حجم گسترده تهی مغزان و ساده اندیشان فضای روشنفکری و نخبگانی جامعه ایران را فراگرفته است. ناکسان و حقیرانی که در پستی و رذالت حدومرزی برای انها نیست. تحقیرشدگانی که اوصاف و القاب عالمان، فاضلان، دانشمندان، نخبگان و نامداران را با چاپلوسی، تملق، توهین و خاری از حاکمان و زمامداران حکومت برای خود عاریه می گیرند که وجود پست و حقیر خود را ولو به صورت ظاهری با اوصاف مصنوعی تسلی دهند.
اما عقدههای حقارت شان آنچنان وسیع است که نمی توانند آنرا زیر این اوصاف مصنوعی پنهان کنند، زیرا حقارت بیسوادی، بی شعوری، بی اصالت فردی، ناکارآمدی و زالو صفتی آنها با دریایی از اوصاف مصنوعی ذرهای تقلیل پیدا نمی کند. براین اساس است که حتی اطلاق این اوصاف فانتزی هم اندیشه و افکار پوچ آنها را در مسیر جنبش و حرکت وا نمی دارد و تغییری مثبت در حقارت آنها ایجاد نمی کند. این قشر نوکیسه به همت رانتخواری ها و زدوبند های ناسالم به موقعیت مالی و اقتصادی ماورائی رسیده اند. اقشاری که یک شبه ره صد ساله را آنچنان پیموده اند که حتی اگر خواب آن را هم می خواستند ببیند بیش از این زمان را باید طی می کردند. اقشاری که اگر نگویم انبوه مشکلات جامعه از صدقه سری انهاست، بلکه به ضرس قاطع می توان اذعان کرد که در خیل عظیم سیاه چالههای جامعه ایران این افراد مستقیماً یا مسبباً دخیل هستند. نوکیسه هایی که فقر گذشته انها سبب می شود در چپاول بیت المال ذره ای عقب نشینی نکنند. برای انها غارت کشور حدومرز ندارد. شاید فقر گذشته انها باعث شده همیشه احساس کمبود کنند. اوج فاجعه آنجایی است که در همه امور یا خود را صاحب نظر می دانند و یا صاحب تخصص و کارآیی، همین امر باعث شده با فهم نداشته خود نظریه صادر کنند و یا اقدام عملی انجام دهند. تاسفبار اینکه برآیند اقدام های انها در همه امور اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و… در حد و اندازه ابربحران و فاجعه، هولناک است. ابربحران هایی مثل فاجعه متروپل، سینما، فجایع مدیریت شهری، خشکسالی، فقرو گرسنگی، خودروسازی، و…می توان بر شمرد.
در ریشه یابی این موضوع عوامل گوناگونی دخیل است عمده نظرات کارشناسان و صاحب اندیشان، به نقش حاکمان و سیاستمندان اشاره می کنند که این گزاره در کنار سایر گزاره ها بسیار حائز اهمیت است اما مسئله ای که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد نقش مردم و رسانهها است. شاید بتوان رسالت رسانه را هم نادیده گرفت، چراکه رسانه ها در جهان امروز معطوف به خواست صاحبان قدرت و سرمایه است. از این رو امیدی به رسانه آزاد (اگر نگویم یک توهم بلکه یک واقعیت محال است) وجود ندارد. پس تنها گزینه نهایی نقش مردم است.
به زعم نگارنده عمده دلیل مشکلات جامعه فارغ از همه گزاره ها مقصر اصلی بی شک خود مردم هستند، چراکه حاکمان و دلاکان و وطن فروشان در تلاش هستند به اقدام های ضدملی و ضدایرانی خود جامع عمل بپوشانند. (کسانی که حتی حاضر نیستند فرزند خود را در ایران به دنیا بیاورند یا در دانشگاه های ایران تحصیل کنند و… را نمی توان مردمی و ایرانی دانست). در حالیکه اگر مردم با اقدام های سوداگرانه و خائنانه دشمنان ایران همراهی و همراستایی نداشته باشند، انها هرگز این جسارت و وقاحت را پیدا نمی کنند که اینچنین ایران را ویران کنند. اگر در جامعه ما بحران ها یکی پس از دیگری بصورت انبوه ظهور و بروز پیدا می کنند به این دلیل است که در این جامعه منافع شخصی از منافع جمعی بیشتر ارجحیت دارد، در این جامعه اندیشه های سخیف و پوپولیستی رواج گسترده دارد، در این جامعه نخبگان و الیت جامعه مورد اقبال قرار نمی گیرند. در این جامعه اندیشهها در سکون و زبان ها در فعالیت است، در این جامعه روشنفکر در فقر و فلاکت مادی بسر می برد و حرفش خریدار ندارد. بنابراین چگونه می توان انتظار تغییر و تحول سازنده در این جامعه را داشت؟
حال این سوال پیش می آید که آیا با این شرایط جامعه به تعالی و سعادت دست پیدا خواهد کرد؟ بی تردید پاسخ آن یک نه قاطع است، چراکه در این جامعه از هنر ناب شجریان ها به هنر کابارهای ساسی مانکن ها، از اندیشه و رهبری مصدق ها به اندیشه و زمامداری های احمدی نژادها، از فعالیت سیاسی دکتر فاطمی ها به فعالیت علیدوستی ها، از تجارت و تولیدگری محمدحسین امینالضرب ها به تجارت ضراب ها، از صنعتگری اصغر قندچی ها به کارافرینی عبدالباقی ها، از روشنگری میرزا صالح شیرازی ها به توئیت های مهناز افشارها و… تنزل پیدا کرده است.
براین اساس می توان اینگونه نتیجه گرفت با این اوضاع و احوال حاکم بر رفتار مردم، جامعه ایران بحران ها را یکی پس از دیگری از سر می گذراند بدون انکه تغییر مثبتی ایجاد شود یا فشاری از دوش مردم کم شود بنابراین امیدی به تغییر از این جامعه بی تردید وجود ندارد.
با سلام
جناب معین متن خوبی بود.
منتها گاهی قلم را در لفافه باید چرخاند.
این تغییرات منفی در کنش جامعه مختص ایران نیست و تقریبا در کل جهان قابل مشاهده هست و علل مختلفی بویژه به گل نشستن آرمانخواهی و سرخوردگی روشنفکران دارد ولی در کنار آن مبارزات مردم و فعالان اجتماعی و سیاسی را هم باید دید.این اوضاع در حال حاضر در حال تغییر محسوسیست که اتفاقا بنظرم نوید دهنده امیدواری بسیار است