جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

هوای نگاه تو – صمصام کشفی

امشب نیز 

همچو همیشه 

آروزی من این است 

که پیش از این که بیداری هشیارم کند، 

نگاهم کنی 

که جانِ من هوای  به تن کردنِ نگاهِ  تو را دارد 

همان که بیداری‌ی مرا به خواب، 

و از خواب می برد تا  به قاف  

می شکند وزن مرا و  

پرتابم می کند میان لانه‌ی سیمرغ 

و در انتظار رودابه 

همنشین زال زَرَم می کند  

و این، 

حسادت سیمرغ را می آورد به متن های اساطیری. 

حکیم توس درمی یابد و با تبسم 

پر می زند درون دوات  و می‌نویسد :  

نشاید که سیمرغ باشد حسود      فعولن فعولن فعولن فعول‌ 

و  سیمرغ که از چشمه‌ی عتاب حکیم  نوشیده 

روی خوش نمی‌دهد به من نشان 

و می‌شمارد پرهاش را 

زال  امّا که نمی‌داند 

 رودابه پیش از او ، 

گیسو برای من آویخته از سر دیوار 

و جان من بوی نگاه دلبرش را دارد، 

لبخند زنان زیرچشمی مرا نگاه می کند. 


تو نگاهم کن! 

تو بی اعتنا به زال،  

دوباره رودابه وار نگاهم کن! 

همان نگاه که بر نمی دارد دست از سرم 

همان که می خواهم به تن کنم 

همان که از  نفس می‌کند مرا تهی  

و تلواسه می دهدم در خواب 

همان نگاه که من از تو می‌کنم طلب هر شب. 

هی …  ها… های… دریغ !

دوباره ، خواب رو به پایان است 

عجب هوا سرد است 

و دندان هام هی می خورند به هم 

اگر نبینی‌ام 

دندان‌هام می شکنند  

۱۶ نوامبر ۲۰۱۲ 

https://akhbar-rooz.com/?p=90581 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x