در راه پر از خار چه بسیار دویدیم
گلزار بجُستیم و به دیوار رسیدیم
جز آتش جانسوز ندیدیم چراغی
با چشم پر از خون همه جا تار بدیدیم
ما را که نشان داد سراپرده ی صد رنج
جایی که در آن جز دل بیمار ندیدیم
دردا همه شد کاسه و پیمانه شکسته
از بس که به صحرای پر از دار خزیدیم
اینک تو خدایا تو بگو باده چه نوشم
آن سان که بخوانم که چرا زار خریدیم
آن سان که بگویم که کجا رفت شباهنگ
آن تازه سرودی که به گلزار شنیدیم
آن هور رهایی که به صد بام درخشید
آن باغ و درختی که از او بار نچیدیم
اکبر ایل بیگی