سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

چهل سال پس از آینهٔ سِکَندَر…واْینَک احوالِ مُلکِ دارا!-گودرز اقتداری

در شماره ۱۳۲ نشریه کار ۲۹ مهرماه ۱۳۶۰ مقاله ای تحت نام آیینه سکندر بواسطه انتشار خبر مرگ رفیق فدایی خلق سیامک اسدیان منتشر شد. تیتر مقاله مطلع شعری است بدین مضمون(آئینهء سکندر جام می است بنگر/ تا برتو عرضه دارد احوال ملک دارا[i]) در آن مقاله نویسنده که بنام معرفی نشده است با اشاره به صفات و خلق نیکوی رفیق اسکندر(سیامک اسدیان) و ارائه خاطرات رفقای سازمان از او و تاکید بر خدمات وی در مبارزات خلقی منجر به انقلاب در ایران بخش عمده ای نیز به رشادت و تهور و شجاعت شخص وی پرداخته شده است. از جمله فرازهای این مقاله میخوانیم که “او در سخت ترین شرایط پلیسی و در زیر سنگین ترین پیگردهای ساواک بارها و بارها از چنگ دژخیمان گریخت و زنده ماند، او زاده کوههای سرکش لرستان بود و عاشق سلاحی بود که بر دوش انداخته بود. راز و نیاز اسکندر به لهجه شیرین لری با مسلسلی که از رفیق حمید اشرف مانده بود هنوز در گوش ماست. کاراکتر ویژه و صمیمیت بیکران و سادگی سیاسی و در عین حال قاطعیت، تهور و خونسردی او در اجرای عملیات متعدد و دشوار مسلحانه طی سالهای ۵۲ تا ۵۷ تصویر کاملا ویژه ای در ذهن همه یاران قدیمی سازمان بجا گذاشته است.” مقاله اما در ادامه به نقد انتخاب رفیق اسکندر در ادامه راه با مبارزه مسلحانه چریکی میپردازد و او و هم‌رزمانش را هم‌سوی ضدانقلاب وابسته به امپریالیسم و بازماندگان ساواک و رژیم سابق قرار میدهد. نویسنده چنین روایت میکند که: “زمانیکه در تحریریه کار از کشته شدن اسکندر در درگیری مازندران باخبرشدیم آنچه بیش از همه رفقا را تحت تاثیر قرار داده بود، آن بود که گونه یک انسان ساده و صمیمی و ایثارگر با پاک ترین و بکر ترین ایده های انسانی که در خورستایش والاست، بی انکه خود درک کند همه زندگی و وجود خود را وقف راهی کرده است که کثیف ترین موجودات جهان نیز درهمان مسیر رکاب میزنند. که چگونه پست ترین و رذل ترین جنایتکاران، هم امروز نقشه همان اقداماتی را در سر می پرورند که این جوان پرشور و آزاده برخاسته از دل کوههای سرکش لرستان در پی آن است. آنچه همه ما را در خود فرو برد آن بود که می‌دیدیم در عرصه بسیار بغرنج و پیچیده کنونی چگونه نیات پاک اسکندرها با پلشتی های کشمیری ها، ساواکی ها در قالب عمل واحد ضد انقلابی در هم آمیخته و به حق خشم و نفرت مردم را متوجه کسی می‌سازد که همچون اسکندر درونی چون شیشه ای شفاف  دارند، لاکن در عمل یکپارچه همان چیزی است از عمال مزدور آن زشتِ جهانخوار سر میزند. هم از اینروست که معیار قضاوت هر انقلابی صدیق در برخورد با عملیات براندازی چپ روها آنچه تعیین کننده است نه آن درون شیشه ای شفاف اسکندر ها، که آن گنداب ضد انقلابی است که برزمین جاری میشود.”

آنچه جنس روایت این مقاله را متاسفانه تعیین میکند نبشته ایست که از آن در تاریخ بجای مانده است، روایتی که در آن همه چیز سیاه و یا سفید است، جهان بی رنگی که حتی خاکستری هم ندارد. این تصویر تنها جنبه سیاسی مواضع سازمان را در ظرف زمان لحاظ میکند و حتی پرداختن به خصلت های فردی افراد درگیر در آن ماجرا را که بعضا میتواند حتی سوال برانگیز باشد، ناشی از احساس افسوس نویسنده برای از دست رفتن یک رفیق است. تاسفی که در آن لحظه تحت تاثیر قضاوت انقلابی در برابر ضد آن رنگ می‌بازد.

بر هیچ کس پوشیده نیست که سازمان ما در آن روزها و سالهای پسین آن به بن بست در مبارزه مسلحانه رسیده بود و از دست دادن جان های شیفته بیشتر را در کلیت مبارزه بر علیه امپریالیسم بدون بازده ارزیابی میکرد. سرنوشت مبارزه وسیله همه گروه ها و احزاب سیاسی در چهل سال اخیر که در تمام شقوق سیاسی و نظامی ازمایش شده است نیز نشان میدهد که هم مماشات آن زمان ما با رژیم اسلامی و هم مبارزات خشونت بار دیگران نتایجی تقریبا مشابه به بار آورده است. بسیاری از یاران ما در هر دو سوی ان انتخاب جان بر سر تعهد و میثاق خود با خلق گذاشتند که دهه ها در سینه هاشان خانه کرده بود.

هفته گذشته بدنبال انتشار پیام تسلیت سازمان به مناسبت درگذشت پدر رفیق سیامک اسدیان در ایران، و انتشار خاطره ای از رفیق تحت عنوان “بیاد رفیق سیامک اسدیان به یاد عزیز او!” برخی از خوانندگان و رفقای قدیمی ما مقاله “ایینه سکندر” را بیاد اوردند. قلم مقاله آیینه سکندر و بازخوانی امروزین آن مایه تاثر و اندوه عمیق همه ماست. همانگونه که رفیق اکبر دوستدار در یادداشتی نوشته است: “نه سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) و نه شاید حتی یکی از اعضا و هواداران آن، که صدهزار نفرشان روزی در میدان آزادی جمع آمدند، به یقین با جنایات حکومت همراهی و یا نسبت بدان بی تفاوتی نداشتند. برای مقابله با هیولای برخاسته از قعر تاریخ که مردم را با خود همراه داشت، اگر سیاست رویارویی مستقیم و ادامه فعالیت در خانه تیمی بسیار تراژیک بود. سازماندهی فعالیت در بسترهای سیاسی عمومی نیز از فراز و فرود های تلخ در خطای نظری و عملی و نتایج مثبت و منفی  دور نماند.”

اکنون که بواسطه درگذشت سهراب خان اسدیان پدر رفیق فدایی خلق‌مان سیامک (اسکندر) این فرصت پیش آمده است تا مکثی دوباره بر آن مقاله بکنیم بیش از پیش احساس میکنم ایکاش آنگونه داوری درباره انتخاب رفقای ما صورت نگرفته بود. بسیاری از رفقایی که با رفیق اسکندر اسدیان از نزدیک زندگی کرده بودند “محال بود که حس و نسبتی ناروا به طینت پاک او داشته باشند”. بعنوان مسئول شورای سردبیری نشریه کار از اینکه نویسنده نشریه ی ما چهار دهه پیش راه و روش رفیق اسکندر و همرزمان او را در سوی خائنین به خلق قرار داده است و خون های به ناحق ریخته شده را بخشی از “گنداب ضد انقلابی” دیده “است که برزمین جاری میشود”، متاسف و متاثرم و به راستی و صمیمانه ان داوری غیرعادلانه و نارفیقانه را رد میکنم.

واقعیت  اما جز این نیست که سازمان ما پس از آن بارها با تاکید بر احترام به پذیرش چندصداییِ درون سازمانی از برخوردهای مرکزگرایانه و برخی رفتارهای ناهنجار سیاسی در گذشته طبق مصوبات کنگره های سازمان تبری جسته است. همین یادداشت و تنوع دیدگاه های سیاسی منعکس در نشریه کار گواه آنست که سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) جایگاهی ویژه برای ابراز نظراتی مستقل از روایت سنتی در ساختار احزاب و سازمانهای سیاسی مرسوم ایران بوجد آورده است.

امید آتشین ما براستی اینست که ادامه جنبش مردمی زن زندگی آزادی، پایان این قصه تلخ را با دستیابی به آرزو های پاک و مردمی جان‌های شیفته یاران ما  به سرانجام برساند و ما گوشه کوچکی از ان افق رنگین کمانی باشیم.

[i] https://www.100honar.com/Home/ContestantFile/160670

https://akhbar-rooz.com/?p=199259 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

بد نیست وقتی صحبت از “تهور” اسکندر میکنید حد اقل شما هم کمی از آنرا از خود نشان دهید. از چه میترسید که هنوز بعد از چهل سال حرف از “نویسنده مقاله” هست و خبری از نام و نشانش نیست؟ هیچ فکر کردید سازمان شما در پنج سال آینده با این کبر سن در کجا خواهد بود؟

از تاریخ بیشتر بهراسید تا از بازگویی حقایق!

منصور
منصور
1 سال قبل

قسم جضرت عباس تان را باور کنیم یا دم خروس را؟! هنوز در آرشیو نشریه تان مصاحبه با خانم رقیه دانشگری و آقای مهدی فتاپور موجود هست که با افتخار خود را در خط امام خمینی اعلام کردند و وقتی از خانم در مورد اعدام جوانان انقلابی توسط رژیم سوال شد پاسخ داد که آن را برای حفظ انقلاب ضروری می دانست! جناب اقتداری بعضی چیزها را نمی شود حتی با گذشت صدها سال نیز از تاریخ پاک کرد. سازمان شما در آن زمان چنان در منجلاب رژیم جانیان غرق شده بود که با گذشت صد سال دیگر نیز نمی توانید آن رفتارهای زشت را از تاریخ سیاسی ایران پاک کنید.

نسیم
نسیم
1 سال قبل

بزرگ بینی ملوکانه، نخوت اقای اقتداری و احمق فرض کردن خوانندگان اخبار روز حتی از خود مقاله آیینه اسکندر هم نفرت انگیز تر است، مثلا” خواسته اید که عذرخواهی کنید؟
چرا این همه ادعای های شما در باره مواضع آن روزهای سازمان در مورد مشی بیحاصل مسلحانه حتی در یک مقاله هم نمود خارجی پیدا نکرده؟ کسانی که لااقل بخش بسیار مهمی از زندگی خود را به پای سازمان ریخته اند به چه دلیل باید این ادعای شما را باور کنند؟ به همین منوال به کدام استناد چند صدایی فعلی را باور کنند؟ به استناد کار آنلاین و مقالاتی از قبیل خانم دانشگری؟ بخاطر کارشکنی ها در مقابل ایجاد یا تحکیم حزب چپ؟
فکر می کنید سال ۵۲ است و شما قهرمانان بی بدیل و بی خدشه نسل امروز؟

نادر
نادر
1 سال قبل

سخنى با آقاى اقتدارى
الف: نوشته اید” بر هیچ کس پوشیده نیست که سازمان ما در آن روزها و سالهای پسین آن به بن بست در مبارزه مسلحانه رسیده بود و از دست دادن جان های شیفته بیشتر را در کلیت مبارزه بر علیه امپریالیسم بدون بازده ارزیابی میکرد.” بخوبى میدانید که براى بیشمار افرادى که بسوى سازمان در حول و حوش بهمن ۵٧ روى آورند نظر شما ” پوشیده بود” مگر اینکه این بیشمار افراد را “هیچ” بدانید! بنظر میاید شما با مسائل درگیر در سازمان آشنائى دارید و از این جهت مایلم توجه شما را به نکات زیر جلب کنم
یک: از همان ابتداى حماسه سیاهکل دو دیدگاه در ارتباط بت مبارزه مسلحانه وجود داشت، اولى (نظر رفیق جزنى) بود که مبارزه مسلحانه را در جهت وادار کردن رژیم شاه از حکومت دیکتاتورى به حکومت نیمچه دمکراسى بود (که در شعار و خواست مبارزه با دیکتاتورى خود را نشان میداد) و دومى (نظرات رفقا احمدزاده و پویان) که مبارزه مسلحانه را در جهت شکستن جو خفقان و استبدادى مطلق، آگاه کردن طبقه کارگر به منافع خود و سرنگونى رژیم دست نشانده شاه بود. اینکه چرا این دو دیدگاه کاملا متفاوت حول مبارزه مسلحانه متحد شدند هنوز که هنوز هست نه تشریح شده و مطالعه اى در حول آن شکل گرفته. این دو دیدگاه متفاوت نمود خود را بیشتر در زندان نشان داد، زمانى که با کمال تاسف رفیق جزنى همفکران خود را ( فراموش نکنیم که مبارزه مسلحانه، به اجبار افراد ماجراجو را و کسانى که بجاى مبارزه با نماد هاى سرمایه دارى با خواهان مبارزه با سرمایه دار ها بودند را به خود جلب میکرد و با دستگیرى و شکنجه و سختى زندان بسیار زود مخالف نظرات خود میشدند) به گرد خود جمع کرده بود و در پى ایزوله کردن طرفداران نظرات رفقا احمدزاده و پویان بود و همین روش بعد از عضو گیرى هاى بى پایه سال ۵۶ و مخالفت با ورود این دسته از رفقا به سازمان شد و عملا هرکسى که مخالفت و ضدیت با مبارزه مسلحانه داشت را نه تنها عضو سازمان کردند بلکه با تقلب در راى گیرى براى کمیته مرکزى، این افراد بیکباره عضو کمیته مرکزى سازمان شدند
بهر حال ممکن از بر شما و عده اى مبارزه مسلحانه به بن بست کشیده شده بود ولى براى ان بى شمار کسانى که تنها بخاطر مبارزه مسلحانه بسوى سازمان آمده بودند ابدا به بن بست نرسیده بود و از همین رو هست که یک نوشته و مقاله تحقیقى نه در آن زمان و نه بعد از آن از سوى مخالفین مبارزه مسلحانه انتشار داده نشده
ب: شما از “چند صدائى ” در درون سازمان اکثریت میگوئید اگر چنین هست و کسانى در درون این سازمان وجود داشتند که رفیق اسکندر را نه الت دست امپریالیست ها (ادعاى مسترک جمهورى اسلامى، حزب توده و اکثریت) که یک مبارزه براى خواست هاى مردم تحت ستم میدانستند پس چرا در مقابل با مقاله مجید (قربانعلى) که در نشریه آرش چاپ شد و در نقش یک نقال درآمد و خواست که رفیق اسکندر همراه با یکى دو رفیق دیگر به دیدار خانواده پنچه شاهى ها رفته زانو زده و طلب بخشش کنند ، هیچ نوشته و یا اعتراضى به آن مقاله کذائى نشد؟

پ: شما هم از خانه هاى تیمى صحبت میکنید ولى خوب میدانید که این اصطلاح ساواک بود نه سازمان! سازمان از پایگاه ها صحبت میکرد نه خانه هاى تیمى

سخن زیاد هست و روز و روزگار خوشى را برایتان آرزومندم

Goudarz Eghtedari
Goudarz Eghtedari
1 سال قبل
پاسخ به  نادر

در مورد ب من از چندصدایی در حال حاضر صحبت میکنم میتوانید برای قضاوت به نشریه کار نگاهی بیاندازید ولی از مطالب دیگر که نوشته اید من اطلاع ندارم. در مورد پ متاسفانه شما جملات داخل گیومه را به من نسبت داده اید، من درباره خانه تیمی چیزی ننوشته بودم. و اما از اطلاعاتتان در بخش الف اموختم و سپاسگذارم!

جعفر بهکیش
1 سال قبل

آقای اقتداری،
آن مقاله شرم آور تنها یکی از نمونه های ابتذالی بود که ما گرفتار آن شده بودیم. چهار ماه پس از آن به مقاله «چرا گروهک ها مضمحل می شوند» در کار ۱۴۹ در اواخر بهمن ۱۳۶۰ نگاهی بیاندازید. به گمان من روشن است که مقاله «ائینه سکندر …» یک اتفاق نبود، بلکه دقیقا هم راستا با نگاه ما به صحنه سیاست در آن روز بود. نگاهی که جنایت های هولناک جمهوری اسلامی را توجیه می کرد. من تفاوتی جدی میان مقاله «چرا گروهک ها مضمحل می شوند» و نوشته های روزنامه نگار بدنامی به نام حسین شریعتمداری کیهان نمی بینم. شما چطور؟

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

طبق مصوبات کنگره های سازمان مثلا چه تبری جستیید؟ کسی ان مصوبات را نخواند. شما هنوز در اذهان چپ ایرانی همان جلوه اکثریتی سابق را دارید.

بین تبری جستن در مقابل تاریخ و دست ها را از پشیمانی و افسوس شستن تفاوت است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x