جمهوری اسلامی اعلام کرد پنج کشتی نفتکش روانه ونزوئلا میکند و پیش از راه انداختن آنها، بر حق ایران در استفاده از عبور و مرور در دریاهای آزاد به عنوان عضو سازمان ملل متحد تاکید نمود. دولت امریکا تا از تصمیم جمهوری اسلامی مطلع شد بگونه مبهم تهدیدهایی کرد که از همان ابتدا معلوم بود بیپایهاند. در برابر، روحانی نیز از جایگاه رسمی اعلام داشت که کمترین تعرض به نفتکشهای خود را بی جواب نخواهد گذاشت. بعد این زد و خوردهای کلامی، تصمیم برای اعزام نفتکشها در برابر طلا به ونزوئلا عملیاتی شد و کشتیها راه افتادند. اکنون یکی از این کشتیها در سواحل ونزوئلا لنگر انداخته، دیگری وارد آبهای آن کشور شده و بقیه هم بدون مانع در راهند. جمهوری اسلامی اگر تصور میکرد تهدیدها فراتر از لفظ اند، امکان نداشت دست به چنین ریسکی بزند.
دوعامل در اقدام جمهوری اسلامی برای این تصمیم موثر بود. یکی متاثر از این ارزیابی که، چون دولت ترامپ در آستانه انتخابات امریکا وضعیت شکنندهای دارد، لذا در موقعیت اقدام تهاجمی هم نیست. بنا به این ارزیابی او در سطح افکار عمومی بخاطر ناکارآمدیها در مدیریت بحران کرونا زیر سئوال رفته و در رابطه با ساختار قدرت هم مواجه با نوعی از ابراز عدم اعتماد مجلس سنا دارای اکثریت جمهوریخواهان است که حاضر به دادن چک سفید به او در اخذ تصمیمات نظامی نیستند. عامل دوم اما که فراتر از ارزیابی است، چراغ سبزهایی است که در عمل او را مطمئن کرد جنگ همچنان اقتصادی است و نه نظامی و این تهدیدات بلوفی بیش نیستند.
جمهوری اسلامی برآنست که ترامپ، آماده رسیدن به نوعی توافق ولو حداقل و گذرا با آن برای کسب کارتی برنده در تبلیغات انتخاباتی امریکاست و لذا فعلاً حد نگه خواهد داشت! ترامپ هم که میبیند رهبر جمهوری اسلامی تحت فشار سنگین اقتصادی متوسل به امام حسن شده، به چند مانوور نظامی برای نمایش قدرت در خلیج فارس بسنده میکند. او تهدید متقابل جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه مبادا به قایقهای توپدار من نزدیک شوید را چیزی توخالی مییابد. تهدیدات نظامی طرفین ولو که بر اثر این یا آن خطا میتواند فاجعه بارآورد اما در این لحظه بیشتر جنبه ظاهرسازی دارند و به احتمال زیاد پوششی برای تدارک معامله در پشت پرده. هر معامله سیاسی، ابراز قدرت در پیش از معامله را نیاز دارد و روکردن کارت برنده، بخشی از بازی است!
جدا از این تحلیل اما مسئله اصلی در حال حاضر اینست که اپوزیسیون هشیار باشد تا جمهوری اسلامی باردیگر با کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم کاذب شعور سیاسی را کور و منحرف نکند! مسئله اینست که دوباره بازار وسوسه ناسیونالیستی نیازین جمهوری اسلامی داغ نشود. اقدام جمهوری اسلامی برای استفاده از یک حق طبیعی در مطابقت با عرف بین الملل قرار دارد و دولت امریکا و هیچ دولت دیگری ذرهای مجاز نبوده و نیست که جلوی این اقدام معمول را بگیرد. تجارت آزاد که استثناء بردار نیست. پس باید این را فهمید که جمهوری اسلامی چه وضعیتی فراهم آورده که استفاده از یک امر بدیهی را تبدیل به “افتخار ملی” میکند؟ ترامپ و هیچ صاحب قدرت دیگری حق گردنکشی و باج ستانی ندارد و نباید هم به راهزنی هیچ قدرتی در جهان تن داد. حکومت چه هنری کرده که شایسته شنیدن فریاد تحسین باشد و شوق برانگیزد؟ دمیدن در شیپور “آفرین بر جمهوری اسلامی”، خدمت به جمهوری اسلامی است و نه ایران. پاشیدن خاک است به چشم مردم تا صف آرایی اصلی مردم ایران در برابر جمهوری اسلامی به کژراه کشیده شود. هر ایرانی مردم دوست مخالف هرگونه زورگویی از سوی هر دولتی علیه کشورش است، گرهگاه اصلی سیاست در امروز کشور ما اما نه شرارتهای امریکا که خود حکومت جمهوری اسلامی است. به ذوق آمدن به اصطلاح “ضد امپریالیستی” از این اقدام جمهوری اسلامی، چیزی جز افتادن به دامچاله ناسیونالیسم به سود سیاستهای جمهوری اسلامی نیست. مردم ما مگر چند بار باید از یک سوراخ گزیده شوند؟
داستان تراژیک “انرژی هستهای حق مسلم ماست” هنوز از خاطرها بیرون نرفته است. این اصلاً فراموش نشده که جمهوری اسلامی با کوبیدن بر یک حق طبیعی – حق برخورداری کشور از فناوری هستهای- و تولید فضای ناسیونالیستی کاذب حول این حق، با توسل به اقدامات ماجراجویانه ضدملی در پشت پرده چه ضررهای هنگفت اقتصادی و سیاسی که بر کشور وارد نیاورد. از یاد نمیرود که چگونه همان زمان کسانی دانسته یا ندانسته بدل به کارگزاران این مشی ایران بر باد ده جمهوری اسلامی شدند. تولید “عمق استراتژیک” نیز از یادمان نرفته که جمهوری اسلامی پشت شعار فریبنده “اگر در سوریه نجنگیم در تهران باید جنگید” چه سیاست هستی سوزی بر کشور تحمیل کرد و امید بستهها به اصلاح جمهوری اسلامی تا کجاها که حکومت را در کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم کاذب همراه نشدند؟ تا قاسم سلیمانی مجری سیاست هلال شیعی توسط امریکا ترور شد و جمهوری اسلامی “عزای ناسیونالیستی” به راه انداخت، آیا “روحیه ضد امپریالیستی” باز همین امید بستهها به اصلاح جمهوری اسلامی را سر در گریبان غم نبرد و آنها را در سوگواری ملی ننشاند؟
اکنون هم یکی دیگر از آن سربزنگاههاست که باز ممکن است هوس “غرور ملی” گل بکند و جمهوری اسلامی باز هم نماد مقاومت “ضد امپریالیستی” جلوه کند. اینجاست که باید باز و نیز بموقع در برابر هرگونه وسوسه ناسیونالیسم کاذب ایستاد و اجازه نداد جمهوری اسلامی با بلند کردن علم شجاعت در برابر دزدان دریایی، شعور و هستی این مردم را به سرقت برد.
اینجاست که با فریادی رسا باید اعلام داشت خواست ملی مردم ایران آغاز مذاکرات بی هیچ قید و شرطی با امریکاست و نه این یا آن مچ اندازی فریبنده و ژست ضد امریکایی آمدن. مبارزه با امپریالیسم امریکا نه از چشم پوشیدن بر استبداد ولایی، که از مبارزه با حکومت ولایی میگذرد.
بهزاد کریمی
۵ خرداد ماه ۱۳۹۹ برابر با ۲۵ مه ۲۰۲۰
می دانیم در سال ۵۷ شعار اصلی: استقلال،آزادی و….بود.
در این شعار نکته مهمی وجود دارد که ایرانیان بر اساس یک تجربه تلخ تاریخی این شعار ها را انتخاب کرده بودند.
ایرانیان در یافته بودند بعد از شکست ایران از روسیه تزاری در زمان فتحعلی شاه حرمسرا دار،حکومت وقت استقلال سیاسی و مدیریتی اش را از دست داد که با از دست رفتن این استقلال به دنبالش نیز ایران وارد بازی های مداخله جویانه رقبای جهانی وقت شد و ایران دیگر نمی توانست یک کشور مستقلی بشمار آید
و با بازی موازنه مثبت ناصرالدین شاه
پای اکثر رقبای جهانی در دربار هم بازشد و ایران محل تاخت و تاز سیاست های رقابتی رقبای جهانی وقت گردید و..
ناصرالدین شاه این روش را شاید برای بقای خود و یا سرزمین ایران در نظر گرفته بود اما این روش روشی بود که به فروختن کشور هم منتهی می شد که شده بود.
اما ایرانیان برای رهایی حضور و تاثیر گذاری رقبای جهانی در حوزه سیاست و مدیریت ، تلاش های خاصی را داشتند که متاسفانه در هر دوره کارشان به شکست می انجامید.
تا می رسیم به دوران زنده یاد دکتر مصدق که موازنه منفی را پیش می کشد و می خواهد بدین طریق جلوی سرزمین فروش را با بستن قرار دادهای بی خود بگیرد
و به دنبالش یک سیاست برد بردی را با تمام کشور ها بر قرارکند. که نشد و شد آنی که نباید می شد.
اما این سیاست موازنه منفی در جمهوری اسلامی می خواست بطریق دیگری پی گیری شود که در دوره خاتمی و همین روحانی موضوع برد برد مطرح می شود و…
تحقق استقلال با سیاست برد برد به دنبالش آزادی خواسته می شود و آزادی حتمن پیش کشیده می شود و به دنبال آزادی دمکراسی خواهد بود،
که تحقق اینها یعنی مرگ اقتدارگرایی و چپاولگری در این سرزمین که این نتایج باعث وحشت خامنه ای و تیم خاصش خواهد بود
بر این اساس خامنه ای و تیم خاصش به این نتیجه می رسند
که استقلال با برد برد را باید به گروگان بگیرند. و خامنه ای در سیاست خارجی نگاه به شرق را پیش می کشد؛
آنهم نگاهی که تبدیل به یک پادوئی از شرق در می آید.
اما خامنه ای و تیمش باید نمایشی از استقلال را از خود بروز دهند
که گاهی با یک هماهنگی با شرقیان خاص که دیگر مجری سیاست های آنان شده است اعمال پر هزینه و ریسکی را انجام دهد که این نمایش های استقلالیش شکل کمیکی به خود می گیرد و…
اما نکاتی در مورد عمق استراتژیک یک سرزمین
گاهی ، آنکه، مدعی حفظ عمق استراتژیک یک کشور است در حقیقت اعمالش سوزاندن این عمق هاست.
آقای امیر بزعم خود ایرانی دوران این شکر خوری های پاچه خارانه برای امپریالیسم گذشت. کرونا تشت رسوایی ارباب اصلاح طلبان و چپهای بریده را از بام انداخت پدر جان!
نمی دانم:
چرا وقتی کمی به شرق گیردادم این هموطن معکوس《ایران امیری》جوش آورد!؟
بنظر من آنچه را که آقای بهزاد کریمی مطرح کرده همانا تحریف حقایق است؛گویا ایشان مواضع خود و همرزمش آقای فرخ نگهدار را در مقطع انقلاب ۵۷ فراموش کرده است.آن زمان با سرعت عقب عقب رفتید تا از پشت بام افتادید،و اکنون با سرعت جلو جلو می روید و در نهایت از پشت بام مثل گذشته افتادید. اخلاق و سیاست
البته که مدافعان شرمگین نئولیبرالیسم و دعوت کنندگان به تسلیم در برابر امپریالیسم باید هم مخالف احساسات ملی باشند. باید هم عدالت اجتماعی و ملی گرایی را تحریف کنند.
دعوت به مذاکره با قبول ۱۲ شرط وزیرخارجه آمریکا؟
بنا بر مقاله استاد دانشگاه و نویسنده مارکسیست Vijay Prashad در کاونتر پانچ, دلیل عدم مداخله آمریکا در سفر کشتی های نفت کش به ونزوئلا, پشتیبانی چین از دو دولت ایران و ونزوئلا میباشد که مانع اقدام آمریکا گردید.
https://www.counterpunch.org/2020/05/27/why-irans-fuel-tankers-for-venezuela-are-sending-shudders-through-washington/
آنچه باعث نگرانی است ناسیونالیسم وطنی و ارتجاع حکومتی است!
انقلاب ۵۷ هم را باید اینچنین تحلیل کرد ،که با حرکت خزنده ارتجاعیون و باز مانده ساواک به هدف سرکوب تمام نیروهای انقلابی دست یافت و هدیه مصدق یعنی ملی کردن نفت را هم بشکل سهام به بخش خصوصی یعنی تاراجگران و لمپن ها انتقال داد.!
نتیجه هم مشخص است تقویت حکومت قبلی و زیر سوال بردن نیروهای انقلابی است که بزرگترین زیان را بجان خریدند!
حال تنها را ممکن و طولانی اتحاد و تشکیل جبهه فراگیر ضد فاشیستی و سکولار است ،اگر اپوزیسیوناینرا شناسایی کرده باشد!