• دریغ
در این دریای آتشگون که جان ناگه بسوزاند
سفینه کی توان راندن که بندرگه بسوزاند
در این جمهوری ی آتش تحمّل چون توان کردن؟
که جلادت به بنزین شوید وُ آنگه بسوزاند.
(عرفی ی شیرازی یاد باد)
——
• برای “ه. الف. سایه“
گر به “سازش” تو متّهم شده ای
در دلم رنج و درد و غم شده ای
بر سریرِ زبان و رأسِ غزل؛
“سایه” بودی، دریغ کم شده ای.
——
• با پوزش از سگ و قاطر و خر!
آتشِ سینه ام؛ گرفته و گُر
طبعِ من آبی وُ روانم دُر
می نَرَنجانَدَم جَحیمِ لجن!
گوشم از واق واقِ سگ ها پُر
قاطران! هان! خرانِ آهن سُم!
یخِ شفافِ برکه ام سُرِ سُر!
——
• تبانی
من جهان را دیده بانی کرده ام
با زمین شیرین زبانی کرده ام
داغِ گُل ها را به باران گفته ام
با بلندی ها تبانی کرده ام!
——
• دوباره زاده شدن
مرا پیش از دو خواهر، دو برادر،
بزاییده خدابانویِ مادر
ولیکن نطفه ماندم، گیج بودم،
“تو” زاییدی مرا یک بار دیگر! *
* در ابتدای جوانی “دیونیزوس” را از زبان زنده نام امیرحسین آریانپور شناختم و به خاطر سپردم. رومیان دیونیزوس را بیشتر با نام باکخوس به یونانی Βάκχος یا باکوس به لاتین Bakchos میخواندند. او فرزند زئوس بزرگِ خدایان و بانویی زمینی با نام سمله بود. در افسانهها آمده است مادرش چون مرد، زئوس ران خود با دشنه ای شکافت و جنینِ نارسِ پسر در شکافِ ران نهاد و او از ران پدر زاده شد. پرستش او در یونان و روم با مراسم شرابخواری همراه بوده است. دیونیزوس ایزد شراب، میگساری و کشاورزی در یونان باستان، و اهل تراس بود. او نه تنها ایزد شراب با قدرت مستکنندگیاش بود، بلکه نماد تمام آیینها و آثار شراب در جامعه نیز بود. دیونیزوس شخصیتی اصلی در میتولوژی ی یونان باستان است. وی یک جام خرگوشی داشت که هرچه از آن مینوشید هیچگاه خالی نمیشد.