جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

رابطه ی خارجی ستیزی در آلمان با نظرات و تزهای تیلو سارازین- م. جراحیان

تیلو سارازین، از پیشگامان تحقیقات جدید در مورد برده داری مدرن در جوامع سرمایداری محسوب میشود. نظرات و نوشته های نژادپرستانه او بیشتر از بیست سال است، که افکار عمومی را در آلمان به خود مشغول کرده است. او یکی از مخالفان سرسخت مهاجرین و پناهندگانی که از آسیا و افریقا و آمریکای لاتین به اروپا می آیند میباشد. تحریکات او با نوشتار و مصاحبه هایش مورد پشتیبانی احزاب و گروههای راسیستی و نژادپرستانه نه تنها در المان بلکه در سطح بین المللی انعکاس دارد. برخی از روشنفکران در اروپا نیز به دام افکار نژادپرستانه او افتاده و مبلغ تزهای بی اساس او شده اند. این روشنفکران مدعی هستند که هدف سارازین مسلمانان افراطی و مذهبی در اروپا میباشد و این راسیستی نیست!! غافل از اینکه که سارازین قبل از ظهور  پیدایش گروههای اسلام گرای افراطی و اتفاق ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ مبلغ تزهای نژادپرستانه خود بوده است.

 او در ژانویه ۲۰۰۲ سناتور امور مالی برلین شد و یکی از اولین اقداماتی که انجام داد تدارک فروش ساختمانهای دولتی بود که خانوادهای بی بضاعت در آن با کرایه های مناسب زندگی میکردند. سارازین معتقد بود که این آپارتمانهای سوسیالی برای دولت زیان آورند و دولت مسئول تامین مسکن برای خانوادهای کم درآمد نیست. این کار باعث صعود کرایه ها شد و بشکلی سرسام آور کرایەها افزایش یافتند . در ماه مه سال ۲۰۰۴، ۶۵۰۰۰ واحد  آپارتمانی توسط او بە یک کنسرسیوم به رهبری وایت هال (گلدمن ساکس) و سربروس شرکتهای آمریکایی با قراردادی به قیمت خالص ۴۰۵ میلیون یورو (ناخالص ۲.۲ میلیارد یورو) واگذار کرد. ارزش این آپارتمانها اکنون غیر قابل تصور است و حکومت ایالتی برلین بعلت سعود سرسام آور سطح کرایه اپارتمانها نیاز به خرید و یا ساخت اپارتمانهای دولتی دارد تا از بالا رفتن کرایه ها جلوگیری کند ولی توانایی آنرا ندارد . تیلو سارازین سالهاست مشکل جهان را، اسلام افراطی و ارتجاعی معرفی میکند. کمتر اشاره های به نقش غرب در پیدایش این جریانات میکند. موضع او قبل از آمدن پناهندگان سوری به آلمان در رسانه ها بحث میشد و ارتباطی با هجوم پناهندگان این چند ساله اخیر ندارد. او سالهاست به پذیریش پناهندگان افریقایی که مسلمان نیز نیستند، اعتراض میکند و مدعی است، که فرهنگ عقب افتاده آنها ربطی به سیاست استعماری غرب ندارد، بلکه عقب افتادگی آنها زائده امری ژنتیکی است که بتدریج در اثر شرایط اجتماعی در آفریقایها پدید آمده است، و با اینتگراسیون (ادغام در جامعە) نمیتوان آنرا از بین برد. سارازین بعد اخراجش از حزب سوسیال دمکرات، اکنون در پی تصفیه حساب با حزب سوسیال دمکراتها است، و در شرایطی کە تغییر توازن قدرت در انتخابات سال آینده ممکن است او وارد گود شده و با مواضع خود این بار هم  به کمک احزاب راستگرایان و نیروهای ارتجاعی می شتابد تا از این تغییر جلوگیری بعمل آورد. معرفی کردن اسلام افراطی و ارتجاعی را مشکل اصلی جهان، نامیدن منحرف کردن افکار عمومی از مشکلات جدی تر است، که سی و پنج سال قبل در کتابی بنام جنگ فرهنگها در آینده مطرح گردیدە کە تیلو سارازین همان استراتژی را دنبال میکند. گروهایی  کە آنها امروز به عنوان مشکل جهان معرفی می کنند در واقع غرب در چند دهه گذشته در فلسطین ، سوریه ، افغانستان ،عراق ، ایران و جاهای مسبب اصلی گسترش آنها بوده اند. آنان موجودیت این گروهها را بهانه و پایه ای برای پیشرویهای استراتژیکی نظامی ،اقتصادی و فرهنگ غربی در اقصی نقاط جهان قرار میدهند.

 رسانه های غربی در باره نقش اصلی کشورهای غربی در بروز مشکل افراط گرایی در قاره آفریقا و بویژه در کشورهای شاخ آفریقا، در آسیا و بویژه در خاور میانه سکوت می کنند و در رابطە با  سیاست جهان غرب در بە قدرت رسیدن حکومتهای دیکتاتوری و بر کنارکردن جریانات مترقی اقدام بە سانسور می نمایند. سیاست های آنها در پیدایش ،آموزش و مسلح کردن اسلامگرایان افراطی همچون طالبان، القاعده ، داعش، جبهه النصره و جیش الفتح نە تنها بی تاثیر نبوده بلکه تعیین کننده  هم بوده است. کاملا واضح است که این گروهها از کمکهای مالی عربستان سعودی و کمکهای نظامی متحدین غرب همچون ترکیه و پاکستان بهرە می بردەاند. آشکار است کە ارزشهای جامعه اروپایی تضاد بنیادین با چنین گروههای افراطی دارد ولی  نباید فراموش کرد کە اسلامگریان افراطی در کشورهایی خود نیز تضاد بنیادین با اکثریت مردم و فرهنگ آن جامعه دارند. بیشترین جنایت هایی که این گروهها مرتکب شدەاند در جوامع خود می باشد ونه دنیای غرب. تیلو سارازین به علتهای واقعی مهاجرت اشاره کمی دارد. او معتقد نیست که غرب با فروش اسلحه و به رایگان بردن منابع طبیعی جهان دوم و سوم زمینه فقر و عدم پیشرفت این جوامع را فراهم کرده است. سارازین معتقد است که غرب نباید حضور نظامی در کشورهای جهان دوم و سوم را داشته باشد و لی این را توضیح نمیدهد که حضور آنها برای جیست و چه پیامدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی برای مردم کشورهای زیر سلطه دارد. حضور ۱۴ کشور ناتو در افغانستان برای چیست؟ مطمنا” بخاطر حقوق مردم افغانستان نیست. بلکه استراتژی بودن بر سر مرزهای چین و روس می باشد. چرا تیلو سارازین به هیچ وجه نمی پذیرد، که قبل ظهور اسلامگرایان در منطقه خاورمیانه ، فرمهای رادیکال اسلام و حجاب در ایران ، عراق و سوریه وجود نداشت و اختلافات بین فرقه های اسلامی هم  منجر بە تنش نمی شد.

پیدایش نظرات و تزهای تیلو سارازین از کجا سرچشمه میگیرد

تیلو سارازین و سرپرست مستقیم او هورست کوهلر از برنامه ریزان مالی و اقتصادی و آماده ساز الحاق المان شرقی به آلمان غربی بودند. آندریاس ویرشینگ ، رئیس فعلی موسسه تاریخ معاصر ، اظهار میدارد که مقاله سارازین نقش اساسی در تاریخ اتحادیه اقتصادی و پولی داشت. وایگل کە وزیر دارایی دولت هلموت کول قبل از الحاق آلمان شرقی به آلمان غربی بود و در تاریخ ۲۹ ژانویه ۱۹۹۰ که مارک را واحد پول المان شرقی و غربی معرفی کرد از توصیه های  سارازین بهره می گرفت.

سارازین در مقاله “منطق علوم اجتماعی در مرزهای اقتصاد و تاریخ جدید اقتصادی” در ۱۹۷۴ اشارە کرده بود کە متمایز نمودن  بردگان زن و مرد که درعمل تولید متفاوتی داشتند بر پایه سودآوری بسیار مطلوب برده داری در ایالت های جنوبی ایالات متحده بودە است وی با دقت محاسبات مالی برای اتحاد المان شرقی و غربی  بر پایە همان نظریە انجام می داد.

اندیشەهای سارازین در خدمت استثمار نوین سرمایەداری بود. او محاسبه کرده بود: الف) هر زن سیاهپوست در طول زندگی خود ۵-۱۰ فرزند تولید میکند که می تواند در تولید یا فروش استفاده شود. حاملگی های موفق دو سال از هم فاصله داشتند. ب) هزینه هر بارداری سه ماه زمان کار است. ج) بچه ها از ۶ سالگی شروع بە کار میکنند. پسرها از ۹ سالگی ، دختران از ۱۳ سالگی می توانند زندگی خود را تأمین کنند. بر اساس این نتایج ، سرارزین بیان میکرد که “بردگان زن از ارزش سرمایه بالاتر و نرخ بازده داخلی بیشتری نسبت به مردان برخوردار هستند”. این نتایج در تز دکترای  سارازین، که  از دانشگاه بن در سال ۱۹۷۴ اخذ کرد لحاظ شدە اند. بر اساس این تز می توان نتیجه گرفت که برده داری حداقل به اندازه استفاده های جایگزین از سرمایه به کار رفته سودآور بوده است.

سارازین با این تخصص و مهارت ویژه در باره سودآوری برده برای صاحبان سرمایه، پایه تفکری را بنیاد نهاد که همچون زمان برده داری تسلط کامل مالی و کاری بر اقشار دیگر جامعه داشته او این مهارت را مناسب برخورد با مردم آلمان شرقی میدانست. وی توانست آنچه را که از “برده های سیاه” آموخته بود، با معیارهای سرمایه داری غرب ادغام کرده و بکار برد.

نسخه های تدارک دیده سارازین نشان میدهند  کە تقریباً ۳۵ تا ۴۰ درصد گارگران آلمان شرقی می توانستند  همطراز با کارگران صنعتی ساکن در جمهوری فدرال آلمان غربی باشند. بدین ترتیب مابقی کارگران که به موج بیکاران آلمان غربی ملحق میشوند، مطیع و بعدها با قوانین هارتز ۴ در چهارچوب رضایتمند نگه داشتند.

در کتابچه “برده داری” آژانس فدرال آموزش سیاسی، آمده است: “برای مدت طولانی ، برده داری با ایده مالکیت پیوند خورده است که هسته اصلی” روابط کار “را پنهان می کند: در واقع، این مربوط به مالکیتها نیست ، بلکه مربوط به سطح اعمال کنترل کامل بر شخص دیگر است. این امر امروزه – بطور ایده آل در کشتارگاههای بزرگ یا کنسرن آمازون – از طریق نظارت جمعی امکان پذیر شده است.

سارازین ۳۰ آگوست ۲۰۱۰ در مصاحبه با “Frankfurter Allgemeine Zeitung” ، به  سوالات پرسیده شده توسط استفان دیتریش در مورد مواضع خود جواب میدهد. سارازین می گوید: اگر ما مهاجرانی را بپذیریم که کە از آسیا شرقی میآیند و دارای صلاحیت و قابیلیت خاصی هستند و با پتانسیل فکری که دارند موجب ترقی اقتصاد ما شوند مشکلات  پناهندگی را می توان نسبتا کم کرد. او بیان می دارد کە مهاجران تحصیلکرده از خاورمیانه، سویه های ژنتیکی، ناشی از ازدواج بین بستگان را در خود دارند، که نقش مهمی در نبود ذکاوت و داشتن انواع بیماری های ارثی دارد. باید از سارازین پرسید، آیا منظور او  شامل وصلت های خانوادهای سلطنتی اروپایی هم می شود  که تنها ازدواج بین بستگان مرسوم است؟  آیا رهبران کشورهای اروپایی نیز از نبود ذکاوت و داشتن انواع بیماری های ارثی رنج می برند؟

سارازین ادامه میدهد، که مهم نیست که هوش از کجا سرچشمه میگیرد، مهم آنست که با باروری نسبی بالاتر کم هوشها از طبقات پایین، بە مرور افراد  باهوش اقشار متوسط در جامعه کاهش می یابد. انگار سازازین فراموش کردە است کە  هوش و ذکاوت انسان به فاکتورهای مختلفی وابسته است که تنها مربوط بە یک طبقه نیستند، بسیار دیدە شدە کە کسانی از طبقات بالا و متوسط  جامعە از هوش و ذکاوت بسیار کم برخوردارند  و دانشمندان زیادی  که متعلق به طبقه پایین جامعە میباشند بە جامعە بشری خدمت کردەاند.

سارازین عنوان می دارد کە هسته اصلی مشکل جامعه آلمان، مهاجران مسلمان از یوگسلاوی سابق، ترکیه و کشورهای عربی هستند. او می گوید از نظر اقتصادی ما  در اروپا نیازی به مهاجران مسلمان نداریم.

سارازین در کتاب :آلمان با سیاست‌های مهاجرتی‌اش خود را به فنا می‌کشد. عنوان میدارد کە „ کودکان فقر تولید نمی کنند، بلکه دریافت کنندگان کمکهای مالی و سوسیالی باعث تولید کودکان فقیر می شوند. با توجه به پرداخت های فاخرانه و رفاهی از طرف دولت آلمان، ما یک انتخاب منفی از مهاجران را جذب می کنیم“.

سارازین اشارە می کند که  تنها راه معقول برای پیشگیری از مهاجرت بیشتر پناهندگان از خاورمیانه و آفریقا جلوگیری مستقیم ازآمدن آنها میباشد. البته این امر نیاز به مقابله جدی و بدون توجه به حقوق انسانی دارد.

او عنوان میکند: بهترین مدارس هم  باعث نمی شوند کە کودک احمق باهوش شود و بدترین مدرسه هم نمیتواند یک کودک باهوشی را احمق کند.

سارازین در ادامه سخنان خود در همان مصاحبە میگوید: که ما باید  برای  بارداری زنان آلمانی و بچە دار شدن آنها بودجە زیادی اختصاص دهیم تا با زاد و ولد  مهاجران مسلمان مقابله کنیم.

تاریخچه ای ازمهاجرت

تاریخچه ی مهاجرت گسترده از کشورهای اسلامی به اروپا به دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ باز میگردد . این موضوع همراه با استقلال تدریجی مستعمرات کشورهای اروپای غربی و میانی  بود. با توجه به این که این کشورها با کمبود نیروی کار بعد از جنگ جهانی روبرو بودند شروع به پذیرش مهاجرین در قالب کارگران مهمان از کشورهای عمدتا اسلامی نمودند. همانند، مهاجران پاکستانی به انگلستان ، مهاجران الجزایری به فرانسه ، مهاجران ترک به آلمان و مهاجران مراکشی به بلژیک. در ابتدا باور اروپائیان این بود که پس از مدتی این کارگران مهمان به کشورهای خود باز خواهند گشت و لزومی برای ادغام جمعیتی  نمیدیدند. آینده نشان داد که این تصور اشتباه بود . این مهاجرین با خانواده ها و فرزندانشان که به آنها ملحق شده بودند و یا در اروپا متولد و رشد کردە بودند و از فرهنگ و زبان والدین خود اطلاع چندانی نداشتند ماندند و شهروند کشورهای میزبان خود گشتند.

مهاجران مسلمان همواره مناقشه برانگیزتر از سایر مهاجران بودەاند که این امر علل پیچیده ای دارد . در بعضی موارد این وضعیت صرفا نتیجه بیگانه هراسی ، نژادپرستی و تعصبات فرهنگی بودە  و ارتباطی هم با حوادث بعد از ۱۱ سپتامبر نداشت. برخی از اقشار متوسط جامعە  نیز نگران آن بودند که تازه واردها خود را با جامعه میزبان تطبیق نخواهند داد و این معضلاتی را بدنبال خواهد داشت. مهاجران که خانودهایشان در نواحی و مناطق ویژه و بسته بسر میبردند و روابط کمی با مردم کشورهای میزبان داشتند به صورتی که حتی پس از سالها اقامت به زبان ملی کشور میزبان تسلط پیدا نکرده بودند، متهم به تمایل نداشتن به رعایت قوانین و فرهنگ کشور میزبان میشدند. بە این دلیل  هم نژادپرستها عدم تطبیق را بهانه میکردند که بطور کلی موجودیت مهاجران را زیر سوال ببرند. اما این نارضایتیها بە دلایل ذیل بی اساس بودند: ۱- کشور میزبان در ابتدا باور داشتند که این مهاجرین روزی به کشورهای خود باز میگردند و به این دلیل لازم نیست روی آنها و فرزندانشان سرمایه گذاری کرد تا زبان و فرهنگ کشورمیزبان را یاد بگیرند و خود را تطبیق دهند. ۲- در ابتدا این اروپاییها بودند که خود و فرزندانشان را از مهاجرین دور میکردند و حتی حاضر به همسایه بودن با آنها  نیزنبودند. ۳- روابطی که کشورهای اروپایی با کشورهایی که مهاجرین از آنجا آمده بودند مشکل آفرین بود و بر پایه تعادل نبود. این عوامل موجب ایجاد فاصله ای شده بود، که کمتر کسی میتوانستند از این فاصله عبور کرده وآنرا بر طرف کند. زمانی که دولتهای غربی متوجه سیاست غلط خود شدند کە این فاصله عمیق شده بود و آنها هنوز هم نتوانسته اند اقدامی بنیادی برای برطرف کردن این فاصله انجام دهند!!  بعدها با به وجود آمدن اسلامگرایان افراطی در مناطق مختلف و تاثیر آنها برجوانان مسلمان و حتی غیر مسلمان مقیم کشورهای اروپایی، این شکاف ها بیشتر و بیشتر شدەاند. متاسفانه در اروپا مردم از شناخت ریشه های این مشکلات غافل هستند و رسانه ها نیز  نە تنها نقش روشنگری را ندارند بلکە با پیشداوریهای بی اساس بە عمیق شدن این فاصلە دامن میزنند.

https://akhbar-rooz.com/?p=49548 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x