جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسنادی از آرشیو کنگره آمریکا پیرامون روابط ناتو و روسیه – مهدی رجبی

نویسنده سر آن ندارد که در اینجا یک کار تحلیلی پیرامون دلایل و عواملی که موجب برافروخته شدن این جنگ شدند، در پیش گیرد... در عوض، برگردان چند سند مهم از آرشیو کنگره آمریکا را در رابطه با روابطه روسیه و ناتو عرضه می کنم، که برای بررسی عواملی که می...

نویسنده سر آن ندارد که در اینجا یک کار تحلیلی پیرامون دلایل و عواملی که موجب برافروخته شدن این جنگ شدند، در پیش گیرد، بویژه که یک تحلیل جدی در رابطه با این رویداد مهم نیازمند یک کار تخصصی است و همان به که کارشناسان روابط بین المللی ، مشخصا روابط میان روسیه، امریکا و اروپا از یکسو و روابط روسیه و اوکراین از سوی دیگر آستین بالا بزنند. در عوض، برگردان چند سند مهم از آرشیو کنگره آمریکا را در رابطه با روابطه روسیه و ناتو عرضه می کنم، که برای بررسی عواملی که می توانستند مانع از برافروخته شدن آتش این جنگ گردد، مفید خواهد بود

جنگ های عادلانه؟

پرسش ساده تری طرح کنیم

آیا ممکن است بپذیرید که در گرماگرم کار یک آلمانی را بکشید؟

چراکه اگر آن را در گرماگرم کار رد کنیم،

خیلی ساده آن را نمی پذیریم.

جورج اوپن (۱۹۰۸- ۱۹۸۴)  – مجموعه اشعار

این شعر پر معنا را جورج اوپن زمانیکه در آلزاس فرانسه در صف ارتش آمریکا با آلمان های نازی می جنگید، سرود، همراه با داستانی کوتاه و شور انگیز از ایستادگی آلزاسی ها (که هم تبار و همزبان آلمانی ها هستند،) دربرابر فشار آلمانی ها برای فرستادن آنها به جبهه جنگ.

این شاعر یهودی زاد آگاهانه و نه از سر اجبار با ترک کردن زن و دختر خردسال خود راهی جبهه جنگ شد تا با فاشیسم بجنگد، برایش پر روشن بود که پا در جنگی می گذارد، که هدف آن پیکار با آلمانی های تجاوز گر و فاشیست بود، و وجدانی بس آسوده داشت، ولی برخی از اشعار او ضمن نشان دادن چهره زشت و تلخ جنگی که عادلانه بشمار می رفت، بیان کننده پریشان حالی وی در برابر فضای وحشیگری جنگ است. جنگ حتا عادلانه ترین آنها همراه می شود با کشتار و خونریزی و گاه جنایت، و گریزی در این راه نیست.

۴۲ سال پیش، زمانیکه ارتش عراق به ایران حمله کرد، خوب بیاد دارم که کارزاری ایدئولوژیک در محیط سیاسی چپ ایران پیرامون برخورد به این جنگ بالا گرفت که جنگ دفاعی ایران علیه عراق عادلانه است یا نه. من در آن زمان با وجدان اسوده و با اطمینان فکری به دفاع از این رویکرد برخاستم که رویارویی جنگی ایران دربرابر یورش نظامی عراق اقدامی عادلانه و بحق است. البته هنوز هم از آن رویکرد دفاع می کنم. ولی امروز با توجه به بار تجربه چند ده ساله به جورج اوپن تاسی می کنم، و خواهان تامل روی هر جنگی چه عادلانه و چه غیر عادلانه می شوم.

این روزها جنگ ناجوانمردانه و تجاوزکارانه یی از سوی روسیه علیه کشور اوکراین براه افتاده است که پیامدهای بس دردناک، تکان دهنده و تحمل ناپذیری دارد، از آواره شدن میلیون ها انسان بیگناه، دربدر شدن هزاران هزار کودک و مادر و کشته شدن صدها و شاید هزاران نفر تا ویرانی شهرها و بویژه مناطق مسکونی در کنار نابود شدن تاسیسات نظامی جلوه هایی از این مصیبت ضدانسانی است که گریبانگیر مردم اوکراین شده است.

هیچ بهانه یی نمی تواند این جنگ تجاوزکارانه را توجیه کند، و هر قدر که روسیه در پی نشان دادن یا تراشیدن گناهکار باشد ـ بگذریم از اینکه مردم اوکراین هیچ گناهی در این زمینه نداشتند –  واقعیت این است که گناه اصلی این جنایت به پای کشور داستایوسکی و چخوف نوشته می شود، و مهمترین چیزی که مردم جهان از آن کشور انتظار دارند، این است که هرچه سریعتر به این جنگ تجاوزکارانه پایان بخشد، و شرایط صلح و آرامش را برای مردم بی پناه و آواره فراهم آورد.

 با این وجود، ذهن پرسشگر در جستجوی یافتن عواملی است که زمینه ساز این جنگ شدند، با این امید که شناخت عوامل برانگیزنده این جنگ بتواند هم در توقف سریع آن کمک کند، هم اینکه درس آموز شود تا نیروهای آگاه و بخرد بشری بتوانند در آینده از نیرومند شدن عواملی که می توانند سبب پاگرفتن یک تجاوز جنگی شود، جلوگیری نمایند.

نویسنده سر آن ندارد که در اینجا یک کار تحلیلی پیرامون دلایل و عواملی که موجب برافروخته شدن این جنگ شدند، در پیش گیرد، بویژه که یک تحلیل جدی در رابطه با این رویداد مهم نیازمند یک کار تخصصی است و همان به که کارشناسان روابط بین المللی ، مشخصا روابط میان روسیه، امریکا و اروپا از یکسو و روابط روسیه و اوکراین از سوی دیگر آستین بالا بزنند.

در عوض، برگردان چند سند مهم از آرشیو کنگره آمریکا را در رابطه با روابطه روسیه و ناتو عرضه می کنم، که برای بررسی عواملی که می توانستند مانع از برافروخته شدن آتش این جنگ گردد، مفید خواهد بود. ناگفته نگذارم که زیر نویس ها را من افزودم.

مهدی رجبی        25 اسفند ۱۴۰۰

آرشیو کنگره جلد ۱۴۴، شماره ۱۹ (سه شنبه ۳ مارس ۱۹۹۸) مجلس سنا

]صفحه های   [S1283-S1286

از آرشیو کنگره آنلاین بواسطه دفتر انتشارات دولتی [www.gpo.gov]

بیانیه های اضافی:

گسترش ناتو: یک اشتباه تاریخی

 آقای مونیهان. آقای رئیس مجلس

امروز صبح در نیویورک تایمز، توماس ال. فریدمن نقد معتبری پیرامون آنچه او «سرگردانی درباره گسترش ناتو» می خواند نوشته است . او در آنجا به مقاله ای از جورج اف کنان در شماره بهار مجله The National Interest اشاره می کند که هشدار می دهد، گسترش ناتو یک اشتباه تاریخی است. نامه سفیر جورج کنان در پاسخ به مقاله ای از اوون هریس، سردبیر آن مجله در باره “خطرات رئالیسم توسعه طلبانه” است.

صفحه   S1284

 بی تردید لحظه ای نادر است که سه مفسر پراعتبار در امور خارجه  که هریک دیدگاه متمایزی دارد، با چنین توافق پرمایه یی همراه می شوند. در مورد سفیر کنان بگویم که او جایگاه تاریخی مهمی دارد. او در مقاله ای در نیویورک تایمز بتاریخ ۵ فوریه ۱۹۹۷، اظهار داشت که «توسعه ناتو مرگبارترین خطای سیاست آمریکا در کل دوره پس از دوران جنگ سرد خواهد بود.»

من درخواست می کنم که مقاله توماس ال. فریدمن، نوشته قدیمی جورج اف. کنان، مقاله اوون هریس، و مقاله اخیر سفیر کنان (همان جرج اف کنان) در نیویورک تایمز، در آرشیو کنگره ثبت شوند.

از نیویورک تایمز، ۳ مارس ۱۹۹۸                             ایالت اوهایو II

توسط: توماس ل. فریدمن

هفته گذشته، کمیته روابط خارجی سنا شاهد عملکردی شرم آور بود. سناتورها جسی هلمز، جو بایدن و شریکان شان  مثل توله سگ هایی که شکمشان را به خاک مالیده، وغلت می خورند، دربرابر مشاوران و کارمندان دولت کلینتون که برنامه های خود را برای گسترش ناتو مطرح می کردند، از پیش نهادن پرسش های جدی طفره رفتند. خیلی بد شد که CNN نتوانست گروه کار کلینتون را ترغیب کند تا دوباره به ایالت اوهایو بروند و در یک نشست شهری پیرامون گسترش ناتو شرکت کنند. اگر این خبرگزاری کامیاب می شد،  صدایی شبیه به این بازتاب می  یافت:

دانشجو: «پرسشی از کوهن، وزیر دفاع دارم: پیشتر وقتی که اینجا بودید، گفتید که  اگر عراق را بمباران کنیم، پایان بازی چه خواهد بود؟ حال، پایان بازی گسترش ناتو چیست؟ منظورم این است که اگر ورود لهستان، مجارستان و جمهوری چک را به ناتو بپذیریم، تمام کاری که ما انجام خواهیم داد، اروپا را آهسته به سمت شرق باز تقسیم خواهد کرد. و اگر ما واقعا آنچه را که از آن دفاع می کنید انجام دهیم، ناتو را بسمت کشورهای بالتیک تا مرز روسیه گسترش دهیم، ما ناتو را مجدداً تقسیم خواهیم کرد. می دانیم که انگلیسی ها، فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها آمادگی این را ندارند زیرا که روسیه با آن به عنوان یک تهدید استراتژیک برخورد خواهد کرد.

 وزیر دفاع کوهن: «پسرم، ما خود پایان بازی را در مورد ناتو معین می کنیم  درست مثل آنچه در مورد عراق کردیم. درست مانند لگد زدن به قوطی کنار خیابان  در ادامه راه با این امید که آن سر جایش قرار خواهد گرفت.»

 دانشجو: «برگر، مشاور امنیت ملی، شما الان می گویید توسعه ناتو طی ۱۰ سال فقط ۱.۵ میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. حال آنکه همین سال گذشته پنتاگون اعلام کرد که هزینه آن برای مدت ۱۳ سال، ۲۷میلیارد دلار خواهد بود. و دفتر بودجه کنگره اعلام کرد که آن  می تواند در طی ۱۵ سال، ۱۲۵ میلیارد دلار باشد. چگونه هزینه گسترش ناتو هر روز ارزان تر می شود و به رأی سنا نزدیک تر می شود؟ آن هم در شرایطی که فرانسه می گوید که یک سکه نمی پردازد، چگونه ارزان تر می شود؟ یا اینکه جمهوری چک یک جنگنده جت پیشرفته هم ندارد، و بناچار باید یک نیروی هوایی سراپا جدید بخرد؟”

       آقای برگر: «ارقام ما درباره ناتو توسط همین حسابدارانی تهیه شده است  که گفتند بودجه ایالات متحده متعادل است. من روی مود خود می ایستم.»

       دانشجو: «وزیر آلبرایت، شما می گویید ما باید عراق  را بمباران کنیم ، چون صدام  آن همه سلاح های تخریب جمعی (سلاح اتمی) در اختیار دارد. اما روس ها ۷۵۰۰ موشک‌ هسته یی دوربرد دارند. کلاهک‌هایی که از کامیون‌ها پرتاب می شوند و گروهی از دانشمندان نوع دکتر فولامور (Strangelove) چشم براه حرکت آنها هستند. و این در حالی است که پیمان کاهش هسته یی (Start 2) ، باوجود امضا شدن، بدلیل مخالفت پارلمان روسیه در اعتراض به گسترش ناتو عملی نشد. پس چگونه می توانید اولویت بالایی به وارد کردن مجارستان در ناتو نسبت به همکاری با روسیه برسر خطر توسعه سلاح هسته یی بدهید؟

       آلبرایت: «اوه، لطفا. شما می خواهید همه چیز را در زمینه گسترش ناتو مقصر بدانید، درست مثل ال نینو (پدیده متئولوژیک).»

دانشجو: «متاسفم، خانم وزیر، اما این پاسخ نیست. شما مدام از این پرسش طفره می روید. می توانید بگویید که روس ها نمی توانند جلوی گسترش ناتو را بگیرند. یا می توانید بگویید که آوردن این سه کشور به ناتو، ارزش ریسک کردن یک جنگ سرد جدید را دارد.  اما نمی‌توانید منکر شوید؛ گسترش ناتو سبب شد که روسیه از تایید نهایی پیمان (Start 2) خودداری ورزد، و این خود خطر بزرگی برای امنیت ملی آمریکاست.

         کهنه سرباز جنگ: «وزیر کوهن، من فکر می‌کردم که جنگ سرد را برای تغییر روسیه پیش گرفتیم، نه برای گسترش ناتو. اما حالا که ما روسیه را تغییر دادیم و باید آن را تحکیم کنیم، شما می خواهید ناتو را گسترش دهید؟

       وزیر کوهن: «گسترش ناتو علیه روسیه نیست . هدف آن تامین امنیت دموکراسی های جدید در اروپای خاوری است»

       هکلر: «اگر هدف تضمین امنیت دموکراسی در دمکراسی های نوین است، آیا روسیه مهم ترین این دموکراسی های نوین نیست؟  و چرا کارزار هدفمند شما برای گسترش ناتو توسط فروشندگان تسلیحات آمریکایی تامین مالی می شود؟ یعنی کسانی  که گسترش ناتو را بازاری گسترده می دانند برای  فروش سلاح های تازه شان”

       دانشجو: «من بتازگی شماره بهار مجله The National Interest  را دریافت کردم، . این شامل نامه ای از جورج کنان است،  معمار سیاست مهار اتحاد شوروی در جنگ سرد آمریکا و یکی از بزرگترین دولتمردان کشور ما. کنان می گوید: گسترش ناتو یک اشتباه تاریخی است. شما همگی تان چه می دانید که او نمی داند؟”

       آقای برگر: «من برای آقای کنان بیشترین احترام را قائل هستم.  اما گروه ما کارشناس روسیه خود، استروب تالبوت را دارد  که روسی صحبت می کند، کتاب هایی در مورد روسیه نوشته است، و برخی از بهترین دوستان او روسی هستند. او نمی تواند ضد روسی باشد، و او طرفدار گسترش ناتو است.»

       دانشجو: «ببخشید، اما آیا تالبوت نبود که نخستین یادداشت را در مخالفت با گسترش ناتو برای کریستوفر وزیر امور خارجه

نوشت، زیرا …»

       برنارد شاو: «متاسفم که قطع می کنم. باید ببندیم.»

   از مجله منافع ملی  بهار ۱۹۹۸

 خطرات رئالیسم توسعه طلب

       من مقاله شما را خواندم [اوون هریس، «خطرات  واقع گرایی توسعه طلب »، زمستان ۱۹۹۷/۹۸] و آن را بسیار تأیید می کنم.

 آن  از برخی جهات غافلگیر کننده بود زیرا برخی از استدلال‌های شما همان بودند که خودم مطرح کرده بودم یا می‌خواستم مطرح کنم،  اما انتظار نداشتم آنها را به این خوبی که با قلم دیگری بیان شده، بیابم. شاید بتوانم با تفسیر و توضیح چند نکته این موضوع را بیشتر روشن کنم.

نخست، اشاره شما به درک ضمنی اینکه غرب از استراتژی روسیه مبنی بر خروج سیاسی از اروپای شرقی برای چیرگی خود بهره گیری نخواهد کرد، نه تنها با اعتبار است، بلکه می تواند بیشتر تقویت شود. می دانم که چند بار به گورباچف ​​ در گفت و گوهای غیررسمی با مقام های ارشد آمریکایی و دیگر شخصیت های غربی فهمانده شد که اگر اتحاد جماهیر شوروی بپذیرد که آلمان متحد شده در ناتو باقی بماند، حوزه عملکرد ناتو به سمت شرق گسترش نخواهد یافت. من مطمئن هستم که ما قصد فریب روس ها را نداشتیم. اما  عوامل واقعی تعیین کننده رفتار بعدی ما – عدم هماهنگی میان رویکرد سیاسی و برخورد نظامی، و نیز آماتوریسم  دیپلماسی کاخ سفید در دوره واپسین – نسبت به یک قصد واقعی برای فریب دادن بیشتر در این ماجرا سهم داشت.

 دوم اینکه نمی‌توانم بطور جدی با آنچه شما در مورد واقع گرایی نوشتید، همراهی کنم ؛ اینکه روسیه را به عنوان یک کشور ذاتاً و به طور غیرقابل اصلاحی توسعه طلب می بیند، و بیان می دارد که بنابر این نگرش رژیم کنونی روسیه دستکمی نسبت به رژیم های روسیه در گذشته ندارد،  این دیدگاه بارها و بارها، گاهی اوقات حتی در اشکالی بس تندتر، برای توجیه گسترش اخیر مرزهای ناتو و گسترش احتمالی بیشتر آن بازتاب یافته است. این نگرش روی تحریفات و  سوء تفاهم فراوان و گسترده یی استوار است که   حتی فهرست کردن آنها در این نوشته دشوار است. آن، تاریخ دیپلماسی روسیه در دوره تزاری را به شدت ساده‌سازی و بد تعبیر می کند ، و  پیچیدگی نقش بزرگ روسیه در جنگ جهانی دوم را نادیده می گیرد، و امکان می دهد تا فراموش کنیم که پیشروی ارتش شوروی بسمت اروپای غربی در طول جنگ گذشته با تایید مشتاقانه ما صورت گرفت ، و پیشرفت های بعدی سیاسی آن با رضایت اولیه و پشتیبانی ما همراه بود. این نگرش حتا از بازگویی «دوره کمونیستی» اجتناب می کند و به طور کلی همه زیاده روی های مربوط به تسلط شوروی بر اروپای شرقی در دوره جنگ سرد را به “روس ها” نسبت می دهد.

بدتر از همه اینکه حداقل به طور ضمنی دیکتاتوری روسی-کمونیستی را معادل با جمهوری فعلی روسیه بشمار می آورد. جمهوری یی که در اثر یک انقلاب بی خونریزی شگفت‌انگیز و علیرغم خطاهای بسیار، موفق شد تا برای چندین سال با یک حکومت انتخابی، رسانه ها و گاهنامه های آزاد، و بدون اردوگاه های اجباری یا اعدام و با حداقل  خشونت پلیس سر کند. به ما تلقین شد که همین روسیه کنونی مایه شگفتی، گرفتار همان رویاهای کشورگشایی و زورگویی به دیگران است که حکومت های پیشین روسیه عمل می کردند.

       من فکر می کنم شما جزو نخستین کسان، اگر نگویم نخستین کسی  بودید که برخی از واقعیت های بالا را به آگاهی خوانندگان تان رساندید، و این به نظر من یک خدمت مهم  و ارزشمند بود.

 جورج اف کنان،

 پرینستون، نیوجرسی

از نشریه منافع ملی – زمستان ۱۹۹۷/۹۸]

خطرات رئالیسم توسعه طلب

 نوشته اوون هریس

     . . . گاهی لازم است آنچه را همه می دانند تکرار کرد. همه نقشه پردازان آمریکا باید رودخانه می سی سی پی را در همان مکان خودش قرار دهند، و از نوآوری بپرهیزند. ممکن است کسل کننده بنظر رسد، اما باید بدانیم که آن  کجا قرار دارد. ما نمی‌توانیم تنها بخاطر تغییر (نوآوری) نشان دهیم که می‌سی‌سی‌پی به سوی کوه های راکی جریان دارد.

       از سائول بلو، سیاره آقای سملر  

   …موضوع گسترش ناتو به اروپای مرکزی و شرقی باید در زمینه وسیع تری قرار داده شود. برای حدود نیم قرن ایالات متحده و متحدانش درگیر جنگ سرد بودند، و پیوسته تاکید می شد که این کارزار علیه روسیه و  مردم روسیه نیست، بلکه علیه رژیم شوروی و  ایدئولوژیی که آن را نمایندگی می کرد، است. هدف اعلام نشده کشورهای غربی در جنگ سرد تبدیل  روسیه از توتالیتاریسم به  یک حکومت کم و بیش عادی و در صورت امکان یک دموکراسی بود.

       بین سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۱ یک معجزه سیاسی رخ داد. رژیم شوروی که غرق در خون و گرفتار وسواس  کنترل کامل بود همانطور که در بیشتر دوره عمرش چنین بود، داوطلبانه امپراتوری پیمان ورشو را رها کرد. و…..

صفحه   S1285 

… نظام شوروی را سرنگون کرد و سپس فروپاشی خود را  کمابیش بدون خشونت پذیرفت. این توالی غیرعادی وقایع به هیچ وجه اجتناب ناپذیر نبود. اگر چنین نمی شد، رژیم می توانست در برابر نیروی تغییر ایستادگی کند، چنانکه در موارد گذشته چنین کرده بود. و بدین ترتیب، شاید عمر خود را برای چند دهه درازتر می کرد یا اینکه وارد یک روند خونریزی و ویرانی می گردید. درواقع، این احتمال همانطور که یک پژوهشگر انگلیسی مارتین وایت یک بار خاطرنشان کرد، رفتاری عادی تر بنظر می رسید. «حسب و حال یک قدرت بزرگ این است که بوسیله خشونت شکست بخورد یا پیروز شود، یک قدرت بزرگ در بستر خود نمی میرد.» آنچه  در مورد اتحاد جماهیر شوروی رخ داد، بفراوانی یک استثنا بود.

شرط لازم برای اینکه آن روند آرام ادامه پیدا کند، این  درک – به گفته برخی صریح، اما در هر صورت  قطعاً تلویحاً – بود که غرب در جستجوی برتری سیاسی و استراتژیک نخواهد بود نسبت به آنچه اتحاد جماهیر شوروی اجازه داد برسر امپراتوری اش و نیز خودش ، پیش آید. علیرغم هرآنچه در حال حاضر گفته شود، چنین دادوستدی توسط هر دو طرف انجام شد، زیرا در غیر اینصورت برای همه کسانی که درگیر این ماجرا بودند، آشکار بود که کشورهای غربی قصد بهره جویی از عقب نشینی مسکو را دارند-  وگرنه، امکان نداشت که رویدادها  در طول مسیر آزادسازی که آنها در واقع طی کردند، ادمه پیدا کند.

     علاوه بر این، به نظر می رسید که ایالات متحده اعتراضی به چنین دادوستدی نداشت. زیرا پس از همه، هدف اعلام شده آمریکا گسترش قدرت خود به سمت شرق و افزایش نفوذ در اروپا نبود. بلکه هدف آن بازسازی استقلال کشورهای (آزادشده منطقه) بود. در واقع، آن دادوستد به  ایالات متحده هر آنچه را که می خواست، داد (وانگهی، در واقع فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هرگز یک هدف جنگ سرد نبوده است) و در ازای آن فقط باید از انجام کاری که هرگز قصد انجام آن را ابراز نکرده بود، خودداری کند.

       اکنون، دراثر ابتکار ایالات متحده، با گسترش دادن ناتو به سمت کشورهایی که اخیراً توسط روس ها تخلیه شده اند، غرب در حال عقب نشینی از آن دادو ستد ضمنی است. هر چه گفته شود، هر قدر تلاش برای پنهان کردن واقعیت ها و تغییر موضوع دقیق و هوشمندانه باشد، درهرحال، ناتو یک اتحاد نظامی است، تواناترین اتحاد نظامی تاریخ جهان، و ایالات متحده نیروی حاکم بر ان است، و این حرکت یک اقدام ننگین است.

هر آنچه درباره گسترش دموکراسی، نزدیک کردن «کل» اروپا، و بالابردن ثبات، حفظ صلح، و اصلاح  بی‌عدالتی‌های گذشته ادعا شود، و همه فرمول‌بندی‌هایی که به صورت آگاهانه یا ناخواسته، برای منحرف کردن (افکار عمومی) از توجه به واقعیت سیاسی و استراتژیکی که در حال رخ دادن است، بیان می شوند، نمی تواند در پنهان کردن این حقیقت موفق شود که گسترش ناتو به سمت شرق نشان‌دهنده فرافکنی بی‌سابقه‌ای قدرت آمریکا در منطقه ای حساس است که تا کنون از دسترس آن خارج بود. این امر  یک انقلاب ژئوپلیتیک واقعی را تشکیل می دهد.

     لازم نیست به طور کامل گفته پرطنین و تند آواز سر هالفورد مکیندر را پذیرفت («آن کس که بر اروپای شرقی حکومت می کند، بر کانون اروپا فرمان می راند. آن کس که بر کانون اروپا حکومت می کند، بر جزیره جهانی فرمان می راند. آن کس که بر جزیره جهانی حکومت می کند، بر همه جهان فرمان می راند») تا پیامدهای عمیق و استراتژیک آنچه را از سنای ایالات متحده درخواست کردند، دریافت.([۱])

       چرا دولت کلینتون به این شکل عمل می کند؟ و یک پرسش متفاوت: آیا این عملکرد و ادامه بیشتر این سیاست در آن راستا به منافع آمریکا خدمت می کند؟

درست پس از پایان جنگ سرد، شور و شوق زیادی در آمریکا یا اروپای غربی برای گسترش ناتو وجود نداشت.  در نخستین روزهای ریاست جمهوری کلینتون، وزیر امور خارجه وارن کریستوفر، لس آسپین وزیر دفاع و سفیر بزرگ  استروب تالبوت همگی با آن مخالف بودند.

       پس چگونه در آغاز سال ۱۹۹۴ چنین شد؟  پرزیدنت کلینتون اعلام کرد که «دیگر مسئله این نیست که ناتو اعضای تازه می گیرد، بلکه این است که کی و چگونه.»

    این امر مطمئناً در جریان یک بحث استدلالی و پرمحتوا همراه با فراهم ساختن تفاهم فکری روی منافع، هدف ها و وسایل به پیش نمی رود. تا امروز، هیچگونه تفاهمی در این زمینه بوجود نیآمده، و هیچ پرونده معتبری برای گسترش ناتو فراهم نشده است که همه طرفداران اصلی رویش موافق باشند.

     چگونه گسترش (ناتو) اتفاق افتاد

      تغییر سیاست دولت کلینتون از بی تفاوتی، یا حتی تردید، بسمت اصرار بر گسترش ناتو برآیند ترکیبی از رویدادها و فشارهای متفاوت بود: قدرت رای لهستانی-آمریکایی ها، و همچنین رای دیگرآمریکایی هایی که اصل شان از اروپای مرکزی و شرقی است. منافع بزرگ موجود – مشاغل، قراردادها، مشاوره گری ها، دفترهای تخصصی – که هستی ناتو به آنها جان می بخشد، اکنون به دلیل و هدف جدیدی نیاز دارند تا ادامه حیات سازمان ناتو را توجیه کند.

       فشار «اخلاقی» رهبران اروپای شرقی که عضویت در ناتو اساساً به عنوان یک نماد برای آنها مهم است  تا نشان دهد که آنها کاملا اروپایی هستند و به عنوان وسیله ای برای ورود به اتحادیه اروپا از در پشتی قلمداد می شد.

 برعکس، تمایل فزاینده برخی از دولت های اروپای غربی به اینکه عضویت آن کشورها در ناتو بهایی ضمانت شده باشد برای دور نگهداشتن یا حداقل به تعویق انداختن ورود آنها به اتحادیه اروپا.

       نگرانی و بی اعتمادی به خود که توسط برخی آلمانی ها احساس می شد، و کمترین اش توسط نخست وزیر هلموت کهل،  مبنی بر این چشم انداز که کشور آلمان بعنوان مرزهای شرقی ناتو، در همسایگی منطقه ای از ضعف و بی ثباتی ممکن سیاسی باقی بماند.

       شک و تردیدهای فزاینده در مورد چشم انداز موفقیت دموکراسی در روسیه، و ترس از ظهور مجدد یک ناسیونالیسم پرمدعا در آنجا.

نیاز روزافزون برخی از روشنفکران محافظه کار آمریکایی به شوک یک سیاست خارجی جسورانه برای آنکه صف های هواداران خود را «روحیه» دهند، آن هم پس از چند شکست ناامید کننده داخلی، و نیز به شور و حال  دیگران برای «جنگ صلیبی دموکراتیک» در مرکز و شرق اروپا، و به دشواری آنها در ترک این عادت مادام العمر که مسکو را به عنوان دشمن درنظر می گرفتند.

       هر چند گردآمدن این فشارها وحشتناک بود، ولی جای  تردید وجود دارد که آنها می توانستند دولت کلینتون را بسمت سیاست گسترش ناتو سوق دهند، البته اگر عامل مهم دیگری بمیان نمی آمد: بوسنی!

 جنگ در بوسنی توجه آمریکا را به اروپای مرکزی پس از جنگ سرد معطوف کرد، و این امر را به شیوه ای احساسی انجام داد. بوسنی نیز به شکلی حاد مسئله آینده ناتو را مطرح کرد. واکنش سست ناتو به این بحران، تردیدهای را روی ادامه حیات آن برانگیخت، و این مسئله را بویژه در شرایط بی ثباتی در اروپای مرکزی و شرقی در میان نهاد. نظریه دومینو که برای دو دهه فراموش شده بود، به سرعت زنده شد و بکار گرفته شد. ماجرای “بوسنی” به طور فزاینده ای به عنوان استعاره ای نشانگر بی ثباتی مزمن و تاریخی کل منطقه فهمیده شد تا اشاره به رویدادی جداگانه.

                            روسیه، روسیه است، روسیه است

این فشارها رویهمرفته بلحاظ سیاسی فوق العاده بودند، به ویژه برای دولتی حساس مانند دولت کلینتون. اما آنها پیوند ناچیزی با منافع ملی آمریکا داشتند، و کوشش های بعدی دولت برای تبدیل آنها به حرکت در جهت گسترش ناتو بسوی شرق بنام آن منافع، سرسری و ظاهری بود. اقدام بس جدی تری در بیرون از دولت، عمدتا بوسیله مفسران سیاست تشویق رئالیستی انجام شد. بهرحال این حرکت آنها  سخت ناقص بود.

این سیاست رئالیستی بطرزی گسترده و بد برپایه این باور استوار بود که روسیه ذاتا و به طور غیرقابل اصلاحی توسعه طلب است. کسینجر پیرامون «آهنگ محتوم تاریخ روسیه» هشدار داده بود، و برژینسکی روی این نکته که «انگیزه امپریالیستی» در تاریخ روسیه جایگاه مرکزی دارد، تاکید کرده، و بر این ادعا بود که این انگیزه در روسیه پسا کمونیستی نیرومند باقی مانده، و نیرومندتر خواهد شد. با این حساب، این مشاور دولت کلینتون بین دوره ساویتی روسیه و امروز «تداومی بدبختانه» می بیند، و براین پایه منافع ملی آمریکا را تعریف نموده، و سیاست خارجی آن را فرمول بندی می کند. رئالیست دیگر، پیتر رادمن است که همان نگرش را داشته، و «سایه دراز قدرت روسیه» را بکمک اینکه «روسیه نیروی طبیعت» است، توضیح می دهد.

این مفسران با استدلال هایی از این دست، نسبت به موضع رئالیستی خود وفادار هستند. اما آنها توجه ما را بسوی ضعف فکری مواضع شان جلب می کنند، یعنی   در زمینه تاکید روی ساختار نظام بین المللی و اینکه کشورها در این نظام چه جایگاهی دارند، رئالیسم (آنها) اهمیت ناچیزی به آنچه در درون کشورهای ویژه می گذرد، و اینکه چه رژیم هایی در قدرت اند، و چه ایدئولوژی هایی حاکم است، و چه نوع رهبری دارند، می دهد. برای این رئالیست ها، روسیه روسیه است، روسیه است، بی توجه به اینکه آن زیر سلطه کمونیستی، تزاری، یا حکومت دمکراتیک نوپا است.

                             هدف ها و وسیله ها

       یکی دیگر از اصول محوری رئالیسم این است که اگر هدفی اراده شود، پس باید وسیله آن هم فراهم گردد. بنابراین، بین این دو باید موازنه برقرار کرد، و در این رابطه والتر لیپمن تاکید کرد، «با در ذخیره داشتن یک مازاد قدرت درست و حسابی». این اصل در مورد گسترش ناتو نادیده گرفته می شود. اعضای ناتو درحال حرکت به سمت تعهدات اضافی بسیار بزرگ در زمانی هستند که همه آنها کاهش چشمگیری در بودجه دفاعی خود ایجاد کرده اند، وانگهی بطور مسلم این کاهش ها عملاً بیشتر می شوند، (به عنوان مثال، کابینه فرانسه در ماه اوت بهنگام طرح پیش نویس نظامی که تاریخ آن به دو قرن پیش برمی گردد، و قرار است به روز بشوند، اعلام کرد باید هزینه تدارکات دفاعی  11 درصد کاهش یابد.) بی مسئولیتی چنین حرکتی (گسترش ناتو) مسئله جدی بودن تعهد های جدیدی را که در پیش گرفته می شوند، بمیان می آورد؛ بگذریم از اینکه در گذشته نیز چنین تعهدهایی که زیر پا نهاده شدند، اتخاذ شده بود: مونیخ ۱۹۳۸، آخرین موردی است که قدرت های غربی امنیت آنچه را امروز جمهوری چک نامیده می شود، ضمانت کرده بودند.

رئالیست ها از نظر نیروهای لازم برای سیاست خود، نه تنها باید در رابطه بین اهداف و وسایل موازنه برقرار کنند، آنها باید در عین حال مناسب بودن وسایل بکار رفته را در نظر بگیرند، به ویژه وسایل انسانی برای انجام وظایف پیش رو را. ملاحظه این جنبه کار احتمالاً به نوعی غافلگیری ناخوشایند منجر خواهد شد، چنانکه برخی از حامیان رئالیست سیاست گسترش ناتو در جریان اجلاس سران هلسینکی در مارس ۱۹۹۷ با آن مواجه شدند.

     در این نشست، دولت کلینتون امتیازات زیادی به مسکو داد؛ بجای آنکه سیاست گسترش دادن ناتو را بمنظور مهار کردن روسیه خطرناک به پذیرش جمع برسانند، تا پای این امر پیش رفتیم که روسیه را به مقام عضو افتخاری ناتو با امتیازی در حد قدرت وتو برسانیم.

 در این شرایط،  برخی از سرسخت ترین پشتیبانان اولیه توسعه ناتو عمیقاً از چنین نتایجی بیمناک شدند، حال آنکه براستی احتمال بروز چنین رخدادهایی پیش بینی شدنی بود. افزون براین، آنها از همان ابتدا می دانستند ، مذاکره روی سیاستی که آن‌ها پیش می‌بردند بوسیله شخصی چون تالیران یا مترنیخ – یا آچسون یا کیسینجر – انجام نمی شد بلکه بوسیله کسی چون بیل کلینتون، مردی که به درد هرکس حساس بود، دنبال می شد. کیسینجر به اندازه کافی روشن بینی داشت که به آنچه در هلسینکی رخ داد، برچسب شکست فاجعه بار بزند.

طرفداران گسترش ناتو اغلب به این تصویر از اروپای “یکپارچه” پس از پایان جنگ سرد توسل می جویند. اما این فراخوان آنها قانع کننده نیست.  از سویی، این درخواست آنها که از زبان برخی شنیده می شود، این گفته بیسمارک را یادآوری می کند: من همواره از زبان برخی سیاستمداران می شنوم که واژه اروپا را بگونه یی بکار می برند که از آن معنایی دارند که خود جرات نمی کنند، بگویند، و می خواهند بوسیله قدرت های دیگر بیان شود. از سوی دیگر، آن برخورد این پرسش را بمیان می اورد، چه زمانی اروپا و برای آخرین بار «یکپارچه» بود؟ در دهه ۱۹۳۰ زمانیکه دیکتاتورها به همدیگر غرش می کردند؟ در دهه ۱۹۲۰، زمانیکه روسیه و آلمان نابازیگران مجازی بودند؟ در دهه ۱۹۱۰، زمانیکه اروپا به یک اردوگاه نظامی می مانست، و مسابقه تسلیحاتی وحشتناکی در جریان بود؟ در دهد ۱۸۶۰، زمانیکه پروس در حال بوجود آوردن امپراتوری آلمان «با خون و فولاد» بود؟ دقیقا چه زمانی؟

و سرانجام، این واقعیت ساده و انکارناپذیر درمیان هست که در هر گامی از این مسیر ـ بی توجه به اینکه چه شماری از اعضا جدید بحساب می آیند ـ خط تقسیم اروپا از بین نمی رود، بلکه جابجا می شود. تنها درصورتیکه روسیه خود در اروپا گنجانیده شود، می توان از اروپای یکپارچه سخن گفت. هرکسی که به این موضع تردید دارد، باید به نقشه اروپا (اطلس) مراجعه کند.

آخرین نکته: در خلال چند ماه گذشته، هواداران سیاست گسترش ناتو بطرزی فزاینده از این استدلال که آخرین دستآویز است، مدد می گیرند، استدلالی از نوع فرآیندی و نه ماهوی؛ مبنی بر اینکه ایالات متحده آمریکا چنان درگیر این ماجرا شده است که دیگر امکان بازگشت وجود ندارد. این استدلال دور از ذوق و استعداد نیست، چراکه اعتبار و حیثیت را وارد تحلیل می کند که نباید کرد، بی تردید، اعتبار ما در اثر بازنگری در سیاست ضربه خواهد خورد. ولی مسلم است که حیثیت همه چیز نیست.  زمانیکه راه درپیش گرفته متضمن پافشاری و تداوم در خطاست، شاید لازم باشد حدی از حیثیت را در آغاز قربانی کنیم تا اینکه در مرحله یی دیرتر همه حیثیت از دست برود. پیگیری در تصمیم بر ادامه راهی خطا بویژه در جاده ای که دارای شیب لغزنده است، شیوه دولتمردی نیست. از این گذشته، آخرین باری که استدلال دیر بودن در زمینه بازنگری در سیاست غالب بود، به ۳۰ سال پیش بر می گردد، زمانیکه بدون داشتن هدفی روشن بطرزی عمیق تر و عمیق تر بسمت غرق شدن در ویتنام پیش می رفتیم.

از نیویورک تایمز، ۵ فوریه ۱۹۹۷]

یک خطای سرنوشت ساز

 گسترش ناتو مانعی برای دموکراسی روسیه خواهد بود

(توسط جورج اف کنان)

       در اواخر سال ۱۹۹۶، این تصور مجاز و رایج شد که به نحوی و در جایی تصمیم گرفته شده است که ناتو تا مرزهای روسیه گسترش یابد. این پندارعلیرغم این امر مهم که هیچ تصمیم رسمی پیش از نشست آینده اتحادیه ناتو در ماه ژوئن نمی توان گرفت، رایج شد.

       زمان بندی کشف این تصور – مصادف با انتخابات ریاست جمهوری و تغییرات پیآمد آن در مسئولین  واشنگتن – این کار را برای کسی که بیرون از آنها بود، و می خواست نوشته یی یا تفسیری در این باره بمیان نهد، آسان نمی کرد. هیچ اطمینانی به مردم داده نمی شد که چنین تصمیمی هرچند اولیه و نارسا، یک نوع تشویق بازگشت ناپذیر در بیرون از افکار عمومی است.

     اما در اینجا ما با چیزی پر اهمیت روبرو هستیم، و  من گمان می کنم که شاید هنوز برای پیشبرد این دیدگاه دیر نیست، که نه تنها من، بلکه شماری از افراد دیگری که تجربه زنده فراوانی در مسائل مربوط به روسیه دارند، از آن دفاع می کنند. این دیدگاه هرچند ساده بیان شده، حاکی از این است که گسترش ناتو سرنوشت سازترین خطای سیاست خارجی آمریکا در همه دوره پسا جنگ سرد خواهد بود.

       باید چشم براه این بود که چنین تصمیمی هیزم به آتش گرایش های ناسیونالیستی، ضد غربی و نظامی گری در افکار عمومی روسیه خواهد افزود، و تأثیر ناگواری بر پیشرفت دموکراسی روسیه خواهد گذاشت؛ فضای جنگ سرد را در روابط شرق و غرب بازسازی خواهد کرد، وسیاست خارجی روسیه را در راستایی که قطعاً به میل ما نیست، سوق خواهد داد. و سرآخر اینکه این سیاست ممکن است تصویب پیمان ( Start II ) را بوسیله مجلس دومای روسیه دشوار سازد، پیمانی که هدف آن کاهش هرچه بیشتر سلاح های هسته یی است،([۲])

البته جای شوربختی است که روسیه در شرایطی که دستگاه اجرایی آن در بی تصمیمی کامل و نیمه فلج  بسر می برد، ناگزیر از روبرو شدن با چنین چالشی گردد، وانگهی ضروری نیانگاشتن این امر (پیمان Start II) خود مایه شوربختی بیشتر است. چرا باوجود همه امیدها و امکانات خوبی که پایان جنگ سرد (برای ایجاد فضایی سالم و صلح آمیز) فراهم آورده بود، روابط شرق و غرب باید بر پایه این استوار شود که چه کسی با کی باید متحد شود، همراه با پنداشت هایی خیالی پیرامون درگیری های نظامی آینده که کاملا پیش بینی ناپذیر و بسیار نامحتمل اند؟

البته من می‌دانم که ناتو در حال انجام مذاکرات با مقامات روسیه با امید به پرورش این پنداره است که  گسترش ناتو برای روسیه قابل تحمل و دلپذیر باشد. در این شرایط  فقط می توان آرزوی موفقیت برای این تلاش ها داشت. ولی  هر کسی که به گاهنامه های روسیه توجه جدی بنماید،  بی تردید درخواهد یافت که نه مردم و نه دولت روسیه منتظر این نمی مانند که این گسترش به فرجام برسد، و آنگاه واکنش نشان دهند.

  روس ها تضمین های آمریکا را مبنی بر اینکه سیاست گسترش هیچ نیت دشمنانه ای را بازنمی تاباند، چندان جدی نمی گیرند. آنها بخوبی می بینند که حیثیت آنها (همیشه برتر در ذهن روس ها) و منافع امنیتی شان ضربه خورده است. البته آنها چاره ای جز پذیرش گسترش ناتو بعنوان کاری انجام شده ندارند، اما روس ها همچنان به این حرکت به عنوان یک عرض اندام غرب خواهند نگریست، و احتمالاً برای تضمین آینده ای مطمئن و امیدوارکننده برای خود، جستجوی خود را در جای دیگری پیش خواهند برد. ([۳])

بدیهی است که تغییر یک تصمیم که  توسط ۱۶ کشور عضو اتحادیه ناتو بطور ضمنی پذیرفته شده است، کار ساده یی نیست. اما هنوز چند ماه پیش از آن که تصمیم نهایی گرفته شود، وقت داریم؛ شاید بتوان از این دوره بهر جست تا بتوان پیشنهاد گسترش ناتو را به گونه ای تغییر داد که آثار ناخوشایند آن را برای افکار عمومی روسیه و نیز سیاست خارجی آن کشور بطور جدی کاهش بخشد.


[۱]   وقتی این را می نوشتم، فکر می کردم که در حال جلب کردن توجه خواننده پیرامون سیاست گسترش ناتو به چیزی هستم که ضمنی بوده، و هنوز تایید نشده است. ولی، زیبیگنیف برژینسکی در آخرین کتاب خود به طور مستقیم و صادقانه برتری آمریکا را به موضوع  تسلط بر قاره اوراسیا پیوند می زند. او در همان فصل، این گفته ماکیندر را یاد می آورد. به کتاب «تخته شطرنج بزرگ (New York: Basic Books, 1997) فصل ۲ نگاه کنید.

[۲]   این پیش بینی به واقعیت انجامید، و دومای روسیه مدتی پس از این ماجرا و در اعتراض به گسترش ناتو و ورود لهستان و مجارستان به به این اتحادیه از تصویب پیمان Start II خودداری کرد.

[۳]   جای شوربختی است که این پیش بینی نیز به تحقق رسید، و روسیه در ۲۰ سال گذشته دست به بازسازی توان نظامی خود زد، و سلاح های نویی را وارد زرادخانه خویش ساخت، و به آوردجویی علیه غرب برخاست.

https://akhbar-rooz.com/?p=145777 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
س. صفائی
س. صفائی
2 سال قبل

هی میگویند دموکراسی، اما هیچ نماینده ای بعنوان یک کارگر استثمار شده در این دولتهای غربی ندارند. مثل یک ببر و پلنگ در باع وحشی هستند که نعره میکشند و فکر میکنند آزادی دارند. حدود ۴۰ سال است که در دموکراسی غرب سیاستهای رفاهی به سیاستهای ضد رفاهی (نولیبرالیسم) تغییر پیدا کرده، کجا این دموکراسی به کارگران اجازه داده که این شبیخون را پایان دهند، دامنه نولیبرالیسم دائم در حال گسترش است، حتی با جنگ و تحریم و سرکوب. این حتی دموکراسی برای همه بورژوا ها نیست. حاکمیت غرب دموکراسی امپریالیستی است و متعلق به سرمایه داران بزرگ مالی می باشد، یک کلاه برداری بسیار بزرگ.

دیلمان
دیلمان
2 سال قبل

در بخش اسناد از قول دولتمردان امریکایی که بانگاه دفاع از امنیت ومنافع ملی ایراداتی بر گسترش ناتو .واینکه این گسترش مانع توسعه دموکراسی نوپا در روسیه شده ویا حساسیت های امنیتی را افزایش وتندروان را حاکم کرده داد سخن داده اشدوسر اخر بگمانم منظور اقای رجبی از کنار هم قرار دادن این نوشته هامقصر دانستن غرب درشروع جنگ اکراین وخشم بحق روسیه درشروع باصطلاح عملیات ویژه گشت اما سئوال اینجاست که ایا گسترش ناتو واقبال کشو.ورهای جداشده از پیکر شوروی ویا پیمان ورشو سابق فقط با زور سرنیزه غرب صورت گرفت ویا تمایل خواهی دموکراسی های نوپا از خطر مجاورت با روسیه زخم خورده از فرو پاشی که هنوز یک قدرت بزرگ هسته ای باقی مانده ونحوه برخورد خشونت امیز]ن با جنبش های داخل فدراسیون و استبداد مطلق العنان و حاکمیتی غیر دموکراتیک که هر ان امکان تجاوز وحمله به بهانه های مختلف راداشته است حال ایا نمی بایست حکومت وملت چنین همسایه شروری ضرورت پیوستن بیک سپر دفاعی را احساس کنند؟ وقتی که حتی کشوری مانندالمان مقتدر که در همسایگی روسیه نیز نیست بقول این اسناد احساس خطر میکرده دیگر از دست دولت های کوچک جز توسل بناتو چه بر می ایدپس بهتر است تنها به تمایل گویا هیستریک غرب به توسعه ناتو اکتفا نکرده و از بیم ناک بودن همسایگان از تجدید قوا خرس قطبی که خواب احیای امپراطوری را میبیند نیز سخن گفت

س. صفائی
س. صفائی
2 سال قبل
پاسخ به  دیلمان

خصوصیت روابط سرمایه داری این است که بورژواهای استثمارگر با هم رقابت دارند و هر کدام انتخاب میکنند که چگونه از خود در مقابل رقیب خود دفاع کنند. بخش فعلا حاکم سرمایه داران روسیه از خود در مقابل تجاوزگران ناتو دفاع میکند، بخش فعلا حاکم تجاوزگران ناتو هم از خود در مقابل تجاوزگران روسی از خود دفاع میکند. دموکراسی بورژوائی دولتهای غرب اروپا با استبداد بورژوائی دولتهای شرق اروپا، برای کارگران، فرقی ندارد. کجا در اروپای غربی، کارگران دارند بر سرنوشت خود حکومت میکنند؟ من جائی نمی بینم.

نصرت درویش
نصرت درویش
2 سال قبل

تمامی این اسناد نشان می دهند که هدف آمریکا این است که قدرت مطلقه یکجانبه و قلدری خود را تثبیت کند.

شما اما فقط به یک جنبه پرداخته اید و به جنبه های مهم دیگر نپرداخته اید.

کوچکترین اشاره ای نکرده اید که در شرق اوکراین در عرض هشت سال گذشته چه جنایاتی انجام شده است.

می گوئید نمی خواهم کار تحلیلی بکنم.اما از همان ابتدا رویکرد روسیه را محکوم می کنید.

مگر غیر ازین است که ۱۴ هزار روس تبار در شرق اوکراین توسط فاشیست هائی که از رئیس جمهور اوکراین نیز حمایت می کنند به قتل رسیده اند؟

آیا جنگ تازه شروع شده است؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x