تاکسیرانهای گار دُ لیون
شاعرانی هستند که سالها پیش،
جان خود را در میهن بجا نهاده،
و رفتهاند
نیمکتهای باغ لوکزامبورگ مهجور نشستهاند،
میان بوتهها،
و کاغذ باطلههای پراکنده بر راهرو
در پیش از ظهر سیزدهم ماه اوت،
بازنشستههای زردرو
در شلوارها و پیراهنهای نیمدار
به دنبال مونه و هدایت میگردند،
مودیلیانی و ساعدی،
در اطراف حوضِ باغچه،
برای یک دست بازیِ تختهنرد
و اتلافِ یک روزِ دیگر
پول نوشابه را هنوز به فرانک میپردازند،
به دکّهدارِ عرب
.
تاکسیرانهای گار دُ لیون
صورتگرانیاند گمنام
ساکن اتاقهای زیر شیروانی
در آروندیسمانهای ناامن
همسایهی مهاجرهای تنفروش
با میثاقهای وودو
و طلسمهایی که جادوگر دهکده
بر بازوهاشان خالکوبی کرده است
پیادهروی بلوار سَن ژِرمن را سکوت در خود برده
و صدای پچ پچ مجسمههای گچی
در گوش مینشیند
که سی سال…،
پنجاه سال…
هفتاد سال…
عمر میکنند در سرزمینی بیگانه
و روزی…،
بیکباره فرو می ریزند بر کفِ پیادهرو،
از ضرباتِ ابر و باد و ماه و خورشید،
و گاز کربنیکی که از اگزوز تاکسیها بیرون میزند
خاکشان را رفتگران میروبند
و کارگران دایرهی متوفیان مجهولالهویهی شهرداری
به خاک میسپارند،
در گورستان پرلاشِز،
قطعهی مسلمین
بارانهای بهاری بنفشه میرویانند هر آوریل
از خاک شاعرانِ فراموش شده
و سیل راه میافتد
میان گورهای قطعهی مجسمههای گچی
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۲۱ مه ۲۰۲۲