شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

ما داریم کجا میریم؟ – مارال سعید

راستش من از جمله دیدارکننده های ثابت یا عبوری سایت ایران گلوبال نیستم، دوستی این آدرس* را برایم فرستاد و نظرم را جویا شد. با دیدن آن، انگار به من شوکر الکتریکی زده اند، دائم دور خودم می گردم و از خودم می پرسم: “ما داریم کجا میریم؟”

چون موضوع را فراتر از یک گفتگوی دو نفره دیدم، به خودم گفتم: فلانی، موضوع را به فضای عمومی ببر شاید کسی یا کسانی به آن پرداختند و شمعی روشن شد!  

آدرس را باز کردم، آنچه دیدم اصل داستان نیست بل نقدیست بر آن. و در پائین آن آقای حبیب رمضانخانی، تحلیلی بر ویدئو دارد. تحلیلی یکسونگر که همه چیز را از زاویه-ی شرِّ حاکم یعنی جمهوری اسلامی می بیند.

دوستانی که در دوران جنگ سرد زیسته اند با این نگاه بخوبی آشنا هستند. بنا بر اینکه تو در کدام اردوگاه (غرب یا شرق) بودی یک کلیشه-ی تحلیلی داشتی که می توانستی بر مبنای آن، آنچه در عالم هستی بود را تحلیل و تبیین نمائی و تمام ناهنجاریها و زشتیهای جامعه بشری را بَر گردن اردوگاه مقابل بیندازی.

یک روش تحلیلی بسیار ساده و انسان بر باد ده، که اسباب رنج و عذاب و مرگ میلیونها انسان شریف گشت. با فروافتادن دیوار برلین، بسیار پرده ها فروافتاد، و مردمان اردوگاه غرب، بی واسطه با چشمان خود دیدند آنچه را آنطرف دیوار بود. آن شرِّ مطلقی که می گفتند، نبود! آنها نیز انسانهایی بودند وهستند چون ما، که حکومتهایشان تصمیم به راهی دیگر گرفته بود. پس الباقی داستان کجاست؟ و از این مرحله بود که پویشگران هوشیار، در کندوکاوهای خویش دریافتند؛ الباقی و به تعبیری بیشترین شرِّ جهان در میان خودشان لانه دارد.

سی سال از آن زمان می گذرد، بسیار چیزها و بسیار کسان تغییرکرده اند، اما یک پدیده-ی جان سخت همچنان باقیست؛ “تحلیلی ساده، یکسونگر که همیشه بدنبال مقصری در اردوی مقابل است”. هیچ عقل سلیمی نمی تواند بر کارهای رژیم سرتا پا فسادِ زر و زور و تزویر جمهوری اسلامی صِحّه بگذارد. ولی آیا این مُرداب مستندیست بر آنکه من دست در هر پلیدی بشویم و بگویم؛  مُسبّب اش جمهوری اسلامیست؟!  

آنها که در سایه-ی جهل و جنایت حاکم، دست به هر پلیدی می آلایند و هر امر نامردمی را مُباح می انگارند، عمیقاً دچار فقر خودخواسته-ی فرهنگی هستند. اینکه امیرحسین مقصودلو کیست؟ پدر و مادرش که بوده اند؟ کودکی و نوجوانیش را چگونه و در چه شرایطی گذرانیده؟ چه نوع موزیکی ارائه میدهد؟ چگونه زندگی می کند؟ با مسائل اجتماعی چگونه ارتباط برقرار می کند؟ و بسیار سوآلات دیگر، اصلاً موضوع این نگارش نیست و مرا با آنها سروکاری نیست.

برای من نگارنده، فاکتور مهم آن شش هزار نفری هستند که گویا دوسوّم شان از ایران آمده بودند و هرکدام هم حداقل چیزی حدود بیست میلیون تومان هزینه-ی (سفر، هتل، غذا،  بلیط کنسرت و …) کرده و از نقاط مختلف ایران خود را به استانبول ترکیه رسانیده بودند، تا برای چند ساعت از خود بیخود شوند و با فریادهای هیستریک و در فضائی سورئال خود را تخلیه کنند.

برایم این از خود بیخود شدن و آن تخلیه-ی هیجانی کاملاً قابل فهم است. اما مگر این جوانان فقط همین یک درد را دارند؟ آیا به درصدی بسیار پائین تر، آیا همین جوانها حاضرند برای دردهای دیگرشان نیز هزینه بپردازند؟ و باز بگویم: اینکه این شش هزار نفر چگونه و از کجا این هزینه را تأمین کرده اند نیز موضوع این نگارش نیست. اما سوآل اینجاست وقتی تیراژ نشر یک کتاب زیر پانصد جلد است، به چه معنیست؟ بدین معنیست که جامعه و بخصوص جوانان، رغبتی به “دانائی” آنهم از طریق کتاب که هزینه-ی آن بسیار بسیار پائین تر از یک کنسرت است، ندارند!  

این سوآل که می پرسد چقدر طرفداران امیرحسین مقصودلو را می شناسیم؟ نشأت گرفته از همان نگاه یکسویه-ی رفتارشناسانه-ی متمرکز بر یک گروه شش هزار نفریست که بخش بسیار کوچکی از یک جامعه-ی جوان سی وپنج میلیونی را نشانه رفته است. و همچون نگاه مسافریست از دریچه-ی هواپیما به هنگام عبور از کنار یک جزیره-ی کوچکِ تک افتاده. از آقای رمضانخانی می پرسم و از خودمان: چقدر جامعه-ی کنونی ایران را یعنی خودمان را می شناسیم؟    

بی ذرّه ای تردید من این شش هزار جوان را تمامی و یا حتی اقلیتی از جامعه-ی جوان ایرانی نمی بینم، چون شش هزار کسر بسیار کوچکی از سی و پنج میلیون جوان ایرانیست. و نیک میدانم تمامی آنها، سالهاست که تحت فشار و رنجی بیهوده برای هیچ هستند. اما سوآل اینجاست؛ آیا جامعه-ی جوان ایرانی برای یک مسئله-ی اساسی که با زندگی امروز و فردایش مرتبط است، حاضر است به همین تعداد و با هزینه ای یکهزارم هزینه ای که این شش هزار نفر پرداخته اند، برای چند ساعت گرد هم بیایند؟ و برای برون رفت از باتلاقی که در آن افتاده ایم، هم اندیشی کنند؟ از آن بدتر و بدبینانه تر؛ آیا شش هزار نفر دیگری سراغ دارید که به “اندیشیدن” خطر کنند؟

بگذار یک مقایسه-ی مع الفارق داشته باشیم؛ آیا یک جریان سیاسی (از راستِ راست تا چپِ چپ) در اپوزوسیون ایران سراغ دارید که هوادارانش که چه عرض کنم، اعضایش همچون “هواداران” امیر حسین مقصودلو باشند؟ یعنی خیلی ساده یک گردهمآیی ترتیب دهد و شش هزار که زیاد است، ششصد نفر در آن چند ساعتی گرد هم آیند؟ بدون خرید بلیط! و بدون ترس از بگیروببند!  

عقل تن میزند از باور واقعیّیاتی به این تلخی که ما ایرانیان در آن غرقیم و خود نمی دانیم که؛ “از ماست که بر ماست”!  

ما را چه می شود؟ هرآنکجا را که بنگری درد است و رنج و عدم تحمّل یکدیگر! بی آنکه کورسوی امیدی دیده شود. اغراق نیست، به آنسوتر بنگرید؛ “دویست تن“! از بهترین فرزندان این خاک، ده پانزده سال پیش تصمیم گرفتند خانه ای بسازند و همگی زیر سقف آن جمع شوند. لیک از پس سالها تلاش و کوشش، به محض آنکه فونداسیون بنا ریخته شد، نیمی به هر دلیل پشیمان گشتند، خواسته اند بازگردند به خانه-ی سابقشان. تو گوئی مرتکب کفر ابلیس گشته اند. آنها که تصمیم به ماندن در خانه-ی جدید دارند به هزارویک دلیل مخالفند و اصرار دارند که آن خانه-ی قدیمی چون در خارج از محدوده-ی شهریست، بایست تخریب گردد. هر عقل ساده ای چون من، می پرسد: مگر شما می خواهید چه کنید؟ یا آنها مگر می خواهند چه کنند؟ آیا براستی جای شک نیست اگر اینها تصمیم داشته باشند؛ دست در دست هم دهند به مهر – میهن خویش را کنند آباد؟!

بهتر است بس کنم! این غول، بزرگتر و ریشه دارتر از اینهاست که قلم شکسته-ی من حتی بتواند ردِّ پایش را نشان دهد.

مارال سعید

* https://iranglobal.info/node/90309

https://akhbar-rooz.com/?p=130563 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیک
نیک
2 سال قبل

خانم سعید با درودی گرم . به درستی نوشته اید “یک پدیده-ی جان سخت همچنان باقیست؛ “تحلیلی ساده، یکسونگر که همیشه بدنبال مقصری در اردوی مقابل است”. هیچ عقل سلیمی نمی تواند بر کارهای رژیم سرتا پا فسادِ زر و زور و تزویر جمهوری اسلامی صِحّه بگذارد. ولی آیا این مُرداب مستندیست بر آنکه من دست در هر پلیدی بشویم و بگویم؛ مُسبّب اش جمهوری اسلامیست؟” حال به این مهم داستان بلدرچین و برزگر را بیافزایید و با صدایی بلند که سرتاسر ایران زمین بشنود فریاد بزنید که وقت آن رسیده و بسیار هم دیر شده تا سرنوشت خویش را خود به دست بگیریم. نه نیرویی از غیب و نه از آن سوی مرزها خواهد آمد. متاسفانه بسیاری تنها راه اصلاح قوانین و عمل کرد های غیر قانونی رژیم را در گرو سرنگونی رژیم میپندارند و چون سرنگونی به سادگی میسر نیست پس سوختن و ساختن و یا همدستی با رژیم را توجیه میکنند. واژگونی یک رژیم نوک هرمی است که پایه وسیع آن در مبارزات مدنی قوام یافته و به وحدتی عملی بر سر خواست های مشخص رسیده و تست شده باشد. مبارزات مدنی میتواند بدون درگیری با نیروهای پلیس و سپاه قدرت خود را نشان دهد و آن پایه های همکاری را شکل دهد. مثال ساده آن خودداری از رفتن به استادیوم های ورزشیست از طرف مردان, چنانکه زنان همراهشان را راه ندهند. فعالان داخلی میباید بر اساس موضوع روز چنین مبارزاتی را سازمان دهند, چیزی که هیچ کس در آنطرف مرز ها نه میبیند و نه میتواند.

سعید یکتا
سعید یکتا
2 سال قبل

خانم مارال سعید، منظور شما از این سئوال چیست؟
“ما داریم کجا میریم؟”
کدام «ما » ؟
اگر منظور شما از ما : « “دویست تن“ ! از بهترین فرزندان این خاک، ده پانزده سال پیش تصمیم گرفتند خانه ای بسازند و همگی زیر سقف آن جمع شوند » و امثال آنها می باشد
چرا باید در « ایران گلوبال » اثری از آنها دید؟
در آنجا پشیمان شدگان از مبارزات گذشته تا می توانند علیه کسانی که هنوز دلشان برای استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی می طپد داستان می سازند .
در آنجا برای انواع باندها که می خواهند استبداد دیگری در ایران باز سازی کنند سینه می زنند.

اما اگر منظور شما از «ما» همه ایرانیان با انواع تمایلات فرهنگی و سیاسی آنها ست..
برایتان بگویم که یکی از آن «ما» ها تهران آنجلسی ها می باشند با تمام امکانات رسانه ای ….
ببینید «ستار دلدار» که یکی فعالان این جماعت ست و خیلی هم با مشاهیر هنرمنددر حکومت گذشته نشست و برخاست داشته و در تلویزیون جام جم تهران آنجلس با پرویز صیاد ها ، پرویز کاردان ها ، هما سرشار ها ،شهره آغداشلو ها و بسیاری دیگر هم مصاحبه کرده در مورد همین کنسرت مورد نظر جنابعالی چه دلی از عزا در آورده و هر چه راست و دروغ توانسته در مورد روشنفکران در حکومت گذشته نوشته و برای مهوش ، سوسن ، آفت ، شهپر مرثیه خوانده ست.
البته واضح و مسلم ست که شاهپرستان می گویند در حکومت گذشته همه چیز گوگولی مگلولی بوده و فقط مخالفان «قدر نشناس » بودند. تعصب و تحجر چنان این جماعت را کور و کودن تر کرده که از «تتلو» هم برای ارضاء کینه ی مخالف کشی خود «قهرمان» می سازند. البته «تحفه » های تهران آنجلس که نام بردم آنقدر مسخ شده اند که یک هیچ کدام اشاره هم به دروغ هائی که «ستار دلدار» در مطلب «تتلو تکرار جنجالهای مهوش، آفت و سوسن است‌» نمی کنند.
این مطلب در مجله آپادانا منتشر کرده و خبرنامه گویا بازنشر کرده ست.
پس «ما» ی مورد نظر شما بسیار از ما ایرانیان کوچکتر ست و رسانه ای هم ندارد.
طرفه آنکه تعداد کسانی که از مطلب ستار دلدار در خبرنامه گویا خوششان آمده از آنها که دلخور شده اند بیشتر ست.
زاه سختی در پیش داریم.

س - ف
س - ف
2 سال قبل

فکرمیکنم همه-ی آنها که در باره-ی مسائل مبتلابه ایران قلم میزنند متفق القول باشند که؛ ما با یک جامعه-ی بیمار طرف هستیم. جامعه به شمول جمعیتی که در آن می زیند و فراتر از آن، هرآنکه در آن جغرافیا به دنیا آمده و برگ و بال گشوده و حال در خارج از ایران ساکن است.
پروژه بررسی بیماریهای اجتماعی چون اجتماع ایران که در آن نه از آمار قابل اطمینان خبری هست و نه از بنگاههای نظرسنجی مستقل و معتبر خبری، نیازمند اعتبار کلان است، و از عهده-ی نشریات اینترنتی و غیرتخصصی چون “اخبارروز” که به همت کار داوطلبانه-ی افراد و بدون انتفاع، نشر می یابد خارج است. چنین پروژه هایی در خارج کشور تنها می تواند در زیر چتر دانشگاههای بزرگ که بودجه-ی کافی و پرسنل زبده و کارآمد برای اینگونه امور دارند، صورت گیرد.
البته جا دارد تا بوجود آمدن چنین امکانی، متخصصین اندیشمند که دل در گرو ساخت “ایرانی بهتر” دارند و صد البته نه همچون احزاب و سازمانهای سیاسی که صرفاً لفاظیهای دهان پر کن و بی پشتوانه بیان می کنند، آستین بالا بزنند و حداقل در زمینه شناخت بیماریهای مختلف جامعه-ی ایرانی (داخل و خارج از ایران) روشنگری کنند. چون همانطور که گفته اند: شناخت بیماری خود ۵٠% درمان است.

ساسان
ساسان
2 سال قبل

چرا وقتی به جایی میرسیم که آغاز پاسخ به این همه پرسش است با خود می گوییم :بهتر است بس کنم! این غول، بزرگتر و ریشه دارتر از اینهاست که قلم شکسته-ی من حتی بتواند ردِّ پایش را نشان دهد.
نه بهتر است ادامه دهیم ، بهتر از آن این است که این ماجرا با به نسل بعد وا نگذاریم واین میراث را یعنی این کلاف سردر گم را به جا نگذاریم . خب وقتی صغرا و کبرای قضیه روشن است نتیجه را میشود نوشت ولی گویا این صغرا و کبرا به رغم کمی روشنی ابعاد تاریکی هم دارد . این ابعاد کدامند ؟ بنظر میاد این ابعاد را باید در بعد های واقعی زندگی جستجو کنیم منتهی به کمک ابزار های مناسب اش . با دریافتی جامعه شناسانه از موضوع ، طبعا همه ما از علم جامعه شناسی ممکن است خیلی ندانیم پس باید عالمان این عام را فراخوانیم و همچنین عالمان روانشناسی اجتماعی را و شاید کسان دیگری را در ادمه یافتن ابعادی که ناروشن مانده است و ایکاش از این همه جریده در فضای مجازی یکی مثل روزنامه های سابق یک پاورقی درست میکردو به این مهم در آن پرداخته میشد و نظرات اختصاصی در باره رویکردهای این چنانی برای توجه مخاطب در آن درج میشد . آنوقت پایه ای برای ادامه یافتن پاسخ جویی بنا میشد و البته چرا ایکاش !؟ چرا چنین نشود ؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x