من یک زنم
با دستهایی که از تیغ بُرندهی رنجها
زخمها دارد.
زنی که قامتش از نهایت بیشرمیِ شما
در زیر کار توانفرسای
آسان شکسته است.
زنی که پوستش آیینهی آفتاب کویر است
و گیسوانش بوی دود میدهد.
کانون نویسندگان ایران: بر صفحات تاریخ سراسر رنج و سرکوبِ ستیز با سانسور این سرزمین، نام زنان بسیاری چون ستارگانی نامیرا میدرخشد. زنانی که همواره جان بر کف، نبرد با دشمنان آزادی و ستمورزان را پی گرفتهاند و امروز نیز بیهراس از زندان و گلوله و باتوم در خیابان، ندای«زن، زندگی، آزادی» را با حنجرههای زخمیِ خود فریاد میکنند.
مرضیه احمدی اسکویی؛ نویسنده و شاعر یکی از نامهای ماندگار جنبش آزادیخواهیِ ایران معاصر است. مرضیه در سال ۱۳۲۴ در شهر کوچک اسکو در نزدیکی تبریز چشم به جهان گشود و از همان آغاز کودکی با مفهوم رنج و حرمان مردم آشنا شد.
او مدتی معلم دبستانهای اسکو و سپس آموزگار دبیرستانهای این شهر شد تا بتواند بذر فرهنگ و روحِ آزادیخواهی و مبارزه با سانسور و استبداد را در کودکان و نوجوانان بارور سازد.
اسکویی به هنگام تحصیل در دانشسرایعالی سپاهدانش تهران همواره در مقام مبارزی کنشگر در اعتصابات و اعتراضات شرکت میجست و سرانجام برای ایجاد دگرگونی بنیادی وضع مردم محروم، فعالیتهای فردی خود را به عنوان آموزگار رنجدیدگان کافی ندانست و به مبارزات قهرآمیز بر ضد دیکتاتوری رژیم سلطنتی شاه پیوست. شعرها و داستانهای به یادگار مانده از او مانند «تجربهی نخستین مرگ»، «دختران کولی» و «سلام آقا معلم» در کتاب «خاطرات یک رفیق»، همگی روایتِ گرسنگان، پابرهنگان و ژندهپوشان است و ضمن ستایش از زندانیان سیاسی و جانفشانیِ مبارزان، با تأکید بر لزوم قیامی مردمی، فردای روشن آزادی را نوید میدهد.
مرضیه احمدی اسکویی در ۶ اردیبهشت ۱۳۵۳ در نبرد مسلحانهی خیابانی با مزدوران امنیتی ساواک، جان عزیز خویش را فدا کرد و جان بر سر آرمان نهاد.
یادش فروزان باد
او مدتی معلم دبستانهای اسکو و سپس آموزگار دبیرستانهای این شهر شد تا بتواند بذر فرهنگ و روحِ آزادیخواهی و مبارزه با سانسور و استبداد را در کودکان و نوجوانان بارور سازد….
خودتون خنده تون نمیگیره؟!
یادش گرامی ، نامش جاوید و راهش پررهرو باد .