شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

ماندن در دوزخ با جادوی کلمات – علی اردلان

شاید تقدیرمن این بوده

که‌ بمانم

تا ریشه کن شوم.

دیوانه ای سرگردانم

یا آواره ای آوازه خوان

که در جستجوی خود است.

در نمیآبم  چرا

 رهایم کرد و رفت

به خود می گویم

آیا در سیاه ترین اعماق بین ما

غاری هست

یا سمندری که میخواهد بدرخشد

و دوباره کامل گردد؟

.

تلخی

چون دانه هایی سوخته

 بر شاخه روییده

و دریا آنقدر دور است

که‌ توفان از بردن این تلخی ها

ناتوان گشته است.

.

من اسیر یک داستان بی دستم

که نوازشم نمی کند.

 باید کوله بارم را بردارم

 و تا چهارسوی “بوف کور”

بدوم

یعنی تا انتهای تنهایی

که درد آفرینش جانسوزشاعر

در دوزخ بیهوده گی هاست.

.

شاید در این راه

از فرط خستگی خوابم ببرد

و در تاریکترین نقطه جنگل

طعمه گرازها شوم

-درست در نزدیکی دریا

یا در جایی که قرار بود

قایقم را از میان شاخه ها بردارم

و برای همیشه دور شوم-

یا در مردابی فرو روم

که ازعصاره ی

قارچ های بی ریشه ی

فساد و تباهی ست.

.

آری نمی دانم

آیا آغوش زن اثیری ست

که به قتل میرساند؟

یا مردن

تنها راه رسیدن به زیبایی ست.

نمی دانم

نمی دانم آیا زیبایی

تبلور مرگ ست

که به رهایی ستم دیدگان

گره خورده است؟

.

من ‌در فقدان تو

با خود حرف میزدم

و اکنون در فقدان تو

با “فقدان تو”

صحبت میکنم.

.

در خلاء

یک انتظار پیش رونده

بسوی انفجار هست

که به نیستی معنا میبخشد،

همانطور که زندگی به سوی

نابود شدن میرود،

تا چرخش عشق

تا ابد

ادامه یآبد.

.

گمان میکنم

در غیاب تو

چیزی هست

که میشنود

صدایی هست که‌ تا ابد پیش میرود

آن صدا

صدای ما است

.

در آن لحظه ها

تنها آنکه متن را میآفریده

وجود داشته

و خود نیز

بدور از آن لحظه ها

در تابوتبش میآرمیده

تا صدای ناموزون آنها را

در روشنایی روز نشنود

.

وقتی که تسخیر شدند

چون‌ بدن هایی بی دفاع بودند

 که از دستان خود

خنجر می خوردند.

از درون تهی می شدند

و چون سایه هایی

در خطوط در هم ساحل

ناپدید می گشتند.

.

اکنون

دراین شعر

زندگی میکنم

با کلمات و تصاویری که

تنها سلاح منند.

دستانم خالی ست

و از میان آتشی میگذرم

که اگر خاکسترم نکند

دوباره تا زیباترین جهان ممکن

به پیش ام خواهد راند.

.

نمی توان با قاطعیت سرود

که روزی همگان آزاد میشوند

ولی میتوان در برابر دریا ایستاد

-در هنگام طلوع آفتاب-

و به آن لحظه اندیشید

که پیش یا پس از مرگ ما

این باور،

که ما بیهوده در اینجا نماندیم

و بیهوده نجنگیدیم،

درخاک جنگل

-جنگلی که در نزدیکی دریاست-

ریشه خواهد دواند.

علی اردلان

۳۱ فروردین ۱۴۰۳

https://akhbar-rooz.com/?p=239043 لينک کوتاه

3.7 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x