یادداشت مترجم: با توجه به شرایط ناهنجار اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ایران به عنوان پیامد شکست انقلاب ۵۷ و از بین رفتن دستاوردهایی که در شعار استقلال، آزادی، جمهوری بازتاب مییافتند، پس از ۴۲ سال تغییرات و برآمد مبارزات به شیوههای گوناگون، در این مقظع با روشنتر شدن صفبندیهای طبقاتی در مبارزه برای آزادی و دمکراسی، در ایران صداهای متفاوتی به گوش میرسند. این موضوع عمدتا در اهمیت و اولویت مبارزه با ارتجاع داخلی و یا با دشمن بیگانه تجلی مییابد که هردو با توجه به اهداف و منافعشان در طول تاریخ ایران نقشی منفی در پیشرفت و دموکراتیزه شدنچامعه ما داشتهاند. در حالی که دستهبندیها متفاوت اعم از درون حکومتی و خارج حکومتی با برنامههای توسعه دروهای و ترویج ایدههای سازشکارانه، غیر دموکراتیک و ضد ملی از بدو انقلاب ایران را به روزگارسیاهی نشاندهاند، ضروری است باردیگر نگاهی به تاریخ واقعی روابط ایران آمریکا بیاندازیم تا به اهداف نظریه پردازان راست افراطی و پروپاگاندای «دموکراسی» آمریکایی- که با شورشهای اجتماعی آن کشور در انتخابات ۲۰۱۲۱ خود را بخوبی عیان ساخت- پی ببریم. صحنه جهانی پر از آتش و دود و کودتا و خونریزی است، و صحنه داخلی ایران پس از دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ به وضوح راه انجام هرگونه تغییر و تحولی در جامعه ما را بر پایه تجربه و تعامل با رژیم ارتجاع اسلامی طی این سالهای سیاه نشان داده اند. آنان که با تحریف مفهوم دموکراسی و چشم بستن بستن بر روی جنایات مستعمراتی و نو مستعمراتی آمریکا و سایر بیگانگان به گمراه کردن مردم میپردازند، آنان که برای بازگشت به قدرت به اسطورههای باستان پناه برده و از قبر کورش و نبش قبر رضاشاه ایدئولوزی میسازند و پیروان خطرناک کیش شخصیت هستند، آنان که به امید واهی هرگونه ایدئولوژی اتوپیایی یا پوپولیستی به دور از تجربه و واقعیت در پیله فرقه و محافل خود گیر افتاده و زیستی محدود دارند، باید بدانند که با نادیده گرفتن تجارب تاریخی مستقیم مردم ایران مانعی بر سر راه پیشرفت و تحول ایران بوده و ضد تاریخی عمل مینمایند. راه مردمان ستمدیده، بیچیزان، فرودستان، و بینوایانی که اکثریت شکننده جامعه هستند به سوی آینده است و به دست خودشان برقرار میشود و نه تکیه بر هیچگونه عوامل بیگانه یا دست نشاندگان داخلی آنها، و این معنا و مفهوم حقیقی دموکراسی است.
***
چرا میگویم چنین چیزی ظالمانه، خیانتآمیز، خیالی، با بودجه آشکار پوتین است؟ آیا امیدوارم که سادیستهای دیوانه جنگ را که «اخبار» تلویزیونی زیادی دیدهاند خشمگین کنم؟
به هیچوجه، من مایلم وقتی میگویم که واقعا بهتر است ایالات متحده به کل بقیه زمین غرامت بپردازد، آنان هنوز در پیرامون باشند.
خب، پس، چرا چنین چیزی میگویم؟ و دقیقا چه نوع اختلال روانی به من اجازه میدهد که باور کنم دولت ایران کمال مقدس باشد؟
آهان، این سوال اصلی است، مگر نه؟ زیرا، چنانچه همه میدانیم، در هر دادگاهی که تاکنون دستور داده تا کسی غرامت شخص دیگری را جبران کند، لازم بوده ثابت نماید که آن شخص دیگر تجسم بیعیب و نقص بهشت است. اثبات آسیب رسیدن به شخصی هرگز موضوعیت نداشته است. نه، اثبات همیشه بر عهده قربانی بوده تا نشان دهد که هرگز حتی یکبار کار ناخوشآیندی را در قبال کسی انجام نداده است. به همین دلیل است که غرامت، جبران و بازپرداخت خسارت هرگز تحقق نمییابد. در واقع این چیزها حتی به عنوان مفاهیم وجود ندارند. اگر چنین میکردند، ممکن بود داستان زیر مهم باشد.
در سالهای ۱۷۲۰، روزنامههای مستعمرههایی که قرار بود به ایالات متحده تبدیل شوند در باره امپراتوری پارس، جایی که ۲۵۰۰ سال پیش حدود ۶۰٪ نفوس بشریت را دربر میگرفت مثبت نوشتند. «پدران بنیانگذار» متفاوت همچون توماس جفرسون به دنبال الگوهایی در تاریخ پارسی بودند. از سالهای ۱۶۹۰ تا ۱۸۰۰، کودکان آمریکایی بر مبنای کتابهای درسیشان، بعید بود به اگزیلوفون «Xylophone» با حرف «x» و احتمالا به خشایار شاه «Xerxes» فکر کنند. در کالای اصلی آموزشی ایالات متحده طی نسلها، تاریخچههای آبوت Abbot’s Histories نام چهار غیر غربی را دربر میگرفتند. سه نفر از آنها خشایار شاه، کوروش و داریوش بودند. نمونههایی از تاریخ پارس در سخنرانیهای کنگره پرتاب شدند. شهرهای ایالات متحده نام خود را مدیا، پرشیا، سایروس گذاشتند(و هنوز به همین نامها هستند).
از سالهای ۱۸۳۰ تا ۱۹۳۰ مبلغان پروتستان از ایالات متحده در پرشیا با هدف برگرداندن مسیحیان آن جا به طعم و چاشنی برتر مسیحیت زندگی کرده و خانوادههایی را تشکیل میدادند. در این زمینه، تا حد زیادی ناکام ماندند، اما در تهیه مدارس، دارو و به طور کلی ایدههای مثبت پیرامون ایالات متحده موفق شدند.
از ۱۸۵۰ تا ۱۹۲۰ روزنامههای فارسی ایالات متحده را به عنوان یک الگو تبلیغ میکردند. درست در دهه ۱۹۴۰ دولت ایران به طورکلی به دنبال نفوذ بیشتر ایالات متحده در ایران بود، و دولت ایالات متحده معمولا با تحقیر از این امر امتناع میورزید.
ایران از دهه ۱۸۲۰ ببعد توسط روسیه و بریتانیا و دیگر کشورهای اروپایی تحت فشار چرخه بدهکاری و امتیازات بود. اصولا در یافتن جایگزینی برای روسیه و بریتانیا، یا حداقل به خاطر دیدگاهی که از ایالات متحده داشت بود که ایران جذب آن شد. در سال ۱۸۴۹، زمانی که ایالات متحده هیچگاه سفیری در ایران نداشت، ایران آغاز به گفتگوهای محرمانه(به انگلیسیها نگویید!) با وزیر ایالات متحده در قسطنطنیه کرد. در ۱۸۵۱ آنها یک پیمان دوستی، بازرگانی، و دریانوردی امضاء کردند. که در مقایسه با قراردادهای اروپایی با ایران بسیار منصفانه و محترمانه بود، اما هرگز تصویب نشد. طبق اطلاعات من، ایران از هیچیک از ملت بومی آمریکا نپرسید که تصویب چه نتیجه خوبی میتوانست داشته باشد. در سال ۱۸۵۴ شاه ایران از ایالات متحده درخواست کرد تا کشتیهای آمریکایی را در خلیج فارس مستقر و پرچم ایالات متحده را بر کشتیهای ایرانی بر افرازد، لیکن دولت ایالات متحده علاقمند نبود. تنها در سال ۱۸۸۲ بود که کنگره ایالات متحده متقاعد شد نمایندگانی را به ایران بفرستد، و فقط به این خاطر که یکی از اعضای اصلی کنگره خواهری را به عنوان مبلغ مذهبی و قربانی بالقوه «خشم محمدی» در آنجا داشت. آن نماینده نمیخواست که سفیر نامیده شود، چرا که ایران یک کشور اروپایی نبود، لیکن ورود او به تهران در سال ۱۸۸۳ مایه جشن بزرگی شد. پنج سال بعد، ایران نخستین نماینده خود را به واشینگتن اعزام کرد، جایی که دولت ایالات متحده به طور کلی از هرگونه توجه به وی خودداری کرد و روزنامههای ایالات متحده چنان با او بیرحمانه برخورد کردند که پس از نُه ماه استعفا داد.
در سال ۱۸۹۱ ایرانیان علنا بر علیه اعطای انحصار تنباکو توسط شاه به بریتانیا قیام کردند. در ۱۹۰۱، شاه برای ۲۰۰۰۰ پوند، حق حفاری جهت اکتشاف نفت تقریبا در هر نقطهای را به مدت ۶۰ سال به یک بریتانیایی واگذار کرد. طی همین ایام، در سال ۱۹۰۰ وزیر جدیدی به نمایندگی پرشیا در ایالات متحده آغاز به کار نمود و تا حد قابل توجهی داد و ستد میان دو کشور، به ویژه در زمینه فرشهای ایرانی را افزایش داد. سال ۱۹۰۴ غرفه پرشیا در نمایشگاه جهانی سنت لوییز موفقیت بزرگی به دست آورد(و قیف نان بستنی را به ایالات متحده داد).
در سال ۱۹۰۶ پرشیا شاهد یک خیزش بزرگ مردمی، از جمله استفاده گسترده از بستنشینی به عنوان ابزار عملی غیر خشونت آمیز بود(هی، ایران از کارگر اتومبیل با حقوق خوب بیزار است، دارم به تو مینگرم)، و در ایجاد مجلس نمایندگان پیروز شد. در ۱۹۰۷ روسیه و بریتانیا کوشیدند پرشیا را به نواحی تحت کنترل خود تقسیم کنند. پارلمان(مجلس) مقاومت کرد، و شاه سعی نمود با استخدام گروههای اراذل و اوباش کودتایی را بر علیه مجلس انجام دهد. ملت درگیر جنگ داخلی شد. در ۱۹۰۹ یک آمریکایی به نام هوارد باسکرویل که توسط سلطنتگرایان کشته شد به قهرمانی تبدیل گردید که هنوز در ایران مورد ستایش و احترام است.
در سال ۱۹۰۹ مجلس از ایالات متحده خواست تا یک خزانهدار کل برای نظارت بر امور مالی کشور تدارک ببیند. دبلیو مورگان شوستر این شغل را به دست آورد. او به چیزی بیش از یک حسابدار تبدیل شد. وی به رهبر مقاومت مشروطهخواهان(قانون اساسی) علیه تلاشهای سلطنتگرایان برای سرنگونی مجلس تبدیل شد. در این زمینه، وی به نمایندگی از طرف دولت ایالات متحده عمل نمیکرد. هنگامی که نیروهای روسی خواهان برکناری شوستر شدند، مجلس برای تقاضای کمک نامهای به کنگره ایالات متحده نوشت، اما کنگره هیچ علاقهای نداشت(موجب خنده شد). کودتای خشونت آمیز رخ داد. شوستر خارج شد. یک دولت دست نشانده روسی بر سر کار آمد، شوستر در بازگشت به ایالات متحده یک ستاره بود. سبک و روش پرشین خیلی داغ بود. اداره پست ایالات متحده شعار خود را از توصیف هرودوت در مورد سیستم پُستی امپراتوری پرشیا برگرفته است. اما پرشیای واقعی مهم نبود.
هنگامی که اروپا جنگ جنونآمیز جهانی اول را آغاز کرد، پرشیا اعلام بیطرفی نمود، این موضوع به سادگی از سوی طرفین نادیده گرفته شد، آنها اقدام به استفاده از این محل به عنوان میدان نبرد و قطع خط تدارکاتی کردند، این امر موجب شد که حدود ۲ میلیون ایرانی از گرسنگی یا بیماری بمیرند. هنگامی که مسیحیان با همدستی مبلغان مذهبی ایالات متحده مسلمانان را قتل عام کردند، چهره و برداشت خوبی را که آن مبلغان از خود طی دههها ایجاد کرده بودند از بین رفت. با این وجود پرشیا به درخواست کمک از ایالات متحده و بازگشت شوستر ادامه داد. در سال ۱۹۱۶، شاه تقاضای مجوز برای پنهان شدن در سفارت ایالات متحده و به اهتزاز در آوردن پرچم آمریکا بر کاخ سلطنتی را کرد- که هردو درخواست رد شدند- در پایان جنگ، پرشیا برای رسیدن به عدالت در مذاکرات پاریس امیدوار بود، لیکن بواسطه مانور و بازی بریتانیا، از جمله رشوه دادن به شاه خاموش و متوقف شد. این امر باعث گردید ایران بدون این که امیدی به وودرو ویلسون داشته باشد، مانند سایر کشورهای جهان متلاشی شده، و به جای آن بریتانیا مورد سرزنش قرار گیرد. وزیر ایالات متحده در تهران بیانیهای عمومی انتشار داد که ادعا مینمود ایالات متحده تمام تلاش خود برای شرکت ایران در کنفرانس صلح پاریس را انجام داده است. این کشور با شورشهای طرفداران ایالات متحده تعطیل شد. آن جمله آخری را دو بار بخوانید.
معاملات مخفیانه بریتانیا با پرشیا، پشت سر ویلسون، استدلال اصلی در سنای ایالات متحده برای امتناع از پیوستن به جامعه ملل بود. پرشیا به ایالات متحده عرضه نفت را پیشنهاد داد و درخواست خود را پیگیری نمود تا بیشتر درگیر شود، لیکن دولت ایالات متحده اولویت بالاتری داشت، یعنی نرنجاندن بریتانیا. در سال ۱۹۲۲، وزارت امور خارجه ایالات متحده مشاور مالی جدیدی فرستاد، اما وی به هیچ وجه شوستر نبود. وقتی سرانجام یک شرکت نفتی ایالات متحده برای کار در پرشیا انتخاب شد، بلافاصله برچسب رسوایی تیپوت دام Teapot Dome (گنبد قوری) خورد، و آن برنامهها از فروپاشید. سپس، در مورد اشتباه هویتی، همراه با آدمکشی دیوانهوار، گروهی اوباش کنسول ایالات متحده را تا حد مرگ کتک زدند. و دولت ایالات متحده پا فشاری کرد که سه پسر به عنوان غرامت کشته شوند، و چنین هم شد.
ایران مرتبا به ایالات متحده نزدیک میشد، تلاشهای باستان شناسانه خود را با آمریکاییها تحویل میداد، از مبلغان مذهبی جدید و مدارس آنها استقبال به عمل آورد، تا سال ۱۹۷۹، بسیاری از مقامات رسمی دولت ایران از مدرسه میسیونری ایالات متحده که مدرسه البرز نامیده میشد فارغالتحصیل شدند.
شاه با نازیسم مغازله میکرد. نظریههای منشا «آریایی»(ایرانی) نژاد برتر اسکاندیناوی-نطریههایی که عمدتا منشا آمریکایی دارند- توسط نازیهای آلمان نازی برای جلب نظر ایران به کار گرفته میشدند. با این وجود ایران هنوز در پیامد جنگ جهانی اول به بیطرفی خود ادامه میداد، و هنوز هم اهمیتی نداشت. اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا ایران را اشغال کردند، البته، از دولت ایالات متحده خواستند که اعتراض کند. اما دولت ایالات متحده آن را نادیده گرفت. طی جنگ، در واقع، روزولت، چرچیل، و استالین از تهران به عنوان مکانی برای ملاقات استفاده کردند، در حالی که تمام تلاش خود را نمودند تا این واقعیت را که کسی در آن جا زندگی میکند نادیده بگیرند. استالین به طور موثر میزبان بود. از شاه حتی برای جشن تولد چرچیل دعوت به عمل نیامد. اما وقتی که آن مردان بزرگ رفتند، روزولت یادداشتی برای شاه فرستاد مبنی بر این که امیدوار است روزی شاه از واشینگتن بازدید نماید. شاه به این امید چسبید و تلاش کرد تا سالها بعد آن را واقعیت ببخشد. در همین حال، حدود ۳۰۰۰ سرباز آمریکایی از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ با مستی، تجاوز به عنف و به رخ کشیدن تبعیض و برتری ثروت در برابر گرسنگی که از آن روز تا به امروز علامت تجاری پایگاههای ایالات متحده در سراسر جهان بوده است در ایران اقامت داشتند.
پس از پایان دو جنگ جهانی، ایران دوران طلایی دموکراسی و رفاه نسبی خود را آغاز کرد. این دوره زمان زیادی طول نکشید. در سال ۱۹۴۷، یک جنبش دموکراسی ایرانی درخواست نمود که اگر ممکن باشد برای نمایش و تظاهرات در سفارت ایالات متحده به عنوان الگوی دموکراسی بست بنشیند. البته به آنها گفته شد گورشان را گم کنند. سفیر ایالات متحده از ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱ در برابر بومیان غیر منطقی که البته برای دموکراسی ناتوان و ناآماده بودند، شدیدا نگرشهای چرچیلی داشت. او و شاه با هم جور در میآمدند. در سال ۱۹۴۹ بود که شاه سرانجام به اولین دیدار از دیدارهای متعدد خود از ایالات متحده سرزمین دموکراسی دست یافت. در سال ۱۹۵۰، ایرانیان از مشارکت ایالات متحده با بریتانیا پیرامون دخالت در دولت خود آگاه شدند، و در انتقاد از ایالات متحده با لحنی تکان دهنده و نومیدانه، با به کار بردن هر زبان دور از اصولی که در این مورد مرسوم نیست اصرار ورزیدند- انگار ما کسی نیستیم– که از طرف سیاستمداران ایالات متحده سخن میگوید. سپس ایرانیان، علیرغم خواست بریتانیا و ایالات متحده، نخست وزیر محمد مصدق را برگزیدند.
برای اولین بار و همیشه تاریخ، یک دولت منتخب ایرانی آرزوهای مردم ایران را نمایندگی کرده بود، نه خواستههای یک پادشاه یا حامیان و دستیاران خارجی وی را. این خشم بر آن نبود که مدارا کند. مصدق، مانند همه ایرانیان، معتقد بود که، به جای بریتانیا، ایرانیان باید از نفت ایرانی سود ببرند. او نفت را ملی کرد، و سرنوشتاش رقم خورد اما پیش از آن، وی میبایست به هر طریقی که میتوانست به دنیا و ایالات متحده متوسل میشد. او اقدام خود را با تیپارتی بوستون Boston Tea Party مقایسه میکرد. وی به نیویورک سفر کرد و با شکوه و فصاحت پرونده خود در شورای امنیت سازمان ملل متحد را برنده شد. او بلافاصله به سمت فیلادلفیا حرکت کرد تا با ناقوس آزادی Liberty Bell ژست بگیرد. او توانست مرد سال مجله تایمز شود. وی همچنین با ایالات متحده مذاکره نمود تا به بریتانیا اجازه دهد که کماکان نقش مهمی را در نفت ایران بازی کند، اما بریتانیا این پیشنهاد را به صورت او پرتاب کرد. نفت، به هر حال، دارایی بریتانیایی بود که به نوعی آن را در زیر خاک ایران کشف کرده بود. موسسه آمار گالوپ دریافت که ۲ درصد کامل افکار عمومی ایالات متحده تصور میکردند که ایالات متحده باید طرف بریتانیا را در برابر ایران بگیرد. به گمان من این در باره درصدی از افکار عمومی ایالات متحده است که اکنون میدانند ایالات متحده دقیقا همان کار را انجام داد.
کرمیت روزولت، نوه تدی روزولت، ادعا کرد که وی و سازمان سیا با هزینه ۶۰۰۰۰ دلار دولت ایران را سرنگون کردند. نورمن داربیشایر از M16 بریتانیا مدعی شد که بیش از ۱/۵ میلیون پوند برای طراحی برنامههای کودتا و ترور رئیس پلیس وفادار به مصدق هزینه نموده و با روزولت پیرامون صرفنظر از کودتا وقتی که برای نخستین بار شکست خورد گفتگو کرده است. سرهنگ استفان .ج . مید از سازمان سیا، که در کودتای ۱۹۴۹ سوریه نیز دخالت داشت و این قضیه تا حد زیادی از تاریخهای کودتا حتی توسط کسانی که در باره ایران ۱۹۵۳ میدانند پاک شده است، مدعی گردید که وی در طراحی همه چیز با داربیشایر مشارکت داشته است. بی چون و چرا این کودتا(۲۸ مرداد) نیاز به انتخاب چرچیل در انگلیس و آیزنهاور در ایالات متحده داشت، و آیزنهاور برادران دالس را برای این کار تعیین نمود، و آنها برنامهریزی کودتا را پیش از مراسم سوگند آیزنهاور با بریتانیا شروع کردند. همچنین لازم بود که آیزنهاور، در مبارزات ضد کمونیستی جنگ سرد، به این مفهوم مسخره در تبلیغات خود که گوبا مصدق هوادار کمونیسم بود باور داشته یا وانمود نماید بدان باور دارد.
کودتا ابتدا شکست خورد، حتی از نظر توانایی یا تهدید چیزی کمتر از Beer Belly Capitol Putsch سال ۲۰۲۱ در واشنیگتن به نظر می رسید. شاه، که کودتای نافرجام قصد داشت او را به عنوان دیکتاتور انتصاب نماید به طرز تمسخر آمیزی به رُم گریخت. اما اوباش در خیابانها و دیدار ۲۸ تانک از خانه مصدق کلک را به انجام رساندند. ایران آزاد شده بود! شاه برگشت! دموکراسی رخت بربست! نقل قول جفرسون اکنون به عهده بقیه «انسانهای مادون» مختلف ممنوع در کنفرانس صلح پاریس، چون هوشی مین، واگذار میشد. آزادی در راه بود! شاه توانمند شد، مسلح گشت و به بزرگترین مشتری سلاح در جهان و ایالات متحده، و به برترین دلال اسلحه در جهان تبدیل گردید. یک عملیات بشردوستانه به نام ساواک تحت نظارت سیا و بعد موساد، با تخصص شکنجه و قتل، بنیاد گذاشته شد. همه چیز در جهان به درستی در گردش بود، و دولت ایالات متحده سرانجام به ایران توجه میکرد و پول به درون آن تزریق مینمود. حتی برای اولین بار یک رهبر به ایران آمد (بدون احتساب بازدید FDR استالین) و این ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور بود.
دیکتاتوری شاه خوب یاد گرفت، اسلحه خرید، نفت تهیه کرد، و حتی یک «سیستم دوحزبی» که به طرز خیلی مسخرهای از مدل ایالات متحده اقتباس شده بود و ایرانیان به آنها حزب «بله» و «بله قربان» میگفتند ایجاد کرد. نفوذ ایالات متحده در ایران سرانجام یک واقعیت بود تا رویا. در سال ۱۹۶۱، در ایران تعداد ۵۰۰۰ نفر آمریکایی زندگی میکردند، و هالیوود در همه سینماها و تلویزیونها حضور داشت، مجله نیوزویک و تایم در کیوسک و غرفههای خبری حاضر بودند. خیلیها از این که سرانجام آنچه را که مدتهای مدید برای تقاضایشان وقت صرف کرده و بدست آورده بودند، زیاد راضی نبودند. ابراز این مطلب با صدای بلند میتوانست موجب قتل شما بشود، که شاید بخش عمدهای از این مشکل بوده است. در سال ۱۹۶۴ ایالات متحده توافقنامه وضعیت نیروها (SOFA) را به دست آورد که به نیروهای ایالات متحده برای انجام جنایات در ایران مصونیت میبخشید. بسیاری عصبانی شده بودند. اما یک نفر وحشتزده بر علیه SOFA سخن گفت، مردی که به نام آیتاله خمینی معروف است.
هنگامی که ایالات متحده جیمی کارتر را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کرد، شاه هر لحظه نگران سخنانی درباره «حقوق بشر» بود، تا این که پی برد این امر فقط برای نمایش است. ارسال تسلیحات همچون گذشته ادامه داشت. کارتر حتی با شاه دیدار کرد و یک هفته پیش از سرنگونی او توسط انقلابی با شعار «مرگ بر شاهِ آمریکا» او را با «جزیره ثبات» کباب کرد. انقلاب، در هر حال، عمدتا بدون خشونت بود، شاه کشته نشد. او بخش بهتری از سال را در جستجوی جایی برای زندگی در جهان گذراند. هنگامی که کارتر به او اجاز ورود به ایالات متحده را داد، ایرانیها بدجوری وحشت کردند. آنها باور نمیکردند که شاه نیاز به درمان پزشکی در ایالات متحده دارد. زیرا شاه این واقعیت را که بیمار است پنهان کرده بود. آنان معتقد بودند که ایالات متحده میخواهد، همان کاری را که ۲۶ سال پیش انجام داده بود، با استفاده از سفارت خود در تهران جهت سرنگونی دولت ایران اقدام و شاه را دوباره بازگرداند. لذا، دانشجویان ایرانی به سفارت ایالات متحده حمله و آن را اشغال نموده، با ایجاد بحران گروگانگیری، به ریاست جمهوری کارتر پایان دادند، روز یکم تاریخ روابط ایالات متحده- ایران را در رسانههای ایالات متحده، برای کسانی که هرگز پیش از بحران گروگانگیری هیچ چیزی برایشان اتفاق نیفتاده بود آغاز کردند. در فهم فرهنگی ۲۰۲۱ ایالات متحده، ایران در سال ۱۹۷۹ موجودیت یافت.
در سال ۱۹۸۰ میلادی حاکم مستبد عراق، صدام حسین، مردی که با کمک ایالات متحده بر سر کار آمده بود، ایران را اشغال کرد، انقلاب ایران، که با ائتلافی از چپها و لیبرالها و همچنین مذهبیها آغاز شده بود، اکنون در جهتی مشابه آنچه که سرنگون ساخته بود حرکت میکرد. این کار را به نام وحدت و بقاء انجام میداد. دولت رونالد ریگان در جنگ به هر دو طرف کمک کرد، به امید آن که به طرفین آسیب وارد کند و از هر دو طرف پول به چنگ آورد. طرفین به نحو غیر لازمی جنگ را طولانی کردند. هردو طرف وحشت آفریدند. شبه نظامیان مورد حمایت ایران تفنگداران دریایی ایالات متحده در لبنان را منفجر کرده و به هوا بردند. ایالات متحده به عراق یاری میرساند که بداند در کجا مردم را مورد بمباران قرار دهد، و به عراق کمک میکرد تا سلاحهای شیمیایی را به کار برده و حاشا نماید. ایالات متحده همچنین مخفیانه به ایران سلاح میفروخت، چراکه، دولت ایالات متحده، درست مانند دولت اسرائیل، اغلب برنامهای در تناقض با تبلیغات خود داشت. شما، خواننده گرامی، قرار است به ایران نفرت بورزید و ریگان را پرستش کنید، و در مورد«عدم معامله با گروگانگیران» از ریگان نقل قول نمایید، ولی واقعیت آن بود که ریگان به ایران سلاح میفروخت تا سعی کند گروگانها را در لبنان آزاد کند و برای جنگ در نیکاراگوئه که کنگره او را از جنگیدن منع کرده بود پول به دست آورد. سرانجام دولت بوش پدر، با دادن وعدههایی که بلافاصله و ناگهانی، حتی بدون «عذر خواهی» زیادی لغو میشدند، ایران را متقاعد ساخت تا گروگانها را آزاد کند. در واقع، وقتی که ایالات متحده یک هواپیمای مسافربری را که پر از مردان، زنان، و کودکان بود ساقط کرد، بوش اعلام نمود که ما هرگز برای هیچ چیزی پوزش نخواهیم خواست و اهمیتی نداد که واقعیات چه بودند.
او و هر رئیس جمهور دیگر ایالات متحده از از آن زمان، به هر حال، به آنچه که اسرائیل خواسته خیلی زیاد اهمیت دادهاند. ایران در سال ۱۹۹۵ به ایالات متحده پیشنهاد معامله نفت داد و اسرائیل آن را خفه کرد. در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، هنگامی که مردم در سراسر خاورمیانه خوشحالی میکردند، ایرانیان عزادار بودند. رئیس جمهور ایران پیشنهاد کرد که به مرکز تجارت جهانی WTC بپیوندد و چنین وحشیگریهایی را محکوم کند. البته پیشنهاد وی صریحا رد شد. ایران در جنگ با افغانستان پیشنهاد کمک به ایالات متحده داد، و آن پیشنهاد بی سر و صدا پذیرفته شد، مورد استفاده قرارگرفت و فراموش شد. بوش پسر بعدا ایران را همراه با کشورهایی که علیه آمریکا جنگیده بودند، عراق، کره شمالی که عملا هیچ ربطی با آن نداشت عضو محور شرارت اعلام کرد. در سال ۲۰۰۳، ایران پیشنهاد کرد که بر سر برنامه هستهای خود مذاکره کند، که اجازه بازرسیهای کامل بدهد، که راه حل دولت دوگانه در فلسطین/ اسرائیل را بپذیرد، و شرکت در «جنگ علیه تروریسم» را ادامه دهد. به ایران گفته شد که با خودِ دیک چنی کار کند.
از سال ۱۹۵۷، ایالات متحده در حال تدارک ایران با فناوری هستهای بوده است. ایران برنامه انرژی هستهای دارد زیرا ایالات متحده و کشورهای اروپایی مایل که ایران برنامه انرژی هستهای داشته باشد. صنعت هستهای ایالات متحده نشریات این کشور را پر ازآگهیهای تبلیغاتی تمام-صفحه میکرد که در اطراف حمایت ایران از چنین منبع انرژی روشن و پیشرفتهای به اغراق میپرداختند. ایالات متحده درست پیش از انقلاب ۱۹۷۹ برای گسترش عمده برنامه هستهای ایران فشار وارد میکرد.
از زمان انقلاب ایران تاکنون، ایالات متحده با برنامه انرژی هستهای ایران مخالفت ورزیده است و مردم را در مورد وجود برنامه تسلیحات هستهای در ایران گمراه ساخته است. این داستان بخوبی در بحران ساختگی گارِت پرتر Gareth Porterنقل شده است.
هنگامی که ایالات متحده در دهه ۱۹۸۰ علیه ایران به عراق صدام حسین کمک کرد و در آن عراق با سلاحهای شیمیایی به ایران حمله نمود، رهبر مذهبی ایران اعلام داشت که سلاحهای شیمیایی، بیولوزیکی، و هستهای نباید به کار گرفته شوند، حتی در تلافی و عمل متقابل. و آنها خود نیز به کار نگرفتند، ایران میتوانست با حمله شیمیایی خود به حملات شیمیایی عراق پاسخ دهد ولی این کار را نکرد. ایران میگوید متعهد به عدم کاربرد یا در اختیار داشتن سلاحهای کشتار جمعی است. نتایج بازرسیها گواه این امر هستند. تمایل و آمادگی ایران برای ایجاد محدودیتها در برنامه انرژی هستهای قانونیاش، که هم پیش و هم پس از تحریمهای ایالات متحده وجود داشته این امر را تایید میکند.
وقتی دشمن شوروی ناپدید شد، به سرعت دشمنان جدیدی پدیدار گشتند. طبق گفتههای وسلی کلارک فرمانده سابق ناتو و تونی بلر نخست وزیر سابق انگلیس، پنتاگون فهرستی از دولتهای چندین کشور که باید سرنگون شوند را ارائه کرد که ایران نیز در آن بود. در سال ۲۰۰۰، سازمان سیا (تا حد کمی وآشکارا معیوب) نقشههای اولیه برای مولفه اصلی سلاح هستهای را در اختیار ایران گذاشت. در سال ۲۰۰۶ جیمز رایزن در کتابش به نام وضعیت جنگ پیرامون این «اقدام» نوشت. در سال ۲۰۱۵، ایالات متحده مامور سابق سازمان سیا، جفری استرلینگ را به اتهام جاسوسی و لو دادن داستان به رایزن تحت پیگرد قانونی قرار داد. در جریان تعقیب قضایی، سازمان سیا کابل و رشتهای بعضا اصلاح شده را علنی کرد که نشان میداد بلافاصله پس از اعطای هدیه خود به ایران، سیا تلاشهایش را برای انجام همان کار با عراق آغاز کرده است. در سال ۲۰۱۹، استرلینگ کتاب خود را منتشر کرد، جاسوس ناخواسته: آزار و شکنجه یک افشاگر آمریکایی.
من فقط میتوانم یک دلیل را درک کنم که چرا سازمان سیا نقشههای اصلی برای بمب هستهای را ارائه میکند(و در مورد ایران همچنین قصد داشت که قسمتهای واقعی را تحویل دهد). هم رایزن و هم استرلینگ ادعا میکنند که هدف کاهش سرعت برنامه تسلیحات هستهای ایران بوده است. با این حال اکنون میدانیم که سازمان سیا هیچ شناخت کاملی از این که ایران برنامه تسلیحات هستهای داشته، یا اگر هم میداشت چقدر پیشرفته بوده نداشت. ما میدانیم که سازمان سیا ایران از اوایل دهه ۱۹۹۰در ترویج این باور غلط که ایران یک تهدید هستهای میباشد نقش داشته است. حتی با فرض آن که سازمان سیا باورداشت ایران در سال ۲۰۰۰ برنامه تسلیحات هستهای دارد(که در ۲۰۰۷ برآورد اطلاعات ملی ایالات متحده بعدا اعلام نمود در سال ۲۰۰۳ به پایان رسیده است)، هیچ توضیحی در مورد چگونگی نقشههای اصلی معیوب در حال تهیه که تصور میشد سرعت انجام چنین برنامهای را کاهش دهد ارائه نشده است. اگر این نظر بر آن باشد که ایران یا عراق وقت خود را صرفا برای ساختن چیزی اشتباه تلف مینمایند، ما با دو مشکل روبرو میشویم. اول این که، آنها در صورت کار بدون برنامه، در مقایسه با کار معیوب وقت زیادی تلف مینمایند. دوم این که، معایب در برنامههای ارائه شده به ایران واضح و آشکار بودند.
هنگامی که فرد روسی سابق مامور تحویل نقشههای اصلی به دولت ایران شد بلافاصله به معایب موجود در آنها پی برد، سازمان سیا به وی گفت نگران نباشد. ولی به او نگفتند که این نقشههای معیوب به نوعی سرعت برنامه تسلیحات اتمی ایران را کاهش میدهد. در عوض آنها به وی گفتند که نقشههای معیوب به نوعی به سازمان سیا نشان میدهد که چقدر از برنامه ایران فاصله داشته است. اما چگونگی این اتفاق نیز هرگز توضیح داده نشد. و این با چیزی که آنها به او گفتند تعارض دارد، یعنی آنها از پیش میدانستند که ایران چقدر فاصله دارد و آن که ایران پیشاپیش از دانش هستهای که آنها ارائه میدادند برخوردار بود. حرف من آن نیست که این ادعاها درست بودهاند، بلکه سعی نشده تا منطقی برای کاهش سرعت آنها ارائه شود.
هیچکس نمیخواهد بیکفایتی را دست کم بگیرد. سازمان سیا چیزی در مورد ایران نمیدانست، و طبق گفته استرلینگ به طور جدی سعی در یادگیری نکرد. طبق گفتههای رایزِن Risen حدود سال ۲۰۰۴ سازمان سیا به طور اتفاقی هویت تمام عوامل خود در ایران را به دولت ایران فاش کرد. لیکن به نظر نمیرسد بیکفایتی تلاش آگاهانه برای توزیع نقشههای هستهای به دشمنان تعیین شده را توضیح دهد. آنچه به نظر میرسد بتواند آن را بهتر توضیح دهد گرایشِ اشاره به مالکیت آن نقشهها، یا محصول آن نقشهها، به عنوان شواهد تهدید خصمانه «تسلیحات کشتار جمعی» است، و همان طور که همه میدانیم، این بهانه قابل قبولی برای یک جنگ است.
این که ما حتی پس از ۲۰ سال حق نداریم بفهمیم که آیا دادن نقشههای هسته ای به ایران بی کفایتی است یا بدخواهی، یا از بیل کلینتون و جورج دبلیو بوش بپرسیم که چرا آنها را تأیید کرده اند، خود مشکلی فراتر از بیکفایتی رفته و توسط آژانسهای مخفی به قلمرو حاکمیت مستبد ضد دموکراتیک کشیده میشود.
هیچ روش ممکنی برای دسترسی و دانستن فهرست کاملی از کشورهایی که دولت ایالات متحده نقشههای تسلیحات هستهای را به آنها تحویل داده است نداریم. ترامپ سعی کرد اَسرار سلاحهای هستهای را با زیر پا گذاشتن پیمان منع گسرش سلاحهای هستهای به عربستان سعودی بدهد، سوگند دفتر او، و عقل سلیم. پوشش نقرهای آن است که افشاگران در مورد تحویل سلاحهای هستهای به سعودیها ظاهرا به اعضای خاص کنگره که اطلاعات را علنی کردهاند گوش فرا دادهاند. خواه اختلاف در افراد، کمیتهها، طرفهای کاپیتول هیل، حزب اکثریت، حزب کاخ سفید، دخالت سیا، فرهنگ عمومی، یا ملتی باشد که کلیدهای آخرالزمان به آنها سپرده شده، واقعیت آن است که وقتی جفری استرلینگ به کنگره رفت تا تحویل سلاحهای هستهای به ایران را آشکار کند، اعضای کنگره هم او را نادیده گرفته، پیشنهاد کردند که وی به کانادا منتقل یا-با زمانبندی وحشتناکی- پیش از انجام هر کاری بمیرد.
نادیده گرفتن ایران پیش از ایجاد سنتِ ادعای تهدیدآمیز بودن ایران برای جهان یک سنت کنگرهای طولانی بود. اکنون دروغگویی درباره ایران صنعت مهمی است. ایالات متحده در حال حاضر با نقض پیماننامههای ژنو تحریمهای مرگباری را بر علیه تمام ملت ایران تحمیل میکند. ایران توافقی برای بازرسیهای دقیقتر را بیش از هر کشور دیگری بر روی کره زمین برای تخفیف تحریمها انجام داده است. ایالات متحده توافقنامه را نقض و پاره کرد، و حال میگوید که اگر ایران خواهان بازگشت به توافق نامه است، بهتر است روش خود را تغییر دهد.
نه یک، بلکه دو خاندان شاهی ایران با فرزندان که در انتظار نوبت خود هستند در ایالات متحده وجود دارند.
یکی از آنها شاهزاده رضا پهلوی، پسر آخرین دیکتاتور میباشد که ایالات متحده از ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ میلادی او را بر ایران تحمیل کرد. پهلوی در پوتوماک، مریلند(آن سوی رودخانه لنگلی جاری) زندگی میکند و از سرنگونی دولت ایران علنا طرفداری مینماید(چون سال ۱۹۵۳ خوب کار کرده است؟) یا، آن طور که واشینگن پست میگوید، «یک انجمن طرفداری را اداره مینماید که صریحا در مورد نیاز به دموکراسی در وطن خود صحبت میکند».
با این وجود ایرانیان- مانند قدیسین یا همسری رنجدیده، شما تصمیم میگیرید- در اعلام صریح خود برای مذاکره با دولت آمریکا اصرار میورزند. من، به یک خاطر، پوزش میطلبم و پیشنهاد پرداخت غرامت میکنم. لااقل، تحریمها را لغو کنید.
بسیاری از مواردی که در بالا شرح دادهام میتوانند در ایران و آمریکا نوشته جان قزوینی یافت شوند. همچنین پیشنهاد میکنم فیلم کودتای ۵۳ را ببینید.
ماخذ: کاونتر پانچ
https://www.counterpunch.org/2021/02/05/u-s-should-
pay-iran-reparations
سامان
۲۵ فوریه ۲۰۲۱- هلند