در سالهای پس از انقلاب سازمان چریکهای فدایی خلق ۴ بار دچار انشعاب شد. انشعاب گروه موسوم به اشرف دهقانی، حرمتی پور؛ انشعاب اقلیت؛ انشعاب جناح چپ اکثریت (مصطفی مدنی، مسعود فتحی، فرزانه عظیمی)؛ انشعاب ۱۸ آذر. ازآنجا که شکست مذاکرات و تلاش برای وحدت دو جریان در شرایطی که زمینههای سیاسی وحدت وجود دارد از همان مکانیسم انشعاب پیروی کرده و در بسیاری موارد عوارض مشابهی دارد، به این مجموعه میتوان شکلگیری سازمان راه کارگر و شکست مذاکرات وحدت با این سازمان را نیز افزود. هرچند موضع و عملکرد و خطاهای افراد در این انشعابات نقش داشتند و هر یک از موارد فوق هم از این نقطهنظر و هم ازنظر سطح و حد اختلافات با یکدیگر متفاوت است ولی میتوان ایدهها، متدها و مکانیسمهایی را برشمرد که در همه این جداییها نقش داشتند. انشعاب اقلیت در مقایسه با سایر انشعابات ضربه سنگینتری به سازمان چریکهای فدایی خلق وارد کرد
در زمان انشعاب اختلافات چه بود
در یک سال و نیم اول پس از انقلاب و انشعاب اقلیت سیاست مسلط در سازمان چریکهای فدایی خلق چند بار تغییر کرد. در دو ماه اول پس از انقلاب سیاست نفی دیکتاتوری قبل از انقلاب و تلاش برای حصول و تثبیت آزادیهای سیاسی و فعالیت آزاد سازمان تداوم یافت. در این دوره مجاهدین نیروی اصلی متحد سازمان است و سازمان بهطور روزمره با کمیتهها و جریانهای متمرکز و غیرمتمرکز سرکوب رژیم درگیر است و برای مقاومت در برابر این فشارها برخورد مثبت (یا کمتر منفی) با لیبرالها، دولت موقت و نیروهایی در حاکمیت مانند آقای طالقانی دارد. این سیاست در اطلاعیهای تحت عنوان نامه بازرگان منعکسشده و با واکنش مثبت ایشان مواجه شد و موردتوجه قرار گرفت. این نامه و این سیاست با مخالفت تند اکثریتقریببهاتفاق اعضا سازمان و اعتراض جریانهای چپ نزدیک به سازمان (کادرهایی که بعداً راه کارگر را تشکیل دادند و همچنین پیکار) مواجه شد. این سیاست پس از اعتراضات وسیع به نامه به بازرگان بهطور مطلق کنار گذاشته شد. از اوایل سال ۵۸ تا آبان ماه سیاست غالب در سازمان مقابله باکلیت رژیم بود. کسانی مثل فرخ نگهدار که با این سیاست همراهی نداشتند از مسئولیتهای سیاسی کنار گذاشته شدند و کسانی مثل من، مجید عبدالرحیم پور؛ امیر ممبینی، رضا غبرایی که باسیاست نامه به بازرگان همراه بودند در این دوره از چنین سیاستی فاصله گرفتند. باوجود همنظری سیاسی بین رهبری سازمان و راه کارگر، مذاکرات وحدت با سازمان راه کارگر به نتیجه نرسید. رفقایی که بعدها به سازمان اقلیت پیوستند با سیاست غالب در سازمان همراه بودند. اختلاف نظری که به شکلگیری فراکسیون (بعدها اقلیت) انجامید نه اختلافات سیاسی بلکه موضع نسبت به مبارزه چریکی در سالهای قبل از انقلاب بود. از تابستان سال ۵۸ بخشی از اعضا رهبری و کادرهای سازمان نظر غالب در رهبری سازمان مبنی بر نفی مشی چریکی در سالهای قبل از انقلاب را رد کرده و روابطی با یکدیگر سازمان دادند.
در هفت ماه پس از تسخیر سفارت تا انشعاب گرایشی مبنی بر اینکه مقابله یکسان با تمام جناحهای رژیم خطاست شکل گرفت و تقویت شد. در سرمقاله کار شماره ۵۹ دو هفته قبل از انشعاب مطلبی حاوی برخورد مثبت با نیروهای ضد امپریالیست و ضد سرمایه بزرگ درون حاکمیت انتشار یافت که این سمتگیری سیاسی متفاوتی باسیاست غالب بر سازمان قبل از تسخیر سفارت را بهطور روشن منعکس میکرد. این سیاست جدید بود و هنوز نه در سطح رهبری و نه در درون حوزههای سازمانی بهطورجدی موردبحث قرار نگرفته و ابعاد آن روشن نبود. صفبندی اقلیت اکثریت بر اساس همان تقسیمبندی موافقین و مخالفین مبارزه چریکی در زمان شاه پایه گرفت.
آیا انشعاب اجتنابناپذیر بود
در آن زمان نه اکثریت معتقد به شکوفایی جمهوری اسلامی بود و نه اقلیت به جوخههای رزمی. این سیاستها در طی سال ۵۹ پس از انشعاب اقلیت، اکثریت (و سپس انشعاب جناح چپ چند ماه بعد) بهتدریج در دو سازمان غلبه یافت. میتوان تصور کرد که حفظ وحدت دو سازمان در صورت شکلگیری این دو خطمشی و غلبه یکی از آنها در سازمان ناممکن بود. دو خطمشی که در سالهای شصت در دو سازمان غلبه داشتند در عرصه سیاست روز رودرروی یکدیگر بودند. ولی در لحظه انشعاب هنوز چنین شکاف سیاسی شکل نگرفته بود و نمیتوان نظر قطعی داد که درصورتیکه انشعاب صورت نمیگرفت چه روندهایی در سازمان پیش میرفت.
یکی از خصوصیات انشعاب (و یا بشکست کشیده شدن وحدت) این است که در انشعاب کسانی که از لحاظ نظری در دو قطب نیستند یا به تعامل با نظر دیگر تمایل دارند در دو بخش انشعابی تقسیم شده و تضعیف میشوند. همچنین دو سازمان مجبورند هویت مستقل خود را متفاوت با دیگری توضیح دهند و این بهنوبه خود به تقویت گرایشهایی که بر تمایز با جریان دیگر تأکید دارند و در قطب مخالف سیاسی قرار دارند میانجامد. در طی سالهای ۵۹ و ۶۰ سازمان اکثریت بهتدریج خطمشی شکوفایی جمهوری اسلامی و اقلیت خطمشی رادیکالتری را در پیش گرفت. در این تحول در سازمان اقلیت نیروهای معتدلتر (محمد دبیری فرد؛ پرویز نویدی؛ رسول آذرنوش) کنار گذاشته شدند؛ وحدت با جریان منشعب از اکثریت تحت عنوان جناح چپ اکثریت پذیرفته نشد. در سازمان اکثریت نیز همراه با تحول بهطور طبیعی مسئولیتهای اصلی سیاسی تشکیلاتی را کسانی که با این روند و وحدت با مضمون پیوستن به حزب توده یگانگی داشتند عهدهدار شدند.
تمایزات سیاسی مابین دوشاخه سازمان در خردادماه سال ۵۹ شکلگرفته بود ولی هنوز به شکلگیری دو سیاست رودررو نینجامیده بود. این دو گرایش سیاسی هنوز میتوانستند در درون یک جریان به فعالیت خود ادامه دهند. تمایزات سیاسی در آن مقطع اجتنابناپذیری انشعاب را توضیح نمیدهد.
تفاوت نظر در رابطه بامشی چریکی در زمان شاه در شرایطی که هر دو جناح درگیری و عمل مسلحانه علیه رژیم اسلامی را رد میکردند و مابازاء مستقیم سیاسی نداشت نمیتوانست جدایی سازمانی را توضیح دهد. مرکزی بودن این اختلاف در بلوکبندیهای درون سازمان در طی سال ۵۸ که به انشعاب خاتمه یافت و عدم پذیرش وحدت با سازمان توسط بنیانگذاران سازمان راه کارگر به دلیل چنین اختلافنظری نشانه دیگری از خطای نظری متدیک ما در آن دوره بود.
چرا اختلافات به جدایی انجامید
همانطور که توضیح داده شد اختلافات نظری سیاسی در اوایل سال ۵۹ نه جدایی اقلیت از اکثریت، نه جدایی جناح چپ اکثریت (که به نظر من در این مورد مسئولیت اصلی بر عهده رهبری وقت سازمان اکثریت بود) و نه عدم وحدت با کادرهایی که سازمان راه کارگر را تشکیل دادند توجیه نمیکند. انشعاب یک سازمان را بدو پاره تقسیم نمیکند. جدایی هر دو جریان را در موقعیتی کیفیتا متفاوت و نازلتر قرار میدهد. از انشعاب در شرایطی که میتوان از آن احتراز کرد، همه زیان میبینند ولی باوجود این در سازمان فداییان در ابتدای انقلاب ۵ بار (با محاسبه عدم وحدت با راه کارگر) جدایی رخ داد. قطعاً جوانی و بی تجربگی رهبران و کادرهای فدایی که سن اکثریت قریببهاتفاق آنان بین ۲۵ تا سی سال بود، در این امر تأثیر داشت ولی تجربیات بعدی و انشعابهای مکرر در جریان اقلیت و انشعابهای متعدد جریانهای سیاسی در خارج از کشور حاکی از این است که جوانی و بیتجربگی تنها یکی از عوامل بود.
در دوران قبل و پس از انقلاب مطلقگرایی سیاسی بر تفکر اکثر نیروهای سیاسی ایران حاکم است. تصور میشد که جریانی که فرد بدان وابسته است تمامی امتیازات را داراست و مخالفان شر مطلقاند. تصور میشد که خطمشی و ایدهای که فرد بدان اعتقاد دارد قادر است مبارزه را به پیروزی رساند و ایدههای دیگر انحرافیاند و اپورتونیستی. تعامل با دیگر نیروها یا با ایدههای مخالف در درون یک سازمان تنها تحمل نظرات مخالف نیست بلکه پذیرش و دیدن امتیازات دیگران است.
همانطور که توضیح داده شد خطمشی غالب در سازمان در طی سال ۵۸ سه بار تغییر کرد. همه کادرها و رهبران اکثریت سالها قاطعانه از مشی مسلحانه دفاع کرده و کوشیده بودند ضرورت آن را تئوریزه کنند. چندین سال سازمان اعلامیههای خود را با شعار باایمان به پیروزی راهمان پایان میداد. چنین ایمانی در طی یک سال درهمشکسته شده و همان کادرها آن راه یعنی مشی چریکی را بخشا با خشونت زیاد نقد میکردند. بخشی از کادرهای رهبری سازمان در ماه های اول پس از انقلاب به برخورد مثبت با لیبرالها در درون حکومت معتقد بودند و یک سال بعد به سیاستی متضاد با آن اعتقاد داشتند. متاسفانه باوجود همه این تغییرات در همان مدت کوتاه پر تحول دوران انقلاب، تصور میشد که ایدههای جدید حق مطلقاند و دیگر ایدهها نمود انحراف و اپورتونیسم. در انشعابات هر طرف تصور میکرد که محق بوده و این طرف مقابل است که حامل تمام خطاها بوده.
در فرهنگ نیروهای سیاسی میانه روی یک دشنام بود. حقیفت نزد دو قطب بود. برای ما چپ ها سانتر بدتر از راست بود و برای مذهبی ها “یا باید با علی بود یا با معاویه. میانه عمروعاص است که از همه بدتر است”. در چنین متد و توع تفکری جایی برای پذیرش طیفی از ایدهها باقی نمیماند. جدایی های آن روز حاصل چنین تفکری بود. تعامل حاصل پذیرش طیفی از ایدهها و رد دوگانه شر و خیر است.
ساختار سیاسی فداییان به تبع نوع تفکری که برشمرده شد و برداشت از حزب لنینی، حزبی بود یک پارچه با اراده واحد و منضبط. حزبی که اقلیت باید از اکثریت تبعیت میکرد و حق طرح نظراتش در خارج از حوزه حزبی و در سطح جامعه را نداشت. در چنین شرایطی تنها با تغییر نظر رهبران تغییر و تصحیح نظر حزبی ممکن بود. تنها کسانی که به دلیل پروسه های گذشته در سطح رهبری قرارگرفته و در درون حزب موقعیت داشتند، قادر بودند در تحول حزب تأثیر گذار باشند و با چنین تلاشی توسط دیگر اعضا و کادرهای حزب با تندی برخورد میشد. چنین حزبی تنها در صورت وجود شخصیت های کاریسماتیک و اتوریته نیرومند در درون حزب یا شرایط بیرونی و اتوریته های مثلا جهانی میتوانست وحدت خود را حفظ کند. چنین ساختاری در شرایط پرتحول پس از انقلاب و فقدان اتوریته نیرومند پیوند دهنده نمیتوانست در برابر اختلافات سیاسی نظری دوام بیاورد.
درس های آن انشعاب در شرایط امروز
از آن وقایع ۴۰ سال گذشته است. نه شرایط کشور ما بگونه ۴۰ سال پیش است، نه موضوعات مطرح موضوعات آن زمان است، نه طرز فکر فداییان فکرهای ۴۰ سال پیش است و نه موقعیت سازمان های فدایی امروز موقعیت آن زمان است. هر یک از این عوامل میتواند نوع نگاه را دگرگون کند و بررسی آنچه در ۴۰ سال پیش رخ داد نمیتواند مستقیما یاری دهنده اقدامات امروز باشد. بررسی گذشته تنها میتواند در خدمت گسترش دادن افق دید باشد و نه بکارگیری مستقیم یک تجربه.
درزمینهٔ ساختار تشکیلاتی امروز اکثر سازمان های چپ با ساختار حزبی آن زمان فاصله گرفته اند. مهم تر از آن این که آن روز ما در مورد سازمانی با چندین هزار عضو و چند ده هزار هوادار صحبت می کنیم. سازمان های چپ امروز فاقد چنین موقعیتی هستند.
ما در ۴۰ سال اخیر در حد همین سازمان های عمدتا چند ده نفره در موارد متعدد شاهد انشعاباتی بوده ایم که مضمون سیاسی نظری آن برای کسانی که عضو سازمان های مزبور نیستند غیرقابل توضیح است. برای مثال در ده سال اخیر انشعاب در حزب کمونیست؛ راه کارگر؛ حزب دمکرات کردستان، کومله؛ اتحاد جمهوری خواهان و … و شکست تلاش برای وحدت در حزب دمکرات و جریانهای جمهوری خواه را شاهد بوده ایم. درتمامی موارد فوق که عمدتا به تضعیف کیفی جریان موردبحث انجامید، عناصری که در بررسی انشعابات ۴۰ سال قبل میتوان بر آن تأکید کرد تأثیر تعیین کننده داشته. در همه موارد فوق جدایی ها (یا عدم وحدت ها) باوجود آنکه همه می دانستند که جدایی به همه زیان می زند رخ داده. در همه موارد فوق کسانی در دو طرف بوده اند که جدایی را مثبت می دانستند ولی بخش عمده اعضا و کادرها واقف بودند که جدایی به زیان همه است ولی جدایی یا عدم وحدت رخ داده. تکرار چنین تجربیاتی نشان دهنده آن است که هرچند پایه های فکری نیروها بالاخص نیروهای چپ در چهل سال اخیر دچار دگرگونی شده ولی متاسفانه متدهای سیاسی پابرجا تر از تئوریها بوده و در اشکال جدید خود را بازتولید نموده است.
هرچند ساختارهای حزبی گذشته کنار گذاشته شدهاند ولی کماکان بازمانده آن ایدهها حضور دارند و عمل میکنند. سازمان اکثریت و حزب چپ در تمام این سالها به دلیل پذیرش تنوع نظری سیاسی درون خود با نقد مخالفین مواجه بوده و این انتقادات در درون این سازمانها نیز منعکس شده و در حین پذیرش این تنوع، در مقاطع مختلف ناخرسندی از این امر در روابط و بحثهای درون سازمانی منعکس شده است.
امروز دیگر شکل دهی مناسبات ۴۰ سال پیش ناممکن است. اگر در آن زمان موقعیت تشکیلاتی در تاثیرگذاری بر نیروها نقشی پراهمیت داشت، امروز هر کس میتواند نظرات خود را در اینترنت منتشر کند و در خیلی موارد نظر این یا آن فرد بیش از موضع مجموعه رهبری یک جریان مورد توجه قرار می گیرد.
اگر درزمینهٔ ساختار حزبی تفکر ۴۰ سال پیش از پایه مورد نقد قرارگرفته است و یا بعبارت دیگر امکان کاربرد آن وجود ندارد، در رابطه با عامل پراهمیتتر یعنی مطلقگرایی و تقسیم ایدهها و نیروها به دو قطب خیر و شر تفکرات گذشته کماکان نیرومند است و مرتب خود را بازسازی کرده. تأکید بر یک عامل سیاسی روز، بر فلان نکته استراتژیک، بر فلان نقطه روشی و تبدیل آن به عاملی که بقای حزب یا سازمان بدان وابسته است، در اشکال پیچیدهتری از چهل سال پیش تابهحال بازسازیشده.
موقعیت احزاب و سازمانها امروز با چهل سال پیش متفاوت است. امروز به دلیل امکانات ارتباطی و کسب اطلاعات مباحث در وسیعترین سطح مطرحشده و بخش عمده اعضا جریانها اطلاعات دارند و خود را صاحبنظر میدانند. تنوع فکری و سرعت طرح مسائل نوین با ۴۰ سال پیش از پایه متفاوت است. تکیه بر احکامی که تغییرناپذیرند و پاسخگوی هر شرایطی هستند عملکرد ندارد. مطلقگرایی، توضیح نیروها و ایدهها به شر و خیر و این تصور که نوع نگاه جریان من به تحولات پاسخگوی همه دشواریهاست و تعامل با دیگرانی که خطاکارند هرز دادن انرژی است به تبدیل جریانهای کوچک به محافلی انجامیده که نقشی دائماً ناچیزتر در تحولات یافتهاند.
فداییان در تلاش برای شکل دادن اتحادی بین نیروهای چپ تا به امروز موفق نبودهاند. نیروهای چپ در پراکندگی بسر میبرند و چشماندازی در آینده نزدیک برای غلبه بر این پراکندگی دیده نمیشود. حزب چپ ایران حاصل یک تلاش دهساله برای غلبه بر این پراکندگی بود. حاصل این تلاش دهساله نه اتحاد نیروهای چپ بلکه غلبه بر بازمانده انشقاق چهل سال پیش و سازمانی متشکل از کادرهای اقلیتی، اکثریتی شانزده آذری بود. موفقیتی که در حد خود دارای اهمیت است. این حزب تنها در صورتی میتواند نقش مثبت داشته باشد که بتواند بهپیش برود. بتواند اشکال جدیدی در فعالیت خود بکار گیرد و چشماندازهایی برای نزدیکی نیروهای متنوع چپ بگشاید
عدم موفقیت این حزب و بدتر از آن به شکست کشیده شدن دست آورد آن در تشکیل حزبی از گرایشهای متنوع فدایی و تبدیلشدن آن به یکی از چند ده سازمان چپ کنونی در خارج از کشور که تمایزاتشان برای نیروهای غیرعضو آنان قابل توضیح نیست، ضربه سنگینی خواهد بود به این طیف از نیروهای چپ در شرایطی که کشور ما در آستانه تحولات بزرگی است و پایه اجتماعی نیروهای چپ گسترش یافتهاند.
تجربه تمام جداییهای پس از انقلاب و چند دهه اخیر نشان میدهد که پس از جدایی اهمیتی ندارد که در این یا آن وجه چه کسی محق بوده و چه کسی خطا کرده. مهم آن است که نیروهایی که ابعاد ضربه را میبینند و برای آن اهمیت قائلاند تا چه حد قادر باشند بروز بدترین سناریو را مانع شوند. اگر چهل سال پیش غرق شدن در مباحث درونی، حساس شدن و حیاتی دانستن این یا آن تمایز برای جوانان زیر سیساله آن روز قابلفهم است غرق شدن در مباحثات درونی، حیاتی دیدن عواملی که برای چند صد تن از وابستگان و یا نزدیکان به یک جریان اهمیت دارد و بیتوجهی به نقشی که نیرو میتواند در عرصه جامعه ایران ایفا کند و بیمسئولیتی در قبال رخداد سناریوهای بد با برشمردن خطاهای نیروی نماینده شر از طرف کسانی که بیش از چهل سال سابقه فعالیت سیاسی دارند قابل توضیح نیست. کشور ایران به یک نیروی چپ نیرومند احتیاج دارد و این تنها با فرا رفتن از محدودههای تنگ گروهی و به وجود آوردن امکان همراهی و همسویی و اتحاد همه نحلههای چپ ممکن است.
گامی به پیش آنگاه میتوانیم رفت که گفتی را شنودی و شنودی را گفتاری ز پی آید!
هم میهنِ گرامی, آقای مهدی فتاپور, درود بر شما! پس از واکنشهای خوانندگان, انتظار می رفت که شما چیزی برای گفتن داشته باشید. اگر دارید, بیگمان گوشهای بسیاری بازِ شنیدن هستند. پیدا نیست چرا شما تنها باین بسنده کرده اید که سخنِ خود بگویید و بروید؟ میدانم که میدانید اکنون دگر هنگامه ی آن نیست که “رهبر” ره نشان دهد و “هواداران” به سر روند. اگر چنین است, پاسخ از سوی شما شایسته و بایسته ست چرا که تنها ازین رهگذر است که میتوان داد و ستد فکری کرد.
چشم در راه پاسخهایتان, پایدار و بهروز باشید!
با توجه به اینکه این “رفقا ” راتا حدودی از نزدیک میشناسم، زیاد رغبتی به پاسخگوئی نداشته و ندارند.گرچه کلا فرهنگ پاسخگوئی و پوزش از اشتباه و خطا ها در ما ایرانیان ،گذشته از تعلقات سیاسی /تشکیلاتی مان بسیار بسیار نازل است!!اینها خود را “حق به جانب” میدانند.نگاه بازی (تجاری )به سیاست دارند.علیرغم اختلاف نظرها ی درونی شان (حلقه زندان ) هوای همدیگر را کاملا دارند.انتظار پاسخی هم نداشتم.نظرشان اینه : بخوای قبول کن یا نکن .!! همینه که ما میگیم.(سخن بگو و برو)
آزاد گفت: “……در ضمن نقدهای اینجا هیچ کدام به نوشته کاری ندارند و مثل اینکه دارند خرده حسابهای گذشته را تصفیه میکنند…….”.
جناب آزاد, من جناب فتاپور را تنها از راه چندین مقاله ایشان میشناسم و حسابی ندارم که با ایشان تصفیه کنم. این کامنت ها اظهار نظر کسانی ست که به این سایت می آیند و به احتمال قریب به یقین این مقالات و کامنت ها کوچکترین اثری در اوضاع ایران نخواهند داشت چون مشکل ملت بسیار بزرگتر از آن است که با این حرف ها حل شود.
منظور من از اظهار نظر این بوده است که به مراجعین این سایت یادآور شوم آنچه در گذشته گفته و انجام شده جز نفاق و انشعاب ثمری به بار نیاورده و ادامه آن هم ثمری به بار نخواهد آورد. بنا بر این بهتر است که گذشته را کاملا فراموش کرده و راهی نو بیابیم که شاید راهنمائی برای آیندگان باشد. همین.
peerooz پیروز گرامی شما از بعضی کامنت ها مکدر نشوید. این از خصوصیت این نوع رسانه های اجتماعی ست.
ولی در زندگی واقعی مثلا همین آقای سرکوهی وقتی به دوستان سابق زندان در زمان شاه میرسد . مثلا وقتی به کنگره حزب چپ (فدائیان خلق ) دعوت میشود . فکر نکنم با آقای فتاپور با وجود تمام اختلاف نظر های شدید این طور برخورد کند که در زیر این نوشته در کامنت خود ابراز کرده ست. ((.مضحک این که که ساخت و بافت بخش اخر (تبلیغ برای حزب چپ به بهانه روایت و تحلیل تاریخ گذشته) کپی نوشته نکهدار است یا نوشته نکهدار کپی این یکی یا هر دو کپی از یک بخشنامه .. فکری درکار نیست که بگویم همفکری . تبلیغات بی اساس است )) ……
موضوع اصلی چیز دیگری ست ؛ امکان ندارد شما در ده ها مقاله و بیانیه دیگر از سایر شخصیت ها یا گروههای سیاسی به غیر از سازمان اکثریت و حزب چپ که در اخبار روز منتشر میشود . چنین برخورد هائی را پیدا کنید.
مثلا چندی پیش «اطلاعیه شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست در محکومیت حملات رژیم های ترکیه و ایران به مناطقی از کردستان عراق» در اخبار روز منتشر شد.
در زیر این اطلاعیه گروههای زیر امضا کرده بودند:
اتحاد فدائیان کمونیست،
حزب کمونیست ایران،
حزب کمونیست کارگری- حکمتیست،
سازمان راه کارگر،
سازمان فداِئیان (اقلیت)
و هسته اقلیت
با وجود تمام علاقمندی به جنبش چپ ایران واقعا قادر به درک و تمرکز یا یاد گیری این همه تشتت نیستم.
این را بخاطر این نوشتم که بگویم مسائلی که آقای فتاپور نوشته بخشی از بحران سیاسی و عقیدتی جنبش چپ ایران ست.
علاوه بر امضا کنندگان این بیانیه و گروه هائی که در نوشته آقای فتاپور آمده باید از بخشی از اتحاد فدائیان خلق ایران که به حزب چپ نرفتند یاد کرد. راه کارگری ها بیانیه های خود را با امضای «کمیته مرگزی» یا «هیئت اجرائی» و یا «سازمان راه کارگر» منتشر می کنند و دو سایت مختلف دارند.
علاوه بر اینها ، وقتی مقاله ی آقای عاصمی را در اخبار روز خواندم .متوجه شدم علاوه بر حزب توده و راه توده ، گروه دیگر ی به نام ما توده ایها هم وجود دارد . البته گاهی به مناسبت یادبودها ی مختلف مطالبی از دیگر گروه های چپ منتشر میشود که کامنت خیلی طولانی خواهد شد.
اگر بنا ست کاری برای جنبش چپ ایران شود با این تفرق فقط صرف انرژی بی میوه ست.
مقالات سنگین و مفیدی در اخبار روز می خوانیم و میدانیم که نویسندگان آنها چه شوری و امیدی برای آزادی و عدالت اجتماعی در ایران دارند. وقت می گذارند و تحقیق می کنند و می نویسند که بمراتب از سازمانها و گروههای سیاسی چپ معروف تاثیر گذار ترند.
آگاهی و شناخت کمک خواهد کرد تا سازمانهای سیاسی بخود بیایند وگرنه راه بجائی نخواهد برد.
در این ۴۰ سال تغییرات زیادی در همه شئون رخ داده ست ولی بعضی جان سختی می کنند و در همان روزهای انقلاب یا دهه های ۶۰ و ۷۰ و یا بعد ایستاده اند . این را در شعار ها و تحلیل های گرو ههای می بینیم.
پیروز باشیم
جناب برومند,
با تشکر, «جانا سخن از زبان ما می گویی.».
آقای فتاپور مثل همیشه اشتباهی متوجه میشوند! ۱۸ آذر نبود و ۱۶ آذر بود ،شما هم در پناه جمهوری اسلامی رستگار باشید ،،،
مَشق می نویسُم و آی مَشق می نویسُم…
آقای فتاپور!
سرنوشت اکثریتی ها،کاملا شبیه چپ های اسلامی است،آنها نیز در طول ۴ دهه گذشته بارها رنگ عوض کردند و رنگ به رنگ شدند و مثل اکثریتی ها راه بجایی نبرده اند.
اوایل انقلاب و دهه ۶٠ که چندین هزار عضو و دهها هزار عضو و هوادار داشتید،۵ بار انشعاب کردید،حالا که اساسا کلیت چپ های جهان فاقد چنین موقعیتی هستند؛بنابراین چنین بنظر می رسد که توصیه فرا رفتن از محدودههای تنگ گروهی و به وجود آوردن امکان همراهی و همسویی و اتحاد همه نحلههای چپ،محلی از اعراب ندارد و برای مبارزه با امپریالیست های خارجی و حمایت از اشغالگران که کشور ایران را اشغال نموده اند،باید هرچه سریعا با شرکت آمازون تماس بگیرید و یک نیروی چپ نیرومند سفارش دهید،بلکه گشایشی بشود.
پی نوشت:
مایه تاسف من و شرمساری شماست که بعد از ۴دهه هنوز قادر نیستید که یک متن شسته رُفته بی غلط بنویسید؛محض اطلاع،مُشت نمونه خروار ویترین می کنم خدمتتون.
١- «شخصیت های کاریسماتیک»
٢- «آن روز ما در مورد سازمانی با چندین هزار عضو و چند ده هزار هوادار صحبت می کنیم»
بعنوان کسی که در آنزمان ها نوجوان بوده مطلب شما را اقای فتاپور خواندم. برای اولین بار در طیف فداییان با نوشته ای مواجه شدم که از صف بندی ها فاصله گرفته و به یک موضوع معین نگاه تحلیلی و با فاصله دارد. از این نوشته یاد گرفتم. شما میگویید که مطلق گرایی، رنگارنگ ندیدن نیروها و خود را محق دیدن پایه انشعابات بوده است. سوال من از شما اینست که ایا این ایراد فقط در فدایی ها بوده یا بقیه هم در آندوران همین طور بوده اند. آیا این ایراد مربوط به آنزمان است یا امروز هم وجود دارد و اگر وجود دارد شما چطور تشکیل یک حزب با گرایش های مختلف چپ را آرزو میکنید. در ضمن نقدهای اینجا هیچ کدام به نوشته کاری ندارند و مثل اینکه دارند خرده حسابهای گذشته را تصفیه میکنند. آیا آقای فتاپور این نقد ها نشان نمیدهد که ایراد مورد نظر شما امروز هم مثل دیروز است و به بازمانده های فدایی ها نمیشود امیدی داشت
بنظرم چپ باید تکلیف خود را با سرمایه روشن کند ایا هنوز سرمایه عامل رشد نیروهای مولده هست و اگر نیست چه سیستم دیگری را در اختیار دارند که بتواند رشد تولید را محقق سازد و ایا چپ باید بعنوان التر ناتیو حاکمیت خود را بداند ویا بعنوان دیده بان عدالت ودر جهت بهسازی زندگی زحمتکشان عمل نمایدفرض اینکه فردای انقلاب ایران دوباره شمشیر از روبسته وبا بقایای سرمایه که از قید حکومت ایدئولوژیک خلاصی یافته بجنگد و یا حامی انان در توسعه با گرایش بهبود معیشت زحمتکشان باشد
هر چی مارکس بگه .
هراسی بیکران افتاده در پندار قایق ران, درین تیره شب و دریای توفانی, چراغ ساحل آسودگی ها از چه خاموش ست؟!
هم میهن گرامی, آقای مهدی فتاپور درود بر شما! نوشتار مفیدی بود که بسیار دیرهنگام از سوی یکی از رهبران سازمان فدایی پیش روی خوانندگان نهاده شد. این نوشتار نشان می دهد که نگرش رسیده و دور بینانه چه دیر و فرصت از کف داده, و از همین رو دردناک, پدید آمده است که:
“تعامل با دیگر نیروها یا با ایدههای مخالف در درون یک سازمان تنها تحمل نظرات مخالف نیست بلکه پذیرش و دیدن امتیازات دیگران است.”
در دل این رسیدگی اما خامی دردناکی بجا مانده ست که در کاربرد عبارت “تسخیر سفارت” خود را نشان می دهد. “تسخیر” سفارت؟! نه این تسخیر نیست, بی قانونی و وحشیگری ست که حکومت تبهکار اسلامی آن را به برخی از نیروهای سیاسی (بویژه سازمان فدایی و حزب توده) تحمیل کرد و آنان را به کژراه کشانید. کژراهه ای که نامش “ضدیت با امپریالیسم” نهاده شد اما بیش و پیش از آن که ضد امپریالیسم باشد, آمریکا (و اسرائیل) ستیزی آنهم در ظاهر بود. ازینرو هیچ اتمی از ضدیت با سرمایه داری در خود نداشت کما اینکه اکنون, که پس از “رسیدگی” گندیده شده, کاملا ضد انسانی-ضد ایرانی و همگام و همراه با تبهکارترین گونه سرمایه داری است.
لحظه ای بیندیشیم. سفارت ها افزار روابط دیپلوماتیک میان کشورهای جهانند. اگر قرار باشد که در این و آن کشور, سفارت کشورهای دیگر “تسخیر” شوند که دیگر جایی برای روابط دیپلوماتیک در دنیا نخواهد ماند و بجایش وحشیگری و بیگانگی با تمدن حکمفرما خواهد شد…
کنار نهادن این تصور خام و نابخردانه که “(یک ایده مطلق است) و دیگر ایده ها نمود انحراف و اپورتونیسم”, بیگمان گامی سترگ به پیش است. اما پیداست که نیروهای سیاسی ایران از آن تصور خام همچنان در رنجند. شوربختانه, سه تکه شدن راه کارگر, دو پاره شدن اتحاد فداییان, انشعاب در سازمانهای دیگر و مهمتر از آنها ناتوانی هراس انگیز نیروهای سیاسی پراکنده و پرشمار برای اتحاد در برابر حکومت تبهکار اسلامی (بر بنیاد چند اصل پایه ای و همه پذیر) بگونه ای نشان از پایان زندگی این نیروها در تاریخ میهن ما دارد. در پرتو دگرگونی های پر شتاب در کشورمان, کند جنبی (شاید بهتر است بگوییم بی خیالی) این نیروها در درک فوریت لحظه و لزوم آمادگی برای هدایت تغییر در چشم مردمان و تاریخ نابخشودنی ست!
شما بدرستی گفته اید که “کشور ایران به یک نیروی چپ نیرومند احتیاج دارد و این تنها با فرا رفتن از محدوده های تنگ گروهی و به وجود آوردن امکان همراهی و همسویی و اتحاد همه نحله های چپ ممکن است.” با این وجود, چرا از خود نمی آغازید؟ شما که خود عضو و یا رهبر چند تشکل (و از آن میان, سازمان اکثریت, حزب چپ, اتحاد جمهوری خواهان) هستید چگونه عضویت چندگانه سازمانی از یکسو و برجامانی سازمان اکثریت پس از پدیداری حزب چپ (فداییان خلق) از سوی دیگر را توجیه می کنید؟
مهدی را خواندم همانطور که فرج و محمد و پیروز و سوسن را متاسفانه در بر همان پاشنه چهل سال پیش می چرخد از جستجو در قبرستان کهنه گنجی حاصل نخواهد شد این ره به ترکستان است امید آنکه نسل آینده راه خود را بیابد وقتی که دیگر ما نیستم
اساسا نقش ایشان معرف حضور همه مونقره های جنبش فدائی ست ایشان صندلی وسط نشین بوده و بنوعی در خدمت جناح راست سازمان تا از آنسو جناح چپ را نیز مراقبت کند که مبادا فراتر از جناح راست مسلط بر سچفخا گردد. ایشان بیشاز اینکه مفید به حال چپ باشد مضر بوده اند. در رای گیری کمیته مرکزی و تقلب در آرا برای ایجاد راهبند در برابر رفیق هادی تا تلاش برای اتحاد در جمهوریخواهان و روزی دیگر اتحاد در چپ همه و همه در جهت اهداف نامعلومی ست که خود خسرو دیروز و مهدی امروز سرگشته و حیران است. اساسا تلاش ایشان در کشانیدن رفقای اقلیت رها شدن از فراکسیونیسم بود زیرا اونموقع ایشان مونیستی را نافع خود و جناح مسلط می دانست و امروز بعد از تحمیل انشعابات متعدد پلورالیسم را توصیه می کند بهرحال همچنانکه اتحاد جمهوریخواهان بدست ایشان گسترش نیافت دفاع متزلزل ایشان از حزب چپ نیز راه به جائی نخواهد برد. ایشان ترس از انشعاب را بهانه ای قرار داده است برای ادغام سازمان در حزب چپ ایران – فدائیان خلق- . کاری اگر در برهه تشکیل اتحاد جمهوریخواهان قادر به انجام آن نشد اینک قرار است ماموریت محوله را در فاز تقویت حزب چپ ایران به بهای حذف سازمان فدائیان اکثریت به سرانجام برساند. ماموریتی که قاعدتا میسرش نشود.
مارکس می گوید: “آتئیست ها یکبار عدم وجود خدا را ثابت کرده و کنار گذاشته اند. اما مذهبی ها هر روز وجود خدا را ثابت می کنند و فردا صبح که از خواب بیدار شدند دوباره به اثبات آن می پردازند، خود می دانند که چیزی را ثابت نکرده اند.”
حالا حکایت رهبران اکثریت است تا به هزار مقاله و به هزار دلیل ثابت کنند که جوانی و بی تجربگی و گاهی هم از سر لطف یک عنوان اشتباهی در کار موجب انشعاب بود. والا شرکت در مضحکه سفارت امریکا به رهبری امام ضدامریکایی، دستور به هواداران برای رساندن مستقیم اطلاعات ضد انقلاب به کمیته ها، فرستادن جوانان کشور به کشتارگاه جنگ ارتجاعی، سلاح سنگین برای سپاه، تلاش برای وحدت با حزب توده بعنوان عامل روسیه، تقاضای تیغ بران از دادگاه های انقلاب برای کشتار ضد انقلاب (که بصراحت شامل فرح پهلوی، شاپور بختیار، پیکار، اقلیت و کومله میشد) که عاملی نبودند.
آقای فتاپور! چند سال قبل و شکست اتحاد جمهوری خواهان چه؟ ۱۲ سال (۱۲ سال؟ بله ۱۲ سال) مذاکره بین ۳ جریان فدایی و تشکیل حزب چپ بدون مرامنامه و اساسنامه چه؟ منحل نکردن اکثریت و حاضر نشدن حد اقل بخشی از آن برای انحلال پس از گذشت یک و نیم سال چه؟ همین انشعاب یک ماه پیش اکثریت (که طبق شانتاژهای همیشگی فقط یک نفر بی اهمیت است) چه؟ هنوز جوان و بی تجربه تشریف دارید؟
فردا چه آسی را گم یا چه آسی را رو خواهید کرد؟
. ما می فهمیم که میشود اشتباه حتی در حد خیانت اکثریت کرد، اما اعتراف صادقانه و انسانی اینقدر مشکل است؟
برخلاف نظر بهزاد کریمی من به شما قول میدهم که اعتراف صادقانه را مردم می بخشند. نگران مردم نه، نگران وجدان خود باشید که بدون نقد و انتقاد از خود صادقانه رهایتان نخواهد کرد.
۵۰ سال کار سیاسی ( از سال ۴۹ به بعد ) و ۴۰ سال چالشهای نظری در داخل تشکیلات و آنهمه اعدام و شکنجه و دربه دری ، فقط در همین چند خط و آنهم اینقدر نازل ؟ !
یعنی دو سه تا آدم صاحب اندیشه و استخواندار پیدا نمیشوند که این چالشها ، انشعابها ، شکست و پیروزیها ( اگر پیروزی در جایی معنی داشته باشد ) را تبیین کنند و به نظر نسل جدید برسانند تا هم نسل جوان امروز ایران ( چه در داخل و چه در خارج ) این آدمها را بشناسند و حرفشان را بفهمند و هم دیروزیها با نگاه امروزیها آشنا شوند ؟ و آنوقت بنشینند و ناظر میوه های این بده – بستان تاریخی شوند !
کل حرفهای آقای فتاپور باز هم همان گفته همیشگی خمینی است : راز پیروزی همه ما ” وحدت کلمه ” است و دیدید که نه طرفداران خمینی در انبوه ملیونی خود توانستند به” وحدت کلمه ” پایبند بمانند و نه شمایان در تعداد قابل شمارشتان .
اقای شیخ الاسلامی!طبیعتا اگر بخواهند وجود دارد . ولی فرهنگ بده /بستان ها نمی گذارد . چه طیف چپ اش و چه راست اش ،هوای همدیگر را دارند!!من در بخش نظر ها به یک از اعضای هیئت سیاسی که دوران “بازنشستگی “را میگذار نوشتم قبل از اینکه دیر شود و احتیاج به پوشاک برای ادرار تان داشته باشید به ایندگانتان بنویسید حقایق را !. ولی انها انقدر اظلاعات در اختیار ما میگذارند که “نه سیخ بسوزد نه کباب “باشد.هر کاری کردند با اطلاع یکدیگر بوده!! از اینجهت مجبورند بهمدیگر نون قرض بدهند. و هوای همدیگر را داشته باشند.
ما خواستیم در رابطه با مسائلی که در منطقه ی ما گذشته با انها صحبت کنیم ،بررسی کنیم ،ولی اصلا حاضر به صحبت نبودند و از پاسخگوئی گریزان !!
الان صدای شما درآمده.صدای کسانی که ۴۰ سال پیش هم هیچ وجه مشترکی با فداییان نداشتند .۲ تا خصوصیت که هیچوقت کسب نمیکنند که مختص سازمان بود:۱- وطن پرستی، ۲- صداقت..الان بتازید به فتا پور.
بعد از بیش از نیم قرن رخدادها و تحولات بزرگ نظری و سیاسی در ایران و جهان و تجربه های گوناگون این است گزارش و تحلیل و نگاه به گذشته؟ / انشائی بنویسید و در ان بدون نگاه انتقاد جدی و بدون نقد نظری جدی، فقط با ذکر گزینشی برخی رویدادها و نام ها و فاکت ها، با طرح انتقادهای سطحی غیربینشی و هزار بار طرح شده و..، قصه ای سر هم کرده و در تحلیل فقط به برخی نکته های جزئی اشاره و بعد برای حزب چپ خودتان تبلیغ و وانمود کنید که سرنوشت چپ ایران به این جزب وابسته است؟ .((.مضحک این که که ساخت و بافت بخش اخر (تبلیغ برای حزب چپ به بهانه روایت و تحلیل تاریخ گذشته) کپی نوشته نکهدار است یا نوشته نکهدار کپی این یکی یا هر دو کپی از یک بخشنامه .. فکری درکار نیست که بگویم همفکری . تبلیغات بی اساس است )) ……
این درجا زدن های مدام در لاک خود ، این بی اعتباری سیاسی و اجتماعی ، این بی اعتنائی نسل های های جوان چپ ، این در خود ماندن و از خود فرانرفتن، ای زبان مرده ، این دوری از مسائل کنونی ، این فقر نظری و سترونی سیاسی و.. بی دلیل نیست. حیف و دریغ و افسوس که می توانست جز این باشد
آقای سرکوهی ، نیم قرن پیش سال ۱۳۴۹ مبارزه مسلحانه با نبرد سیاهکل شروع شد و سازمان چریکهای فدائی خلق ایران تشکیل شد . البته بخشی از گروه زنده باد بیژن جزنی در سال ۱۳۴۶ دستگیر شد . در سال ۱۳۴۸ نیز نیروهائی که بخاطرسوابق سیاسی، تعقیب و مراقبت ساواک احساس خطر میکردند و قصد عبور از مرزهای جنوبی را داشتند دستگیر و بنام گروه فلسطین معروف شدند.
موضوع رد مشی مسلحانه در زندانها شکل گرفت، بعداز انقلاب مجموعه ای از زندانیان وابسته به چریکهای فدائی و چریکهای مستقر در خانه های تیمی و نیروهای علنی و نیمه علنی به تشکیلات سازمان – سچفخا – در ستاد دانشکده فنی تهران پیوستند.
چریک فدائی زنده یاد قاسم سیادتی در روهای انقلاب در حین تسخیر رادیو در میدان ارک در خون طپید.
در مصاحبه های تلویزیونی با چریکهای فدائی ماسک صورت چریکها بنظر عجیب میامد. در صورتیکه امکان نداشت چنان سازمانی با آن تنوع اندیشه ، مخالف مشی مسلحانه یا موافق آن – اعم از اندیشه های زنده یادان جزنی ، پویان یا مسعود احمد زاده بتواند دارای تحلیل واحد و مشخص از شرائط جدید بعداز سقوط حکومت پادشاهی داشته باشد.
بهمین دلیل عینی و واقعی انواع موضع گیری ها و عملیات مسلحانه و انشعابات کلید خورد.
– کسی می تواند به گروه «چریکهای فدائی خلق» اشرف دهقانی بگوید در این ۵۰ سال چه تغییر کرده اند؟
– چرا « سازمان چریکهای فدائی خلق ایران – اقلیت » بعداز انشعاب در سال ۵۹ سالها طول کشید تا مشی مسلحانه را کنار گذاشتند و به سازمان فدائیان – اقلیت تبدیل شدند؟
– بخشی دیگر از خود را « سازمان چریکهای فدائی خلق ایران – پیرو هویت» می نامند که با مسعود رجوی در همان عوالم دهه ۵۰ مجاهد – فدائی در «شورای مقاومت» مجاهدین خلق حضور دارند.
سازمان فدانیان اکثریت :
– بعداز انشعاب بزرگ سازمان در سال ۵۹ همانطور که در این نوشته آقای فتاپور تاکید کرده ست گرایش حمایت از حکومت ارتجاعی در سازمان اکثریت تشدید شد.
– انشعاب فدائیان اکثریت جناح چپ – در این باره آقای مصطفی مدنی مطلبی تازه نوشته ست که توصیه میشود.
– انشعاب فدائیان اکثریت – ۱۶ آذر که در اعتراض به نزدیکی و وحدت فدائیان اکتریت به حزب توده صورت گرفت.
بعد ها انشعابات دیگری در گروه های فوق صورت گرفت و در مقابل نزدیکی هائی نیز انجام شد.
نزدیکی ها :
– بخشی از فدائیان اقلیت ، فدائیان اکثریت – جناح چپ و فدائیان اکثریت – ۱۶ آذر تشکیلات سازمان اتحاد فدائیان ایران را بوجود آوردند.
– بخشی از سازمان اتحاد فدائیان و سوسیالیسیت ها با بخشی از سازمان فدائیان اکثریت به تشکیل حزب چپ اقدام کردند.
آقای سرکوهی ، واقعیت این ست که بعضی از دوستان سازمان چریکهای فدائی خلق ایران – اقلیت که در سال ۱۳۵۹ در متن
تعارضات و ناخشنودی های رهبران سازمان چریکهای فدائی خلق ایران قرار داشتند و بدلایلی که خودشان بهتر از شما و بنده میدانند مجبور به جدائی شدند . قبلا با فدائیان اکثریت – جناح چپ و ۱۶ آذر متحد شدند ( اتحاد فدائیان) امروز بعداز ۴۰ سال تصمیم گرفته اند که با یاران سابق فدائیان اکثریت در زیر یک سقف همکاری و همراهی کنند. اشکال را در چه می بینید؟
این دوستان از مواضع اکثریت در دهه ۶۰ و بعدا خبر ندارند؟
این سئوال در مورد دوستانی که از سازمان اکثریت – جناح چپ و بیانیه ۱۶ آذر نیز صادق ست.
بهتر نیست که سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران و سایر سازمانهای چریکی فدائی که نمی خواهند با حزب چپ متحد شوند . خوشان برای تاثیر بیشتر بر جنبش چپ متحد شوند؟
همه چیز را که نمی توانید به فتاپور و نگهدار ربط دهید. کاری کنید که بقیه دوستان چنان نقشی در جنبش پیدا کنند که هیچ کس به کسانی که حزب چپ را تشکیل دادند توجه نکند.
سوال :میگووید بی تجربه گی و جوانی رهبران سازمان (۲۵/۳۰ساله)باعث انشعابات شده .تحمیل انشعاب در اتحاد ج. خواهان توسط متخصصین تحمیل انشعابات در سازمان فدائی حتا بعد از رسیدن به سن بلوغ !!! را چی میفرمائید؟
درکشورهای دمکراتیک که رهبران سیاسی شان دچار اشتباهات فاحش میشوند (گند میزنند) با عذر خواهی ،استعفا میکنند! ولی رهبرانی که من میشناسم یک سانتیمتر از موضع “رهبر ” بودنشان پائین نمیان و هنوز کلی ادعا هم دارند !
قبل از هر چیز یاد بگیرید به عملکرد هایتان پاسخگو باشید .بیش از ۲۰ ساله که در جائی بهزاد کریمی خطاب به فرخ نگهدار در رابطه با تهمت ها ئی که به مرحوم قاسملو زده بود ،گفته بود که به ملت کرد عذر خواهی و پوزش بدهکار است. شما جائی دیدی که او عذر خواهی کند ؟تهمت هائی که به انانشعابیون مثل هلیل رودی ها زده شده تک تک شما پاسخگو هستید.اتفاقا اهمیت دارد که چه کسی محق بوده و چه کسی خطا کرده!!بدون پذیرش اشتباه که قدم اولش پوزش است راه بجائی نخواهید برد.
ایران هرگز توسط رهبران سابق مان که امتحانشون را پس داده اند صاحب یک حزب چپ نیرومند نخواهد بود . به سازمان فدائی را ،ترکمن صحرا ، کردستان ، خوزستان ،بلوچستان (ملیتهای ساکن ایران ) اعتبار داده بود و انرا “سازمان فدائی” کرده بود نه حوزه های دانش اموزی و دانشجوئی گیلان و مازندران !!حال چند نفر از این مناطق را در حزب تان دارید؟چرا ندارید؟مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.ما بعنوان ترکمنهای (فدائی سابق)پاسخگوئی از “مسئولین”در منطقه ندیدیم .گند زدند و در رفتند!
۹
۹
“از کرامات شیخ ما چه عجب, شیره را خورد و گفت شیرین است”.
با عرض صمیمانه ترین معذرت ها, خطاب من نه تنها به جناب فتاپور بلکه به همه ماست که چهل سال, هر روز و هرجا, همچون وردی تکرار کرده ایم که “کشور ایران به یک نیروی چپ نیرومند احتیاج دارد و این تنها با فرا رفتن از محدودههای تنگ گروهی و به وجود آوردن امکان همراهی و همسویی و اتحاد همه نحلههای چپ ممکن است.”؛ و بجای گفتگو در باره آینده, جنازه ها را از گور در آورده و با منازعه بر سر آنها منشعب تر و متفرق تر شده ایم.
جناب فتاپور, آنچه در گذشته کرده ایم خطا بوده و زمان آن رسیده است که “نگاهی کرده در آفاق و ماهی” پیدا کنیم که وصال همچو ماهی برای دیگران موجب رفاه و خوشبختی شده است؛ و تابع این گفته باشیم که Lead, Follow, or Get Out of the Way, اگر رهبر و پیرو برای یافتن چنان ماهی نیستی گمشو که راه باز باشد, هیهات.
این آقای فتاپور چقدر شبیه همان خسرو ۴۰ سال پیش حرف میزند. حتماً بیاد می آورد وقتی در پیشگام بحث حمایت از راهپیمائی زنان در مخالفت با حجاب بود ایشان استدلال میکردند: حجاب جزء مسائل اساسی نیست ( بقول مسلمانها: اهم و فالاهم).
امروز هم وقتی صحبت از ساختار حزبی می شود و برسمیت شناختن شدن “فراکسیون”. باز آقا خسرو به میدان آمده که ؛ بابا پافشاری نکنید، فراکسیون چندان اهمیت ندارد. جل الخالق که بعضی هیچ تغییر نمی کنند.
در ثانی اگر این نصایح شما جواب میداد، اتحادجمهوریخواهان می بایست اکنون وضع بهتری میداشت!
تمام این داستان “نبش قبر” ترساندن فدائیانیست که در درون حزب چپ بی حقوق مانده اند. و خسرو خان آنها را از “سوریه ای شدن” میترساند.
آقای فتاپور بهتر است شما رهبران مادام العمری احزاب و سازمانها یک نگاهی به خودتان داشته باشید، شاید ایراد از شماهاست. باور بفرمائید اپوزسیون نیازمندن مدرنیزاسیون و هوای تازه است.