علی طایفی: جامعه و فرهنگی که زن در آن جزو دارایی مردان محسوب میشود و دگرباشی جنسی در آن تخلف و انحراف از معیارهای مسلط موجود در جامعه مردان و ناهمجنسگرا باشد، هرگونه تهدید، خشونت، آزار، شوخی، کنایه واستعارهای رنگ و مضمون جنسی و جنسیتی مییابد. ناموس که عبارت تحقیرکننده موقعیت زن و نشانگر تعلق او به مردان حاکم بر آن در ساختار سنتی خانواده است چنان حایز اهمیت است که چشم اسفندیار مردانی محسوب میشود که با آن هویت مییابند.
در همین راستاست که فضاهای اجتماعی و مجازی، مشحون از واژهها و عبارتهایی است که به شوخی یا جدی و بطور مستمر در پی نشانهگیری حوزههای خصوصی مردانه و تهدید دختر، زنِ همسر، مادر یا خواهر و حتی عمه و زنهای درون حریم و حرمهای مردانی است که مردان دیگری با آنان در نزاع بوده یا بنام صمیمیت با این عبارتها به شوخی و خنده میپردازند.
جمعیت کثیری از مردان از پیر و جوان، از شهری و روستایی، از شمال تا جنوب کشور، از دینمدار تا بیدین و از پدر تا پسر روزانه با استفاده از فحش و تهدیدهای جنسی و جنسیتی علیه یکدیگر و علیه زنان اطراف یکدیگر به تهدید هم در جامعه میپردازند.
طرفه آنجاست که زنان در این ادبیات و فرهنگ مسلط مردانه اکثرا در سلولهای انفرادی همین مردان زندانیاند و با استناد به دین، سنت، آبرو و حیثیت مورد تعدی همان مردان قرار میگیرند. زنانی که هیچ نقشی در روابط اجتماعی ستیزانه ندارند ولی در هر نزاع یا شوخ و لودگی، نزدیکانِ زن پیرامون مردان طرف دعوا و شوخی مورد تعدی و خشونت کلامی تا جسمی و جنسی قرار میگیرند. اخلاق در میان مردان جامعه ایران محدود به حفظ حریمهای خصوصی خود و دریدن حریمهای خصوصی مردان دیگر و زنان آنان است. کمتر مردی در جامعه ایران میتوان یافت که در روز یا هفته، زبانش به فحش و دریدن حریم خصوصی زنانِ مایملک مردان دیگر گشوده نشود.
ناموس، عبارت ساختگی، پوچ و ارزشگذاری مردانهای است که در ساختار دینِسیاسی و جامعهِ دینی و سنتی بطور مستمر بازتولید میشود. هرآنچه به تن زن در حریم خصوصی مالکیت مردان مربوط میشود زیر عنوان ناموس تعریف و بستهبندی میشود، بستهبندی های فرهنگی که پیش از هرچیز فرهنگ عمومی و حقوق زنان بهعنوان انسانهای مستقل، محقّ و آزاد را در سیبل تهدید و خشونت قرار میدهد. این فرهنگ مسلط در ساختاری نابرابر، طبقاتی، نرینه و پدرسالار چنان عمل میکند که میتواند سبب کشتار نزدیکترین زنان حریم خصوصی مردانِ مدعیِ ناموس خود و دیگران شود. داستان تلخ رومینا اشرفی آخرین پیامد چنین نگرش تنانه، ضدانسانی، ابتدایی و خصمانه مردان به زنان نیست.
اگرچه فرهنگ عمومی در ساختار سرمایهداریِ مبتذل و نظامِ پلیدِ اخلاقی در جامعه ایران در بازتولید فرهنگ کالاانگاری زن در خانواده و جامعه نقش دارد ولی ساختارهای مسلط نظام سیاسی و دینی که اخلاق را ابزار پیشبرد منافع قشری و اقتصادی خود میکند نیز در بازتولید و تحکیم این فرهنگ نقش جدی دارد. در چنین فضای مسلطی حتی بخشی از زنان نیز در درگیریها و شوخیهای روزمره از عبارتهای ناموسی و فحشهای جنسی و جنسیتی مردانه بهره برده و بر آسیاب پوسیده این فرهنگ، آب میریزند.
اگرچه نقش ساختار در بازآفرینی فرهنگ تعدی و تجاوز در بین مردان و جامعه مردانه بسیار جدی و تعیینکننده است ولی نمیتوان از نقش عاملیت در چنین ساختاری چشم پوشید. این فرهنگ در نزد روشنفکران تا افراد عامی، نزد شیوخ دینمدار تا افراد با موقعیتهای اجتماعی مختلف، از پدر تا برادری دلسوز و همسری زحمتکش گرفته تا سیاستمدار، وکیل مردم و نویسنده در جامعه ایران همچنان مسلط است. از همینرو میتوان گفت زمانیکه پیشاهنگان فرهنگی و دانشآموختگان و متفکران یک جامعه نیز در خوشکامی و بدکامی بهخود اجازه تعدی جنسی به زنان و دگرباشان جنسی داده و فحش و ناسزای کلامی و رفتاری علیه آنان نثار میکنند، میتوان به نقش عاملیت پلید در بازآفرینی این فرهنگ اشاره کرد.
از سوی دیگر زمانیکه قوانین مدنی و جزایی کشور هنوز زنان را دارایی تام و تمام مردان شمرده و هرگونه انحراف رفتاری و اخلاقی از الگوی مسلط گرایشهای جنسی و جنسیتی نظیر دگرباشان جنسی را محکوم به مرگ یا انزوا و سرکوب اجتماعی میکند، نمیتوان انتظار تغییر این آموزههای جنسی را داشت. بی سبب نیست که اندام جنسی مردان ابزار فحش و تجاوز و تحقیر جنسی زنان، دگرباشان جنسی و حتی خود مردان میشود و اندام جنس زنان به تابو و محرماتی مبدل میشود که برای حفظ یا دریدن آن، مردان عاقل و بالغ به جان یکدیگر افتاده و در نهایت زنان پیرامون خود یا دیگری را قربانی میکنند. قانون دیه، زنا، رابطه نامشروع، تجاوز به کودک زیر نام ازدواج کودک و کودکهمسری، ولی و قیم بودن مردان در تصمیمگیری برای سرنوشت زنان در ازدواج، طلاق، سفر، مالکیت، شغل، تحصیل، پوشاک، معاشرت، استقلال و آزادی و حتی تنفس زنان در جامعه از زمره بسترهایی است که زمینه ساز تحکیم تحقیر، فحاشی و تبعیض جنسیتی و جنسی علیه زنان است.
حریمهای مردانه چنان در حیات مردان استراتژیک است که خیانت در آن حکمی جز مرگ ندارد و مردان طبق قانون شرع مجاز به خشونتهای جسمی و جانی علیه زنان پیرامون خود هستند. غیرت در این ادبیات محدود به حفظ و مراقبت از زنان درون حرم و حریم های خصوصی مردانه است و صرفا مفهومی جنسی و جنسیتی دارد. در این ادبیات، غیرت پاشنه آشیل و نقطه آسیبپذیر و ضعف جامعه نرینهای است که با یک فحش فرو میپاشد و منجر به یک فاجعه انسانی میگردد. غیرت و ناموس در این فرهنگ مردانه، پوچ و خشونتبارترین عباراتی هستند که نشانههای ضعف جامعه مردانه و مردانی است که بدون زنان نمیتوانند هویت و شخصیت اجتماعی خود را ترسیم کنند.
جامعه مردانه و فرهنگ نرینه چنان شکننده و مخاطرهپذیر است که با یک فحش، با یک جمله میتوان تمامی شکوه و عظمت دروغین مردانه را بهیکباره فرو ریخت. مردانی که چنین هویت و شخصیت فردی و اجتماعی شان را به سلولهای انفرادی و انزوای اجتماعی زنان موکول کرده اند بر سر زنان خود به یکدیگر هجوم میآورند، قتل میکنند و سبب خودکشی و خودسوزی زنان اطراف خود میگردند تا عمارت پوشالی ناموس را پاسداری کنند. چنین جامعه مردانهای بشدت میانتهی بوده و نهادی است سستبنیان که در جامعه امروز ایران و تغییرات نگرشی و رفتاری نسل جوان زنان، دیگر نمیتواند دوام یابد. بیسبب نیست که آمار خشونتهای جنسی و جنسیتی بطور فزایندهای افزایش مییابد و مردان غیرتمند! در نهایت بهجان زنان یکدیگر افتاده و کل جامعه را با فحش و خشونت به تباهی میکشانند.
پایان
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
سپاس که به این مساله مهم پرداختید.