از طرف دیگر، ژنرال دوگلاس مک آرتور و بسیاری در واشنگتن برای براه اندازی یک نهضت جهانی ضد کمونیستی مشتاق بودند، و بدون در نظر گرفتن تلفات جانی، جنگ کره وعده ای برای گسترش آن نهضت جهانی بود. چیانکایچک در تایوان همچنین در رویای یک جنگ بزرگتر بود، که امیدوار بود با آن جنگ بتواند سرزمین اصلی چین را دوباره تصاحب کند. علائمی وجود دارد که، استون هم با طعنه به آن اشاره می کند، مسبب جنگ سینگمان ری، و به احتمال قوی در هماهنگی با چیانکایچک، بوده است. گزارش های اولیه، که بعدا زیر پروپاگانداهای رسمی دفن شد، مبتنی بر این بود که “کره جنوبی به کره شمالی حمله کرده است.”۳ بعد موضوع عجیب بازار لوبیای سویا بود، قبل از جنگ، اقوام و همکاران چیانکایچک آینده لوبیای سویا را خریده بودند، که بعد از شروع جنگ سودهای های عظیمی کسب کردند. سناتور جوزف مک کارتی هم در بازار لوبیای سویا دستی داشت.۴     

مناقشه کره همچنین سیاست “برخورد سختگیرانه” هری ترومن، رئیس جمهوری آمریکا، را برای تشدید جنگ سرد تقویت کرد. بهانه ای بدست آمریکا داد که بودجه نظامی اش را چهار برابر کند، حضور پایگاه های نظامی اش را در سراسر آسیا و اقیانوسیه تثبیت کرده، و آمریکا را در مسیر یکطرفه اقتصاد مبتنی به نظامی گری و سیاست خارجی قرار دهد که تا به امروز ادامه دارد. 

استون نقش آمریکا در جنگ کره را در چارچوب جنگ سرد جهانی قرار می دهد، که فقط در این چارچوب می توان آن را بطور کامل درک کرد. موضوع اصلی تنش بین خط مشی مهار خصومت آمیز کشورهای سوسیالیستی از طریق “تحریم های سیاسی و اقتصادی” بوسیله دولت ترومن و محافظه کاران واشنگتن بود که در پی اقدامات تهاجمی تری بودند. گروه دوم امیدش برای یک جنگ جهانی بر علیه کمونیسم بود که با تمایلات مک آرتور به کشاندن آمریکا برای جنگ همه جانبه بر علیه چین و شوروی تقویت می شد. استون جزئیات ترسناک برنامه مک آرتور برای شروع جنگ را ارائه می دهد. این جزئیات افشاگری بیادماندنی از شخصیت بزرگ (آیکون) آمریکایی است.

اما، مک آرتور و ترومن در برهم زدن هر فرصتی برای خاتمه جنگ با هم در توافق بودند. هر کدام انگیزه خود را برای ادامه مناقشه داشتند: مک آرتور به امید تبدیل جنگ به یک مناقشه بزرگ بین المللی بود، و ترومن برای تضمین برگشت ناپذیری از سیاست پرحرارت ضد کمونیستی در حال تبدیل اقتصاد آمریکا به نظامی گری کینزینیسم بود.

فقط زمانی روزنامه نگاران آمریکایی بر تاثیر جنگ روی غیرنظامیان تمرکز می کنند که با اهداف ژئوپلیتیک آمریکا مناسبت داشته باشد.۵ البته معمولا غیرنظامیان در جنگهای آمریکا در گزارشهای رسانه ها نامرئی هستند. جنگ کره هم از این موضوع مستثنی نبود، اما استون مصمم بود که این واقعیت ناگوار را که گزارشات سست مقامات رسمی می خواستند وضعیت غیرنظامیان را بطور مبهم ارائه دهند و یا محو کنند، افشا کند. در این رابطه، او با دلسوزی و ترحم آشکار می نویسد. این نوع از همدلی بطور تکاندهنده ای در تضاد با فقدان چنین احساساتی در بین روزنامه نگاران آمریکایی از پایان جنگ ویتنام تا حالا میتواند باشد.

به عنوان مثال، استون اطلاعیه های منتشر شده نیروی هوایی آمریکا را بعد از یک کمپین بمباران در سپتامبر ۱۹۵۰ بررسی می کند، که در آن شکایت از کمبود اهداف برای بمباران می کند چرا که دیگر هدفی برای نابود کردن باقی نمانده است. استون می گوید، “این اطلاعیه ها را باید آنهایی که  که می خواهند تاریخ کامل جنگ کره را درک کنند بخوانند.” او ادامه می دهد، “این اطلاعیه ها به معنای واقعی کلمه هولناک هستند.”۶ او از سندی  نقل قول کرد که در آن از آتش سوزی های بزرگی در دهکده هایی که هواپیما های نظامی با موشک، بمب های ناپالم، و مسلسلهای آتش زا حمله کرده بودند، گزارش داده بود. “چرا توضیح داده نشد،” استون با تلخی پرسید، و اضافه کرد، “سرازیر کردن بمب های ناپالم روی مردم غیر نظامی به خاطر بیرون کشاندن تعدادی سرباز کره ای از مخفیگاهشان بی تفاوتی کامل به غیر نظامیان را نشان میدهد.”۷ عملیات دیگری از حمله به چندین دهکده با بمب، موشک، و ناپالم را صحبت می کند که به “نتایج عالی”دست یافته است. استون با کلمات تلخ خود به خواننده هم فرصت می دهد که آنها را جذب کند، و به شکلی این کلمات را در کنار هم میگذارد که خواننده برای تامل مکث کند: ” نتایج … ‘عالی’ بودند.”۸

استون به گزارش هایی از نیروی هوایی دست یافت که عمیقا آزاردهنده بود، در محیطی که در آن بی تفاوتی به زندگی انسان حاکم بود، او متوجه شوق و ذوق نظامیان آمریکایی از مرگ و نابودی دیگران شد. “عبارت هایی درباره این حملات به  دهکده ها وجود داشتند که انعکاسی بود از ضعف اخلاقی سخیف (نه ترحم از روی انسانیت) که کاملا تهی از هرگونه منطقی بود – این ذهنیت را بوجود می آورد که خلبانان با دهکده ها مثل مهره های بولینگ بازی می کردند.” در میان مثال هایی که استون ارائه می دهد یکی از آنها سروانی است که فرماندهی یک حمله هوایی را به عهده داشت: “حالا تو می توانی با آن گروه از دهکده ها برای همیشه وداع کنی.”۹

در آن مقطع، مثل حالا، روزنامه نگاران عمدتا نقش تندنویسان برای قدرت را بازی می کردند، روایت های رسمی را طوطی وار تکرار می کردند و کوچکترین کنجکاوی در مورد واقعیت های پیچیده میدانی نشان نمی دادند. غالبا، درست مثل زمان حاضر، رسانه ها به عنوان سردسته تشویق کنندگان برای جنگ یا تشدید خشونت عمل می کردند. آرامش در جنگ ژنرال مک آرتور را نگران می کرد، چرا که او می خواست به فشار روی واشنگتن برای گسترش جنگ ادامه دهد. با گذاشتن گزارشات تند و تکان دهنده در کنار واقعیت های زمینی، استون دورویی ژنرال را با جزئیات بسیار انتقادی افشا می کرد. اگرچه بیانیه های مک آرتور احتمالا تخیلی بودند، اما او می دانست که در جامعه آمریکا وزنه ای محسوب می شود، و می توانست روی رسانه ها برای انتقال پیام هایش در بین مردم حساب کند. انتظار او از رسانه ها کاملا درست بود. روزنامه های آمریکایی معمولا تحلیل های جدی مقامات رسمی را نادیده می گرفتند و ادعاهای غیرعادی مک آرتور را با تیترهای درشت گزارش می دادند. بدون در نظر گرفتن شرایط نظامی، آنچه که را روزنامه ها به مردم می خوراندند خوراک مداوم ساختگی از جانب مک آرتور بود.

علیرغم برکناری مک آرتور از مقامش، آمریکا به صلح تن نداد. بعد از اینکه جنگ به بن بست رسید، تنها دلیلی که واشنگتن به جنگ ادامه داد و مذاکرات را طولانی کرد به خاطر کسب امتیازات سیاسی بود. با آوردن نقل قول از مقامات آمریکایی که ناراحتی آنها را از چشم انداز صلح نشان می داد، استون نتیجه می گیرد که، “مذاکرات صلح بوسیله مقامات آمریکایی نوعی از یک توطئه اهریمنی برای تجدید تسلیحات قلمداد می شد.”۱۰ البته تعجب آور نبود که رسانه ها از این روایت پشتیبانی کردند، و در این رابطه استون سرمقاله های جنگ طلبانه ای را از واشنگتن پست و نیویورک تایمز نقل قول می کند.

تحلیلات مذاکرات صلح به وسیله استون شاهکار روزنامه نگاری تحقیقی است. او از این واقعیت زشت پرده برداری می کند که چگونه آمریکا عمدا جنگ را طولانی کرد در حالی که دو طرف متخاصم مدتها پیش هرگونه امکانی برای دستیابی به برتری نظامی را از دست داده بودند. در واقع، وقتی که این کتاب در ابتدا در اول سپتامبر ۱۹۵۲ منتشر شد، یک سال طول کشید تا متارکه جنگ اعلام شد. مشکل اصلی امتناع آمریکا، در توافق با سینگمن ری و چیانگ کای شک که برایشان این امر خیلی مهم بود، از بازگشت زندانیان جنگی به کشورهایشان مطابق با کنوانسیون ژنو بود. در عوض، آمریکا مصمم بود که با مطرح کردن “مشروعیت” چین و کره شمالی از طریق پروپاگاندای سیاسی امتیاز بگیرد. زندانیانی را که آمریکا و کره جنوبی در اختیار داشتند شدیدا تحت فشار بودند که بازگشت به کشورشان را رد کنند و از آن طریق به رژیم های ورشکسته سینگمن ری و چیانگ کای شک مشروعیت قلابی بدهند.۱۱ مشاجره پایان ناپذیر بر سر این مسئله طولانی شدن جنگ را ماورای هر گونه منطق نظامی قابل قبول تضمین کرد.

همانطور که استون بطور کامل نشان داده است، هروقت که به نظر می رسید که موافقتنامه در شرف تکمیل شدن بود آمریکا اقدام به تضعیف مذاکرات می کرد. تعویق ترک مخاصمات به اشکال گوناگون صورت می گرفت. یکی از نمونه های متعدد که استون ارائه می دهد در اوت ۱۹۵۱ به وقوع پیوست، که در آن ژنرال کره شمالی نام II  در مقابل درخواست های آمریکا در مورد تغییر خط ترک مخاصمه از مرز ۳۸ درجه به خط مخاصمه فعلی کوتاه آمد. این سازش محیط گرمتری را در مذاکرات بوجود آورد، و به نظر می آمد که توافق قابل دسترسی باشد. درست درهمات مقطع، ارتش آمریکا با توپخانه اش حملات سنگینی را شروع کرد. مذاکرات در کی سونگ صورت می گرفت، که طرفین مخاصمات موافقت کرده بودند که در طول صحبت ها منطقه بیطرف جنگی باشد. چریک های کره جنوبی وارد منطقه بی طرف کی سونگ شدند و به یک گشت پلیس حمله کردند. حوادث دیگر به وقوع پیوست، شامل هواپیمای جنگی آمریکایی که یک جیپ کره شمالی را بمباران کردند که با اعضای مذاکره کننده اش عازم محل مذاکرات بود و همچنین بمباران کی سونگ. قبول اینکه این اعمال تحریک آمیز برای برهم زدن مذاکرات همگی اتفاقی بوده باشند مشکل بود، با توجه به اینکه بلافاصله بعد از این حوادث کره شمالی میز مذاکرات را ترک کرد. رسانه های آمریکایی مطیعانه مسئولیت برهم خوردن مذاکرات صلح را به سازش ناپذیری و “نیرنگ سرخ های” کره شمالی نسبت دادند. در اینجا و در موارد دیگر استون با مهارت این را افشا می کند که چگونه مقامات غیرنظامی و نظامیان آمریکا، با همکاری رسانه ها، مسئولیت عملکردهای خودشان را به طرف دیگر منتقل می کردند. این تصویر دقیق از تزویر رسمی است.

توجه استون به  جزئیات با ارزشی که افشا می کند باعث نمیشود که تصویر بزرگ تر رویدادها را نادیده بگیرد. جنگ کره آمریکا را در مسیر نظامی گری و جنگ های بی پایان گذاشت. آخرین کلمات استون در این فصل ارزش تکرار دارد:

“روند غالب در افکار سیاسی، اقتصادی و نظامی آمریکا ترس از صلح بود. ژنرال وان فلیت آن را در صحبت هایش با یک هیئت فیلیپینی در ژانویه ۱۹۵۲ خلاصه کرد: “کره یک موهبت بود. باید یک کره در اینجا یا جای دیگری از جهان وجود داشت.” در این اعتراف ساده لوحانه کلید تاریخ پنهان جنگ کره قرار دارد.”۱۲ 

نقش محوری جنگ کره

جنگ کره شاید مهمترین مناقشه از مقطع جنگ جهانی دوم به بعد باشد. معروفیت جنگ ویتنام را ندارد – حتی به آن لقب “جنگ فراموش شده” داده شده است – اما عواقب آن بسیار عظیم بود. به مفهوم نوپای جنگ سرد پرو بال گسترده داد، باعث تجزیه دو کشور کره و چین شد، و بذر ادامه مخاصمات را کاشت. “بیزینس آمریکا” را از بیزینس (تجارت) به بیزینس جنگ تغییر داد، و اقتصاد دائمی جنگ را در مرکز جامعه آمریکا تعبیه کرد.

استون به جبهه جنگ نزدیک بود، و درحالیکه رویداد ها در حال شکل گیری بودند درباره شان می نوشت، بنابراین اگرچه در قضاوت هایش دقیق بود، اما ضرورتا محدودهای خودش را هم داشت. بعد از وقوع حوادث، این امکان وجود دارد که وضعیت جنگ و سیاست داخلی آمریکا که آن را به شکلی از توسعه تاریخی امپریالیسم آمریکا در آورد، شناسایی کرد. نقاط عطف بسیار مهمی در این فرایند وجود داشتند. ابداع عبارت “قرن آمریکایی” به وسیله هنری لیوس در فوریه ۱۹۴۱ به ایجاد اشتهای ایدئولوژیک برای تسلط جهانی کمک کرد که هنوز  در مورد آن بحث می شود.۱۳ مانور فرانکلین دی. روزولت از یک آمریکای سرسخت و ورود به جنگ جهانی دوم قدم مهم اول بود، اما ترومن بود که یک همکاری احتمالا موقت را تبدیل به یک تعهد دائمی برای سلطه کرد. تصمیم استفاده از تسلیحات هسته ای بر علیه ژاپنی که شکست خورده بود اخطاری به شوروی، و جهان بر برتری استراتژیک نظامی آمریکا بود.۱۴ تشکیل ناتو در سال  ۱۹۴۹ پیمان نظامی اروپای غربی بر علیه شوروی را در اختیار آمریکا گذاشت، و جنگ کره تبدیل به بازوی دیگر انبر در شرق آسیا شد، که کره جنوبی، ژاپن، و تایوان را در پیمانی به رهبری آمریکا و بر علیه چین و شوروی قرار داد.

بعلاوه، این جنگ “مناسب” برای آمریکا پانزده کشور دیگر را بر علیه خطر سرخ/زرد به هم پیوند داد – جنبه های نژادی و سیاسی آنها به نوعی درهم تنیده شده بود. اگرچه امروز برخی از آن کشورها، مثل ترکیه، از آمریکا فاصله گرفته اند و بعید به نظر می رسد که به سوی جنگ دیگری بر علیه چین یا کره شمالی کشانده شوند، البته دیگران مثل استرالیا و بریتانیای دوردست اشتیاق (اگرچه ابلهانه) فوق العاده ای برای راند دوم جنگ نشان داده اند. بعلاوه، همانطور که استون با توانایی قابل ملاحظه ای بازگو می کند، آمریکا قادر بود با تردستی خود را با پرچم سازمان ملل به پوشاند و نیروی نظامی خود را فرماندهی سازمان ملل خطاب کند، نیرویی که سازمان ملل کنترلی روی آن نداشت، وضعیتی که هنوز ادامه دارد.۱۵             

هفت دهه بعد، رانش استراتژیک اصلی آمریکا ادغام بیشتر این دو بازوی انبر است، بطوریکه اتحادیه وسترن پاسیفیک – عمدتا ژاپن، کره جنوبی، تایوان، و استرالیا – می تواند بطور یکپارچه بر علیه روسیه اعزام شود، و ناتو در مقابل چین صف آرایی کند.۱۶

در مقابل عمیق تر شدن نقش امپریالیسم آمریکا در شرق آسیا جنبش ضد استعماری بوجود آمد. البته، مقاومت در مقابل استعمار اروپا در آسیا ریشه های عمیق دارد اما ظهور استعمار ژاپن در اواخر قرن نوزده و در قرن بیست مبارزه ضد استعماری را تبدیل به موضوع اصلی منطقه کرد (مخصوصا در کره). اصولا، آمریکا زواید و دردسرهای استعمار سنتی را کنار گذاشت – پرچمش را بر فراز پایگاه های نظامی آمریکا به اهتزاز در آورد به جای قرار دادن آن بر فراز قصرهای فرماندار مسئول استعمار – اما اصولا گرایش غالب آمریکا کنار زدن استعمار اروپا و ژاپن و جانشینی آن با سلطه خود بود. اما چون آمریکا نمی توانست قبول کند (بویژه برای خودش) که یک قدرت امپراتوری بود، جنبش ضد استعماری را به عنوان توسعه طلبی دشمن بازسازی کرد. بعضی مواقع این را با لفظ ملی بیان میکرد – توسعه طلبی شوروی یا چین – در مواقعی دیگر با لفظ سیاسی، به عنوان توسعه طلبی کمونیستی. دومی، همانطور که بعضی ها به آن آگاه بودند، به درستی به عنوان جنبه ای از جنبش ضد استعماری دیده میشد؛ بیشتر حملات وزارت امورخارجه آمریکا تحت عنوان “دستهای قدیمی چین” در دوران مک کارتیسم در حول و حوش این مسئله بود.۱۷ در مورد موضوع توسعه طلبی شوروی/چین، یادآوری کنایه ای که به لرد ایسمی نسبت داده شده است در اینجا بدون ربط نیست. لرد ایسمی  سرباز انگلیسی که اولین دبیرکل ناتو بود گفت هدف ناتو این است که “روس ها را بیرون کند، آمریکایی ها را وارد کند، و آلمان ها را به زیر بکشد.”۱۸ آمریکایی ها هنوز آنجا هستند (بیش از صد هزار نفر در اواسط ۲۰۲۲).۱۹  اما امروز اگر استون اینجا بود،  روس ها و آلمان ها را چگونه تشریح می کرد؟

ادامه مناسبت کتاب تاریخ پنهان جنگ کره، روشها و مفاهیم آن

استون کلمات را به دقت می خواند، متون را مقایسه می کند، متوجه تناقض می شود، و همیشه رتوریک (لفاظی های سیاسی) را در مقابل واقعیت می گذارد. بنابراین، وقتی که مک آرتور ادعا کرد که نیروهای او بوسیله  نیروهای چینی غافلگیر شده و به عقب رانده شدند – با لفظ “هجوم بیشمار،” و با کنایه های نژاد پرستانه، که اصطلاح مورد علاقه اش بود – استون این بیانیه را با گزارشات نظامی امریکا مقایسه کرد. این مقایسه نشان داد که نیروهای چینی بزرگ نبودند و برخلاف ادعاهای مبتنی بر نبرد شجاعانه نابرابر نیروهای مدافع که در حال عقب نشینی بودند، آمریکایی ها مکررا ارتباطشان را با دشمن از دست می دادند. او به درستی نتیجه گرفت که مک آرتور به دنبال دستاویزی برای کشاندن جنگ به خاک چین بود، که منجر به دخالت شوروی هم می شد، در نهایت جنگ جهانی سوم را رقم می زد و مک آرتور را تبدیل به قهرمان می کرد. مک آرتور مدعی بود که تنها راه توقف تهاجم چین همان تشدید جنگ از طریق کشاندن آن به خاک چین بود. در واقعیت، تهاجم چین یک خیال واهی بود. چین به خاطر حمایت از مرزهایش  محتاطانه و با خویشتن داری عمل می کرد و علاقه به مذاکرات صلح داشت. همانطور که استون با لحن طعنه آمیزی آن را مطرح می کند:

“خیلی ها به آنچه که واقعا در کره اتفاق افتاد توجه جدی نشان ندادند. واقعیت این است که چین کمونیست در مقیاسی که بعضی ها نگران بودند و بعضی دیگر امیدوار به آن حمله نکرد.”۲۰

اگر ما دقیقا موضوع را بررسی کنیم و به بینیم که “واقعیت چگونه در حال شکل گیری است،” آنچه که استون می گوید منطقی به نظر می رسد. برای کره ای ها (شمالی و جنوبی)، اتحاد مجدد کشورشان، که آمریکا آن را در سال ۱۹۴۵ بدون اجازه آنها تجزیه کرد، انگیزه ای بود که ارزش جنگیدن را داشت. اهداف چین لزوما متفاوت و محدودتر بود. یک کره متحد با رهبری یک رژیم سازگار مطلوب بود، اما رژیمی که تحت کنترل آمریکا باشد بطور تحمل ناپذیری برای چین خطرناک بود، بنابراین یک سازش ضروری بود. کیم IIسونگ، و جانشینان او، به نظر می رسید قبول کرده بودند که ارتش آمریکا در کره خواهد ماند، برتری عظیم فناوری و منابع نسبی پایان ناپذیر آمریکا (شامل ارتش انبوه از جمعیت بزرگش) به کره شمالی این امکان را نمی داد که آمریکا را وادار به ترک کره کند. این به منزله متارکه در کوتاه مدت و بازدارندگی در بلند مدت بود. سینگن ری می خواست که آمریکا به جنگ ادامه دهد، مذاکرات ترک مخاصمه را تحریم کرد، و از طریق مسئله اسیران جنگی (وقتی که کتاب تاریخ پنهان جنگ کره نوشت شد مذاکرات در مراحل اولیه بود) سعی در برهم زدن مذاکرات کرد. جانشینان سینگن ری برای روابط با کره شمالی (و چین و شوروی) مواضع متفاوتی اتخاذ کرده اند، اما در مقطع چاپ جدید این کتاب متصدی فعلی کره جنوبی، یون سوک یول، امکان دارد که سینگمن ری امروزی بشود.

برای دولت ترومن، همه چیز به جوزف استالین و شوروی برمی گردد. دکترین ترومن مبتنی بر “مهار توسعه طلبی شوروی” بود، که جنگ کره محک کلیدی آن شد. البته بخشی از آن موضوع فرافکنی ناخودآگاه بود، که طرف مقابل محکوم به کاری شد که آمریکا می کرد. دهه های بعد از جنگ آمریکا شاهد گسترش عظیم سیاسی و نظامی بود. دکترین ترومن همچنین به تقلیل پیچیدگی های آن دوران، بویژه جنبش های ضد استعماری، کمک کرد. این دکترین، عملا یک روایت اخلاقی دوگانه ساده را با گذاشتن آمریکا در “شهری بالای تپه،” که انسان را برای آینده بهتر راهنمایی می کند، اختراع کرد. اما در این دوگانه باوری مانوی، ترومن می خواست که جنگ کره را یک “جنگ محدود” نگه دارد و وارد آزمایش بزرگ با شوروی نشود.

اگر این به نظر آشنا می آید، علتش این است که مبارزات آندوران دائما تکرار شده است. البته، تغییرات عظیمی در جهان در هفتاد سال گذشته از زمان چاپ اول این کتاب به وقوع پیوسته است، اما اگر امروز استون اینجا بود، او این الگو را می شناخت. آمریکا به نوعی در جنگ (جنگ سرد، نیابتی، یا در شرف جنگ داغ) با روسیه، چین، کره شمالی، و بسیاری از کشورهای دیگر است. کره زمین را قربانیان جنگ های آمریکا در دوران دخالت های نظامی اش در ویتنام، عراق، افغانستان، لیبی و بسیاری دیگر از کشورها پوشانده است. مک آرتور رفته است اما خصلتش در مجتمع نظامی صنعتی آمریکا حک شده است. این هیولا نه تنها شامل “تشکیلات عظیم ارتش و صنایع بزرگ نظامی” که دوایت دی آیزنهاور در سخنرانی خداحافظی اش به آن اشاره کرد، می باشد، بلکه افراد بیشماری که در آمریکا و در خارج از آمریکا از جنگ یا از وعده جنگ منفعت می برند را هم دربر می گیرد.۲۱ این هیولا بخش بزرگی از کنگره، اندیشکده ها، و رسانه های اصلی را هم شامل می شود، و به افرادی چون اساتید دانشگاه ها برای مقاطعه کاران نظامی کار می کنند گسترش پیدا می کند – همگی اینها بخشی از نظامی گری جامعه آمریکا و بازسازی آن به عنوان یک دولت امنیت ملی هستند.۲۲

بخش خیلی مهمی از اجزای مجتمع نظامی صنعتی، که نادیده گرفته شده است، ناتوست – بازوی اروپایی تکمیل کننده اتحادیه وسترن پاسیفیک که از کره جنوبی تا استرالیا امتداد دارد و جنگ کره آن را بوجود آورده است، و دشمنان امپراطوری آمریکا را محاصره کرده است. ادعا می شود که ناتو برای دفاع از اروپای غربی در مقابل “توسعه طلبی شوروی” بوجود آمد، اما وقتی که شوروی فروپاشید سریعا خود را دوباره اختراع کرد، شامل رفتن به “خارج از منطقه در جستجوی نابود کردن هیولاها،” که نتیجه اش حمله به یوگسلاوی، افغانستان، و لیبی بود. بخش مهم دیگر تغییرات ناتو این بود که، علیرغم وعده هایش به روسیه (شوروی سابق)، در جهت شرق خود را گسترش داده و فدراسیون روسیه را تهدید کرد که منجر به جنگ اوکراین شد.۲۳ لرد ایسمی پیشنهاد شوروی برای الحاق به ناتو را در سال ۱۹۵۴ را با قاطعیت رد کرد او فاش کرد که “بیرون کردن روس ها” معنی عمیق تری از مقاومت در مقابل تهاجم فرضی داشت.۲۴ نزدیک به نیم قرن بعد، بعد از فروپاشی شوروی، صحبت هایی در مورد الحاق شوروی به ناتو وجود داشت. رئیس جمهوری روسیه، ولادیمیر پوتین، گفت “چرا که نه؟” و وزیر خارجه آمریکا مادلین آلبرایت گفت، “ما در حال حاضر در مورد آن صحبت نمی کنیم.”۲۵ یک اتحادیه نظامی بدون دشمن امکان دارد که تدریجا علت وجودی اش را از دست بدهد، بنابراین هر زمانی که احتمال برقراری صلح در پیش بوده است (تفسیر طعنه آمیزی که استون مکررا بکار می برد) همیشه یک دخالتی وجود داشت تا این خطر دفع شود. شبح مک آرتور هنوز حاکم است.

عوامل محرکه جنگ های آمریکا، و شبه – جنگ هایش ترکیبی از محاسبات ژئوپلیتیکی، سیاست های داخلی، و حرص برای منافع شخصی و شرکتی است. همیشه یک تنش فراگیر مابین تمایل و ترس وجود دارد: تمایل برای کنترل جهان (که به نمایش گذاشتن و نشان دادن رهبری تعبیر مطلوبی از آن است) و ترس از عواقب جنگ. کشمکش بین مک آرتور و ترومن مثالی از آن است، اما امروز دائما خود را آشکار میکند. آیا کمپین بر علیه روسیه در اوکراین باید محدود به جنگ نیابتی باشد؟ آیا یک جنگ محدود در تایوان می تواند خیزش چین را متوقف کند؟ البریج کولبی، یک استراتژیست در دولت ترامپ و نویسنده کتاب استراتژی انکار اینطور فکر می کند.۲۶ او استدلال می کند که متحدین آمریکا می توانند با ترس ساخته شده از چین یکپارچه شوند و فعالانه از آمریکا حمایت کنند، چین را می توان طوری مدیریت کرد که “تیر اول را شلیک کند،” و جنگی که شروع می شود به پاسیفیک غربی محدود شود، و کشورهای حائل – ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، و تایوان – هزینه ها، تلفات و صدمات آن را متحمل می شوند. در نتیجه چین متحمل ضربه سنگینی می شود و به چالش کشیدن هژمونی آمریکا را ترک می کند.۲۷ در مقابل آن دیگران استدلال می کنند که این یک سفسطه خطرناک است: به خاطر برتری نظامی منطقه ای، چین احتمالا برنده چنان کسمکشی خواهد بود، که آمریکا را وادار می کند که جنگ را تشدید کند. یک جنگ محدود فانتزی بیش نیست.۲۸  

بنابراین، مسائلی را که نوشته های استون هفتاد سال پیش رمزگشایی کرد هنوز با ماست. تغییرات زیادی به وقوع پیوسته است، گاهی تغییرات اساسی – شوروی تبدیل به کشور کوچکتر فدراسیون روسیه شده است و خیز چین – و بعضی مواقع این تغییرات سطحی بوده اند. رمز گشایی کلمه کلیدی است چرا که امروز استون می تواند پرده تزویر را که برای پوشاندن فعالیت های دولت ها و مراکز قدرت بکار می رود را  به شناسد. خیلی از پدیده ها آن طوری نیستند که به نظر می رسند، یا به ما ارائه می شود. دولت ها به دشمنانشان دروغ می گویند، اما مهمتر از همه به مردم خودشان هم دروغ می گویند.  اینترنت و رسانه های جمعی محیط اطلاعات را به اشکال عمیقی  تغییر داده اند اما چالش بنیادی نفوذ به  پرده تزویر باقی مانده است. تلاش پیشگامانه استون برای افشای تاریخ پنهان جنگ کره راهنمایی هم برای رمزگشایی است و هم یک حرکت الهام بخش میباشد.                        

منبع: مانتلی ریویو

  تیم بیل دانشگاهی (آکادمیک) بازنشسته است که زمینه مورد علاقه اش امپریالیسم آمریکاست، و عمدتا در رابطه با آسیاست. او نویسنده کتاب کره شمالی: مبارزه بر علیه قدرت آمریکا (انتشارات پلوتو، ۲۰۰۵) و کتاب بحران در کره: آمریکا، چین، و خطر جنگ (انتشارت پلوتو، ۲۰۱۱) و مقالات متعدد دیگر است. او به کره شمالی و جنوبی سفر کرده است. وب سایت او Asian Geopolitics نام دارد.

گریگوری ایلیچ عضو موسسه خط مشی کره است. او یکی از نویسندگان مجموعه تحریمهای اقتصادی به عنوان جنگ: چشم اندازهای ضد امپریالیستی بر استراتژی ژئوپلیتیک آمریکا (کتاب های هایمارکت. ۲۰۲۲)، و کارهایش اغلب در کانترپانچ منتشر می شود. وب سایت او gregoryyelich.org است.

Notes

۱ . Isidor Feinstein Stone called himself “Izzy,” and that’s how he was known to his friends. However, in 1937, when overt antisemitism had not become unfashionable, he published under the anodyne byline I. F. Stone. This is how he appears on the cover of this book, and how he is known to the world. But here we feel it appropriate to revert to Izzy.

۲. Joe Lauria and Robert Scheer, “No Such Thing as Dissent in the Age of Big Tech,” Consortium News, May 6, 2022.

۳. I. F. Stone, The Hidden History of the Korean War (New York: Monthly Review Press, 2023), 11.

۴. I. F. Stone, “New Light on the Korean Mystery: Was the War No Surprise to Chiang Kai-shek?,” appendix to Stone, Hidden History. See also Bruce Cumings’s discussion in his introduction to Hidden History (New York: Little Brown & Co., 1988).

۵. Stuart Rees, “The Human Catastrophe in Yemen: What a Contrast to Our Media Focus on Ukraine,” Pearls and Irritations, July 14, 2022, johnmenadue.com.

۶. Hidden History, 272.

۷. Hidden History, 273.

۸. Hidden History, 274.

۹. Hidden History, 274.

۱۰. Hidden History, 296.

۱۱. We follow the convention here, as does Stone, of using the Western name order for Rhee, and Asian name order for Chiang. Stone uses the Portuguese name for the island of Taiwan, Formosa, but because the Chinese name is standard we have used it.

۱۲. Hidden History, 362.

۱۳. Henry R. Luce, “American Century,” Life, February 17, 1941, personal.umich.edu/~mlassite; Daniel Bessner, “Empire Burlesque: What Comes after the American Century?,” Harper’s, July 2022.

۱۴. Gar Alperovitz, “Hiroshima: Historians Reassess,” Foreign Policy, no. 99 (Summer 1995): 15–۳۴; Gar Alperovitz, The Decision to Use the Atomic Bomb and the Architecture of an American Myth (New York: Vintage, 1996).

۱۵. Jang-hie Lee, “In Name Only: The United Nations Command and U.S. Unilateralism in Korea,” Korea Policy Institute, July 1, 2020, org.

۱۶. Jack Detsch and Robbie Gramer, “Biden Enlists Asian Partners for Unprecedented Russia Sanctions Plans,” Foreign Policy (blog), February 22, 2022; Axel de Vernou, “No Pivot: The U.S. Can’t Take on China Without Europe,” National Interest, July 18, 2022.

۱۷. John Kifner, “John Service, a Purged ‘China Hand,’ Dies at 89,” New York Times, February 4, 1999.

۱۸. See “Hastings Ismay, 1st Baron Ismay,” Wikipedia.

۱۹. Christoph Bluth, “Ukraine: US Deploys More Troops in Eastern Europe—Here’s How It Compares with the Cold War,” The Conversation, July 1, 2022.

۲۰. Hidden History, 233.

۲۱. Dwight D. Eisenhower, “Farewell Address to the Nation,” National Archives, Washington, D.C., January, 17, 1961, gov.

۲۲. Marcus G. Raskin, “Democracy versus the National Security State,” Law and Contemporary Problems 40, no. 3 (Summer 1976): 189–۲۲۰; William Hartung and Mandy Smithberger, “How the National Security State Has Come to Dominate a ‘Civilian’ Government,” Common Dreams, January 28, 2021, org.

۲۳. John J. Mearsheimer, “Why the Ukraine Crisis Is the West’s Fault: The Liberal Delusions That Provoked Putin,” Foreign Affairs 93, no. 5 (2014): 77–۸۴, ۸۵–۸۹; Jack F. Matlock Jr., “Ukraine Crisis Should Have Been Avoided,” Consortium News, February 17, 2022.

۲۴. Lord Hastings Ismay, “Russian Admission to NATO,” April 1, 1954, nato.int.

۲۵. George W. Bush and Vladimir Putin, “Press Conference by President Bush and Russian Federation President Putin,” White House, Washington, D.C., June 16, 2001, georgewbush-whitehouse.archives.gov.

۲۶. Elbridge Colby, The Strategy of Denial: American Defense in an Age of Great Power Conflict (New Haven: Yale University Press, 2021).

۲۷. Laurence H. Shoup, “Giving War a Chance,” Monthly Review 74, no. 1 (May 2022): 18–۳۴; Clyde Prestowitz, “As the U.S. and China Continue to Posture, the Key Will Be Taiwan,” Washington Post, October 29, 2021.

۲۸. Graham Allison and Jonah Glick-Unterman, “The Great Military Rivalry: China vs the U.S.,” Belfer Center for Science and International Affairs, Harvard Kennedy School, December 16, 2021.

https://akhbar-rooz.com/?p=208838 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x