![](https://www.akhbar-rooz.com/wp-content/uploads/2020/11/826.jpg)
برای هادی خُرسندی
«این بیت شوخیانه نوشتم که هرکه خواند
داند که من دوآتشه دلتنگ کشورم»
کودکِ نافرمانِ شوخ را چه چاره
وقتی صدا میآید از دور،
-آهای…
دارد دیر میشود…
به خانه بازگرد…
غروبگاهان،
از سمت کلبهی مخروبه،
بر کرانهی جنگلِ انتهای جلگه
و سایهی زنی در جامهی گلدار،
رفته رفته محو میشود
در درختزارِ مه گرفتهی دور،
آه اگر دشت را دو پاره نمیکرد
این رود لعنتی
و بازگشت به خانه را ناممکن
دارد تاریکی میگسترد بر دشت
و من شب را باید کنار همین کشتزار سر کنم
دور از خانه،
با شغالان و خرگوشان،
راسوها و روباهان،
و ستارگان دور از دسترس
مرا چه چاره،
که در آن دور دورها
مِه میرقصد،
موج میزند،
پیشتر و پیشتر میآید
و رفته رفته مادر،
کلبهی مخروبه،
و باغچهی پر خاطره را
فرو میکشد در خود
و رها میکند مرا،
با پژواکِ گُنگِ آوایی از دور،
-آهای…
به خانه بازگرد…
دارد شب میشود…
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۲۸ مه ۲۰۲۴