سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

بایدن برد، اکثر مردم امریکا باختند و روسیه ناپدید شد – هرمز هوشمند

بخش اول – پیش زمینه تا ۲۰۱۶

روز شنبه ۷ نوامبرمنابع خبری با اعلام شمارش اولیه ارای غیر رسمی، بایدن را پیروز اعلام کردند. همان شب وی در یک جشن تماشائی با تمام هنرنمائی مرسوم امریکائی و سخنان کلیشه ای با مردم امریکا و جهان صحبت کرد. او قول متحد کردن مردم امریکا و پایان دادن به گفتار و رفتار نفاق افکنانه ترامپ داد، بدون انکه اشاره ای به سیاست هائی که بانی این شکاف بزرگ در جامعه امریکا شده است بکند. سئوال اینجاست که چگونه ترامپ بیش از ۷۳ میلیون رای اورد، در حالیکه ادعا میشد که روسیه او را به این مسند رسانده وجالب است که پس از پیروزی بایدن دیگر خبری در مورد دخالت روسیه نیست و یک شبه روسیه ناپدید شد. 

ترامپ عارضه شکاف اجتماعی درامریکا است. او با استفاده از این شکاف در سال ۲۰۱۶ پیروز شد و با دامن زدن به همین شکاف تلاش کرد تا این بار هم  پیروز شود. در سال ۲۰۱۶ با کسب اکثریت آرای الکترال بدون کسب اکثریت آرای سراسری موفق شد اما امسال با باخت هر دوی آرا ناموفق شد.

سئوال بنیانی این است “چکونه این شکاف در امریکا سازمان داده شده واز چه زمانی؟”. جواب روشن به این سئوال دشواراست. نگاه ها و تجربه های متفاوت جواب های متنوع ای ارائه میدهند.

در این مقاله من سعی میکنم با نگاه و تجربه نسبتا طولانی زندگی ام درامریکا به این سئوال پاسخ دهم.

    برای جواب به این سئوال، باید به گذشته برگردیم، اما مشکل بتوان  بر سر زمان آن به توافق رسید. برای درک تاریخ، انسان نیاز به تقسیم زمان به دوران های مختلف دارد که کاری است اختیاری. به گفته هگل هر دورانی دارای یک “زایتگاست” است و یا به گفته فوکو “اپیستیم”.

اگر “زایتگاست” سیاسی قرن ۲۰ را بخواهیم خلاصه کنیم میتوان آن را “دوران مبارزات رهائی بخش و پایان توفق و حاکمیت ۵۰۰ سال “کلونیالیزم اروپائی” نام گذاری کرد. اخرین نبرد سرنوشت ساز این دوران با شکست قطعی امریکا و متحدین اش “بلوک غرب” در جنگ ویتنام در برابر مبارزین استقلال طلب ویتنام در اتحاد با “بلوک شرق” و نیروی ضد کلونیال جهانی و بخصوص جنبش جوانان ضد جنگ در امریکا و کشورهای اروپائی رقم خورد. پایان “سمبولیک” این دوره، زمانی است که در سال ۱۹۹۴ در افریقای جنوبی دولت کلونیال سفید پوست مهاجرین اروپائی، قدرت را به بومیان ان کشور واگذار کرد.  نزدیک به ۵۰۰ سال پس ازاولین سفر کریستفر کلمب به قاره امریکا درسال ۱۴۹۲ دوران کلونیالیزم خشن و غارتگر اروپائی با شعار متمدن کردن وحشی های بومی شروع شد (۱) و در سال ۱۹۹۴ ناقوص مرگ ان زده شد. در حالیکه سلطه سیاسی و فرهنگی دنیای “غرب” کماکان ادامه دارد، شکل ها عوض شده اند.  

با پایان جنگ ویتنام اقتصاد امریکا با بحران عمیقی روبرو شد. بیاد دارم که گفته می شد که با تجربه گذشته امریکا قابل توضیح نیست. واژه جدیدی اختراع شد “استگ فلیشن”  به معنی همزمانی رکود و تورم. این شرایط زمینه ای بود برای تغییر سیاست های اقتصادی در نظام سرمایه داری امریکا. با قدرت گیری  ریگان، ایدئولوژی نئولیبرال میدان پیدا کرد تا جوابی برای بحران اقتصادی دهه هفتاد باشد. گفته معروف ریگان که “دولت راه حل مشکل نیست، بلکه خود مشکل است” روح این سیاست جدید را نشان می دهد. همزمان با انقلاب تکنولوژیک و رشد دیجیتالیزاسیون، که امکان حرکت سرمایه را در جهان راحت تر کرد، گلوبالیزاسیون با نئولیبرلیسم پیوند خورد.

با فروپاشی و شکست نابهنگام “بلوک شرق” در اخر دهه هشتاد و همزمان شکست مدل اقتصادی سوسیالیزم واقعا موجود، سرمایه داری و به تبع ان نئولیبرالیزم-گلوبال بعنوان تنها مدل، یکه تاز نظام اقنصادی جهان، پا به عرصه جهانی گذاشت. “پایان تاریخ” و ابدی شدن  نظام لیبرال-دموکراسی که می بایست تمامی جوامع دنیا بطور دیترمینستیک به ان متحول شوند، ورد زبان ها شد. این پدیده جو قالب در کشورهای پیشرفته صنعتی شد. چپ ها در این کشورها با مواجه با چنین جوی، نگاه خود را به طور عمده به طرف مسائل اجتماعی و سیاست های هویتی جهت دادند، با نام “ایدنتتی پولتیک” ، و نابرابری اقتصادی به رده پائین تری از اولویت یا حذف ان قرار گرفت. 

امریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهانی همه را مجذوب خود کرد و خیلی از نیروهای چپ را هم متاثر کرد. از شروع دهه نود نیروی در قدرت میانه-چپ در دولت های پیشرفته صنعتی دنباله رو سیاست های نئولیبرالی-گلوبال شدند. احزاب میانه-چپ توانستند سیاست های تامین اجتماعی را با نبود مخالف جدی تضعیف کنند. احزاب راست و کنسرواتیو معمولا موافق کاهش بودجه برنامه های تامین اجتماعی بودند. دربرابر سیاست های جدید احزاب میانه-چپ برای کاهش بودجه این برنامه ها، دیگر مخالفی وجود نداشت. رهبران این جریان نئولیبرال-گلوبال در احزاب میانه-چپ، همزمان درده نود شرودر درالمان، بلیر در انگلیس  و کلینتون در امریکا بودند.

با بحران بزرگ سال ۲۰۰۸ که پس از سقوط اقتصادی سال ۱۹۲۹ (۲) بحرانی بی سابقه بود، ضربه بزرگی به ایدئولوژی نئولیبرالی زده شد و”فرٌایزدی” آن از بین رفت. اوباما دو ماه بعد ازشروع آشکار این بحران، با ورشکستگی بانک “لیمن برادرز”، وحمایت وال استریت به ریاست جمهوری امریکا انتخاب شد. وال استریت به اندازه کافی تجربه داشت که بداند می بایست پشت اوباما برود و امکان برد او را بیشتر کند. اگر جمهوری خواهان برنده می شدند دموکرات ها برای حفظ ظاهرهم شده باید با آن ها مخالفت می کردند که دران شرایط ریسک بالائی برای عبور از بحران مالی اقتصاد امریکا بود (۳). با انتخاب اوباما بعنوان اولین رئیس جمهور “سیاهپوست” امریکا امید برای تغییر بالا گرفت. اوباما برای جلوگیری از بدتر شدن وضع اقتصادی به طور ساختاری مجبور به حمایت از منافع وال استریت و نه مردم ضربه خورده از بحران شد.  پس از روشن شدن سیاست های اوباما، سپتامبر ۲۰۱۱ سه سال بعد از انتخاب شدن او، از موضع چپ جنبش “اکوپای وال استریت” با اشغال “پارک زوکاتی”، در فاصله کمی از مرکز مالی نیویورک وال استریت، اعلام موجودیت کرد. حدوداً دو ماه با تجمع شبانه روزی امکانی بوجود آمد برای اعتراض به تبعیض های اجتماعی و ساختار مالی امریکا به نفع صاحبان سرمایه با شعار ۹۹ درصد در برابر ۱درصد. برای مثال، در طی سال های ۲۰۰۸ – ۲۰۱۰ دولت اوباما به بانک ها مبلغی معادل ۲.۱ ترلیون دلار کمک کرد. در حالی که مدیران ارشد بانک هائی که مسئول این فاجعه بودند پاسخگو و یا محاکمه نشدند، در عوض پاداش های سالیانه کلان این مدیران از همین کمک های مالی پرداخت شد. در همین زمان بانک ها به طور قانونی بیش از ۵ ملیون خانوار را از خانه هایشان، بدلیل بیکار شدن و نداشتن امکان پرداخت قسط بانکی، بیرون کردند. رامین بهَرانی، کارگردان ایرانی تبار در امریکا، در سال۲۰۱۴ فیلمی از بیرون کردن این مردم از خانه هایشان، براساس داستان های واقعی، تولید کرد بنام “۹۹ خانه” که تراژدی خشونت ساختاری امریکا را در این مورد بنمایش میگذارد (۴).

جنبش “اکوپای وال استریت” به دست پلیس نیویورک شبانه سرکوب شد و من شاهد این سرکوب بودم. تعداد زیادی کتک خوردند و دستگیر شدند. ابتدا به نظر می آمد که با این سرکوب این جنبش پایان یافته.  انتخابات ۲۰۱۶ این امکان را به این نیرو داد تا مجدداً وارد میدان سیاست شود. در سال ۲۰۱۶ این نیرو ابتدا با الیزابت وارن سناتور ماساچوست برای کاندیتاتوری ریاست جمهروی از حزب دمکرات وارد مذاکره شد.  پس از رد این پیشنهاد توسط الیزابت وارن،  برنی سندرز سوسیال دمکرات را تشویق به کاندیتاتوری برای ریاست جمهوری کردند که او قبول کرد. دست اندرکاران نئولیبرال-گلوبالیست حزب دموکرات (کوپرت دموکرات ها) تمام تلاش خود را کردند برنی سندرز در انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری درسال ۲۰۱۶ انتخاب نشود.  برنی سندرز سناتور مستقلی بود که در سنا با فراکسیون دموکرات ها از موضع چپ همکاری می کرد.

پس از افشای ایمیل های کمیته مرکزی حزب دمکرات (د ن سی) از طرف “ویکی لیکس”، مشخص شد که کمیته مرکزی، که می بایست بیطرف باشد، پس از دریافت پول هنگفت از کارزار انتخاباتی هیلری کلینتون، او توانست (د ن سی) را تحت نفوذ خود دراورد. بدینوسیله ان ها نهایتا توانستند با روش های مشکوک و بعضاً غیرقانونی از کاندیتاتوری برنی سندرز از طرف دمکرات ها جلوگیری کنند. این افشاگری درهمان زمان توسط “ویکی لیکس” منجر به استعفای رئیس (د ن سی)  “دبی واسرمن شولتز” شد. 

جریان دیگری که پس از بحران سال ۲۰۰۸ و انتخاب اوباما شکل گرفت، جریان “تی پارتی” بود که از موضع راست، انتخاب اوبامای نیمه سیاهپوست را مورد حمله قرار داد و مخلوطی از سیاست های ملی گرایانه و ضدگلوبال را مطرح کرد. “تی پارتی” از طرف ملغمه ای از نیروهای طیف راست افراطی و بخشی از حزب جمهوری خواه حمایت می شد.

حزب جمهوری خواه به دلیل باخت سه مرکز قدرت در انتخابات ۲۰۰۸ ریاست جمهوری، مجلس نمایندگان و سنا، برای جبران این شکست جریان “تی پارتی” را بطور کامل وارد حزب کرد. در حالی که حزب دمکرات فاصله خود را با جریان “اکوپای وال استریت” و نیروهای چپ حفظ کرد. در انتخابات ۲۰۱۲ در حوزه های مختلف انتخاباتی حزب جمهوری خواه تعداد زیادی از کاندیداهای “تی پارتی” را کاندید خود کرد و توانست کنترل مجلس نمایندگان را از آن خود کند. همزمان درطول ۸ سال ریاست جمهوری اوباما، حزب دمکرات بیش از ۱۰۰۰ کرسی انتخابی از محلی گرفته تا ایالتی و فدرال را از دست داد.  قدرت گیری “تی پارتی” در حزب جمهوری خواه به روند شکست دموکرات ها در ۸ سال ریاست جمهوری اوباما کمک کرد.

حزب دمکرات که در دوران اوباما ضعیف شده بود، بار دیگر در انتخابات ۲۰۱۶ با جلوگیری از کاندیتاتوری سندرز یک سوسیال دمکرات و انتخاب هیلری کلینتون یک نئولیبرال-گلوبالیست شکاف درونی خود را تشدید کرد. این شکاف به پیروزی ترامپ کمک کرد. در سال ۲۰۱۶ با شعارهای جنبش “تی پارتی”، ضد گلوبال و ملی “آمریکا اول”  ترامپ توانست خود را رهبر حزب جمهوری خواه و نیروهای راست ضد نئولیبرال-گلوبالیست (تی پارتی) کند و خود را بعنوان یک کاندید شورشی بر علیه طبقه حاکم (۵) و وضع موجود جلوه دهد. گفته میشه درسیاست  برداشت  مهمتر است تا واقعیت. امروز می توان این پدیده را در رابطه با بخش بزرگی از مردم امریکا بخصوص در رابطه با ترامپ مشاهده کرد.

در سال ۲۰۱۶ به نظر می اید تاریخ با شدت و حدت هرچه بیشتری برگشته و پایانی ندارد. در بخش دوم به این برگشت تاریخ میپردازم. 

ادامه دارد

زیر نویس و لینک ها

ویدیو کلونیالیزم و وحشیگری
youtu.be/_WFTSM8JppE                                     

۲. ودیدئو بحران ۱۹۲۸
https://youtu.be/FAZjlxWNszw  

۳. ویدئو بحران ۲۰۰۸
https://youtu.be/QozGSS7QY_U 

۴. تریلر فیلم ۹۹ Homes
https://www.youtube.com/watch?v=Vh0piQN1_LY 

۵. ویدئو دولت پنهان
https://youtu.be/EYS647HTgks

https://akhbar-rooz.com/?p=93608 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x