دلم افسرده از کار جهان شد
فضای سبز دل آپارتمان شد
چه آمد بر سر پروانه آیا
که از چشمان نسل نو نهان شد؟
دو چشم کودکی هایم یر از اشک
ز باران طالب رنگین کمان شد
محیط زیست جای زیستن نیست
ز بس نامهربانی ها به آن شد
نه تنها شد زمین عاصی ز انسان
جفا با لایه های آسمان شد
«فلک را سقف بشکافیم»، کافیست
که سوراخ اُزوُن در آن عیان شد
مشو حیران اگر یک روز دیدی
همه یخچال ها آتش فشان شد
چمن شد قیر و آهک، جان حافظ
کجا جولانگه سرو چمان شد؟
بگو بلبل برای دیدن گل
کجا «دس به یقه» با باغبان شد؟
بنازم قرقرو طبع تو هادی
که هر روزی ز چیزی در فغان شد
هادی – ۲۶ مرداد ۱۴۰۲