داستان و داستانسرایی
چکیده: این نوشته ترجمه و تلخیص سخنرانی یازده سال پیش رفعت العرعیر بنیانگذار سایت انگلیسی مرکز اطلاع رسانی فلسطین است که در جنایات جدید اشغالگران به همراه برادر، خواهر و چهار فرزندش کشته شد.
رفعت یکی از برجستهترین نویسندگان، شاعران و فعالان غزه بود که عمر خود را صرف رساندن صدای غزه به جهانیان کرد.
او استاد زبان انگلیسی در دانشگاه اسلامی شهر غزه بود و چندین کتاب، از جمله کتابی تحت عنوان “غزه روایت میکند” به نگارش در آورد.
او توانایی ویژهای در رساندن صدای فلسطین به رسانههای غربی داشت و مصاحبهها و گفتگوهای زیادی با رسانههای گوناگون جهان برگزار کرد.
متن پیشرو سخنرانی یازده سال پیش وی است که به موضوع اهمیت داستان و داستانسرایی در زنده نگاهداشتن روایت فلسطین و مقاومت مردم آن میپردازد.
سلام بر همگی
سخنرانی امروزم در باره داستان و داستانسرایی ست. امروز، پسر بزرگم، عمر را با خود به اینجا آوردهام.
من بیشتر وقت ام را با فرزندانم به داستانسرایی صرف میکنم. از زمانی که بچه بودند در باره خودم، مادرم و مادر بزرگم با آنها صحبت میکردم. بعضی وقتها ما داستان میسازیم، و من از آنها میخواهم که داستان بگویند و آنرا برای هم بازگو کنند.
بعصی وقتها که یکی از آنها نیست عمدآً داستانی را شروع میکنم طوری که بتوانم بر بازگفت ان برای همدیگر نظارت کنم. نتیجه همیشه حیرتانگیز است. به عنوان یک مرد فلسطینی و همچنین به عنوان یک فرد دانشگاهی به داستانسرایی علاقه مندم.
ماه گذشته وقتی که با دوستانم برای خرید ماهی به بازار ماهی فروشها رفتم چیزی برایم اتفاق افتاد؛ همه انواعی ماهی که ما می خواستیم انواع کمیابی بودند، با این وجود هنوز چندتایی یافت میشدند. من ماهی خاصی را میخواستم. و آن اره ماهی بود
چرایی آن را نمیدانم.
به همین خاطر، در برگشت از بازار ماهی فروشها، رفتم نزد مادرم و شروع کردم در باره تجاربی خاص که به ذهنم سنگینی میکرد و قبلآ بدان ها توجه نکرده بودم با مادرم حرف بزنم. مادرم گفت: “رفعت غیر ممکن است تو این چیزها را بیاد بیاوری چون تو آن زمان فقط یک ساله یا دو ساله بودی.” و این مرا به این صرافت انداخت که من به دلیل این واقعیت که این داستان ها را به وضوح توصیف میکردم باید با آن ها در داستانهای مادرم زندگی کرده باشم؛ یعنی تجارب او, زندگی او, زندگی من شده است.
حال این پرسش جدی مطرح میشود، وقتی مادر بزرگهای مان برای ما داستان می گویند، بر این گرایش اند که این داستانها را به همراه ارزش ها و معانی تزریق کنند. ما نیز بعضی مواقع این کار را میکنیم. با این تفاوت که مادر بزرگها یا مادرانمان بطور خود جوش بر اساس تجربه های شخصی حرف می زنند. انها داستانهایی از زندگی خودشان برای ما میگویند. انها زندگی را فراسوی خط اتش – محدوده عرفآمجاز – توضیح می دهند. برای مثال، مادر بزرگم داستانهایی برای ما تعریف میکرد از زمان بچگی اش، از وقتی که تازه عروس بود، از وقتی که ماه ها صرف شخم زدن زمینش و جمع اوری محصول میکرد، زمینی که حالا ما مالکش نیستیم، چرا که اشغال شده است.
اگر چه زمین در واقعیت امر اشغال شده است ، اما در خاطره و قلب ما هنوز زنده است ، چرا که ما میتوانیم به آسانی آنرا در ذهن مان مجسم کنیم.
و این مرا بیاد «سوٰاد امیری» نویسنده زن فلسطینی میاندازد که میگفت «وقتی که به جافا رفته بودم – با وجودی که او هرگز قبلا در جافا نبوده است – در جافا می توانستم بگویم که اینجا چه اتفاقی برای مادرم افتاد و چه اتفاقی برای پدرم آنجا، چرا که این تجربه ها را من در داستانهای مادرم زیسته بودم.”
اگر چه بعضی از این داستانها در حال مرگند چراکه پیر ترها در حال مردن هستند، اما از این روی هم هست که ما دیگر به این داستانها اهمیت نمی دهیم. و این تاسف برانگیز است، اما حقیقتی است.
ما وقت زیادی را به تماشای تلویزیون میگذرانیم، وقت زیادی را سرگرم تلفن هایمان هستیم. حتیٰ وقتی که به دیدار پدر بزرگ و مادر بزرگها یا پدران و مادرانمان میرویم معمولا سرگرم نگاه کردن به تلفن هایمان هستیم؛ باندازه گذشته به انها اهمییت نمی دهیم و این خیلی خطرناک است.
اینجاست که حضور ادواردسعید در این بحث غنیمت است وقتی به ما هشدار میدهد که اگر ما از داستانهایمان مراقبت نکنیم و از بازگفت آنها غفلت کنیم. اگر ما داستانهای والدین مان را متوقف کنیم، یکحفره، یکخلاٌ ایجاد میکنیم برای دیگران که این فضای واقعی در گذشته و قلب ما را پر کنند.
ادواردسعید میگوید: «تاریخ توسط زنان و مردان ساخته میشود» و من این واقعیت
که او به ان ارجاع میدهد را دوست می دارم. ارجاع این واقعیت که تاریخ توسط زنان و مردان ساخته میشود و فقط انها و نه رهبران، نه سیاستمداران، نه نخبگان.
تاریخ شفاهی برای ما فلسطینی ها به تو، به من ،به مادرانمان ، به پدرانمان، به پدر بزرگها و مادربزرگهایمان تعلق دارد؛ چرا که تاریخ شفاهی همیشه به مردم تعلق دارد و این تاریخ باید به سیاست شکل دهد و نه بر عکس.
«تاریخ توسط مردان و زنان ساخته می شود و درست بهمین گونه، آنها می توانند ساخته و نوشته نشوند، اگر آنرا متوقف کنیم و خاموش باشیم».
این مرا به داستانی عجیب در باره بومیان کانادا نیز راه می برد. در آن هنگام که استعمارگران، امریکای شمالی را تسخیر کردند و بر ان شدند که این سرزمین را بین خود تقسیم کنند، پیر مردی بومی پا پیش نهاد و پرسید: “چه کار می کنید؟” در پاسخ گفتند: « مالک زمین هستیم و میخواهیم زمین را بین خود تقسیمکنیم.» پیر مرد گفت: « اگر این زمین شماست داستانهایتان را برای من بگویید. اگر این زمین واقعا متعلق به شماست داستان هایتان را به من بگویید».
البته پاسخ سکوت است چرا که انها داستانی ندارند، انها صاحب زمین نبودند.
این مرا به افریقا نیز میبرد. برای من جالب است که چگونه صحبت در باره تاریخ شفاهی و داستان سرایی برخی از مردم محلی و بومیان، مردم سراسر دنیا را بهم وصل می کند!
چی نوا ایوا، بومی افریقایی، یک چیز به ما میآموزد و این درسی است برای همه ما: “اگر شیر ها تاریخ نویسان خود را نداشته باشند، تاریخ شکار همیشه از شکار چیان تجلیل می کند.” و میافزاید همیشه از اشغالگران تجلیل می کند، همیشه از استعمارگران و نه استثمار شوندگان ، از سرکوب شدگان، از بومیان و از صاحبان به حق زمین تجلیل میکنند.
داستانها از زندگی ما به عنوان فلسطینی, به عنوان مردم تحت اشغال, نیز سخن
میگویند.
کتاب “غزه روایت میکند” در بر گیرنده ۲۳ داستان ست که به زبان انگلیسی نوشته شده است و توسط زنان و مردان جوان فلسطینی به نگارش درآمده اند، نویسندگان جوانی بین ۱۷ تا ۲۵ سال سن.
۱۳ نفر از ۱۵ نویسندگان این کتاب زن هستند، زنان جوان.
این مرا به این واقعیت نیز رهنمون میشود که مادرم مرا مردی که هستم با داستان هایش ساخت. و مادر بزرگم با داستانهایش مرا ساخت آن گونه که وطن ام، سرزمینم را دوست بدارم.
ما امروز زنان داستان سرای بیشتری از مردان داریم.
“غزه روایت میکند” به ۱۶ زبان ترجمه شده است و اگرچه در امریکا انتشار یافت اما در سراسر دنیا باز نشر شده است. این اما نه به خاطرخود کتاب، بلکه به خاطر داستان هائی ست که توسط افرادجوان به نگارش درآمده است. از سراسر دنیا با ما تماس گرفته شده است، از ژاپن ، از برزیل، کسانی از ایتالیا، از آفریقای جنوبی، کسانی از اندونزی، از امریکا و کانادا و ما، به عنوان فلسطینی، با آن ها از تجارب مان گفتهایم.
بیائید، به دلیل توانائی زیادی که در داستان نهفته است، داستان های بیشتری بگوئیم.
بعضی وقت ها که ما درباره سرزمین مادریمان داستان می گوئیم به آن داستان علاقه مندیم؛ چرا که آن داستانی از سرزمین مادریمان است. ما اما سرزمین مادریمان را حتی بیشتر بخاطر داستان دوست میداریم. آخر علت آشنایی ما با سرزمین مان همین داستان هاست.
حال، چه باید کرد؟ چه کرده ایم؟بیائید به وطنمان برگردیم . وقتی به وطنمان بازگشتیم بیائید پای صحبت پدران و مادران و پدربزرگ ها و مادر بزرگ هایمان بنشینیم.
بیائید به آن ها نزدیک شویم و از آن ها بخواهیم برای ما داستان بگویند و داستان های بیشتر و از داستانها مواظبت کنیم و برای کوچکترها و دختر ها و پس رهایمان بازگو کنیم
چرا که اگر اینکار را نکنیم، اگر داستان در این مرحله متوقف بماند این داستان ها به محاق می روند و ما به خود خیانت می کنیم، به داستان خیانت می کنیم، به پدران و مادرانمان و به پدر بزرگها و مادر بزرگهایمان خیانت می کنیم و به سرزمینمان خیانت می کنیم
متشکرم.